حب الوطن من الایمان: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
جز (Rezapour صفحهٔ بررسی جمله دوست داشتن وطن بخشی از ایمان است را به دوست داشتن وطن بخشی از ایمان است منتقل کرد) |
(بدون تفاوت)
|
نسخهٔ ۲۵ اکتبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۴:۴۰
این مقاله هماکنون به دست Rahmani در حال ویرایش است. |
آیا حدیث «حُبُّ الوَطَنِ مِنَ الایمانِ» در منابع حدیثی بیان شده است؟ در صورت موجود بودن، تقدس آب و خاک در زندگی مؤمن چه جایگاهی دارد؟
پرسش شامل دو قسمت است: سند و متن حدیث و نیز توجه و تقدس به آب و خاک….
یکی از امور فطری و ذاتی هر انسان حس وطن خواهی و وطن دوستی است. وطن عرفی یا زادگاه انسانها چیزی است که انسان ناخودآگاه به آن علاقه دارد. حتی پیامبر اسلام(ص) هم وقتی که خواست از خوف مشرکان از مکه به مدینه هجرت کند، از مکه بیرون رفت و در غار ثور پنهان گردید تا این که پس از سه روز به جحفه (که ۸۲ مایلی مکه است) رسید، در این هنگام رسول خدا(ص) بسیار محزون و از فشار مشرکین متألم و متأثر بود و به یاد مکه آه سردی کشید؛ زیرا مکه مولد او و آباء و اجدادش بود تا اینکه جبرئیل نازل شد و با آوردن آیهٔ: ﴿إنَّ الّذی فَرَضَ عَلَیْکَ القُرْآنَ لَرادُّکَ إلی مَعادٍ﴾[۱] به پیامبر دلداری داد و پرسید آیا مشتاق به مکه هستی؟ فرمود: آری و آه سردی کشیده فرمود: الوطن الوطن.[۲]
درباره سند و متن حدیث باید گفت: این حدیث در کتب معتبر روایی شیعه و سنی نقل نشده؛ ولی در کتابهای امل الآمل[۳] و تحفه السنیه فیض کاشانی[۴] و مستدرک سفینه بحار[۵] و الصحیح من السیره[۶] و کشف الخفاء[۷] بدون ذکر سند نقل شده است. در نتیجه این حدیث از نظر سند معتبر نیست و بر فرض این که سند صحیح داشته باشد در رابطه با مفهوم وطن اختلاف نظر وجود دارد و آن این که منظور کدام وطن است. شیخ بهایی در شعری در این زمینه سخن گفته است که:
با وجود این، نظراتی که در مورد وطن در این حدیث آمده به شرح زیر است:
- مراد از وطن، بهشت است که مسکن اولی جد ما آدم ابوالبشر(ع) بود.
- مقصود از وطن، مکه است که ام القری و قبله عالم است.
- مراد رجوع به سوی خدای متعال است چون که مبدأ و معاد اوست.
- منظور وطن متعارف و عرفی است.
۵. مقصود از وطن، وطن بزرگ اسلامی است که حفظ و نگهداری آن بر مسلمانان لازم است؛ چون حفاظت از دین و انسانیت و عزت دین و قوت اسلام وابسته به آن است. پس دین و انسانیت اصل است و وطن و غیر آن باید در خدمت دین باشند.[۸]
درباره توجه و تقدس به آب و خاک میتوان گفت: در اینجا سؤال دیگری مطرح است و آن اینکه آیا زمان و مکان ارزش ذاتی دارند؟ در پاسخ باید گفت ارزش و اعتبار این دو ذاتی نیست بلکه به خاطر حوادث و وقایعی که در زمان و مکان رخ میدهد ارزش پیدا میکنند، مثلاً ۱۳ رجب یا ۱۸ ذی الحجه ذاتاً دارای ارزش و اعتبار نبودند؛ اما به خاطر ولادت امیرالمؤمنین(ع) و انتخاب آن حضرت در غدیر خم این روزها اعتبار پیدا کردند، یا اینکه ۲۲ بهمن ذاتاً دارای ارزش نیست ولی بخاطر پیروزی انقلاب اعتبار پیدا کرده است؛ همچنین مکانها، مثلاً غار حرا ارزش ذاتی نداشت اما به خاطر وجود مقدس پیامبر اسلام و نزول وحی اعتبار و رونق گرفت. با توجه به این سؤال و پاسخ، پاسخ قسمت دوم سؤال مشخص میشود و آن این است که توجه به زمان و مکان در زندگی انسان موحد و خداپرست مؤثر هستند؛ مثلاً وقتی که انسان به سرزمین مکه و مدینه میرود با عشق خدا پیامبر و آل او، روحش شاد و خرم میشود و یک آرامش خاطری پیدا میکند، همچنین نسبت به زمانها. برای مثال وقتی که عید فطر فرا میرسد انسان مؤمن که یک ماه روزه گرفته با خوشحالی به استقبال عید میرود و یک آرامش قلبی پیدا میکند. همچنین روزهای مبارک دیگر. متقابلاً در مکانها و زمانهای بد روح انسان گرفته میشود و آرامش ندارد و دلش میخواهد تا هرچه زودتر از آن زمان و مکان خارج شود.
در نتیجه میتوان گفت؛ برای مؤمن زمان و مکان به ذاته ارزش ندارد مگر آنکه متعلق به اموری شود که خود دارای قداست باشد.
مطالعه بیشتر
۱ـ چهارده معصوم. حسین عمادزاده اصفهانی، ص۱۴۳. ناشر: نشر طلوع، سال ۱۳۶۶ ش.
۲ـ سید جعفر مرتضی، الصحیح من السیره، ج۳، ص۳۳۳، ناشر: دارالهادی بیروت.
۳ـ اسماعیل بن محمد عجلونی، کشف الخفاء، ج۱، ص۳۴۵، ناشر: دارالکت العلمیه، چ دوم، سال ۱۴۰۸.
منابع
- ↑ قصص/۸۶.
- ↑ عمادزاده اصفهانی، حسین، نقل از چهارده معصوم، نشر طلوع، ۱۳۶۶ش، ص۱۴۳.
- ↑ محمد بن حسن حر عاملی، امل الآمال، بغداد، مکتبه اندلس، ج۱، ص۱۱.
- ↑ فیض کاشانی، شارح: سید عبدالله جزائری (مخطوط)، میکروفیلم کتابخانه آستان قدس ص۳۴۰.
- ↑ نمازی، علی، مستدرک، مؤسسه نشر اسلامی جامعه مدرسین، ۱۴۱۹ق، ج۱۰، ص۳۷۵.
- ↑ سید جعفر مرتضی، الصحیح من السیره، بیروت، دارالهادی، ج۳، ص۳۳۳.
- ↑ عجلونی، اسماعیل بن محمد، کشف الخفاء، دارالکتب العلمیه، چاپ دوم، ۱۴۰۸ق، ج۱، ص۳۴۵.
- ↑ عجلونی، اسماعیل بن محمد، کشف الخفاء، دارالکتب العلمیه، چاپ دوم، ۱۴۰۸ق، ج۱، ص۳۴۵؛ و سید جعفر مرتضی، الصحیح من السیره، بیروت، دارالهادی، ج۳، ص۳۳۳.