برهان فرجه: تفاوت میان نسخه‌ها

(بارگزاری اولیه)
 
جز (جایگزینی متن - ' | بازبینی =' به ' | ارزیابی کمی =')
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
 
(۱۵ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۶ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{شروع متن}}
{{شروع متن}}
{{شاخه
| شاخه اصلی = کلام
|شاخه فرعی۱ = آفریدگار
|شاخه فرعی۲ = توحید و ادله آن
|شاخه فرعی۳ =
}}


{{سوال}}
{{سوال}}
برهان فرجه در اثبات توحيد خداوند را توضيح دهيد؟
برهان فرجه در اثبات [[توحید]] خداوند را توضیح دهید.
{{پایان سوال}}
{{پایان سوال}}


{{پاسخ}}
{{پاسخ}}
يکي از براهيني که انديشمندان ديني به خصوص فلاسفه در رابطه با اثبات وحدانيت خداوند متعال ذکر کرده¬اند، برهان فرجه است، البته اين برهان برگرفته از سخن امام ششم(ع) در پاسخ كسي است كه پرسيد: چرا امكان ندارد خالق جهان تعدد داشته باشد؟ امام در پاسخ مطالب طولاني¬اي مي¬فرمايند که براي مطالعه کامل آن، مي¬توان به کتاب كافي در مبحث توحيدمراجعه کرد.<ref>کليني ، محمد يعقوب، الكافى، ج‏۱، ص ۸۱(كتاب التوحيد).</ref>
برهان فرجه از براهینی است که برای رد وجود شریک برای خدای متعال و دو تا بودن واجب الوجود توسط امام صادق(ع) اقامه شده است. به صورت خلاصه تقریر برهان فرجه این است که در صورتی که قائل به دو خدا شویم، یا از هر جهت، باهم اتفاق دارند یا باهم فرق دارند. اگر از هرجهت، باهم اتفاق دارند، تعدد باطل است؛ چرا که نظام واحد و تدبیر واحد، حکایت از وحدت و یگانگی خدا دارد؛ و اگر باهم فرق دارند، باید میان آنها فرجه باشد، فرجه هم یک واجب است. پس سه واجب الوجود داریم. از فرض سه واجب، لازم‌است دو فرجه دیگر هم فرض کنیم؛ بنابراین، می‌شوند پنج واجب. میان این پنج واجب، باید چهار فرجه دیگر فرض کرد؛ بنابراین، نه واجب داریم و بدین ترتیب، بی‌نهایت واجب الوجود خواهیم داشت.
 
ما اين برهان را بيشتر به صورتي كه در حديث آمده است تقرير مي‏كنيم:


اگر فرض كنيم دو واجب الوجود هست لازم است فرجه يعني امتيازي ميان‏آنها باشد زيرا تكثر و دو تا بودن فرع بر اينست كه هر كدام از آنها و لا اقل‏يكي از آنها چيزي داشته باشد كه ديگري ندارد اگر هر چه اين يكي داردآن ديگري هم داشته باشد و بالعكس فرض تعدد نمي‏شود پس در ميان دوذات واجب امر سومي لازم است كه ما به الامتياز آن دو باشد آن امر سوم نيزبه نوبه خود واجب است زيرا اگر ممكن باشد بايد از ناحيه ديگري رسيده باشدپس لازم مي‏آيد هر يك از واجب الوجودها در مرتبه ذات خود از ديگري متمايزنباشد و با او يكي باشد و در مرتبه بعد كثرت و تعدد پيدا شده باشد .  
== معرفی برهان فرجه ==
یکی از براهینی که اندیشمندان دینی به خصوص فلاسفه در رابطه با اثبات [[وحدانیت خداوند]] متعال ذکر کرده‌اند، برهان فرجه است، البته این برهان برگرفته از سخن [[امام ششم(ع)|امام صادق]] در پاسخ کسی است که پرسید: چرا امکان ندارد خالق جهان تعدد داشته باشد؟ امام در پاسخ مطالب طولانی ای می‌فرمایند که برای مطالعه کامل آن، می‌توان به کتاب کافی در مبحث توحید مراجعه کرد.<ref>کلینی، محمد یعقوب، الکافی، ج‏۱، ص۸۱(کتاب التوحید).</ref>


