ثابت‌بودن مفاهیم اخلاقی: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی پاسخ
جز (جایگزینی متن - ' | بازبینی =' به ' | ارزیابی کمی =')
 
(۱۳ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{در دست ویرایش|کاربر=Rezapour }}
{{شروع متن}}
{{شروع متن}}
{{سوال}}
{{سوال}}
مفاهيم اخلاقي نسبي هستند يا مطلق و چه استدلالي بر آن وجود دارد؟
مفاهیم اخلاقی نسبی هستند یا مطلق و چه استدلالی بر آن وجود دارد؟
{{پایان سوال}}
{{پایان سوال}}
{{پاسخ}}
{{پاسخ}}
اين سئوال از جمله سئوالات مهم و كليدي مباحث فلسفه اخلاق مي‌باشد كه از دير باز مورد توجه عالمان علم اخلاق قرار گرفته است كه در اين باره نظرات مختلفي ارائه داده‌اند. نوع جوابي كه به مسأله اطلاق يا نسبيت اخلاق داده مي‌شود، نتايج و آثار نظري و عملي فراواني در بر خواهد داشت كه اين امر نشان از اهميت اين سئوال دارد.
'''ثابت‌بودن یا اطلاق مفاهیم اخلاقی''' به این معنا است که برخی اصولِ ثابتِ اخلاقی وجود دارند که مبنای ارزش‌گذاری‌های ثابت و عام در افعال انسان‌ها هستند و این اصول، به تمایل فرد یا جامعه و تغییر شرایط زمانی و مکانی وابسته نیستند.<ref>فلسفه اخلاق، سلسله دروس اندیشه‌های بنیادین اسلامی، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، ۱۳۷۸ش، ص۱۷۱.</ref> در مقابل این نظریه، [[نسبی‌بودن مفاهیم اخلاقی]] وجود دارد و به این معنا است که هیچ‌یک از ارزش‌ها و اصول اخلاقی ثابت نیستند. همه گزاره‌های اخلاقی به اختلاف زمان، شرایط و نظر شخصی، یا همه افراد یا توافق جامعه قابل تغییر هستند.
 
ابتدا توضيح مختصري پيرامون مفهوم نسبي يا مطلق بودن اخلاق مي‌دهيم و پس از آن به پاسخ اين سئوال خواهيم پرداخت.
برخی افراد به اطلاق و ثابت‌بودن اخلاق تصریح کرده‌اند. عالمان اخلاق اسلامی و کانت فیلسوف آلمانی و افلاطون از جمله این افراد هستند. البته برخی افراد با اینکه تصریح به این مطلب نکرده‌اند اما مبانی آنها متناسب با اطلاق اخلاق است و از جمله آن‌ها می‌توان از سقراط و ارسطو یاد کرد. در مقابل گروهی تصریح به نسبیت اخلاق داشته‌اند. مارکس، انگلس، هیوم و ادوارد موری، از این افراد هستند.<ref>غرویان، محسن، فلسفه اخلاق از دیدگاه اسلام، انتشارات یمین، ۱۳۷۷، ص۱۰۶.</ref>
 
«نسبيت در اخلاق بدين معناست كه هيچ يك از ارزشها و اصول و احكام اخلاقي ثابت نيستند و همه گزاره‌هاي اخلاقي به اختلاف زمان، شرايط و نظر شخصي خاص، يا همه افراد يا توافق جامعه قابل تغييرند. در مقابل، مطلق بودن اخلاق به اين معناست كه دست كم، برخي اصول ثابت اخلاقي وجود دارند كه مبناي ارزش گذاريهاي ثابت و عام در افعال انسانها هستند و اين اصول، وابسته به تمايل فرد يا جامعه و تغيير شرايط زماني و مكاني نيستند.<ref>فلسفه اخلاق، سلسله دروس انديشه‌هاي بنيادين اسلامي تهيه و تدوين مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره)، سال ۱۳۷۸، ص۱۷۱.</ref>
عالمان اخلاق اسلامی، قائل به اطلاق و ثابت‌بودن مفاهیم اخلاقی هستند. مبنای نظریه آن‌ها [[عدلیه|تئوری حُسن و قُبح عقلی]] است. نظریه حسن و قبح عقلی این است که عقل در نخستین برخورد، از حسن و قبح افعال اطلاع می‌یابد و این‌ها همان بدیهیات عقل عملی هستند. حکم مواردی مانند [[معنای عدالت خداوند|عدل]] و [[احسان]]، [[ظالمان در قرآن|ظلم]]، راستگوئی و امانت‌داری، دروغ‌گویی و ‍خیانت و نظایر آنها توسط عقل ثابت بوده و تغییر نمی‌یابد. انسان قرن بیستم از نظر فطرت، غریزه و تمایلات همانند انسان قرن دهم است. دروغ، خیانت، هرزگی پیوسته زشت و تباه کننده اجتماع بوده و هست. از این نظر باید تحریم و ممنوعیت آنها دائمی باشد. همچنین است قوانین مربوط به تهذیب نفس و کسب فضایل اخلاقی و سجایای انسانی.<ref>سبحانی، حُسن و قبح عقلی یا پایه‌های اخلاق جاودان، ص۱۳۸.</ref>
 
