قلب سلیم و قلب منیب در قرآن: تفاوت میان نسخهها
A.rezapour (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
A.rezapour (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{شروع متن}} | {{شروع متن}} | ||
{{سوال}} | {{سوال}} | ||
منظور از قلب سلیم و قلب منیب در قرآن چیست؟ | منظور از قلب سلیم و قلب منیب در قرآن چیست؟ | ||
{{پایان سوال}} | {{پایان سوال}} | ||
{{پاسخ}}قلب سلیم به معنای دل پاک و قلب منیب به معنای دلی توبهکار در قرآن آمده است. | {{پاسخ}}قلب سلیم به معنای دل پاک و قلب منیب به معنای دلی توبهکار در قرآن آمده است. قلب در این دو معنا به معنای روح است. | ||
== معنای قلب == | == معنای قلب == | ||
خط ۱۳: | خط ۱۲: | ||
۲. روح و جان: {{قرآن|وَ إِذْ زاغَتِ الْأَبْصارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِر…|ترجمه=هنگامی که چشمها از وحشت فرو مانده و جانها به لب رسیده بود.|سوره=احزاب|آیه=۱۰}} | ۲. روح و جان: {{قرآن|وَ إِذْ زاغَتِ الْأَبْصارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِر…|ترجمه=هنگامی که چشمها از وحشت فرو مانده و جانها به لب رسیده بود.|سوره=احزاب|آیه=۱۰}} | ||
۳. مرکز عواطف: {{قرآن|سَأُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْب|ترجمه=بزودی در دلهای کافران ترس ایجاد میکنم.|سوره=انفال|آیه=۱۲}} | ۳. مرکز عواطف: {{قرآن|سَأُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْب|ترجمه=بزودی در دلهای کافران ترس ایجاد میکنم.|سوره=انفال|آیه=۱۲}} | ||
از آنجا که قلب با پسوند رعب همراه است و رعب و ترس مربوط به عواطف و احساسات آدمی است نه ادراکات او، قلب در آیه به معنای مرکز عواطف میباشد. امّا با توجّه به اینکه مرکز اصلی ادراکات و عواطف همگی روان و روح آدمی است. ولی تظاهرات و عکس العملهای جسمی آنها متفاوت است عکس العمل درک و فهم، نخستین بار در دستگاه مغز آشکار میشود، ولی عکسالعمل مسائل عاطفی از قبیل محبت شادی و غم در قلب انسان ظاهر میشود نتیجه این که در قرآن مسائل عاطفی به قلب (همین عضو مخصوص) و مسائل عقلی به قلب (به معنی عقل و مغز) نسبت داده شده و اگر از روح و جان و عقل انسانی به قلب تعبیر شده است علّت آن است که همانطور که قلب صنوبری که در بخش چپ سینه قرار دارد نقش مهمی در حیات و بقای انسان دارد روح و جان و عقل آدمی هم دارد بلکه بالاتر آن را دارا است.<ref>مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۷۴هـ ش، ج۱، ص۸۹–۸۸.</ref> و کوتاه سخن آنکه ریشه این لغت (قلب) در اصل به معنی تفسیر و تحول است و از آنجا که فکر و عقل انسان دائماً در حال دگرگونی است به آن قلب گفته شده است<ref>همان، ج۲۲، ص۲۸۵ و ۲۸۴.</ref> | |||
== قلب سلیم و منیب == | == قلب سلیم و منیب == | ||
خط ۲۰: | خط ۲۱: | ||