پس آن امر سوم نيز واجب الوجود است پس وجود دو واجب مستلزم وجود سه واجب است و چون هر سه واجب‏اند و ميان هر دو واجب الوجود با واجب الوجودديگر فرجه و وجه امتيازي ضرورت دارد واجب سوم بايد از هر دو واجب‏ديگر ممتاز باشد پس بايد دو ما به الامتياز ديگر در كار باشد تا اين واجب‏را از دو واجب ديگر متمايز كند پس وجود سه واجب مستلزم پنج واجب‏ است.
== تقریر و توضیح برهان ==
این برهان بیشتر به صورتی که در حدیث آمده است تقریر می‌شود


و چون علي الفرض اين دو واجب نيز بايد از سه واجب قبلي ممتاز باشندمستلزم اينست كه لا اقل سه ما به الامتياز ديگر يعني سه واجب ديگر در كارباشد و اين خود مستلزم هشت واجب است و هشت واجب مستلزم سيزده واجب‏است و سيزده واجب مستلزم بيست و يك واجب و بيست و يك واجب مستلزم سه و چهار واجب است و همينطور الي غير النهايه. پس وجود دو واجب مستلزم بي‏نهايت واجبها است‏يعني مستلزم اينست‏كه يك واجب از بي‏نهايت واجبها تركيب يافته باشد.  
اگر فرض کنیم دو [[واجب الوجود]] هست لازم است فرجه، یعنی امتیازی میان آن‌ها باشد زیرا تکثر و دو تا بودن فرع بر این است که هر کدام از آنها و لااقل یکی از آنها چیزی داشته باشد که دیگری ندارد اگر هر چه این یکی دارد آن دیگری هم داشته باشد و بالعکس فرض تعدد نمی‌شود پس در میان دو ذات واجب امر سومی لازم است که وجه تمایز آن دو باشد آن امر سوم نیز به نوبه خود واجب است زیرا اگر ممکن باشد باید از ناحیه دیگری رسیده باشد پس لازم می‌آید هر یک از واجب الوجودها در مرتبه ذات خود از دیگری متمایز نباشد و با او یکی باشد و در مرتبه بعد کثرت و تعدد پیدا شده باشد.


گذشته از اينكه تركب با وجوب ناسازگار است اين نوع خاص تركب‏يعني تركب از اجزائي كه هر جزء مستلزم جزء ديگر علاوه بر اجزاء مفروضه‏اولي باشد محال است. <ref>. مطهري، مرتضي، حاشيه کتاب اصول فلسفه و روش رئاليسم، علامه طباطبايي، ج۵، ص ۱۵۶ انتشارات صدرا،</ref>
پس آن امر سوم نیز واجب الوجود است پس وجود دو واجب مستلزم وجود سه واجب است و چون هر سه واجب اند و میان هر دو واجب الوجود با واجب الوجود دیگر فرجه و وجه امتیازی ضرورت دارد واجب سوم باید از هر دو واجب دیگر ممتاز باشد پس باید دو ما به الامتیاز دیگر در کار باشد تا این واجب را از دو واجب دیگر متمایز کند پس وجود سه واجب مستلزم پنج واجب است.