«در زمينه اطلاق يا نسبيت اخلاق، برخي صريحاً سخن گفته‌اند و پاره‌اي تلويحاً بدان اشاره كرده‌اند. از ميان كساني كه صريحاً قائل به اطلاق اخلاق هستند، مي‌توان از علماء اخلاق اسلامي و كانت فيلسوف آلماني و افلاطون نام برد و از جمله فيلسوفاني كه صريحاً اظهار نكرده‌اند، امّا مباني آنها متناسب با اطلاق اخلاق است، مي‌توان از سقراط و ارسطو ياد كرد.
درباره ملاک احکام عقلی نظریات گوناگونی مطرح شده است. بعضی آن را رعایت اهداف و مصالح می‌دانند. عده‌ای کمال و نقص نفسانی را ملاک حکم عقل به حُسن و قبح افعال دانسته‌اند. برخی نیز معتقدند این مفاهیم کلی با فطرت و سرشت پاک و طبیعت معنوی و ملکوتی انسان هماهنگ است.
 
از كساني كه صريحاً قائل به نسبيت اخلاق هستند. ماركس، انگلس، هيوم و ادوارد موري، مي‌باشند و از ميان آنها كه اظهاراتشان ظهور در نسبيت اخلاق دارد، مي‌توان از اسپنسر ياد كرد.<ref>غرويان، محسن، فلسفه اخلاق از ديدگاه اسلام، انتشارات يمين، ۱۳۷۷، ص۱۰۶.</ref>»
البته براساس مبنای ثابت‌بودن اصول اخلاقی، برخی از آنچه به عنوان اخلاق شناخته می‌شود، دستخوش تغییر و دگرگونی قرار می‌گیرد. البته این‌ها در حقیقت یک رشته آداب و رسوم عادی و تقلیدها و سلیقه‌های فردی یا قومی هستند و این‌ها را نباید به عنوان ارزش‌ها و ضد ارزشهای اخلاقی نام نهاد.<ref>سبحانی، حُسن و قبح عقلی یا پایه‌های اخلاق جاودان، ص۱۲۲.</ref>
 
حال پس از تبيين مفهوم نسبي يا مطلق بودن اخلاق و شرح مختصري از نظرات قائلين به هر كدام، در پاسخ به قسمت اصلي سئوال بايد بگوييم؛ علماي اخلاق اسلامي، قائل به اطلاق مفاهيم اخلاقي مي‌باشند كه اساس نظريه آنها را در اين رابطه، تئوري حسن و قبح عقلي تشكيل مي‌دهد. «نظريه حسن و قبح عقلي اين است كه عقل در نخستين برخورد، به حسن و قبح پاره‌اي از افعال واقف مي‌گردد و اينها همان بديهيّات عقلي عملي هستند؛ مانند عدل و احسان، ظلم و عدوان، راستگوئي و امانتداري، دروغگويي و خيانت و نظاير آنها... احكامي كه براساس تحسين و تقبيح عقلي استوار است، بسان كوه ثابت بوده و هرگز دگرگون نمي‌شود. اين گونه از قوانين شرع كه از چنين اصلي سرچشمه مي‌گيرد، به حكم ثابت و استواري احكام كلي خرد، آن هم در پرتو ثبات و پايداري فطرت انسان، نمي‌تواند تغيير پذير باشد...
معتقدان به ثابت‌بودن اخلاق اسلامی،‌ نقدهایی بر نظریه نسبی‌دانستن مفاهیم اخلاقی مطرح کرده‌اند:
 