قرآن کریم میفرماید: {{قرآن|وَ لا تُخْزِنِی یَوْمَ یُبْعَثُونَ یَوْمَ لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ إِلاَّ مَنْ أَتَی اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ|ترجمه=و روزی که (مردم) برانگیخته میشوند رسوایم مکن. روزی که هیچ مال و فرزندی سود نمیدهد. مگر کسی که دلی پاک به سوی خدا بیاورد.|سوره=شعراء|آیه=۸۷، ۸۹}} | قرآن کریم میفرماید: {{قرآن|وَ لا تُخْزِنِی یَوْمَ یُبْعَثُونَ یَوْمَ لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ إِلاَّ مَنْ أَتَی اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ|ترجمه=و روزی که (مردم) برانگیخته میشوند رسوایم مکن. روزی که هیچ مال و فرزندی سود نمیدهد. مگر کسی که دلی پاک به سوی خدا بیاورد.|سوره=شعراء|آیه=۸۷، ۸۹}} | ||
{{قرآن|مَن خَشِیَ اَلَرّحمنَ بِالغَیب وَ جَاء بِقَلّبِ مُنیبِ | {{قرآن|مَن خَشِیَ اَلَرّحمنَ بِالغَیب وَ جَاء بِقَلّبِ مُنیبِ|ترجمه=آنكه در نهان از خداى بخشنده بترسد و با دلى توبهكار [باز] آيد.|سوره=ق|آیه=۳۳}} | ||
== تقسیم قلب و اهمیت بعضی از نشانههای آن == | == تقسیم قلب و اهمیت بعضی از نشانههای آن == | ||
قلب در یک تقسیم دو نوع است؛ ۱. سلیم سالم؛ ۲. مریض (ناسالم). در مقابل قلب سلیم، قلب مریض و بیمار است زیرا اوّلاً قرآن مجید بعضی از قلوب را به عنوان «قاسیه»؛ «قساوتمند» توصیف کرده<ref>مائده/۱۳.</ref> و گاه قلوبی را ناپاک<ref>مائده /۴۱.</ref> و قلبهایی را «بیمار»<ref>بقره/۱۰.</ref> معرفی میکند و نیز قلبهایی را «مهر خورده و بسته»<ref>توبه/۸۷.</ref> و در مقابل همه اینها «قلب سلیم»<ref>شعراء/۸۹ و صافات/ ۳۷.</ref> را مطرح میکند که هیچیک از این عیوب در آن نیست، هم پاک است و هم نرم و پر عطوفت، هم سالم است و هم انعطافپذیر در مقابل حق و از آن به عنوان «حرم خدا» در روایات توصیف شده است.<ref>مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، بیروت، داراحیاء التراث العربی، چاپ سوّم، ۱۴۰۳، ج۶۷، ص۲۵–۲۷، باب حبّ الله.</ref> و ثانیاً: روایتی از علی(ع) رسیده است که روح و قلب مثل جسم انسان دارای شش حالت است: | قلب در یک تقسیم دو نوع است؛ ۱. سلیم سالم؛ ۲. مریض (ناسالم). در مقابل قلب سلیم، قلب مریض و بیمار است زیرا اوّلاً قرآن مجید بعضی از قلوب را به عنوان «قاسیه»؛ «قساوتمند» توصیف کرده<ref>مائده/۱۳.</ref> و گاه قلوبی را ناپاک<ref>مائده /۴۱.</ref> و قلبهایی را «بیمار»<ref>بقره/۱۰.</ref> معرفی میکند و نیز قلبهایی را «مهر خورده و بسته»<ref>توبه/۸۷.</ref> و در مقابل همه اینها «قلب سلیم»<ref>شعراء/۸۹ و صافات/ ۳۷.</ref> را مطرح میکند که هیچیک از این عیوب در آن نیست، هم پاک است و هم نرم و پر عطوفت، هم سالم است و هم انعطافپذیر در مقابل حق و از آن به عنوان «حرم خدا» در روایات توصیف شده است.<ref>مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، بیروت، داراحیاء التراث العربی، چاپ سوّم، ۱۴۰۳، ج۶۷، ص۲۵–۲۷، باب حبّ الله.</ref> و ثانیاً: روایتی از [[امام علی(ع)]] رسیده است که روح و قلب مثل جسم انسان دارای شش حالت است: | ||