تقرير ديگري از اين برهان: اگر فرض كنيم دو آفريدگار و واجب الوجود در عالم باشد ،لازم است بين آن ها فرجه و امتيازي برقرار گرديده باشد، زيرا تكثر و تعدد آفريدگار متفرع بر اين است كه هر كدام از آن ها چيزي داشته باشند كه ديگري ندارد، چرا كه اگر هرچه اين يكي دارد آن ديگري هم داشته باشد و عكس آن، در اين صورت فرض تكثّر و تعدد معنا پيدا نمي كند، بلكه يكي خواهند بود. منتها يكي: فرضي و خيالي و دومي: واقعي و خارجي. پس در ميان دو خدا (دو ذات واجب) امر سومي لازم است كه مابه الامتياز آن دو باشد. آن امر سوم نيز بايد از نوع هستي باشد؛ چون نيستي امتيازي نمي تواند باشد. آن هستي امتياز دهنده هم بايد از نوع واجب الوجود باشد، زيرا اگر ممكن الوجود باشد بايد هستي خود را از ناحيه ديگري گرفته باشد .بنابراين لازم مي آيد هريك از واجب الوجودها در مرتبه ذات خود از ديگري متمايز نباشند؛ بلكه با همه يكي و در مرتبه بعد از ذات، تعدد و تكثر پيدا كرده باشد. وانگهي لازمه اين حرف، تركيب واجب الوجود است و هر چيز مركبي ممكن خواهد بود نه واجب و اين محال است؛ مثل اين است كه بگوييم يك موجودي مركب از يخ و آتش باشد و حال آن كه هركدام از اين ها وجود ديگري را نفي مي كند. پس آن امر سوم نيز بايد ذاتي باشد واجب الوجود. پس وجود دو حقيقتِ واجب مستلزم وجود سه امر واجب است و چون هرسه واجب الوجود و خدا هستند و بين هر وجود واجب با ديگري امتياز و فرجه اي ضرورت دارد و بي گمان واجب سوم نيز بايد از دو واجب الوجود ديگر ممتاز باشد; يك امتياز نسبت به واجب اول تا اين موجود واجب (واجب اول) ممتاز سازد و امتياز ديگري نسبت به واجب دوم داشته باشد تا اين موجود واجب را از دو واجب ديگر ممتاز و برجسته سازد. پس فرض وجود سه خدا (واجب الوجود) مستلزم وجود پنج واجب خواهد بود و از آن جايي كه طبق فرض عقلي اين دو واجب نيز بايد از سه واجب اوليه امتياز داشته باشند، لازمه اش اين است كه حداقل سه امتياز مستقل ديگري از سنخ وجود در كار باشد كه آن امتيازها به نوبه خود واجب الوجودند و اين خود مستلزم هشت واجب است و هشت واجب ديگر نيز مستلزم سيزده واجب خواهد بود و سيزده واجب مستلزم بيست ويك واجب و بيست ويك واجب مستلزم وجود سي ويك واجب و هم چنين تا بي نهايت پيش مي رود و چنين تسلسلي محال و غيرممكن است.
و چون علی الفرض این دو واجب نیز باید از سه واجب قبلی ممتاز باشند مستلزم این است که لا اقل سه ما به الامتیاز دیگر یعنی سه واجب دیگر در کار باشد و این خود مستلزم هشت واجب است و هشت واجب مستلزم سیزده واجب است و سیزده واجب مستلزم بیست و یک واجب و بیست و یک واجب مستلزم سی و چهار واجب است و همین‌طور ادامه پیدا می کند. پس وجود دو واجب مستلزم وجود واجب‌های بی‌نهایت است.
نتيجه مي گيريم وجود دو خدا و واجب الوجود در عالم، مستلزم وجود بي نهايت واجب ها است; يعني باعث مي شود يك واجب از بي نهايت واجب ها تركيب يافته باشد. در صورتي كه اصولاً تركيب با وجوب و ضرورت نمي سازد و اين نوع تركب كه هر جزئي مستلزم جزء ديگر، علاوه بر اجزاي مفروض اوليه، باشد، محال و غيرممكن است.<ref>ر. ک :  مقاله محمد باقر سبزواري، نشريه با معارف اسلامي آشنا شويم، شماره ۴۹.</ref>


مرحوم فيض كاشاني به تحليل عقلاني اين حديث پرداخته و بانگاهي ‏برون‏ديني به آن، كاري فلسفه ديني انجام داده است. او مي‏گويد: جمله «لم لا يدفع كل منهما صاحبه‏»<ref>فيض کاشاني، الشافى، ص ۴۱ و ۴۲.</ref> برهاني است كه به سه‏قاعده فلسفي اشاره مي‏كند:
گذشته از اینکه ترکیب با وجوب ناسازگار است این نوع خاص ترکیب یعنی ترکیب از اجزائی که هر جزء مستلزم جزء دیگر، علاوه بر اجزاء مفروضه اولی باشد محال است.<ref> مطهری، مرتضی، حاشیه کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم، علامه طباطبایی، ج۵، ص۱۵۶ انتشارات صدرا،</ref>