درباره ملاك و مناط احكام عقلي نظريات گوناگوني مطرح شده است. بعضي آن را رعايت اغراض و مصالح مي‌دانند و عده‌اي كمال و نقص نفساني را داعي و ملاك حكم عقل به حُسن و قبح افعال دانسته‌اند و... لكن نظريه‌اي كه ما برگزيده‌ايم اين است كه اين مفاهيم كلي با فطرت و سرشت پاك و طبيعت معنوي و ملكوتي انسان هماهنگ است. ناگفته معلوم است كه كمال و نقص نفساني هم تفسيري جز اين ندارد و بر اين اساس، ثبات و عموميّت و جاوداني بودن اصول اخلاقي، استوار مي‌گردد. پس آنچه در آئينه فطرت به صورت پاكي و كمال و نيكويي نمودار است؛ همگاني و هميشگي است و آنكه به صورت پليدي و نقص و زشتي انعكاس يافته است نيز عمومي و ثابت مي‌باشد. بنابراين در پيشگاه عقل و فطرت، اصول و پايه‌هاي فجور و تقوي، پليدي و پاكي، هويدا و معلوم است. فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها (سوره شمس، آيه ۸)<ref>سبحاني، جعفر، حُسن و قبح عقلي يا پايه‌هاي اخلاق جاودان، انتشارات پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي، ۱۳۷۷، ص۱۲۰.</ref>».
# قائلان به نسبیت در اخلاق، با پررنگ‌کردن اختلافات و تفاوت‌های جزئی و محدود در میان جوامع و افراد مختلف، ادعا می‌کنند اصول ارزشی و اخلاقی ثابتی وجود ندارد و لذا اخلاق نسبی است. در پاسخ این افراد گفته شده اختلاف در احکام اخلاقی که در بین جوامع و افراد مختلف مشاهده می‌شود، در واقع از نوع اختلاف در مصادیق و شیوه بکار بستن اصول و قواعد اخلاقی می‌باشد، نه اختلاف در اساس و زیر بنای مسائل اخلاقی. بر پایه همین اصول و ضوابط مشترک اخلاقی و اجتماعی، جوامع بشری علیرغم تفاوت در فرهنگ‌ها و نژادهای خود، معاهدات و مرامنامه‌های مشترکی را تنظیم می‌کنند.این مسئله خود شاهدی بر ثابت و مطلق بودن قواعد کلی مفاهیم اخلاقی است.
# نسبی‌گرایان اخلاق، برای اثبات مدعای خود از همان چیزی استفاده می‌کنند که خودشان آنرا رد می‌کنند. به عبارتی روشن‌تر آنها حکم به نسبی بودن اخلاق می‌دهند و مطلق بودن مفاهیم اخلاقی را رد می‌کنند، در حالیکه خود این حکم آنها مطلق است.<ref>فلسفه اخلاق، ص۱۷۷.</ref>
«حسن و قبح امور، از فطرت انساني سرچشمه مي‌گيرد، فطرتي كه در تمام انسانها يكسان بوده و در تمام ادوار يك نوع غرايز و تمايلات بر او حكومت كرده است و آفرينش با يك رشته امور خميره شده و در عمق ذات او قرار گرفته است... انسان قرن بيستم از نظر فطرت و روحيه و غريزه و تمايلات ثابت، همان انسان قرن دهم است... مثلاً دروغ، خيانت، هرزگي و بي بند و باري پيوسته زشت و بد و تباه كننده اجتماع بوده و هست، از اين نظر بايد تحريم و ممنوعيت آنها ابدي و دائمي باشد. زيرا اگر چه قيافه اجتماع عوض مي‌شود، ولي زيان اين اعمال همانست كه بوده است... همچنين قوانين مربوط به تهذيب نفس و كسب فضايل اخلاقي و سجاياي انساني.<ref>همان، ص۱۳۸.</ref>»
# علاوه بر اشکالات نظری، نسبیت اخلاق در عمل نیز پی‌آمدهای شومی برای جامعه انسانی به ارمغان می‌آورد. یکی از نتایج اعتقاد به نسبیت در اخلاق، پذیرفتن اصل تساهل و تسامح در عمل می‌باشد. براساس قبول اصل تساهل مطلق، هیچ‌کس حق مداخله در کار دیگری و ممانعت او از انجام کار دلخواهش را ندارد. براساس تساهل عملی، جلوگیری از هرگونه فساد و تباهی، ممنوع است و بالتبع نابود ساختن افراد و جوامع مجاز می‌شود. قرآن نیز به این ملازمه اشاره کرده، لازمه عدم دفع و منع مردم را، فساد و تباهی زمین ذکر کرده است: {{قرآن|«وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ|ترجمه= و اگر خدا برخی مردم را در مقابل بعضی دیگر بر نمی‌انگیخت فساد روی زمین را فرا می‌گرفت» |سوره=بقره| آیه=۲۵۱}}
 
