تناسخ
تناسخ و اقسام آن چیست؟ و چرا باطل است؟
تناسخ به معنای انتقال نفس پس از مرگ، به بدن دیگر که از اعتقادات مهم ادیان غیرآسمانی هندو و بودایی است. بر اساس این عقیده روح انسان بعد از مرگ به بدن انسان، حیوان، گیاه یا حتی اجسام جامد دیگر منتقل میگردد. تناسخ بهطور عمده به سه قسم تقسیم میشود: تناسخ مطلق، بنابر این عقیده، روح انسانها دائماً در حال انتقال به جسمهای دیگر است. تناسخ نزولی، به معنای اینکه بدن انسان و حیوانات، به عنوان ظرفی است که نفس در آن واقع میشود و از عالم بالاتر به بدن انسان نازل شده است و اگر کسی به کمالات برسد، روح او به عالم بالاتر منتقل میشود. تناسخ صعودی، به معنای اینکه ابتدا حیات به موجوداتی که دارای ظرفیت بیشتری هستند داده میشود و بعد به نفوس دیگر منتقل میشود، بنابر این عقیده ابتدا نفوس به گیاهان و بعد به حیوانات و سپس به انسان داده شده است.
در رد این عقیده دو دلیل اقامه شده است، اول اینکه امکان ندارد دو نفس به یک وجود تعلق پیدا کند دوم اینکه نفس و بدن، دارای وحدت هستند و وقتی با هم ترکیب میشوند به فعلیت میرسند، از همین جهت امکان ندارد که نفس بعد از مرگ دوباره به قوه تبدیل شود و بعد دوباره بخواهد به فعلیت برسد.
تعریف
تناسخ در لغت از ماده «نَسْخ» به معنای انتقال است.[۱] گاهی نیز به معنای زایل کردن یک چیز به وسیله چیز دیگری که جایگزین آن میشود استعمال شده است، مانند زایل شدن سایه به وسیله نور خورشید و از بین رفتن جوانی به وسیله پیری.[۲] و در اصطلاح عبارت است از انتقال نفس مادی و طبیعی به بدن دیگر.[۳]
تاریخچه
عقیده به تناسخ از هندوستان، چین و شرق آسیا ظهور کرده و کمکم به مکانهای دیگر رسیده است.[۴] تناسخ زیربنای عقیده آئینهایی مانند بودائی و برهمائی (برهمنی) را تشکیل میدهد. این گروه در عین اعتقاد به موضوع پاداش و کیفر، منکر معاداند. میگویند: انسان نتیجه اعمال تلخ و شیرین خود را در همین جهان میچشد، زیرا اگر نیکوکار باشد، روح او به بدن انسان سعادتمند و خوشبختی که غرق در عزت و نعمت است یا بدن حیوان مفید و سودمندی مانند: گوسفند و گاو، تعلق میگیرد.[۵] اما اگر شرور و بدکار باشد، روح او به بدن انسان بدبخت مانند افراد معلول و بیمار و تنگدست یا حیوان پست و موذی مانند خوک و موش تعلق میگیرد و پاداش و کیفر خود را در این جهان میبیند. از نظر این گروه، جهان توالی نفس است، یعنی روحها پیوسته از بدنی جدا شده، و از طریق زاد و ولد به بدنهای دیگری، خواه انسان و خواه حیوان، تعلق میگیرد.[۶]
اقسام تناسخ
بهطور کلی تناسخی که از طرف معتقدان به آن مطرح شده، سه قسم است:
تناسخ مطلق
تناسخ مطلق، عبارت است از این که، نفس در همین جهان از یک بدن به بدن دیگر و نیز از آن بدن به بدن سومی منتقل شود، به طوری که این روند بی وقفه برای همیشه ادامه یابد، بدنی که نفس به آن منتقل میشود ممکن است بدن انسان، حیوان یا گیاه باشد و غالباً این انتقال از طریق تعلق گرفتن به چنین انسان یا حیوان یا سلول نباتی انجام میگیرد. اعتقاد به این گونه تناسخ به قدمای فلاسفه نسبت داده شده است.[۷]
تناسخ محدود (نزولی)
تناسخ نزولی، آن است که نفس به واسطه شرافت و کمال مزاج انسانی، در آغاز به بدن انسان تعلق میگیرد، و پس از مفارقت از آن به حسب ملکات حاصله خود یا به بدن انسان دیگری یا به بدن حیوان یا جسم نامی یا معدنی تعلق خواهد گرفت، پس بدن انسان باب الابواب ورود ملکوت به عالم طبیعت است و نفس به واسطه آن به مراحل پست تری نزول میکند[۸]
