امکان اثبات خداوند با ادله عقلی و منطقی
آيا اين ادعا صحيح است که خداوند را با ادله عقلي و منطقي نمي توان اثبات کرد؟ چنان که برخي همچون شهيد چمران به آن قائل اند؟
شهيد دكتر مصطفي چمران با تكيه بر دو مطلب مدعي شدهاند كه اثبات خداوند با منطق ناممكن است.
۱. در قرآن كريم، وجود خداوند بديهي شمرده شده و هر كس در ضمير خود خدا را مييابد و بنابر همين اصل، هيچگاه دليلي براي اثبات خدا در قرآن نيامده است.
۲. بايد براي اثبات هر چيزي، آن را تعريف كرد؛ و تعريف كردن به معني محدود كردن است، ولي خدا نامحدود است، پس خدا را نميتوان تعريف كرد. بنابر اين نميتوان از راه منطق و فلسفه، خدا را اثبات كرد[۱].
ارزيابي نكته اول
اولاً: بديهي بودن وجود خدا، با اثبات پذير بودن و اقامه دليل بر آن هيچ منافاتي ندارد. توضيح آن كه، بديهي بودن به دو گونه فهميده ميشود، يكي بديهي بودن در علم حضوري و ديگري بديهي بودن در اصطلاح علم منطق.
بديهيات در علم منطق دو گونهاند: بديهيات اوليه و بديهيات ثانويه، بديهيات اوليه نه تنها نيازي به اثبات منطقي واستدلال ندارند، بلكه اصولاً اقامه دليل بر آنها غير ممكن است. چرا كه در اثبات آنها نيازمند استفاده از خود آنها خواهيم بود، و به تعبير ديگر گرفتار دور خواهيم شد. ولي بديهيات ثانويه هرچند نيازي به اثبات ندارند، ولي اثبات آنها غير ممكن نيست. و بسياري از منطقيين براي اثبات خود آن گزارهها ( مثل كل از جزء بزرگتر است) و نيز اثبات بداهت آنها استدلال منطقي ارائه كردهاند. وجود خداوند نيز اگر بديهي به اصطلاح منطق باشد، قطعاً بديهي اولي نيست بلكه جزو بديهيات ثانويه است كه قابل اثبات ميباشند[۲].
(و اگر منظور از بداهت اين باشد كه هر كس در درون خود خدا را مييابد و نيازي به استدلال ندارد، خواهيم گفت، اثبات بحثي است ناظر به عالم ذهن، و علم حضوري كاملاً خارج از حيطه برهان و استدلال قرار دارد. اما براي تبيين يافتههاي علم حضوري و انتقال آن به ديگران، بايد آن را به علم حصولي تبديل كرد، و وقتي به علم حصولي تبديل شود، قابليت استدلال پيدا خواهد كرد، و بايد توجه داشت كه علم حضوري علمي است فردي، و اگر كسي در درون خود خدا را بيابد به كار فرد ديگري نخواهد آمد، مگر آن كه آن را به علم حصولي تبديل كند.)
پس درست است که اصل وجود خداوند هم از بديهيات عقل نظري و از فطريات روحي بشر است, اما هدف از ادله منطقي و عقلي که متکلمين و حکما بر اثبات وجود خدا اقامه مي کنند براي کسب معرفت تفصيلي و تنوير و تقويت اذهان و دفع شبهات معترضان مي باشد.[۳]
ثانياً: اينكه در قرآن كريم از استدلال منطقي استفاده نشده ، مانع استدلال نيست، زيرا قرآن استدلال را منع نكرده است و فقط خود از استدلال منطقي استفاده نكرده و يا كمتر استفاده كرده است. چنانكه قرآن از علم شيمي نيز استفاده نكرده است، و روشن است كه عدم اشاره به شيمي در قرآن به اين معني نيست كه نبايد از علم شيمي استفاده كرد. به علاوه كه ما معتقديم، هم در قرآن استدلال وجود دارد و هم به مؤمنين توصيه ميكند كه از عقل و علوم عقلي استفاده نمايند. هر چند شكل استدلال در قرآن به اين صورت نيست كه همچون علم منطق، صغري و كبري و نتيجه را ذكر نمايد. به عنوان نمونه در آيات ۳۵-۳۶ سوره طه نوعي قياس استثنايي است كه براي اثبات وجودخداوند از طريق خلقت انسان اقامه شده است[۴]. آيات مختلفي نيز وجود دارند كه انسان را به تعقل و برهان دعوت ميكنند، هم چون آيه بقره ۱۱۱، انبياء ۱۲۴، اعراف ۱۶۹، يونس ۱۶، عنكبوت ۳۵، يس۶۸ و... آيات فراوان ديگر.