۱ - صانع عالم بايد قوي در ايجاد و تدبير همه موجودات باشد.
== تقریر دیگر از برهان فرجه ==
اگر فرض کنیم دو آفریدگار و واجب الوجود در عالم باشد، لازم است بین آن‌ها فرجه و امتیازی برقرار گردیده باشد، زیرا تکثر و تعدد آفریدگار متفرع بر این است که هر کدام از آن‌ها چیزی داشته باشند که دیگری ندارد، چرا که اگر هرچه این یکی دارد آن دیگری هم داشته باشد و عکس آن، در این صورت فرض تکثّر و تعدد معنا پیدا نمی‌کند، بلکه یکی خواهند بود، لیکن یکی فرضی و خیالی و دومی واقعی و خارجی. پس در میان دو خدا (دو ذات واجب) امر سومی لازم است که وجه امتیاز آن دو باشد.


۲ - يك حادثه شخصي را نمي‏توان منسوب به دو ايجاد از ناحيه دوخالق و دو موجود دانست.
آن امر سوم نیز باید از نوع هستی باشد؛ چون نیستی امتیازی نمی‌تواند باشد. آن هستی امتیاز دهنده هم باید از نوع واجب الوجود باشد، زیرا اگر ممکن الوجود باشد باید هستی خود را از ناحیه دیگری گرفته باشد؛ بنابراین لازم می‌آید هریک از واجب الوجودها در مرتبه ذات خود از دیگری متمایز نباشند؛ بلکه با همه یکی و در مرتبه بعد از ذات، تعدد و تکثر پیدا کرده باشد. وانگهی لازمه این حرف، ترکیب واجب الوجود است و هر چیز مرکبی ممکن خواهد بود نه واجب و این محال است؛ مثل این است که بگوییم یک موجودی مرکب از یخ و آتش باشد و حال آن که هرکدام از این‌ها وجود دیگری را نفی می‌کند. پس آن امر سوم نیز باید واجب الوجود باشد. پس وجود دو حقیقتِ واجب مستلزم وجود سه امر واجب است و چون هرسه واجب الوجود و خدا هستند و بین هر وجود واجب با دیگری امتیاز و فرجه‌ای ضرورت دارد و بی گمان واجب سوم نیز باید از دو واجب الوجود دیگر ممتاز باشد؛ یک امتیاز نسبت به واجب اول تا این موجود واجب (واجب اول) را ممتاز سازد و امتیاز دیگری نسبت به واجب دوم داشته باشد تا این موجود واجب را از دو واجب دیگر ممتاز و برجسته سازد. پس فرض وجود سه خدا (واجب الوجود) مستلزم وجود پنج واجب خواهد بود و از آن جایی که طبق فرض عقلی این دو واجب نیز باید از سه واجب اولیه امتیاز داشته باشند، لازمه اش این است که حداقل سه امتیاز مستقل دیگر از سنخ وجود در کار باشد که آن امتیازها به نوبه خود واجب الوجودند و این خود مستلزم هشت واجب است و هشت واجب دیگر نیز مستلزم سیزده واجب خواهد بود و سیزده واجب مستلزم بیست ویک واجب و بیست ویک واجب و این چنین تا بی‌نهایت پیش می‌رود و چنین تسلسلی محال و غیرممکن است.


