معنای لطیف از اسماء الهی
معنای اسم لطیف از اسماء الهی چیست؟
لطیف از اسماء الهی، هفت بار در قرآن آمده است و به معنای مهربان، بامهر، دقیق، باریکبین، آگاه به تمام امور پنهان و پیدا و جزئیات و کسی که خوبی و محبت میکند است. مفسران گفتهاند دقت در جزئیات و ظرایف مخلوق و نرمی و مهربانی با مخلوقات از ویژگی نام لطیف است. لطیف در قرآن پنج بار همراه با کلمه خبیر به معنای آگاه آمده است که نشاندهنده نزدیکی به این معنا را دارد.
معنای لغوی لطیف
صفت «لطيف»، بر وزن فعيل، به معناى فاعل و از ريشه «لطف» است.[۱] لطیف که یکی از اسماء الهی است از ماده لطف میباشد که در لغت به معنای رفق و مهربانی و خوشخویی است(لسان العرب). و در کارها و فعالیتها به معنی کار بسیار ظریف و باریک است و اگر به رحمتهای خاص الهی، لطف گفته میشود نیز به خاطر همین ظرافت آن است.[۲] لطف (بضمّ اوّل): رفق، مدارا، نزدیکی.[۳]
«ابن فارس» میگوید: این لفظ دو معنى بیش ندارد، یکى حاکى از «رفق» و «مهربانى» و دیگرى حاکى از «ریزى و باریکى» است.[۴]
لطیف در قرآن
لطیف در قرآن، کلماتی مانند مهربانی و محبت و دقت و ظرافت و تدبیر را دربرمیگیرد.[۵]
خداوند در قرآن میفرماید: ﴿لاَّ تُدْرِکُهُ الأَبْصَارُ وَهُوَ یُدْرِکُ الأَبْصَارَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ؛ چشمها او را نمىبينند و او بينندگان را مىبيند. دقيق و آگاه است.﴾(انعام:۱۰۳)
لطیف هفت بار[۶] در قرآن ذکر شده است که پنج بار همراه خبیر آمده است. معناى لطيف اين است كه خداوند خالق مخلوقات ظريف و حتّى كوچك و ناپيدا است! امّا اينكه در غالب آيات قرآن «لطيف» با «خبير» همراه شده، به خاطر آن است «خبير» به گفته بعضى از محققان اشاره به آگاهى عميق و علم به حقايق و احاطه دقيق است، و اين معنا با معناى لطيف تناسب بسيار نزديكى دارد. اين واژه از ماده «لطف» به معناى كار ظريف و باريك و مهر و محبت است، و به موجودات كوچك و نرم، و حركتهاى ظريف، و انجام كارهاى دقيق، و امورى كه با حواسّ انسان درك نمىشود نيز اطلاق مىگردد.[۷] مرحوم كفعمى در مصباح مىگويد: خواندن خداوند به اين وصف در مشكلات، تأثير عميقى در برطرف شدن ناراحتىها دارد.[۸]
شهید مطهری درباره معنای لطیف میگوید لطافت یک چیز عبارت است از نوعی صفت در شیء که حس ظاهر به طور آشکار آن را درک نمیکند، یک دقت و ذوق و بینشی میخواهد که انسان بتواند آن را درک کند.[۹] طبرسی معنای لطیف را سه قول میداند: مدارا کننده. آنکه حاجت تو را با مدارا برآورد. آنکه به دقائق امور دانا است.[۱۰] برخی میگویند لطیف يعنى كسى كه به بندگان خود نيكى مىكند و از راهى كه نمىدانند به ايشان لطف مىكنند يعنى نرمى و مدارا مىنمايد و لطف يعنى خوبى كردن و كرامت دادن. گاهى لطيف را به معناى لطف در تدبير و فعل مىگيرند.[۱۱]
از امام رضا(ع) نقل شده که فرمود: اینکه میگوئیم خداوند لطیف است به خاطر آن است که مخلوقات لطیف، آفریده و به خاطر این است که از اشیاء لطیف و ظریف و ناپیدا آگاه است… این احتمال نیز در تفسیر این کلمه وجود دارد که منظور از لطیف بودن خداوند آن است که ذات پاک او چنان است که هرگز با احساس کسی درک نمیشود؛ بنابراین او لطیف است زیرا هیچکس از ذات او آگاه نیست.[۱۲]
علامه طباطبائی میفرماید:[۱۳]
« | لطیف به معنای رقیق و نفوذ کننده است. وقتی خدای تعالی محیط باشد به هر چیزی، و احاطهاش هم احاطه حقیقی باشد قهراً شاهد و ناظر بر هر چیزی خواهد بود و پیدا و پنهان هر چیزی را خواهد دید و به ظاهر و باطن هر چیزی عالم خواهد بود. ناظر بودن او بر تمامی احوال یک موجود او را از اینکه در همان حال بر سایر موجودات ناظر و واقف باشد بازنمیدارد و هیچ چیزی حجاب و فاصله بین او و بین موجودی دیگر نمیشود پس او هم چشمها را میبیند و هم آنچه را که چشمها میبینند. | » |
مطالعه بیشتر
۱. تفسیرالمیزان و تفسیر نمونه، ذیل آیه ۱۰۳، سوره انعام مراجعه شود.
منابع
- ↑ دانشنامه عقايد اسلامی، محمدی ریشهری، محمد، ج۷، ص۱۲۱
- ↑ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیرنمونه، تهران، دارالکتب اسلامیه، چاپ بیست و دوم، ج۱۴، ص۱۵۸.
- ↑ تفسير احسنالحديث، قرشی، سید علی اکبر، ج۷، ص۷۴
- ↑ اسماء و صفات خدا در قرآن، جعفر سبحانی، ماهنامه مکتب اسلام ۱۳۷۶، شماره ۶
- ↑ اسماء و صفات خدا در قرآن، جعفر سبحانی، ماهنامه مکتب اسلام ۱۳۷۶، شماره ۶
- ↑ آیه ۱۰۳ سوره انعام، آیه ۱۰۰ سوره یوسف، آیه ۶۳ سوره حج، آیه ۱۶ سوره لقمان، آیه ۱۹ سوره شورا، آیه ۱۴ سوره ملک، آیه ۳۴ سوره احزاب
- ↑ پيام قرآن، مكارم شيرازى، ناصر، ج۴، ص۳۶۵
- ↑ مصباح کفعمی، صفحه ۳۲۲، پيام قرآن، مكارم شيرازى، ناصر، ج۴، ص۳۶۴
- ↑ مجموعه آثار، ط-صدرا، مطهری، مرتضی، ج۷، ص۵۳۳
- ↑ تفسير احسنالحديث، قرشی، سید علی اکبر، ج۷، ص۷۴
- ↑ آداب راز و نياز به درگاه بى نياز (ترجمه عدة الداعى)، ابن فهد حلي؛ مترجم محمدحسين نائيجي، ج۱، ص۲۹۸
- ↑ مکارم شیرازی، همان، ج۵، ص۳۸۷.
- ↑ علامه طباطبایی، تفسیر المیزان، ج۷، ص۴۰۵.