مبانی لیبرالیسم
مبانی لیبرالیسم را بیان کنید.
فردگرایی، عقل گرایی، پلورالیسم معرفتی، عقیده به نیک نهادی انسان و نفی اهمیت عقیده برای انسان، سود در رفتار اجتماعی، لذت در اخلاق، تجربه در معرفت و نفی ارزش مطلق از مبانی اصلی لیبرالیسم است.
معنای لیبرالیسم
واژه لیبرالیسم از واژه لاتین «Liberteh» اشتقاق یافته است، در زبان انگلیسی واژه «Liberty» به معنای آزادی است.[۱] لیبرالیسم در اصطلاح یک جریان ایدئولوژیک و سیاسی و اجتماعی است که در قرن ۱۸ پدید آمد. در این زمان محتوای شعار اصلی لیبرالیسم، فرمول آزادی سرمایه و تجارت بود و چون در آغاز پیدایش لیبرالیسم، بزرگترین مانع بر سر راه لیبرالیسم سرمایهداری، سلطنت مطلقه فئودالی بود، شعار اصلی آنها در عرصه سیاست، مخالفت با استبداد مطلقه، دفاع از نظام پارلمانی و آزادی بود و در عرصه اجتماعی نیز شعار لیبرالیسم، گسترش مناسبات سرمایهدرای به زیان مناسبات فئودالی بود.[۲] بنابراین پیدایش لیبرالیسم علت اقتصادی داشته است. امّا لیبرالیسم امروزی مبتنی بر انسانگرایی و فردگرایی است و ریشه در رنسانس و جنبش اصلاح دینی دارد و رایجترین کاربرد آن در حوزه سیاسی است.
فردگرایی
فردگرایی یا اصالت فرد[۳]، به دیدگاهی گفته میشود که فرد را واقعی، اصیل، و مقدم بر جامعه و نهادها و ساختارهای آن تلقّی میکند و ارزش حقوقی و اخلاقی بالاتری برای او قائل است. در نتیجه امیال و اهداف و کامیابی فرد را از هر لحاظ مقدم بر جامعه قرار میدهد؛ زیرا جامعه، واقعیتی مجزا از فرد ندارد. فردگرایی در حوزههای مختلفی مطرح میشود:
الف. در حوزه علم، فردگرایی نوعی نگرش فرد محور و تجربهگرا را به همراه داشته است که معتقد به بیطرفی اخلاقی و ارزشی در واقعیتهای علمی است و بر مفهوم فرد به عنوان مشاهده کننده مستقل از این واقعیات تأکید دارد. در سایه فردگرایی، تجربه فردی ارزشمند میشود.
ب. در عرصه ارزشها و اخلاق: فردگرایی ارزشهای مطلق بیرون از فرد را نفی میکند و با تفکیک واقعیت و ارزش یا هست و باید از یکدیگر، اخلاقیات را در حیطه انتخاب فردی و سلیقه شخصی قرار میدهد. به عبارت دیگر، ارزشها به فرد و تجربه و شناخت فردی و اراده او متصل میشوند و هیچ حقیقت متعالی که ارزشها بر اساس آن سنجیده شوند وجود ندارد. هیچ مقام و نهادی خواه مذهبی یا دنیوی نمیتواند به وضع قواعد و قوانین ارزشی بپردازد؛ بنابراین نظریات «لذت و رنج» فردی به عنوان مبدأ خیر و شر اخلاقی تلقّی میگردد.
ج. در حوزه دین و مذهب: که با تأکید بر وجدان فردی به عنوان معیار تشخیص خوب و بد و آزادی و نیز ارتباط بدون واسطه با خداوند و حق تفسیر متون مذهبی همراه است و در نهایت حقایق و آموزههای مذهبی در وجدان گسیخته افراد متعدد و امیال آنها گم میشود و به وادی فراموشی سپرده میشوند.
د. در عرصه اجتماع: فردگرایی قائل به تقدم فرد و نیازها و حقوق او بر اجتماع و نهادهای اجتماعی است و کامروایی و سعادت فرد، غایت زندگی اجتماعی است و هدف حکومت و نهادهای اجتماعی تأمین رفاه و آسایش فرد است.
هـ. در عرصه سیاست: فردگرایی معتقد به حداقل رساندن دخالت دولت در زندگی فرد است. دولت بایستی فقط حافظ قانون و نظم، و مانع از تجاوز افراد به حقوق یکدیگر باشد و دولتی بهتر است که کمتر حکومت کند.
