اولویت بخشش فراوان یا میانه‌روی در بخشش

نسخهٔ تاریخ ‏۶ دسامبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۲:۱۰ توسط Mnazarzadeh (بحث | مشارکت‌ها) (تکمیل و بارگزاری)
سؤال

درسوره اسراء خطاب به پيامبر آمده است که بيش از اندازه انفاق مکن؛ اما در سوره حشر آيه ۹ به بخشش هاي اهل بيت اشاره مي کند؟ این دو تنافی ندارند؟

بیان آیات

خداوند خطاب به پیامبر(ص) مي فرمايد: ﴿وَ لا تَجْعَلْ يَدَک مَغْلُولَه إِلي عُنُقِک وَ لا تَبْسُطْها کلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً؛ هرگز دستت را بر گردنت زنجير مکن، (و ترک انفاق و بخشش نکن) و بيش از حدّ (نيز) دست خود را مگشاي، تا مورد سرزنش قرار گيري و از کار فروماني!(اسراء:29).

در آيه ديگر در تمجید از اهل بیت در کمک به مهاجران آمده است: ﴿وَ الَّذينَ تَبَوَّؤُا الدَّارَ وَ الْإيمانَ مِنْ قَبْلِهِمْ يُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَيْهِمْ وَ لا يَجِدُونَ في صُدُورِهِمْ حاجَه مِمَّا أُوتُوا وَ يُؤْثِرُونَ عَلي أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَه وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِک هُمُ الْمُفْلِحُونَ؛ و براي کساني است که در اين سرا (سرزمين مدينه) و در سراي ايمان پيش از مهاجران مسکن گزيدند و کساني را که به سويشان هجرت کنند دوست مي دارند، و در دل خود نيازي به آنچه به مهاجران داده شده احساس نمي کنند و آنها را بر خود مقدّم مي دارند هر چند خودشان بسيار نيازمند باشند کساني که از بخل و حرص نفس خويش باز داشته شده اند رستگارانند(حشر:9)

عدم تناقض در دو آیه

با دقت در شان نزول آيات فوق، و همچنين قرائن ديگر، پاسخ شبهه روشن مي شود. رعايت اعتدال يک حکم عام است که در تمام مراحل زندگي قابل اجرا است و منظور این است که بخشش فراوان نباید سبب نابساماني هاي فوق العاده، در زندگي انسان گردد، يا انفاق زياد سبب ناراحتي و فشار بر فرزندان گردد و نظام خانوادگي فرد به خطر افتد. اما انفاق زياد و ايثار يک حکم خاص است که مربوط به موارد معيني است و در موارد خاصي اعمال مي شود[۱] و اين دو حکم با هم تضادي ندارند. برای نمونه در برخي موارد به خاطر تلف شدن يک عده و نجات جان آن ها لازم است فرد تمام اموال خودش را انفاق نماید، و اگر کسی چنین کرد، شایسته تقدیر است، چرا که زندگی دیگران را در آن موقعیت به رفاه خود ترجیح داده است. بنابر این قرآن نیز در این آیه از کسانی که حاجت مهاجران را بر رفاه خودشان مقدم می دارند، تمجید کرده است.


منابع

  1. مکارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، ج۱۲، ص۹۹.