۱. حیات و زندگی (زنده بودن)؛ ۲. مرگ؛ ۳. بیداری؛ ۴. خواب؛ ۵. سلامتی؛ ۶. مریضی<ref>بحارالانوار، همان، ج۱۴، ص۳۹۸، به نقل از قلب سلیم آقای دستغیب.</ref> پس نتیجه میگیریم که قلب سلیم در مقابل قلب مریض است. و واژه منیب از انابه در لغت به معنی برگشتن به سوی خدا با توبه و اخلاص در عمل<ref>راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، تحقیق ندیم مرعشلی، بیروت، دار الکاتب العربی، ص۵۲۹.</ref> و در اصطلاح قرآن یعنی شخص همیشه متوجه خدا گردد، و به طاعت او رو آورد، و از هر گناه و لغزشی توبه نماید و این حال را تا پایان عمر ادامه دهد و با همین حالت وارد عرصه محشر گردد<ref>مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ دوازدهم، ۱۳۷۴، ج۲۲، ص۲۸۱.</ref> امام صادق(ع) میفرماید: | ۱. حیات و زندگی (زنده بودن)؛ ۲. مرگ؛ ۳. بیداری؛ ۴. خواب؛ ۵. سلامتی؛ ۶. مریضی<ref>بحارالانوار، همان، ج۱۴، ص۳۹۸، به نقل از قلب سلیم آقای دستغیب.</ref> پس نتیجه میگیریم که قلب سلیم در مقابل قلب مریض است. و واژه منیب از انابه در لغت به معنی برگشتن به سوی خدا با توبه و اخلاص در عمل<ref>راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، تحقیق ندیم مرعشلی، بیروت، دار الکاتب العربی، ص۵۲۹.</ref> و در اصطلاح قرآن یعنی شخص همیشه متوجه خدا گردد، و به طاعت او رو آورد، و از هر گناه و لغزشی توبه نماید و این حال را تا پایان عمر ادامه دهد و با همین حالت وارد عرصه محشر گردد<ref>مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ دوازدهم، ۱۳۷۴، ج۲۲، ص۲۸۱.</ref> [[امام صادق(ع)]] میفرماید: «قلب سلیم قلبی است که خدا را ملاقات کند در حالی که غیر از او در آن نباشد.»<ref>مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوّم، ۱۴۰۳، ج۶۷، ص۵۴، حدیث ۱۹، باب القلب و صلاحه و فساده.</ref> | ||
== عوامل قلب سلیم == | == عوامل قلب سلیم == | ||
قلب منیب قلبی است که پیوسته به یاد خدا و حضور دائمی داشته باشد، پس علت عمده سلیم بودن قلب، منیب بودن آن است. عوامل دیگری از جمله علاقه، محبت شدید به خدای متعال و… نقش دارند. امام صادق(ع) میفرماید: «القلبُ حَرَمُ اللهِ فلا تَسکُن حَرَم اللهِ غیرَ اللهِ» قلب حرم (محل انس و محبت) خداست غیر خدا را در حرم خدا ساکن مکن.<ref>همان، ج۶۷، ص۲۵، ح۲۷، بابا حب الله.</ref> | |||
از جمله عوامل مهم قطع ارتباط با شیطان و شیطان صفتان است، چنانکه پیامبر | از جمله عوامل مهم قطع ارتباط با شیطان و شیطان صفتان است، چنانکه [[پیامبر (ص)]] میفرماید: «لولا اَنّ الشیاطینَ یَحومُونَ علی قُلوبِ بَنی آدمَ لَنَظَرُوا اِلی المَلَکُوتِ اگر شیاطین، قلوب فرزندان آدم را احاطه نکنند، میتوانند به جهان ملکوت نظر افکنند».<ref>همان. ج۶۷، ص۵۹، حدیث ۳۹، باب القلب و صلاحه.</ref> | ||
{{پایان پاسخ}} | {{پایان پاسخ}} | ||
{{مطالعه بیشتر}} | {{مطالعه بیشتر}} |
نسخهٔ ۳۰ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۰:۵۳
منظور از قلب سلیم و قلب منیب در قرآن چیست؟
قلب سلیم به معنای دل پاک و قلب منیب به معنای دلی توبهکار در قرآن آمده است. قلب در این دو معنا به معنای روح است.