۳ - ترجيح بلا مرجح محال است. يعني محال است كه يك حادثه بدون‏هيچ رجحاني به يكي از دو مبدا انتساب پيدا كند.
بنابر این نتیجه می‌گیریم وجود دو خدا و واجب الوجود در عالم، مستلزم وجود بی‌نهایت واجب‌ها است؛ یعنی باعث می‌شود یک واجب از بی‌نهایت واجب‌ها ترکیب یافته باشد. در صورتی که اصولاً ترکیب با وجوب و ضرورت نمی‌سازد و این نوع ترکب که هر جزئی مستلزم جزء دیگر، علاوه بر اجزای مفروض اولیه، باشد، محال و غیرممکن است.<ref>نگاه کنید به مقاله محمد باقر سبزواری، نشریه با معارف اسلامی آشنا شویم، شماره ۴۹.</ref>


سپس درباره جمله «لم يخل من ان يكونا متفقين من كل وجه اومفترقين من كل جهه‏» مي‏فرمايد: برهان ديگري است كه بر سه مقدمه‏عقلي استوار است:
== نگاه فلسفی به عبارات حدیث امام صادق(ع) ==
مرحوم فیض کاشانی به تحلیل عقلانی این حدیث پرداخته و با نگاهی برون دینی به آن، کاری [[فلسفه دینی]] انجام داده است. او می‌گوید: جمله «لم لا یدفع کل منهما صاحبه‏»<ref>فیض کاشانی، الشافی، ص۴۱ و ۴۲.</ref> برهانی است که به سه قاعده فلسفی اشاره می‌کند:


    ۱ - دو چيزي كه از هر جهت متفقند، چون ما به‏الامتياز ندارند،متعدد نيستند.  
# صانع عالم باید قوی در ایجاد و تدبیر همه موجودات باشد.
# یک حادثه شخصی را نمی‌توان منسوب به دو ایجاد از ناحیه دو خالق و دو موجود دانست.
# ترجیح بلا مرجح محال است. یعنی محال است که یک حادثه بدون هیچ رجحانی به یکی از دو مبدأ انتساب پیدا کند.
سپس درباره جمله «لم یخل من ان یکونا متفقین من کل وجه اومفترقین من کل جهه‏» می‌فرماید: برهان دیگری است که بر سه مقدمه عقلی استوار است:


۲ - دو چيزي كه از هر جهت مفترقند، صنع و تدبير يكي مرتبط به‏صنع و تدبير ديگري نيست و بنابراين، محال است كه از آنها دوامر واحد شخصي پديد آيد.
# دو چیزی که از هر جهت متفقند، چون ما به الامتیاز ندارند، متعدد نیستند.
# دو چیزی که از هر جهت مفترقند، صنع و تدبیر یکی مرتبط به صنع و تدبیر دیگری نیست و بنابراین، محال است که از آنها دو امر واحد شخصی پدید آید.
# اجزای عالم چنان به یکدیگر مرتبطند که گویی مجموع عالم شخص واحدی است.
پس از آن می‌گوید: جمله «ثم یلزمک ان ادعیت اثنین فرجة ما بینهما» یا برهان ثالثی است یا تنویر و تشیید برهان دوم است واز آنجا که در برهان دوم، دو مبدأ را متفق من جمیع الجهات ومفترق من جمیع الجهات فرض کرد، می‌خواهد آن برهان را به این صورت تکمیل کند که دو مبدأ را متفق از بعض جهات و مفترق از بعض جهات فرض کند. در این صورت، ما به الافتراق آن‌ها غیر آزما به الامتیاز آن هاست.<ref>فیض کاشانی، الشافی، ص۴۱ و ۴۲.</ref>


۳ - اجزاي عالم چنان به يكديگر مرتبطند كه گويي مجموع عالم‏شخص واحدي است.
پس از آن مي‏گويد: جمله «ثم يلزمك ان ادعيت اثنين فرجه مابينهما» يا برهان ثالثي است‏يا تنوير و تشييد برهان دوم است واز آنجا كه در برهان دوم، دو مبدا را متفق من جميع‏الجهات ومفترق من جميع‏الجهات فرض كرد، مي‏خواهد آن برهان را به اين صورت‏تكميل كند كه دو مبدا را متفق از بعض جهات و مفترق از بعض‏جهات فرض كند. در اين صورت، مابه‏الافتراق آنها غير ازمابه‏الامتياز آنهاست.<ref>الشافى، همان.</ref>
خلاصه تقرير برهان فرجه اين است که: در صورتي كه قائل به دو خدا شويم، يا از هر جهت، باهم اتفاق ‏دارند يا باهم فرق دارند. اگر از هرجهت، باهم اتفاق دارند، تعدد باطل است؛ چرا كه نظام ‏واحد و تدبير واحد، حكايت از وحدت و يگانگي خدا دارد. و اگر باهم فرق دارند، بايد ميان آنها فرجه باشد، فرجه هم يك‏واجب قديم است. پس سه واجب‏الوجود داريم. از فرض سه واجب، لازم‏است دو فرجه ديگر هم فرض كنيم. بنابراين، مي‏شوند پنج واجب. ميان اين پنج واجب، بايد چهار فرجه ديگر فرض كرد. بنابراين، نه‏ واجب داريم و بدين ترتيب، بي‏نهايت واجب‏الوجود خواهيم داشت.
{{پایان پاسخ}}
{{پایان پاسخ}}


