پاسخ بدی با خوبی در قرآن
خوبی کردن در مقابل بدی، از فضایل بزرگ اخلاقی است که قرآن کریم در چند آیه بدان تصریح کرده است. این رفتار سبب میشود دشمنی به دوستی تبدیل شود و خیر و خوبی و نیکی جای بدی و عداوت قرار بگیرد. طبق گفته قرآن این خصوصیت را کسانی دارند که صبر پیشه میکنند و به تعبیر قرآن دارای حظ عظیم هستند که مفسران آن را داشتن ایمان و تقوا و اخلاق و کمال انسانیت دانستهاند.
دفع کردن بدی با خوبی
خداوند در قرآن آورده است که نیکی با بدی یکسان نیست﴿وَلَا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَلَا السَّیِّئَةُ ۚ؛ و نیکی با بدی یکسان نیست.﴾(فصلت:۳۴) و بدی را با خوبی دفع کن: ﴿ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَبَیْنَهُ عَدَاوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ؛ بدی را با نیکی دفع کن؛ آنگاه کسی که میان تو و میان او دشمنی است، گویی دوستی یکدل میگردد.﴾(فصلت:۳۴) «معنای آن این است که: بدی را با خصلتی که مقابل آن است دفع نما، مثلاً باطل آنان را با حقی که نزد تو است دفع کن، نه به باطلی دیگر، و جهل آنان را با حلم و بدیهایشان را با عفو، و همچنین هر بدی دیگرشان را با خوبی مناسب آن دفع کند.»[۱] درباره شأن نزول این آیه آمده است: «مقاتل بن حیان گفت: این آیت در شأن ابوسفیان بن حرب فروآمد که اوّل دشمن بود و در دل عداوت داشت با رسول خدا و با مؤمنان و بآخر دوست گشت به آن مصاهره[۲] که میان وی و میان رسول خدا رفت و ببرکت حلم رسول و رفق وی مسلمان گشت.»[۳]
در اینکه معنای حسنه چیست اقوال مختلفی وجود دارد. بعضی آن را هر حسنهای دانستهاند. طبرسی در تفسیر جوامع الجامع آورده است: «برخی از بدیها را که دشمنانت نسبت به تو انجام دادهاند تو با نیکی پاسخ گو و دفع کن. نیکی در این مورد این است که او را عفو کنی و ببخشی و نیکوتر از آن این است که در برابر بدی او تو نیکی کنی یا مثلاً اگر او بدی تو را گفت تو او را ستایش کنی. هر گاه تو چنین کنی دشمن سرسخت تو دوست صمیمی و با صفا و یک رنگ تو میشود.»[۴]
از بین بردن سیئات با حسنات
در جاهای دیگر آمده است که سیئات را با حسنات از بین ببر:[۵] ﴿إِنَّ الْحَسَنَاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئَاتِ؛ زیرا خوبیها بدیها را از میان میبرد.﴾(هود:۱۱۴) و ﴿وَیَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ؛ و بدی را به نیکی دفع میکنند.﴾(رعد:۲۲) که در اینجا به دو معنا بکار رفته است. یک اینکه سیئات خود انسان از بین برود. و دیگر اینکه بدیهای دیگران را با حسنات دفع کن و از بین ببر.
﴿ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ؛ بدی را به شیوهای نیکو دفع کن﴾(مومنون:۹۶) «منظور نادیده گرفتن بدی و احسان در عوض آن میباشد.»[۶] علامه طباطبایی در تفسیر این آیه میفرماید: «یعنی آنچه بدی از ایشان میبینی با نیکی تلافی کن و تازه از بین خوبیها خوبتر آنها را انتخاب کن، مثل اینکه اگر بدی آنان به صورت آزار و اذیت است، تو، به ایشان احسان کن و منتها درجه طاقت خود را در احسان به ایشان مبذول بدار، و اگر این مقدار نتوانستی هر چه را که توانستی، و اگر آنهم مقدور نبود حداقل از ایشان اعراض کن.»[۷]
آثار پاسخ بدی با خوبی
در سوره فصلت آیه ۳۴ گفته شده که با دفع بدی با خوبی، دشمنی تبدیل به دوستی میشود. از این جهت کسانی که دنبال صلح و آشتی در میان انسانها هستند، یکی از بهترین رفتارهایی که میتوانند داشته باشند این است که در مقابل بدی، بدی نکنند و با رفتار خوب و با گذشت خود، نیکی و خوبی را گسترش دهند. «اینجا است که کینهها و عداوتها با طوفانی از درون جان برخاسته و جای آن را محبت و صمیمیت میگیرد.»[۸] علامه طباطبایی ذیل این آیه میفرماید: مراد این است که وقتی تو همه بدیها و باطلها را به بهترین وجه دفع کردی، ناگهان خواهی دید همان دشمنت آن چنان دوست میشود که گویی علاوه بر دوستی شفقت هم دارد.»[۹]
رفع یک تعارض
برخی میگویند در قرآن آمده است که جزای بدی، همانند آن بدی است: ﴿وَجَزَاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُهَا؛ و جزای بدی، مانند آن، بدی است.﴾(شوری:۴۰) پس چطور قرآن در جای دیگر میگوید که جواب بدی خوبی است. در پاسخ باید گفت این آیه متوجه مسایل کیفری است که هرکس بدی کند، باید تقاص پس بدهد و برای فرد مظلوم راهی برای جبران باشد؛ و البته در ادامه آیه هم آمده است که هرکس عفو کند خداوند پاداش او را میدهد: ﴿فَمَنْ عَفَا وَأَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَی اللَّهِ؛ پس هر که درگذرد و نیکوکاری کند، پاداش او بر [عهده] خداست.﴾(شوری:۴۰)
منابع
- ↑ ترجمه تفسیر المیزان، علامه طباطبایی، ج۱۷، ص۵۹۴
- ↑ مصاهرت: دامادی، خویشی، فرهنگ معین
- ↑ تفسیر کشف الاسرار و عده الابرار، میبدی، ج۸، ص۵۲۷
- ↑ ترجمه تفسیر جوامع الجامع، طبرسی، ج۵، ص۴۶۴
- ↑ ﴿وَیَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ؛ بدی را با نیکی دفع مینمایند﴾(قصص:۵۴)
- ↑ تفسیر جوامع الجامع، طبرسی، ج۴، ص۲۷۵
- ↑ ترجمه تفسیر المیزان، علامه طباطبایی، ج۱۵، ص۹۲
- ↑ تفسیر نمونه، آیت الله مکارم شیرازی، ج۲۰، ص۲۸۱
- ↑ ترجمه تفسیر المیزان، علامه طباطبایی، ج۱۷، ص۵۹۳