معنای قلب
قلب در لغت دارای معانی مختلفی از جمله عقل و فهم است، «این ذهب قلبُک؟ قلبت کجاست و کجا رفت؟» یعنی «اینَ ذهَبَ عَقلُکَ؟ عقل و فهمت کجا رفت؟»[۱] و در قرآن به معناهای مختلف آمده است از جمله:
۱. عقل و درک: ﴿إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَذِكْرَىٰ لِمَنْ كَانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَهُوَ شَهِيدٌ؛ در اين سخن براى صاحبدلان يا آنان كه با حضور گوش فرا مىدارند، اندرزى است.﴾(ق:۳۷)
۲. روح و جان: ﴿وَ إِذْ زاغَتِ الْأَبْصارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِر…؛ هنگامی که چشمها از وحشت فرو مانده و جانها به لب رسیده بود.﴾(احزاب:۱۰)
۳. مرکز عواطف: ﴿سَأُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْب؛ بزودی در دلهای کافران ترس ایجاد میکنم.﴾(انفال:۱۲)
از آنجا که قلب با پسوند رعب همراه است و رعب و ترس مربوط به عواطف و احساسات آدمی است نه ادراکات او، قلب در آیه به معنای مرکز عواطف میباشد. امّا با توجّه به اینکه مرکز اصلی ادراکات و عواطف همگی روان و روح آدمی است. ولی تظاهرات و عکس العملهای جسمی آنها متفاوت است عکس العمل درک و فهم، نخستین بار در دستگاه مغز آشکار میشود، ولی عکسالعمل مسائل عاطفی از قبیل محبت شادی و غم در قلب انسان ظاهر میشود نتیجه این که در قرآن مسائل عاطفی به قلب (همین عضو مخصوص) و مسائل عقلی به قلب (به معنی عقل و مغز) نسبت داده شده و اگر از روح و جان و عقل انسانی به قلب تعبیر شده است علّت آن است که همانطور که قلب صنوبری که در بخش چپ سینه قرار دارد نقش مهمی در حیات و بقای انسان دارد روح و جان و عقل آدمی هم دارد بلکه بالاتر آن را دارا است.[۲] و کوتاه سخن آنکه ریشه این لغت (قلب) در اصل به معنی تفسیر و تحول است و از آنجا که فکر و عقل انسان دائماً در حال دگرگونی است به آن قلب گفته شده است[۳]
قلب سلیم و منیب
قلب در اصطلاح قرآن به معنی «روح و عقل» است و قلب سلیم به روح پاک و سالمی گفته میشود که از هرگونه شرک و شک فساد خالی است و واژه سلیم که از ماده سلامت است مفهوم روشنی دارد یعنی قلبی که از هرگونه بیماری و انحراف اخلاقی و اعتقادی دور باشد.[۴]
قرآن کریم میفرماید: ﴿وَ لا تُخْزِنِی یَوْمَ یُبْعَثُونَ یَوْمَ لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ إِلاَّ مَنْ أَتَی اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ؛ و روزی که (مردم) برانگیخته میشوند رسوایم مکن. روزی که هیچ مال و فرزندی سود نمیدهد. مگر کسی که دلی پاک به سوی خدا بیاورد.﴾(شعراء:۸۷، ۸۹)
﴿مَن خَشِیَ اَلَرّحمنَ بِالغَیب وَ جَاء بِقَلّبِ مُنیبِ؛ آنكه در نهان از خداى بخشنده بترسد و با دلى توبهكار [باز] آيد.﴾(ق:۳۳)
تقسیم قلب و اهمیت بعضی از نشانههای آن