==منابع==
== منابع ==
<references />
{{پانویس}}
 
{{شاخه
| شاخه اصلی = کلام
| شاخه فرعی۱ = آفریدگار
| شاخه فرعی۲ = توحید و ادله آن
| شاخه فرعی۳ =
}}
{{تکمیل مقاله
{{تکمیل مقاله
  | شناسه =  
  | شناسه = شد
  | تیترها =  
  | تیترها = شد
  | ویرایش =  
  | ویرایش = شد
  | لینک‌دهی =  
  | لینک‌دهی = شد
  | ناوبری =  
  | ناوبری =
  | نمایه =  
  | نمایه = شد
  | تغییر مسیر =  
  | تغییر مسیر = شد
  | بازبینی =  
| ارجاعات =
  | تکمیل =  
  | بازبینی نویسنده = 
  | اولویت =  
| ارزیابی کمی =
  | کیفیت =  
  | تکمیل =
  | اولویت = ب
  | کیفیت = الف
}}
}}
{{پایان متن}}
{{پایان متن}}
[[رده:شناخت خدا]]
[[رده:برهان فرجه]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۹ سپتامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۰:۲۳


سؤال

برهان فرجه در اثبات توحید خداوند را توضیح دهید.


برهان فرجه از براهینی است که برای رد وجود شریک برای خدای متعال و دو تا بودن واجب الوجود توسط امام صادق(ع) اقامه شده است. به صورت خلاصه تقریر برهان فرجه این است که در صورتی که قائل به دو خدا شویم، یا از هر جهت، باهم اتفاق دارند یا باهم فرق دارند. اگر از هرجهت، باهم اتفاق دارند، تعدد باطل است؛ چرا که نظام واحد و تدبیر واحد، حکایت از وحدت و یگانگی خدا دارد؛ و اگر باهم فرق دارند، باید میان آنها فرجه باشد، فرجه هم یک واجب است. پس سه واجب الوجود داریم. از فرض سه واجب، لازم‌است دو فرجه دیگر هم فرض کنیم؛ بنابراین، می‌شوند پنج واجب. میان این پنج واجب، باید چهار فرجه دیگر فرض کرد؛ بنابراین، نه واجب داریم و بدین ترتیب، بی‌نهایت واجب الوجود خواهیم داشت.

معرفی برهان فرجه

یکی از براهینی که اندیشمندان دینی به خصوص فلاسفه در رابطه با اثبات وحدانیت خداوند متعال ذکر کرده‌اند، برهان فرجه است، البته این برهان برگرفته از سخن امام صادق در پاسخ کسی است که پرسید: چرا امکان ندارد خالق جهان تعدد داشته باشد؟ امام در پاسخ مطالب طولانی ای می‌فرمایند که برای مطالعه کامل آن، می‌توان به کتاب کافی در مبحث توحید مراجعه کرد.[۱]

تقریر و توضیح برهان

این برهان بیشتر به صورتی که در حدیث آمده است تقریر می‌شود

اگر فرض کنیم دو واجب الوجود هست لازم است فرجه، یعنی امتیازی میان آن‌ها باشد زیرا تکثر و دو تا بودن فرع بر این است که هر کدام از آنها و لااقل یکی از آنها چیزی داشته باشد که دیگری ندارد اگر هر چه این یکی دارد آن دیگری هم داشته باشد و بالعکس فرض تعدد نمی‌شود پس در میان دو ذات واجب امر سومی لازم است که وجه تمایز آن دو باشد آن امر سوم نیز به نوبه خود واجب است زیرا اگر ممکن باشد باید از ناحیه دیگری رسیده باشد پس لازم می‌آید هر یک از واجب الوجودها در مرتبه ذات خود از دیگری متمایز نباشد و با او یکی باشد و در مرتبه بعد کثرت و تعدد پیدا شده باشد.