«بنابراين در اين گونه امور اخلاقي و مسائل ديگري كه براساس فطريات و غرايز انساني است، قوانين هزار و چهارصد سال پيش با يك واقع بيني خاص، كه مبني بر شناخت حقيقت انسان و ارزيابي غرايز او وضع شده است، مي‌تواند اجتماع كنوني و همچنين اجتماعات آينده را به وضع خوبي اداره كند. و اين خود اساس يك رشته «اخلاق جاودان» را تشكيل مي‌دهد.<ref>همان، ص۱۴۰.</ref>»
== منابع ==
{{پانویس|۲}}
«(امّا) آنچه به عنوان اخلاق، دستخوش تغيير و دگرگوني است، در حقيقت يك رشته آداب و رسوم عادي و تقاليد و سليقه‌هاي فردي و يا قومي بيش نيست، و اينها را نبايد به عنوان ارزشها و ضد ارزشهاي اخلاقي نام نهاد. البته در مورد همين آداب و رسوم قومي هم گاهي يك اصل ثابت اخلاقي وجود دارد كه هر قومي آن اصل ثابت را به گونه‌اي خاص عملي مي‌سازد. مثلاً اصل احترام به انسانهاي صاحب مقام و منزلت اجتماعي، مورد قبول تمام طوايف و اقوام است، امّا در تحقق بخشيدن به آن، روشهاي مختلفي اعمال مي‌شود.<ref>همان، ص۱۲۲.</ref>»
«اگر ما درست ملاك احكام اخلاقي را بدست آوريم، هرجا آن ملاك، تحقق پيدا كند، حكم هم برايش ثابت خواهد بود. اينكه گاهي مي‌بينيم احكام عقلي، استثناء بر مي‌دارد و شرايط تفاوت مي‌كند، مال اين است كه ملاك اصلي را درست به دست نياورده‌ايم، مثلاً مي‌گوييم راست گفتن خوب است، بعد بر مي‌خوريم به جايي كه اگر راست گفته شود، خونهاي پاكي ريخته مي‌شود و آثار بدي دارد، مي‌گوييم اينجا نبايد راست گفت و حتّي بايد دروغ گفت. آن وقت توهم مي‌شود كه احكام اخلاقي نسبي هستند، احكام اخلاقي استثنا پذير هستند، حقيقت امر اين است كه ما در تشخيص موضوع حكم اخلاقي مسامحه كرده‌ايم، آنچه موضوع حكم اخلاقي است؛ مثلاً «راست مفيد» است و يا دروغ كه بد است «دروغ مضر» بد است؛ اما دروغ مفيد از موضوع آن حكم اخلاقي خارج است... پس آنچه حقيقتاً موضوع خوبهاي اخلاقي است، چيزي است كه براي هدف مطلوب، مفيد باشد، و آنچه موضوع بدهاي اخلاقي است چيزي است كه مضر باشد.<ref>مصباح يزدي، محمد تقي، دروس فلسفه اخلاق، انتشارات اطلاعات، ۱۳۷۰، ص۴۱.</ref>»
حال كه تا حدودي ادله موجود بر مطلق بودن احكام و اصول اخلاقي روشن گرديد؛ بد نيست براي كامل‌تر شدن پاسخ سؤال، چند مورد از نقدهاي وارد بر نظريات و ادلّه نسبي گرايان اخلاق را نيز مطرح نمايم:  
۱. قائلين به نسبيت در اخلاق، با انگشت گذاردن بر ماده‌اي از اختلافات و تفاوتهاي جزئي و محدود در بين جوامع و افراد مختلف، ادعا مي‌كنند كه اصول ارزشي و اخلاقي ثابتي وجود ندارد و لذا اخلاق نسبي است. امّا در پاسخ بايد گفت: اختلاف در احكام اخلاقي كه در بين جوامع و افراد مختلف مشاهده مي‌شود، در واقع از نوع اختلاف در مصاديق و شيوه بكار بستن اصول و قواعد اخلاقي مي‌باشد، نه اختلاف در اساس و زير بناي مسائل اخلاقي؛ چرا كه ما مي‌بينيم بر پايه همين اصول و ضوابط مشترك اخلاقي و اجتماعي، جوامع بشري عليرغم تفاوت در فرهنگها و نژادهاي خود، در سطح بين المللي، معاهدات و مرامنامه‌هاي مشترك را تنظيم مي‌كنند و بر سر آن به توافق مي‌رسند و بر اساس آن، روابط خود را شكل مي‌دهند. اين مسأله خود شاهدي بر ثابت و مطلق بودن قواعد كلي مفاهيم اخلاقي مي‌باشد.
