غلو در جایگاه نهج البلاغه
شیعیان در مورد نهج البلاغه غلو میکنند و آن را بعد از قرآن قرار میدهند در حالی که مثل سایر کتب روایی است.
غلو در جایگاه نهجالبلاغه سخنی است که برخی در نقد شیعیان بیان نمودهاند. در بررسی این مسئله باید به نظرات بزرگان سایر فرق و ادیان مراجعه نمود تا در ابتدا جایگاه این کتاب مشخص و سپس درباره مسئله غلو در جایگاه آن سخن گفته شود. بسیاری از بزرگان اهل سنت این کتاب را فراتر از جایگاهی بشری دانسته و متن و محتوای آن را ورای فهم انسانی بیان کردهاند.
جایگاه نهجالبلاغه نزد بزرگان اهلسنت
نهجالبلاغه یکی از کتابهای مطرح در میان شیعیان و همچنین برخی از علمای اهلسنت است. درباره غلو در جایگاه نهجالبلاغه میتوان به گفتار بعضی از علمای اهل سنت در ستایش نهجالبلاغه اشاره نمود:
- جاحظ، ادیب سخندان و سخنشناس معروف که از نوابغ ادب است و در قرن سوم هجری میزیسته و کتاب «البیان و التبیین» که یکی از ارکان چهارگانه ادب به شمار آمده است را نوشته، مکرر در کتاب خویش ستایش و اعجاب فوقالعاده خود را نسبت به سخنان امام علی(ع) اظهار میدارد. در جلد اوّل، این جمله معروف را از امام علی(ع) نقل میکند که حضرت فرمودند: «قِیمَهُ کُلِّ امْرئٍ مَا یُحْسِنُهُ؛ ارزش هر کس همان است که میداند.»[۱] آنگاه بیش از نیم صفحه این جمله را ستایش میکند و میگوید: در همه کتابها، اگر جز این جمله نبود، کافی بود، بهترین سخن آن است که کم آن، تو را از بسیارش، بینیاز کند، و معنی در لفظ پنهان نشده باشد بلکه ظاهر و نمودار باشد، آن گاه میگوید: «کان الله عزّ و جلّ قد البسه من الجلاله و غشاه من نور الحکمه علی حسب نیّه صاحبه و تقوا غائله» گویا خداوند جامهای از جلالت و پردهای از نور حکمت متناسب با نیت پاک و تقوای گویندهاش، بر این جمله کوتاه پوشانده است».[۲]
- شیخ محمد عبده مفتی پیشین مصر که ازعلمای اهل سنت و از شارحان نهجالبلاغه است در مقدمه شرحش مینویسد: «هنگام خواندن این کتاب، چون از عبارتی به عبارت دیگر میپرداختم میدیدم که جولانگاه اندیشه و پردههای سخن تغییر میکند و دیدگاه بصیرت عوض میشود، گاه خود را در جهانی از معانی بلند مییافتم که در پوششی از زیور لفظهای رخشان و عبارتهای تابناک به زیارت جانهای پاک میآید و پیرامون دلهای روشن به طواف میایستد … گاه مییافتم که عقلی مشعشع و نورانی که هیچ شباهتی به اجسام مادی نمیرساند از عالم رفیع الوهیت جدا گشته است و به روح انسانی انتقال یافته، او را از پردههای تو در توی طبیعت بیرون آورده تا سراپرده ملکوت رفعت داده است … گاه خطیبی را میدیدم که والیان امت را مخاطب ساخته و راه صواب و خطا را به ایشان مینمایاند و دقائق سیاست را به آنان میآموزد و از پیمودن راهی که به گمراهی پایان مییابد، بر حذر میدارد.»[۳]
- ابن ابیالحدید معتزلی میگوید: «امّا الفصاحه، فهو امام الفصحا، و سیّد البلغا و فی کلامه قیل: دون کلام الخالق و فوق کلام المخلوقین، و منه تعلّم الناس الخطابه و الکتابه …؛ اما در فصاحت؛ پیشوای فصحا و سرور بلغا بود، به حق، سخن علی را از سخن خالق فروتر و از سخن مخلوق فراتر خواندهاند، و مردم همه دو فن خطابه و نویسندگی را از او فراگرفتهاند …»[۴] همین کافی است که یک دهم بلکه یک بیستم آنچه مردم از سخنان علی(ع) گرد آورده و نگهداری کردهاند از سخنان هیچکدام از صحابه پیامبر(ص) با آن که فصحایی در میان آنها بوده است، نقل نکردهاند، و باز کافی است که مردی مانند جاحظ در البیان و التبیین و سایر کتاب های خویش ستایشگر او است. وی در شرح نامه امام به عبدالله بن عباس، پس از فتح مصر به دست سپاهیان معاویه به شهادت محمد بن ابیبکر، میگوید: «انظر! الی الفصاحه کیف تعطی هذا الرجل قیادها و تملّکه زمامها …؛ فصاحت را ببین که چگونه افسار خود را به دست این مرد (علی) داده و مهار خود را به او سپرده است، نظم عجیب الفاظ را تماشا کن، یکی پس از دیگری میآیند و در اختیار او قرار میگیرند، مانند چشمهای که خود به خود و بدون زحمت از زمین میجوشد، سبحان الله! جوانی از عرب در شهری مانند مکه بزرگ میشود با هیچ حکیمی برخورد نکرده است، اما سخنانش در حکمت نظری بالا دست سخنان افلاطون و ارسطو قرار گرفته است، با اهل حکمت عملی معاشرت نکرده است اما از سقراط بالاتر رفته است، میان شجاعان و دلاوران تربیت نشده است زیرا مردم مکه تاجر پیشه بودند و اهل جنگ نبودند، اما شجاعترین بشری از کار درآمد که بر روی زمین راه رفته است.»[۵]
- طه حسین ادیب و نویسنده معروف و معاصر مصر در کتاب علی و بنوه بعد از داستان مردی که در جریان جنگ جمل دچار تردید شده بود، بعد از نقل کلام امام به آن مرد، میگوید: «من پس از وحی و سخن خدا، جوابی پرجلال تر و شیواتر از این جواب ندیده و نشنیدهام.»[۶] در باب شجاعت از خلیل بن احمد پرسیدند علی(ع) شجاع تر است یا عنبسه یا بسطام؟ گفت: «عنبسه و بسطام را با افراد بشر باید مقایسه کرد علی ما فوق افراد بشر است.»