و. در حوزه اقتصاد: رشد اجتماع در گرو پیگیری منافع شخصی توسط افراد آن جامعه است و لذا فرد را باید در این زمینه آزاد گذاشت و دولت نباید در اعمال اقتصادی فرد دخالت کند.
نقد فردگرایی
- فردگرایی منجر به رشد خودخواهیهای فرد، تنظیم روابط بر اساس سود، پشت کردن به منافع عمومی و فضیلتهای اجتماعی و زوال اخلاق اجتماعی میشود.
- عملاً دولت مطلوب فردگرایان، آرمانی دست نیافتنی به نظر میرسد. دولت حتی برای حفظ آزادیهای فرد ناچار به دخالت در حوزههای فردی است.
- از لحاظ مذهبی و اخلاقی، نسبیگرایی موجود در این جوامع منجر به زوال ارزشهای متعالی و فضیلتهای انسانی شده و بحران معنویت و اخلاق را پدیدآورده است.
پلورالیسم معرفتی
لیبرالیسم با تک منبعی دانستن معرفت به شدت مخالف است؛ لذا با اتخاذ حقوق و تکالیف از منبع انحصاری دین ضدیت میورزد، بنابراین هیچکس و از جمله پیامبران، حق ندارند بگویند حق قطعاً نزد آنان است و مخالفان آنان گمراهند؛ زیرا به عقیده آنها، حق نزد هیچ گروه یا فرد خاصی نیست بلکه با مشارکت همگان و در ضمن عقاید متناقض، قابل بررسی است و هیچ حقایق مهم و اصلیتری در صدر فهرست امور عالم، قرار نمیگیرند که بقیه حقها با آنها تنظیم شوند و هر کس ادعا کند که عقیده الف، حق است، انحصار طلبی کرده است. این جریان، دین را منبع معرفت حقیقی نمیداند و توصیه میکند که از مخالفت با وحی نترسید زیرا هیچ چیزی، شایستگی تقدس ندارد.
نقد:
الف. اگر چه شناخت کنه پدیدهها از تمام زوایا، برای اکثر انسانها حاصل نمیشود، امّا انسانها گزارههایی را سراغ دارند که امکان صادق نبودن آن کاملاً منتفی است مانند بدیهیّات عقلی و امور مبتنی بر برهان.
ب. چطور حقیقت اصلیتری برای تنظیم کردن دیگر حقایق با او، وجود ندارد در حالی که اینها مبانی مکتب لیبرالیسم را حقیقتی مسلم میدانند.
ج. این دیدگاه اصول و باورهای اجتماعی، اخلاقی و فرهنگی را از اعتبار ساقط میکند.
عقیده به نیک نهادی انسان و نفی اهمیت عقیده برای انسان
لیبرالیسم انسانها را در همه جا در برابر قانون دارای حقوق برابر میداند و معتقد است که اساساً «عقیده» هیچ دخالتی در سیرت انسانی انسانها ندارد، زیرا همه عقاید از حیث انسانی بودن یا نبودن، مساوی بوده و بیتأثیرند، به عبارت دیگر حق و باطلی فراتر از امیال و منافع انسان، و ارزشهایی فراتر از تصمیم او وجود ندارد. ملاک رفتار اجتماعی و دوستیها و دشمنیهای ما، باید منافع باشد نه عقاید، و نه فضیلت و عدالت، به تعبیر گویاتر، مؤمن و کافر مساویاند چون ایمان و کفر مساوی است و سیرت کافران و ظالمان، همان قدر انسانی است که سیرت مؤمنان و عدالتخواهان انسان است.
نقد:
الف. بر اساس این مبنا، مفاهیم دینی از قبیل زهد، تقوی و عدالت برای لیبرالیسم نا آشناست و انسان نرمال کسی است که با دیگران هماهنگ است و گناهان، برای انسانها گناه محسوب نمیشوند.
ب. طبق این دیدگاه انسان به تنهایی موجد معنا و ارزش به شمار میرود و از ذخیره ارزشمند معنویت دینی محروم میگردد.
