امکان درک ذات پروردگار
چرا ذات پروردگار را نمیتوان درک کرد؟
نامحدود بودن ذات پاک خداوند و محدود بودن عقل و علم و دانش ما، نکته اصلی در مسئله میباشد، چرا که او وجودی بینهایت است و ذات و صفات او مانند علم و قدرت بی پایان و نامحدود اند در حالیکه تمام آنچه مربوط به ما است، همگی محدود هستند. از جهت دیگر به دلیل اینکه ذات الهی مثل و مانندی ندارد برای ما قابل تصور و تطبیق نیست، چرا که اگر مثل و مانندی میداشت هر دو محدود میشدند. امام صادق میفرمایند «وقتی کلام به ذات خدای متعال میرسد سکوت کنید» و درباره ذات او سخن نگویید، چرا که عقل در آنجا حیران میشود و به جایی نمیرسد.
نامحدود بودن ذات خداوند
نکته اصلی در مسئله، نامحدود بودن ذات پاک خداوند و محدود بودن عقل و علم و دانش ماست.
او وجودی از هر نظر بینهایت است، ذات او و صفات او مانند علم و قدرت بی پایان و نامحدود است؛ و از سویی دیگر ما و تمام آنچه به ما مربوط است اعم از علم و قدرت و حیات ما و زمان و مکانی که در اختیار داریم همه محدود است. با این همه محدودیت چگونه میتوانیم به آن وجود نامحدود و صفاتش احاطه پیدا کنیم؟ چگونه علم محدود ما میتواند از آن وجود نامحدود خبر دهد. آری ما میتوانیم در عالم اندیشه و فکر از دور شبحی ببینیم، و اشاره اجمالی به ذات و صفاتش کنیم، ولی رسیدن به کنه ذات و صفات یعنی آگاهی تفصیلی از او، برای ما ممکن نیست.
نبود مثل و شریک برای خدای متعال
از سوی دیگر یک وجود بینهایت از هر جهت مثل و مانندی ندارد، و منحصر به فرد است چرا که اگر مثل و مانندی میداشت هر دو محدود بودند. حال چگونه ما میتوانیم به وجودی پی ببریم که هیچ گونه مثل و مانندی برای او سراغ نداریم، و هر چه غیر او میبینیم ممکنات است، که صفاتشان با صفات واجب الوجود کاملاً متفاوت است.
معرفت اجمالی از ذات الهی
نمی گوئیم ما از اصل وجود او، از علم و قدرت و اراده الهی و حیات او بی خبریم، بلکه میگوییم ما یک معرفت اجمالی از همه این امور داریم و هرگز به عمق و باطن آن راه نمییابیم و مَرکَب عقل همه فرزانگان عالم بدون استثنا در این راه لنگ است. در حدیث از امام صادق(ع) چنین میخوانیم: «اذا انتهی الکلام الی الله فامسکوا»![۱] «هنگامی که سخن به ذات خدا میرسد سکوت کنید» یعنی درباره ذات او سخن نگونید که عقلها در آنجا حیران است و به جایی نمیرسد، و اندیشه در ذات نامحدود برای عقول محدود غیرممکن است، چرا که هر چه در اندیشه گنجد محدود است و خداوند محال است محدود گردد.[۲]
به تعبیری روشنتر هنگامی که بهجهان هستی و موجودات بدیع، ظریف و شگفتآور مینگریم یا نگاهی به وجود خود میکنیم، بهطور اجمال میفهمیم که خالق و آفریدگاری دارد. این همان علم اجمالی است که آخرین مرحله قدرت شناخت انسان درباره خداست و هر چه به اسرار هستی آگاه تر شویم به عظمت او آشناتر و در مسیر معرفت اجمالی او قوی تر میگردیم، اما هنگامی که از خود میپرسیم او چیست؟ و چگونه است؟ و دست به سوی حقیقت ذات پاک او دراز میکنیم، چیزی جز حیرت و سرگردانی نصیبمان نمیشود و این است که میگوییم راه به سوی او کاملاً باز و در عین حال کاملاً بسته است.
میتوان این مسئله را با یک مثال روشن ساخت و آن این که همه ما به روشنی میدانیم که نیرویی به نام جاذبه وجود دارد. چرا که هر چیزی رها شود سقوط میکند و به سوی زمین جذب میشود و اگر این جاذبه نبود آرامش و قراری برای موجودات روی زمین وجود نداشت. آگاهی بر وجود جاذبه چیزی نیست که مخصوص دانشمندان باشد حتی اطفال و کودکان خردسال آن را به خوبی درک میکنند، ولی حقیقت جاذبه چیست، آیا امواج نامرئی یا ذرات ناشناخته یا نیرویی دیگر است؟ و عجیب این که نیروی جاذبه بر خلاف آنچه در تمام جهان ماده میشناسیم، ظاهراً برای انتقال از نقطه ای به نقطه دیگر نیاز به زمان ندارند، به خلاف نور که سریعترین حرکت را در جهان ماده دارد، ولی در عین حال به هنگام انتقال در فضا گاهی برای رسیدن از یک نقطه به نقطه دیگر میلیونها سال وقت لازم است. اما نیروی جاذبه گویی در یک لحظه از هر نقطه ای از جهان به نقطه دیگر منتقل میگردد یا حداقل سرعتی دارد بالاتر از آنچه تاکنون شنیدهایم.
این چه نیرویی است که این آثار را دارد؟ حقیقت ذات آن چگونه است؟ هیچکس پاسخ روشنی برای آن ندارد. جایی که درباره نیروی جاذبه که یکی از مخلوقات است علم و آگاهی ما نسبت به آن تنها جنبه اجمالی دارد و از علم تفصیلی به کلی دوریم، چگونه میتوان درباره خالق جهان ماده و ماورای ماده که وجودی است بینهایت در بینهایت، انتظار داشته باشیم که از کنه ذاتش باخبر شویم؟! ولی با این حال او را همه جا حاضر و ناظر و همراه هر موجودی در جهان مشاهده میکنیم.