غلو شیعیان یا جایگاه نهجالبلاغه
با توجه به سخنان بزرگان اهل سنت، میتوان گفت که شیعیان در مورد نهجالبلاغه غلو نمیکنند، بلکه عظمت نهجالبلاغه زیاد بوده و کتاب روایی در میان عامه و شیعه وجود ندارد که به این اندازه شرح بر آن نگاشته شده باشد. سید هبه الله شهرستانی گوید: پنجاه شرح برای نهجالبلاغه نوشته شده است که در میان آنها از علماء متقدم ابوالحسین رازی و فخررازی و قطب راوندی و کمال الدین محمد میثم بحرانی هستند، و متاخرین شیخ محمد عبده و عبدالحمید بن ابی الحدید هستند.[۷]
بنابر این تعاریف بیان شده از طرف شخصیتهایی که شیعه نیستند میتوان گفت خاندان پیامبر اسلام(ص) از نظر علمی سرآمد همه مردم بودند و در بین این خاندان، امام علی(ع) شاخصترین فرد بود، تا جایی که پیامبر(ص) درباره ایشان فرمودند: «أعلمُ اُمّتي مِن بَعدي عليُّ بنُ أبي طالبٍ؛ داناترین امتم بعد از من علی بن ابی طالب است.»[۸] و در حدیث دیگر که اهل سنت نیز در کتابهای خود نقل کردهاند، درباره امام علی(ع) فرمودند: «أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِيٌّ بَابُهَا فَمَن أرادَ العِلمَ فلیأتها مِن بابُها؛ من شهر علم هستم و علی در آن است، هر کسی که علم میخواهد باید از در آن وارد شود.»[۹] در تاریخ آمده است که خلفاء ثلاثه و به خصوص خلیفه دوم بارها در مسائل علمی به امام علی(ع) مراجعه و ایشان مشکلات علمی آنها را برطرف میکردند، و این سخن از خلیفه دوم معروف است که «لَوْلا عَلِیٌّ لَهَلَکَ عُمَر»[۱۰]
منابع
- ↑ خوارزمی، موفق بن احمد بن محمد کلّی، المناقب، قم، جامعه مدرسین قم، چاپ دوم، ۱۴۱۱، ص۳۶۸؛ المناوی، محمّد عبد الرؤف، فیض القدیر شرح جامع صغیر، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۵، ج۴، ص۱۴۶
- ↑ مطهری، مرتضی، سیری در نهجالبلاغه، چاپ و صحافی از چاپخانه درودکی، ص۱۲ و ۱۳
- ↑ عبده، محمد، مقدمه شرح نهجالبلاغه
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهجالبلاغه، داراحیاء الکتب العربیه، ج۱، ص۲۴ و ۲۵
- ↑ شرح نهجالبلاغه، ج۱۶، ص۱۴۵ و ۱۴۶
- ↑ سیری در نهج البلاغه، ص۱۶
- ↑ ابن ابی الحدید، مقدمه شرح نهجالبلاغه، دار احیاء الکتب العربیه، ج۱، ص۱۰
- ↑ قندوزی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع الموده، دارالاسوه، چاپ اول، ۱۴۱۶، ج۱، ص۲۱۶، ح۲۷
- ↑ حاکم نیشابوری، محمد بن علی، مستدرک حاکم، بیروت، دارالمعرفه، ۱۴۰۶، ج۳، ص۱۲۷ و ۱۲۸؛ متقی هندی، کنز العمال، بیروت، مؤسسه رسالت، ج۱۱، ص۶۱۴، ح ۳۲۹۷۸ و ۳۲۹۷۹
- ↑ المناقب، قم، جامعه مدرسین، ۱۴۱۱، ص۸۱، ح۶۵؛ ینابیع الموده، دارالاسوه، چاپ اول، ۱۴۱۶، ج۱، ص۲۱۶، ح۲۸