پس آن امر سوم نیز واجب الوجود است پس وجود دو واجب مستلزم وجود سه واجب است و چون هر سه واجب اند و میان هر دو واجب الوجود با واجب الوجود دیگر فرجه و وجه امتیازی ضرورت دارد واجب سوم باید از هر دو واجب دیگر ممتاز باشد پس باید دو ما به الامتیاز دیگر در کار باشد تا این واجب را از دو واجب دیگر متمایز کند پس وجود سه واجب مستلزم پنج واجب است.

و چون علی الفرض این دو واجب نیز باید از سه واجب قبلی ممتاز باشند مستلزم این است که لا اقل سه ما به الامتیاز دیگر یعنی سه واجب دیگر در کار باشد و این خود مستلزم هشت واجب است و هشت واجب مستلزم سیزده واجب است و سیزده واجب مستلزم بیست و یک واجب و بیست و یک واجب مستلزم سی و چهار واجب است و همین‌طور ادامه پیدا می کند. پس وجود دو واجب مستلزم وجود واجب‌های بی‌نهایت است.

گذشته از اینکه ترکیب با وجوب ناسازگار است این نوع خاص ترکیب یعنی ترکیب از اجزائی که هر جزء مستلزم جزء دیگر، علاوه بر اجزاء مفروضه اولی باشد محال است.[۲]

تقریر دیگر از برهان فرجه

اگر فرض کنیم دو آفریدگار و واجب الوجود در عالم باشد، لازم است بین آن‌ها فرجه و امتیازی برقرار گردیده باشد، زیرا تکثر و تعدد آفریدگار متفرع بر این است که هر کدام از آن‌ها چیزی داشته باشند که دیگری ندارد، چرا که اگر هرچه این یکی دارد آن دیگری هم داشته باشد و عکس آن، در این صورت فرض تکثّر و تعدد معنا پیدا نمی‌کند، بلکه یکی خواهند بود، لیکن یکی فرضی و خیالی و دومی واقعی و خارجی. پس در میان دو خدا (دو ذات واجب) امر سومی لازم است که وجه امتیاز آن دو باشد.

آن امر سوم نیز باید از نوع هستی باشد؛ چون نیستی امتیازی نمی‌تواند باشد. آن هستی امتیاز دهنده هم باید از نوع واجب الوجود باشد، زیرا اگر ممکن الوجود باشد باید هستی خود را از ناحیه دیگری گرفته باشد؛ بنابراین لازم می‌آید هریک از واجب الوجودها در مرتبه ذات خود از دیگری متمایز نباشند؛ بلکه با همه یکی و در مرتبه بعد از ذات، تعدد و تکثر پیدا کرده باشد. وانگهی لازمه این حرف، ترکیب واجب الوجود است و هر چیز مرکبی ممکن خواهد بود نه واجب و این محال است؛ مثل این است که بگوییم یک موجودی مرکب از یخ و آتش باشد و حال آن که هرکدام از این‌ها وجود دیگری را نفی می‌کند. پس آن امر سوم نیز باید واجب الوجود باشد. پس وجود دو حقیقتِ واجب مستلزم وجود سه امر واجب است و چون هرسه واجب الوجود و خدا هستند و بین هر وجود واجب با دیگری امتیاز و فرجه‌ای ضرورت دارد و بی گمان واجب سوم نیز باید از دو واجب الوجود دیگر ممتاز باشد؛ یک امتیاز نسبت به واجب اول تا این موجود واجب (واجب اول) را ممتاز سازد و امتیاز دیگری نسبت به واجب دوم داشته باشد تا این موجود واجب را از دو واجب دیگر ممتاز و برجسته سازد. پس فرض وجود سه خدا (واجب الوجود) مستلزم وجود پنج واجب خواهد بود و از آن جایی که طبق فرض عقلی این دو واجب نیز باید از سه واجب اولیه امتیاز داشته باشند، لازمه اش این است که حداقل سه امتیاز مستقل دیگر از سنخ وجود در کار باشد که آن امتیازها به نوبه خود واجب الوجودند و این خود مستلزم هشت واجب است و هشت واجب دیگر نیز مستلزم سیزده واجب خواهد بود و سیزده واجب مستلزم بیست ویک واجب و بیست ویک واجب و این چنین تا بی‌نهایت پیش می‌رود و چنین تسلسلی محال و غیرممکن است.