ثالثاً: حتي اگر بپذيريم كه در قرآن كريم استدلال منطقي و فلسفي ذكر نشده است، باز هم مشكلي در راه اثبات خدا با دلايل فلسفي وجود نخواهد داشت، زيرا در روايات اهل بيت (ع) استدلالات فراواني براي همين مطلب وجود دارد. مناظرات ائمه با مخالفان فكري و زنديقان در اين زمينه، ثبت شده و در جوامع روايي موجود ميباشند[۵]. و اگر اثبات خدا غير ممكن بود، اهل بيت چنين كاري نميكردند[۶].
ارزيابي نكته دوم
اولاً؛ تعريف كردن به معناي محدود كردن نيست، بلكه به معناي مشخص كردن و بيان حد و مرز مفاهيم است و برخي اوقات نيز فقط براي اشاره به موضوعي است كه در ذهن مخاطب وجود دارد. مثل تعريفات شرحاللفظي و شرح الاسمي، كه فقط به بيان معناي مفهوم مورد نظر ميپردازند. بنابراين اگر موضوعي حد نداشته باشد، و به تعبير ديگر نامحدود باشد، ما با لفظ نامحدود به آن اشاره ميكنيم نه آنكه مفهوم را محدود كنيم.
ثانياً: شهيد چمران توجه نكردهاند كه اگر چيزي را تصور نكنيم، اصولاً نميتوانيم درباره آن صحبت كنيم و يا اينكه حتي شك كنيم، پس همين كه ما درباره خدا بحث ميكنيم خود نشانگر آن است كه ما مفهومي از خدا در ذهن داريم و اگر اين طور نبود هيچ كس سخن ديگري را درباره خدا نميفهميد، ولي ميبينيم كه در مطالعه آيات قرآن و روايات و نوشتههاي فلسفي و عقيدتي، ما از مفهوم خدا درك روشني داريم و براي همين است كه ايشان ادعا ميكندكه خدا نامحدود است، اگر ايشان تصوري از خدا ندارد، از كجا فهميده كه خدا نامحدود است، و اصلاً خود كلمه نامحدود چگونه به ذهن آمده است؟ به نظر ميرسد ايشان در اين مطلب بين حقيقت و كنه وجود خداوند و بين تصور وجود خدا خلط كرده و نتوانستهاند بين آنها تمايز قايل شوند، در حالي كه بين اين دو تفاوت فراواني وجود دارد، و ذات و حقيقت خدا هرگز به ذهن در نميآيد، ولي تصور مصداق آن قابل بحث و بررسي است. بر همين اساس است كه اميرالمؤمنين عليه السلام ميفرمايند؛ خداوند عقلها را از شناخت خويش به اندازهاي كه واجب است منع نكرده است، هر چند عقلها را به كنه معرفتش و تحديد صفاتش راه نداده است[۷].
ثالثاً: نكته ديگري كه به نظر ميرسد از نظر شهيد چمران مخفي مانده است، شيوه درك مفاهيمي است كه مابهازاء خارجي قابل مشاهده ندارند، و به اصطلاح مفاهيم ثانوي فلسفي هستند, مفاهيمي مثل بينهايت، نامحدود، وجود, امكان، وجوب، و ... كه مفهوم واجب الوجود و علت العلل نيز از همين سنخند، و نيز مفاهيم عدمي كه اصلاً وجود ندارند، مثل شريك خداوند، که در خارج اصلا مصداقي ندارد, ولي ما درباره اين مفاهيم بحث كرده و استدلال ميكنيم. براي شناخت فرايند درك اين مفاهيم ثانوي در ذهن، بايد به بحث معقولات ثانيه در فلسفه و يا معرفت شناسي مراجعه نماييد، در اين بحث روشن ميشود كه ذهن چگونه با چنين مفاهيمي ارتباط برقرار ميكند[۸].