۲. نسبي گرايان اخلاق، براي اثبات مدعاي خود از همان چيزي استفاده مي‌كنند كه خودشان آنرا رد مي‌كنند. به عبارتي روشن‌تر آنها حكم به نسبي بودن اخلاق مي‌دهند و مطلق بودن مفاهيم اخلاقي را رد مي‌كنند، در حاليكه خود اين حكم آنها مطلق است.
۳. از قائلين به نظريه نسبيت در اخلاق بايد پرسيد، آيا آنها به نظريه نسبيت در عمل نيز پاي بند مي‌باشند؟
آيا آنها بر اساس ارزشهاي مورد قبول خود چنانچه شخصي يا گروهي بخواهد فردي را متوجه آنها نمايد و آسيبي به آنها برساند مانع عمل او نخواهند شد؟ و در مقام دفاع و مقابله برنمي‌آيند؟
«نتيجه آنكه طرفداران نسبيت گرايي، علاوه بر آنكه براي پذيرش نظريه خود محتاج قبول احكام ارزشي مطلق هستند، در عمل نيز به احكام مطلق اخلاقي ملتزم مي‌باشند و اعتبار آنها را فراتر از احساس، سليقه و ميل شخصي و قرار دادها و توافقهاي جمعي مي‌دانند و در واقع، به مبناي نظري خود، در بسياري از موارد پاي بنده نبوده، به شعار فريبنده خود عمل نمي‌كنند.<ref>فلسفه اخلاق، همان، ص۱۷۷.</ref>»
علاوه بر اشكالات نظري مطرح شده نسبيت در اخلاق ،در صحنه عمل نيز پي‌آمدهاي شومي را براي جامعه انساني به ارمغان مي‌آورد. «يكي از نتايج اعتقاد به نسبيت در اخلاق، پذيرفتن اصل تساهل و تسامح در عمل مي‌باشد... براساس قبول اصل تساهل مطلق، هيچكس حق مداخله در كار ديگري و ممانعت او از انجام كار دلخواهش را ندارد. براساس تساهل عملي، جلوگيري از هر گونه فساد و تباهي، ممنوع است و بالتّبع نابود ساختن افراد، جوامع و تباه ساختن زمين، مجاز مي‌باشد. قرآن كريم نيز به اين ملازمه اشاره كرده، لازمه عدم دفع و منع مردم را، فساد و تباهي زمين ذكر فرموده است. «وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ» (سوره بقره، آيه ۲۵۱)
«و چنانچه خداوند دسته‌اي از مردم را به دفع و منع دسته ديگر نمي‌گمارد، زمين فاسد و تباه مي‌گشت.»<ref>همان، ص۱۷۸.</ref>
{{پایان پاسخ}}
{{مطالعه بیشتر}}
==مطالعه بيشتر ==
۱. حسن و قبح عقلي يا پايه‌هاي اخلاق جاودان، جعفر سبحاني، انتشارات پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي.
۲. فلسفه اخلاق، استاد شهيد مطهري (ره).
۳. دروس فلسفه اخلاق، استاد مصباح يزدي، انتشارات اطلاعات.
۴. فلسفه اخلاق، سيد محمد رضا مدرسي، ناشر انتشارات سروش.
{{پایان مطالعه بیشتر}}
==منابع==
<references />
{{شاخه
{{شاخه
  | شاخه اصلی =  
  | شاخه اصلی =اخلاق
  | شاخه فرعی۱ =  
  | شاخه فرعی۱ =فضایل اخلاقی
  | شاخه فرعی۲ =  
  | شاخه فرعی۲ =
  | شاخه فرعی۳ =  
  | شاخه فرعی۳ =
}}
}}
{{تکمیل مقاله
{{تکمیل مقاله
  | شناسه =  
  | شناسه =-
  | تیترها =  
  | تیترها =-
  | ویرایش =  
  | ویرایش =شد
  | لینک‌دهی =  
  | لینک‌دهی =شد
  | ناوبری =  
  | ناوبری =
  | نمایه =  
  | نمایه =
  | تغییر مسیر =  
  | تغییر مسیر =شد
  | ارجاعات =  
  | ارجاعات =
  | بازبینی =  
  | ارزیابی کمی =
  | تکمیل =  
  | تکمیل =
  | اولویت =  
  | اولویت =ج
  | کیفیت =  
  | کیفیت =ج
}}
}}