ج. در ادیان آسمانی انسان علاوه بر اینکه از جایگاه ممتاز کرامت انسانی برخوردار است امّا آن چنان در عرصه هستی بی-مسئولیت نیست که تنها به خود بیندیشد و آنگاه که چیزی را در برابر منافع خود تشخیص داد آن را ناحق تلقّی کند. اسلام به یک معنا نگرش انسان گرایی را تا آنجا که به نفی ارزشهای انسانی، اخلاقی نیانجامد میپذیرد و بر کسب ارزشهای انسانی وشکوفایی استعدادهای زمینی و آسمانی او تأکید میکند امّا هیچگاه انسان را خالق و محور ارزش نمیداند.
عقلگرایی
عقلگرایی یعنی[۴] باور به کفایت و لیاقت و بسندگی عقل انسانی برای تأمین سعادت انسان. در این تفکر همه انسانها به دور از گرایشها، امیال و عواطف از نیروی خرد بهرهمند هستند و سلب آزادی از خرد انسان، معادل نفی خردورزی اوست. عقلگرایی لیبرالیستی به شدت مشحون و پیچیده در تجربهگرایی است. به تعبیری، این عقل و عقلانیت، یک عقلانیت علمی است یعنی رهایی از جزمیت و قدرت و اعتقاد و اصرار بر روش آزمون و خطا در تمامی شئون زندگی است. همچنان که فرضیات علمی ابطالپذیر است، سیاستهای جامعه لیبرال نیز در معرض ردّ و ابطال است و نتیجتاً هر دو متضمن تساهل در مواجهه با عقاید دیگران هستند. خلاصه اینکه لیبرالیسم روش تجربی را از حوزه معارف حسی به حوزههای دیگر زندگی (مثل اقتصاد، سیاست، فرهنگ، اخلاق و…) تسرّی میدهد.
نقد: این دیدگاه منجر به تنگ شدن معیارها و ملاکهای داوری انسان میشود، و مفاهیم دینی و ماوراء طبیعی بیمفهوم میشود و تنها واقعیتهایی که قابل تجربهاند حقیقت تلقّی میشوند.
حقوق طبیعی و خودمختاری انسان
لیبرالیسم[۵] میگوید انسان موجودی دارای حق است نه دارای تکلیف، و از حق حاکمیت برخوردار است و صرفاً برای تأمین آزادی و نظم و امنیت و برای آسانتر کردن زندگی و نیل به حقوق فردی، دست به ایجاد حکومت میزند و قدرت، خالی از تقدس و احترام است.
نقد:
الف. این آزادی سیاسی که برای انسان داده میشود شامل مبارزه با توحید و ترویج شرک و نفسانیت نیز میشود و این ابتدای اسارت در بند نفس و شیطان است.
ب. ریشه اعتقاد به حاکمیت مردم، جهل به حقیقت و فضیلت است یعنی چون آنها حق حاکمیت و عدالت وفضیلت را جزو امور قطعی نمیدانند به دنبال راه حل اضطراری، یعنی رجوع بیقید و شرط به آرای مردم میروند و الّا در امور ملموس مثل ترویج بیماریهای مسری و مخدّرات و سایر نفع و ضررهای مادی، نه به آرای مردم رجوع میکنند و نه اهل مسامحه هستند.
اتفاقاً در اسلام نه برای دلخور نشدن دیگران، دعوت به مشارکت میشود و نه اصول روشن و قطعی به رأی گذاشته میشود بلکه در چارچوب قطعیات عقلی و مکتبی، و به دلایل عقلی و دینی، در مباحثات و مباحث غیر قطعی به آرای عمومی و حقوق عمومی مراجعه میشود.
مطالعه بیشتر
۱ـ سالوین شاپیرو، جان، لیبرالیسم معنا و تاریخ آن، ترجمه محمد سعید حنایی، تهران، نشر مرکز، چاپ اول، ۱۳۸۰.
۲ـ زرشناس، شهریار، اشاراتی درباره لیبرالیسم در ایران، تهران، کیهان، چاپ اول، ۱۳۷۸.
۳ـ اسدپور، رضا، مقاله نگاهی انتقادی در معرفتشناسی و انسانشناسی لیبرالیسم، فصلنامه کتاب نقد، شماره ۲۲، ۱۳۸۱.
۴ـ مطهری، مرتضی، اصول فلسفه و روش رئالیسم، تهران، انتشارات صدرا.
۵ـ مجله معرفت، شماره ۳۳، سال نهم، شماره اوّل، ۱۳۷۹.