بنابر این نتیجه می‌گیریم وجود دو خدا و واجب الوجود در عالم، مستلزم وجود بی‌نهایت واجب‌ها است؛ یعنی باعث می‌شود یک واجب از بی‌نهایت واجب‌ها ترکیب یافته باشد. در صورتی که اصولاً ترکیب با وجوب و ضرورت نمی‌سازد و این نوع ترکب که هر جزئی مستلزم جزء دیگر، علاوه بر اجزای مفروض اولیه، باشد، محال و غیرممکن است.[۳]

نگاه فلسفی به عبارات حدیث امام صادق(ع)

مرحوم فیض کاشانی به تحلیل عقلانی این حدیث پرداخته و با نگاهی برون دینی به آن، کاری فلسفه دینی انجام داده است. او می‌گوید: جمله «لم لا یدفع کل منهما صاحبه‏»[۴] برهانی است که به سه قاعده فلسفی اشاره می‌کند:

  1. صانع عالم باید قوی در ایجاد و تدبیر همه موجودات باشد.
  2. یک حادثه شخصی را نمی‌توان منسوب به دو ایجاد از ناحیه دو خالق و دو موجود دانست.
  3. ترجیح بلا مرجح محال است. یعنی محال است که یک حادثه بدون هیچ رجحانی به یکی از دو مبدأ انتساب پیدا کند.

سپس درباره جمله «لم یخل من ان یکونا متفقین من کل وجه اومفترقین من کل جهه‏» می‌فرماید: برهان دیگری است که بر سه مقدمه عقلی استوار است:

  1. دو چیزی که از هر جهت متفقند، چون ما به الامتیاز ندارند، متعدد نیستند.
  2. دو چیزی که از هر جهت مفترقند، صنع و تدبیر یکی مرتبط به صنع و تدبیر دیگری نیست و بنابراین، محال است که از آنها دو امر واحد شخصی پدید آید.
  3. اجزای عالم چنان به یکدیگر مرتبطند که گویی مجموع عالم شخص واحدی است.

پس از آن می‌گوید: جمله «ثم یلزمک ان ادعیت اثنین فرجة ما بینهما» یا برهان ثالثی است یا تنویر و تشیید برهان دوم است واز آنجا که در برهان دوم، دو مبدأ را متفق من جمیع الجهات ومفترق من جمیع الجهات فرض کرد، می‌خواهد آن برهان را به این صورت تکمیل کند که دو مبدأ را متفق از بعض جهات و مفترق از بعض جهات فرض کند. در این صورت، ما به الافتراق آن‌ها غیر آزما به الامتیاز آن هاست.[۵]


منابع

  1. کلینی، محمد یعقوب، الکافی، ج‏۱، ص۸۱(کتاب التوحید).
  2. مطهری، مرتضی، حاشیه کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم، علامه طباطبایی، ج۵، ص۱۵۶ انتشارات صدرا،
  3. نگاه کنید به مقاله محمد باقر سبزواری، نشریه با معارف اسلامی آشنا شویم، شماره ۴۹.
  4. فیض کاشانی، الشافی، ص۴۱ و ۴۲.
  5. فیض کاشانی، الشافی، ص۴۱ و ۴۲.