دخالت روحانیت در سیاست و تجربه مسیحیت در قرون وسطی

از ویکی پاسخ
سؤال

آیا ایجاد حکومت دینی و دخالت روحانیت در سیاست، تکرار تجربه مسیحیت در قرون وسطی است؟

درگاه‌ها
حکومت دینی.png
حوزه-و-روحانیت.png


تفاوت ماهیت اسلام با آموزه‌های مسیحیتِ تحریف شده و جایگاه و عملکرد متفاوت روحانیت و کشیش‌ها، همسان‌انگاری دو پدیده اسلام و مسیحیت را نادرست می‌نماید. تجربه مسیحیت قرون وسطایی که منجر به دوران رنسانس و گریز مردم از دین به دنیاگرایی شد، ناشی از عواملی بود که این عوامل در اسلام، حکومت دینی و روحانیت وجود ندارند.

تفاوت دین اسلام با مسیحیت

در اسلام، زمینه‌ها و عوامل انحرافی که در مسیحیت هست، همچون تحریف شدن، فاقد شریعت بودن، در بردارنده عقاید و باورهای نادرست و خرافه آمیز، وجود ندارد. همچنین اسلام برخلاف مسیحیت با علم و پیشرفت مخالفتی نداشته بلکه تأکید بر یادگیری آن داشته است.

تفاوت حاکم اسلامی با دخالت پاپ در امور سیاسی

مشروعیت حاکم اسلامی و ولایت او در نظام اسلامی، در گرو عمل براساس مبانی اسلام است و اگر بر خلاف آن گام بردارد، مشروعیت خویش را از دست خواهد داد. امام خمینی بنیان‌گذار جمهوری اسلامی ایران معتقد بود آنچه حکومت می‌کند، شخص نیست، قانون اسلامی است که حکومت می‌کند، فرد در چارچوب قانون اسلام است که حکومتش یک مشروعیتی پیدا می‌کند و در خارج از این چارچوب، هیچ قدرتی ندارد و او هم چون دیگر افراد تحت قانون است و قانون بر او حاکم است، اگر خلاف قانون حرکت کرد، از مشروعیت می اُفتد، همان گونه که از مقبولیت عمومی می‌افتد.[۱] اما پاپ، مقامی مقدس دارد و خود او و اعمال و تصمیماتش همگی مقدس شمرده شده اند تا جایی که او، شاخص شناخت حق از باطل دانسته شده است. پاپ، مقام تشریع کنندگی و وضع قوانین دینی، مشروعیت بخشی به حکومت‌ها، صدور فرمان جهاد و... را دارد. از این رو، هرگونه باب انتقاد کردن از پاپ زمانه، کاملا بسته است![نیازمند منبع]

انتساب عملکرد ارباب کلیسا به دین و القاء تقابل بین علم و دین

عملکرد بشری و خطاپذیر بزرگان کلیسا از یک سو و انتساب آن به الوهیت و دین از سوی دیگر باعث بروز بدبینی‌هایی نسبت به اصل دین شد. ظهور هر چه بیشتر کاستی‌ها، استبداد و دنیا طلبی‌های سردمداران کلیسا به نام دین، ضربه‌ای مهلک بر پیکر مسیحیت وارد آورد. در دوره قرون وسطی، معیار درستی و نادرستی تئوری‌ها و نظریه‌های علمی، بر مبنای تفسیری بود که ارباب کلیسا از متون تحریف شده انجیل ارائه می‌دادند. این تفاسیر بشری منقطع از وحی پس از مدتی تبدیل به سد راهی برای پیشرفت علمی شدند. این تقابل خود ساخته بین علم و دین، سرانجام بشر غربی را مجبور به منزوی ساختن دین و جداسازی حساب دین از دانش نمود.

بی‌اعتباری مسیحیت و مخالفت آن با دستاوردهای علمی و رشد صنعت و تکنولوژی، هم‌زمان با رشد علم گرایی، موجب گردید تا مردم تصوّر کنند که دین با علم مخالف است و تعالیم دینی مانعی بر سر راه صنعت و تکنولوژی است. «اختلاف بر سر گناهِ نخستین، در فرانسه به جدایی کامل دین و فلسفه انجامید و غرابت این آموزه، با تکامل علوم تجربی و زیست شناختی، مخصوصاً با فرضیه داروین به اوج خود رسید.»[۲]

منابع

  1. صحیفه نور، ج۹، ص۴۲
  2. باربور، ایان، علم و دین، ترجمه بهاء الدین خرمشاهی، تهران: مرزک نشر دانشگاهی، ۱۳۹۴، ص۱۲۵