قلب در یک تقسیم دو نوع است؛ ۱. سلیم سالم؛ ۲. مریض (ناسالم). در مقابل قلب سلیم، قلب مریض و بیمار است زیرا اوّلاً قرآن مجید بعضی از قلوب را به عنوان «قاسیه»؛ «قساوتمند» توصیف کرده[۵] و گاه قلوبی را ناپاک[۶] و قلبهایی را «بیمار»[۷] معرفی میکند و نیز قلبهایی را «مهر خورده و بسته»[۸] و در مقابل همه اینها «قلب سلیم»[۹] را مطرح میکند که هیچیک از این عیوب در آن نیست، هم پاک است و هم نرم و پر عطوفت، هم سالم است و هم انعطافپذیر در مقابل حق و از آن به عنوان «حرم خدا» در روایات توصیف شده است.[۱۰] و ثانیاً: روایتی از امام علی(ع) رسیده است که روح و قلب مثل جسم انسان دارای شش حالت است:
۱. حیات و زندگی (زنده بودن)؛ ۲. مرگ؛ ۳. بیداری؛ ۴. خواب؛ ۵. سلامتی؛ ۶. مریضی[۱۱] پس نتیجه میگیریم که قلب سلیم در مقابل قلب مریض است. و واژه منیب از انابه در لغت به معنی برگشتن به سوی خدا با توبه و اخلاص در عمل[۱۲] و در اصطلاح قرآن یعنی شخص همیشه متوجه خدا گردد، و به طاعت او رو آورد، و از هر گناه و لغزشی توبه نماید و این حال را تا پایان عمر ادامه دهد و با همین حالت وارد عرصه محشر گردد[۱۳] امام صادق(ع) میفرماید: «قلب سلیم قلبی است که خدا را ملاقات کند در حالی که غیر از او در آن نباشد.»[۱۴]
عوامل قلب سلیم
قلب منیب قلبی است که پیوسته به یاد خدا و حضور دائمی داشته باشد، پس علت عمده سلیم بودن قلب، منیب بودن آن است. عوامل دیگری از جمله علاقه، محبت شدید به خدای متعال و… نقش دارند. امام صادق(ع) میفرماید: «القلبُ حَرَمُ اللهِ فلا تَسکُن حَرَم اللهِ غیرَ اللهِ» قلب حرم (محل انس و محبت) خداست غیر خدا را در حرم خدا ساکن مکن.[۱۵]
از جمله عوامل مهم قطع ارتباط با شیطان و شیطان صفتان است، چنانکه پیامبر (ص) میفرماید: «لولا اَنّ الشیاطینَ یَحومُونَ علی قُلوبِ بَنی آدمَ لَنَظَرُوا اِلی المَلَکُوتِ اگر شیاطین، قلوب فرزندان آدم را احاطه نکنند، میتوانند به جهان ملکوت نظر افکنند».[۱۶]
مطالعه بیشتر
۱. قلب سلیم.[۱۷]
۲. بیست و پنج اصل از اصول اخلاقی امامان[۱۸] مراجعه شود.
منابع
- ↑ ابن منظور، لسان العرب، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، ۱۴۰۸ هـ ق، ج۱۱، ص۲۷۱.
- ↑ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۷۴هـ ش، ج۱، ص۸۹–۸۸.
- ↑ همان، ج۲۲، ص۲۸۵ و ۲۸۴.
- ↑ تفسیر نمونه، همان، ج۱۵، ص۲۷۴ و ۲۷۳ و ج۱۹، ص۹۷.
- ↑ مائده/۱۳.
- ↑ مائده /۴۱.
- ↑ بقره/۱۰.
- ↑ توبه/۸۷.
- ↑ شعراء/۸۹ و صافات/ ۳۷.
- ↑ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، بیروت، داراحیاء التراث العربی، چاپ سوّم، ۱۴۰۳، ج۶۷، ص۲۵–۲۷، باب حبّ الله.
- ↑ بحارالانوار، همان، ج۱۴، ص۳۹۸، به نقل از قلب سلیم آقای دستغیب.
- ↑ راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، تحقیق ندیم مرعشلی، بیروت، دار الکاتب العربی، ص۵۲۹.
- ↑ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ دوازدهم، ۱۳۷۴، ج۲۲، ص۲۸۱.
- ↑ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوّم، ۱۴۰۳، ج۶۷، ص۵۴، حدیث ۱۹، باب القلب و صلاحه و فساده.
- ↑ همان، ج۶۷، ص۲۵، ح۲۷، بابا حب الله.
- ↑ همان. ج۶۷، ص۵۹، حدیث ۳۹، باب القلب و صلاحه.
- ↑ تفسیر نمونه، همان، ج۸، ص۳۲۱ و ۳۲۰ و ۷ ص۲۳، ۲۱.
- ↑ عبدوس، محمد تقی و محمدی اشتهاردی، محمد، اصول اخلاقی امامان، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۳۷۵، چاپ هفتم، ص۱۶ – ۹.