{{پایان متن}}
{{پایان متن}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۹ سپتامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۰:۴۲

سؤال

مفاهیم اخلاقی نسبی هستند یا مطلق و چه استدلالی بر آن وجود دارد؟

ثابت‌بودن یا اطلاق مفاهیم اخلاقی به این معنا است که برخی اصولِ ثابتِ اخلاقی وجود دارند که مبنای ارزش‌گذاری‌های ثابت و عام در افعال انسان‌ها هستند و این اصول، به تمایل فرد یا جامعه و تغییر شرایط زمانی و مکانی وابسته نیستند.[۱] در مقابل این نظریه، نسبی‌بودن مفاهیم اخلاقی وجود دارد و به این معنا است که هیچ‌یک از ارزش‌ها و اصول اخلاقی ثابت نیستند. همه گزاره‌های اخلاقی به اختلاف زمان، شرایط و نظر شخصی، یا همه افراد یا توافق جامعه قابل تغییر هستند.

برخی افراد به اطلاق و ثابت‌بودن اخلاق تصریح کرده‌اند. عالمان اخلاق اسلامی و کانت فیلسوف آلمانی و افلاطون از جمله این افراد هستند. البته برخی افراد با اینکه تصریح به این مطلب نکرده‌اند اما مبانی آنها متناسب با اطلاق اخلاق است و از جمله آن‌ها می‌توان از سقراط و ارسطو یاد کرد. در مقابل گروهی تصریح به نسبیت اخلاق داشته‌اند. مارکس، انگلس، هیوم و ادوارد موری، از این افراد هستند.[۲]

عالمان اخلاق اسلامی، قائل به اطلاق و ثابت‌بودن مفاهیم اخلاقی هستند. مبنای نظریه آن‌ها تئوری حُسن و قُبح عقلی است. نظریه حسن و قبح عقلی این است که عقل در نخستین برخورد، از حسن و قبح افعال اطلاع می‌یابد و این‌ها همان بدیهیات عقل عملی هستند. حکم مواردی مانند عدل و احسان، ظلم، راستگوئی و امانت‌داری، دروغ‌گویی و ‍خیانت و نظایر آنها توسط عقل ثابت بوده و تغییر نمی‌یابد. انسان قرن بیستم از نظر فطرت، غریزه و تمایلات همانند انسان قرن دهم است. دروغ، خیانت، هرزگی پیوسته زشت و تباه کننده اجتماع بوده و هست. از این نظر باید تحریم و ممنوعیت آنها دائمی باشد. همچنین است قوانین مربوط به تهذیب نفس و کسب فضایل اخلاقی و سجایای انسانی.[۳]

درباره ملاک احکام عقلی نظریات گوناگونی مطرح شده است. بعضی آن را رعایت اهداف و مصالح می‌دانند. عده‌ای کمال و نقص نفسانی را ملاک حکم عقل به حُسن و قبح افعال دانسته‌اند. برخی نیز معتقدند این مفاهیم کلی با فطرت و سرشت پاک و طبیعت معنوی و ملکوتی انسان هماهنگ است.