رابعاً: اگر خدا را نتوان در ذهن تصور كرد، پس شناخت صفات خدا از چه راهي ممكن خواهد شد، آيا ايشان معتقدند كه صفات خدا نيز فطري است؟ آيا اين كه صفات خدا عين ذاتش ميباشد، نيز در فطرت انسانها به وديعه نهاده شده است؟ آيا اكتفا به فطري بودن شناخت خدا نبود كه عده بيشماري را بت پرست كرد؟ زيرا آنان باور داشتند كه خدايي هست، ولي چون از عقل خود بهره كافي نبرده بودند، سنگ و چوب را خدا ميدانستند. به نظر ميرسد همين دليل براي امكان تصور خداوند كافي است، زيرا اگر خدا را تصور نكنيم پس صفت عليم و قدير و حي و قيوم را براي چه موجودي ثابت ميكنيم؟ براي موضوعي كه نميدانيم چيست و حتي به ذهن نيز نميآيد؟ قطعاً چنين نيست.
نكته پاياني: احتمال دارد منظور دكتر چمران از اين كه با دليل منطقي نميتوان خدا را اثبات كرد اين باشد كه اين دلايل فلسفي و منطقي به اندازه فطرت و خداشناسي حضوري انسان را قانع نميكنند و اگر كسي بخواهد وجود خدا را به خوبي اثبات كند، بايد به درون خود مراجعه كند و الًا در مقابل دلايل فلسفي، هميشه ميتوان اشكال تراشي كرد[۹]. در اين صورت ميتوان سخن ايشان را تا حدودي پذيرفت؛ زيرا ما نيز معتقديم كه دريافت حضوري و فطري خداوند، بهترين راه اثبات و نيز شناخت خداست، و به همين دليل است كه قرآن بهترين راه را انتخاب كرده (نه تنها راه ممكن را) و فقط به انسانها تذكر ميدهد و استدلال نميكند، نه آنكه بخواهد استدلال را نفي كند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
۱. اصول فلسفه و روش رئاليسم، ج۵، مرتضي مطهري.
۲. توحيد، مرتضي مطهري.
منابع
- ↑ رك: چمران، مصطفي، انسان و خدا، تهران، بنياد شهيد چمران، ۱۳۶۷، ص۵۳- ۷۸.
- ↑ رك: جوادي آملي، عبدالله، شناخت شناسي در قرآن؛ تهران؛ مركز نشر فرهنگي رجاء، ۱۳۷۲، ص۲۰۷-۲۱۷.
- ↑ رباني گلپايگاني, علي, درآمدي بر علم کلام, ص ۳۴, انتشارات دار الفکر, چاپ اول , قم ۱۳۷۸.
- ↑ رك: جوادي آملي، عبدالله؛ تبيين براهين اثبات خدا؛ قم؛ نشر اسراء؛ ۱۳۷۸؛ ص۱۲۴- ۱۲۸.
- ↑ در اين زمينه رك: الطبرسي، احمد بن علي؛ الاحتجاج؛ تحقيق: سيد محمد باقر الخرسان؛ بيروت؛ دار النعمان؛ ص ۲۰- ۲۴؛ و نيز كليني؛ محمد بن يعقوب؛ اصول كافي؛ تحقيق: علي اكبر غفاري؛ تهران؛ دار الكتب الاسلاميه؛ ۱۳۸۸ ق؛ ص ۷۲- ۸۲.
- ↑ با مطالعه خطب توحيدي نهجالبلاغه اين حقيقت به خوبي آشكار خواهد شد اين خطبهها سرشار از مفاهيم عقلي و فلسفي درباره خداوندمتعال است.
- ↑ نهجالبلاغه؛ صبحي صالح، خطبه ۴۹.
- ↑ رك: مطهري، مرتضي؛ شرح مبسوط منظومه، (مجموعه آثار)، تهران؛ انتشارات صدرا؛ ۱۳۸۰؛ ج۹، ص۳۶۱- ۴۰۸.
- ↑ به نظر ميرسد عبارات ايشان در صفحه ۵۶ همين مدعا را تأييد ميكند.