صدرالمتألهین در شرح این عقیده چنین میگوید: «نخستین جایگاه برای روح، بدن مادی است که آن را دریچه پیدایش حیات، در بدنهای حیوانی و گیاهی مینامند. بنابر این نظر، نفوس انسانهای سعادتمندی که به حدّ کمال رسیدهاند، پس از جدا شدن از بدن به عالم عقل میپیوندد و به درجهای از سعادت که چشمی ندیده و گوشی نشنیده و بر قلب کسی خطور نکرده، دست خواهد یافت. اما نفوس دیگران از یک بدن به بدن دیگری از نوع انسان و نه نوع دیگر، منتقل شده و آن را تدبیر میکند. برخی دیگر فقط انتقال روح به بدن حیوان را جایز دانسته، و برخی دیگر انتقال از بدن انسان به بدن گیاه را نیز روا دانستهاند، و گروهی حتی منتقل شدن به جسم جامد را نیز پذیرفتهاند».[۹]
تعلق گرفتن روح به بدن انسان، نسخ، به بدن حیوان، مسخ، به نباتات، رسخ و به جمادات فسخ نامیده میشود.[۱۰]
تناسخ صعودی
قسم سوم تناسخ صعودی است که عکس تناسخ نزولی میباشد. به این معنا که حیات ابتدا به موجودی که آمادگی بیشتری دارد، افاضه میشود و سپس به موجوداتی که استعدادشان کمتر است اعطا میشود. کسانی که قائل به تناسخ صعودی هستند، معتقدند که گیاه از استعداد بیشتری برای حیات برخوردار است و برای کسب فیض جدید، نسبت به حیوان و انسان اولویّت دارد، و از سوی دیگر انسان خواهان نفس شریف تری است، یعنی نفسی که مراحل گیاهی و حیوانی را سپری کرده باشد؛ بنابراین، حیات ابتدا به گیاه داده میشود و سپس به حیوان و به دنبال آن به انسان منتقل میشود.[۱۱]
دلائل بطلان
دو برهان بر ابطال تناسخ وجود دارد، که همه انواع آن را در برمی گیرد و اختصاص به نوع خاصی از تناسخ ندارد.
برهان اول: بطلان اجتماع دو نفس در یک بدن
هرگاه بدن صلاحیت و استعداد کامل برای حدوث نفس پیدا بکند، بدون تأخیر نفس شایستهای از طرف مبدء متعال و فیّاض بر وی افاضه میشود. پس اگر نفس بدن دیگری بر آن تعلق بگیرد، لازم میآید با این یک بدن دو نفس باشد، و این باطل است، زیرا اولا: تشخص هر فرد وابسته به نفس و روح آن است و فرض دو نفس برای یک شخص به معنای فرض دو ذات و دو وجود برای یک وجود و یک ذات باشد و ثانیاً: هر کس به روشنی در مییابد که یک بدن در ذات خود یکنفس بیشتر ندارد وگرنه آثار مختلف آن دو آشکار میگردید.[۱۲]
برهان دوم: نبودن هماهنگی میان نفس و بدن
تعلق نفس به بدن ذاتی بوده و بینشان ترکیب اتحادی است و هر یک از آنها با دیگری دارای حرکت ذاتی و جوهری میباشد. از سوی دیگر نفس در آغاز پیدایش، بالقوه میباشد، زمانی که نفس به بدن انسان تعلق میگیرد از قوه به فعلیت میرسد. پس هنگامی که نفس در نوعی از انواع بالفعل باشد، محال است که بار دیگر قوّه محض گردد. پس اگر نفس مستنسخه ای از بدن دیگری به این بدن تعلق گیرد، لازم میآید که بدن یکنفس بالقوه و یکنفس بالفعل داشته باشد؛ و نیز لازم میآید که بدن از همان جهت که بالفعل است بالقوه هم باشد، زیرا ترکیب طبیعی اتحادی بین دو چیزی که یکی بالفعل و دیگری بالقوه باشد، محال است و یک چیز نمیتواند از یک جهت بالفعل و از جهت دیگر بالقوه باشد.[۱۳]
منابع
- ↑ اقرب الموارد، ج۲، ماده نسخ.
- ↑ راغب الاصفهانی، المفردات الفاظ فی غریب القرآن، المکتبه المرتضویه، ص۴۹۰، ماده نسخ.
- ↑ صدر الدین محمد شیرازی، الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، بیروت، دار احیاءالتراث العربی، چاپ چهارم، ۱۴۱۰ هـ، ج۹، ص۴.
- ↑ زمردیان، احمد، حقیقت روح، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ سوم، ۱۳۷۲، ص۴۳۷.
- ↑ سبحانی، جعفر، معاد انسان و جهان، انتشارات مکتب اسلام، چاپ دوم، ۱۳۷۳، ص۱۸۴.
- ↑ همان.
- ↑ سبحانی، جعفر، الالهیات، مکتب الاعلام الاسلامی، الطبعه الثانیه، ۱۴۱۱ هـ. ق، ج۳، ص۷۹۷.
- ↑ زاهدی، زین الدین، شرح منظومه فارسی، قم، انتشارات مصطفوی، چاپ دانشگاه مشهد، ج۳، ص۱۹۰.
- ↑ الحکمه المتعالیه، بیروت، چاپ چهارم، ج۱، ص۸. این مدرک قبلاً در شماره ۶ مفصل آمده است.
- ↑ حکیم سبزواری، شرح منظومه، انتشارات دارالعلم، ص۳۱۷.
- ↑ الالهیات، ج۲، ص۷۹۸، و اسفار، ج۹، ص۸.
- ↑ اسفار، ج۹، ص۱۰ و شرح منظومه، ص۳۱۶.
- ↑ اسفار، ج۹، ص۲ و ۳.