البته براساس مبنای ثابت‌بودن اصول اخلاقی، برخی از آنچه به عنوان اخلاق شناخته می‌شود، دستخوش تغییر و دگرگونی قرار می‌گیرد. البته این‌ها در حقیقت یک رشته آداب و رسوم عادی و تقلیدها و سلیقه‌های فردی یا قومی هستند و این‌ها را نباید به عنوان ارزش‌ها و ضد ارزشهای اخلاقی نام نهاد.[۴]

معتقدان به ثابت‌بودن اخلاق اسلامی،‌ نقدهایی بر نظریه نسبی‌دانستن مفاهیم اخلاقی مطرح کرده‌اند:

  1. قائلان به نسبیت در اخلاق، با پررنگ‌کردن اختلافات و تفاوت‌های جزئی و محدود در میان جوامع و افراد مختلف، ادعا می‌کنند اصول ارزشی و اخلاقی ثابتی وجود ندارد و لذا اخلاق نسبی است. در پاسخ این افراد گفته شده اختلاف در احکام اخلاقی که در بین جوامع و افراد مختلف مشاهده می‌شود، در واقع از نوع اختلاف در مصادیق و شیوه بکار بستن اصول و قواعد اخلاقی می‌باشد، نه اختلاف در اساس و زیر بنای مسائل اخلاقی. بر پایه همین اصول و ضوابط مشترک اخلاقی و اجتماعی، جوامع بشری علیرغم تفاوت در فرهنگ‌ها و نژادهای خود، معاهدات و مرامنامه‌های مشترکی را تنظیم می‌کنند.این مسئله خود شاهدی بر ثابت و مطلق بودن قواعد کلی مفاهیم اخلاقی است.
  2. نسبی‌گرایان اخلاق، برای اثبات مدعای خود از همان چیزی استفاده می‌کنند که خودشان آنرا رد می‌کنند. به عبارتی روشن‌تر آنها حکم به نسبی بودن اخلاق می‌دهند و مطلق بودن مفاهیم اخلاقی را رد می‌کنند، در حالیکه خود این حکم آنها مطلق است.[۵]
  3. علاوه بر اشکالات نظری، نسبیت اخلاق در عمل نیز پی‌آمدهای شومی برای جامعه انسانی به ارمغان می‌آورد. یکی از نتایج اعتقاد به نسبیت در اخلاق، پذیرفتن اصل تساهل و تسامح در عمل می‌باشد. براساس قبول اصل تساهل مطلق، هیچ‌کس حق مداخله در کار دیگری و ممانعت او از انجام کار دلخواهش را ندارد. براساس تساهل عملی، جلوگیری از هرگونه فساد و تباهی، ممنوع است و بالتبع نابود ساختن افراد و جوامع مجاز می‌شود. قرآن نیز به این ملازمه اشاره کرده، لازمه عدم دفع و منع مردم را، فساد و تباهی زمین ذکر کرده است: ﴿«وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ؛ و اگر خدا برخی مردم را در مقابل بعضی دیگر بر نمی‌انگیخت فساد روی زمین را فرا می‌گرفت»(بقره:۲۵۱)

منابع

  1. فلسفه اخلاق، سلسله دروس اندیشه‌های بنیادین اسلامی، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، ۱۳۷۸ش، ص۱۷۱.
  2. غرویان، محسن، فلسفه اخلاق از دیدگاه اسلام، انتشارات یمین، ۱۳۷۷، ص۱۰۶.
  3. سبحانی، حُسن و قبح عقلی یا پایه‌های اخلاق جاودان، ص۱۳۸.
  4. سبحانی، حُسن و قبح عقلی یا پایه‌های اخلاق جاودان، ص۱۲۲.
  5. فلسفه اخلاق، ص۱۷۷.