نماز از نگاه مولانا
این مقاله هماکنون به دست A.rezapour در حال ویرایش است. |
نماز چه جایگاه و فضیلتی از نگاه مولوی دارد؟
نماز یکی از مشخصه های مهم آثار مولاناست. در جاهایی از مثنوی وی جنبه های مختلف نماز عبادی یومیه را وصف می کند.ص۱۷۸.[۱]
مولانا می خواهد به بگوید به نماز ایستادن یعنی خود را به تمامی و بی هیچ قید و شرطی به خدا تسلیم کردن.ص۱۷۹.[۲]
تیتر
واژۀ نماز بیش از شصت بار در دیوان شمس و بیش از صد و بیست بار در مثنوی شریف به کار رفته است؛ ازاینرو میتوان واژۀ نماز را یکی از واژههای مهم در اشعارِ مولانا به شمار آورد.
از نظرِ مولانا، «معنا» نمیتواند بدون «صورت» در عالم مادّه حضور یابد؛ به دیگر سخن، صورت جوازِ ورودِ معنا به عالم مادّه است. از این جهت به نظرِ مولانا، نماز، روزه و سایر عبادات گواهِ ایمان و اعتقادِ درونی هستند.
به نظرِ مولانا اصلِ دین «روزن ساختن» است. معنای این سخنِ ژرف آن است که در و دیوارِ وجودِ ما، از همه سوی، بسته و مسدود است. هریک از ما مانند کسی هستیم که در درونِ زندانی بس مخوف و تاریک و تنگ گرفتار آمدهایم و هیچ خبری از بیرون نداریم. اولین وظیفۀ ما آن است که با ایجاد رخنهها و روزنههایی در دیوارِ زندان، نور را به محل زندگی خود مهمان کنیم و بیرون را ببینیم. به نظر مولانا، نمازِ واقعی باید چنین کاری را برای ما انجام دهد. ما از طریق نماز، دیوارهای میان خود و خدا را از بین میبریم و به سوی او گشوده میشویم، تا آنجاکه بتوانیم به طور مستقیم و بیواسطه با خدا به راز و نیاز بنشینیم؛ پس نمازِ راستین برای آدمی بسطِ وجود و فتحِ بابِ دل را به ارمغانی میآورد.
از نگاه مولانا نماز در فضیلتمند شدنِ آدمی نیز تأثیر فراوانی دارد. ارتباط با خدا، باعث میشود که انسان مانند کوه، با وقار و متین شود و بادِ هوا و هوس او را از جا نجنباند. آنکه نماز میخواند و همچنان دستخوشِ هر هیجانی قرار میگیرد و هر محرّک و انگیزهای او را بازیچۀ خود میسازد، درواقع نماز نمیخواند. نمازِ راستین لزوماً باید آدمی را از خشم و شهوت رهایی ببخشد.
نماز مجموعهای از کارهای قالبی و ظاهری نیست و نباید نماز را در همین آداب و شکلها خلاصه کرد. حقیقتِ نماز رهایی یافتن از نفس و کنار گذاشتنِ همۀ وابستگیها و مستقیماً به محضرِ خدا بار یافتن است (مثنوی، د ۵/ ص ۸۱)؛ ازاینرو نمازگزار باید مراقب باشد که در ظواهرِ نماز گرفتار نشود و شکلِ نماز او را از توجه به خدا باز ندارد. از نظرِ فقهی، رعایتِ آدابِ ظاهری شرطِ درستیِ نماز است، ولی از نظرِ عاشق، «یادِ خدا» و عشقورزی با او شرطِ درستیِ نماز است و رسیدن به چنین مرحلهای در گرو قربانی کردنِ خود در برابر خداست. به همین سبب مولانا «تکبیر» آغاز نماز را نشانۀ «ذبحِ نفس» میداند. نمیتوان نماز خواند و نفسی فربه و نیرومند داشت.
نماز، گذشته از جنبۀ شعائری و مناسکیِ خود، یک رابطۀ شورانگیزِ عاشقانۀ مستانه بین انسانِ ناتوانِ خوارِ بیچاره از سویی و خدای بینهایت والای نیرومندِ بزرگ از سوی دیگر است. کسانی که رابطۀ عاشقانهای با خدا دارند و نماز را نه یک وظیفۀ خشکِ خشن، بلکه یک وصالِ دلانگیز با حضرت محبوب میدانند، از نماز سیر نمیشوند و خمارِ آنان نه با پنج بار نماز، بلکه با پانصدهزار رکعت نماز هم تسکین نمییابد.
مولانا، عاشقانِ خدا را «نمازباره» میداند و به سببِ انسی که با خدا دارند، از مناجات و راز و نیاز با او خسته نمیشوند . نماز آنها را به کلّی مستغرقِ حضور میسازد و آنها زمان و زمین را به کلّی فراموش میکنند و همۀ وجود خود را به عشقِ حق میسپارند. مولانا، خود نیز حقیقتاً اینگونه بوده است. [۳]
در رسالۀ فریدونِ سپهسالار که از قدیمیترین مقاماتهای مولانا و خاندانِ اوست، میخوانیم: «و اما صورتِ نماز ایشان، آنچه به دیدۀ ظاهر مشاهده میرفت، بدین وجه بود که چون وقت صلات رسیدی و متوجه قبله شدندی، چهرۀ مبارک ایشان رنگ به رنگ گشتی … و به استغراق و خشوعی بیحد، و نیاز و خضوعی بیعد، به نماز مستغرق میشدند و به کلّی به صفات بیچون متصل گشتندی … و به کرّات مختلف مشاهده رفت که از اول عشا قیام کردی و تکبیر بستی، تا اول صبح به دو رکعت نماز مستغرق بودی و همچنان در رکوع و سجود، یک روز تمام و یک شب مشاهده رفت که مستغرق میبودند؛ چنانکه میفرماید، قدَّسَ اللهُ روحَه العزیز: چو نمازِ شام هرکس بنهد چراغ و خوانی // منم و خیال یاری، غم و نوحه و فغانی»[۴]
تیتر
مولوی بخش قابل توجهی از آثار خود را به توضیح و تبیین نماز اختصاص داده است. وی نماز را مانند سایر اعمال دینی دارای کالبد(صورت)و جان(معنا)میداند؛کالبد نماز همان آداب و حرکات و سکنات و اذکار، و جان نماز هـمان حـضور قلب و خلوص نیت و صفای دل است.از این رو، مولوی نماز را استغراق بیهوش عارف میداند که از همه 1 صورتها فراتر رفته، در آنها نمیگنجد(مولوی، فیه ما فیه، 11).از همین منظر، وی میان نماز عوام و خواص فـرق مـیگذارد و میگوید:«نماز عوام قالبی باشد بیجان، چه جان نماز حضور دل است که گفتهاند:لاصلوة الا بحضور القلب»
مولوی البته نمازی را زمینه ساز دستیابی به وصال و وحدت میداند که مؤمنانه و از سر نیاز باشد.
در نظر مولوی نماز ایستادن آدمـی در روز رسـتاخیز در حضور حق است(ر.ک. کاشفی، 18).همان گونه که در روز رستاخیز پردهها کنار میروند و غیبها آشکار میسود، نماز راسـتین هـم هـمین تجربه را به نمازگزار میدهد.مولوی همچنین نماز را سفری روحانی-معنوی میداند که نمازگزار در طـی آن مـیتواند نـقبی به عالم غیب بزند.
در عرفان مولوی، نمازگزار بـاید از طـهارت ظاهری (وضو و غسل)به طهارت باطنی برسد.
چون شدی آماده غسل و وضو
از مععاصی دست و دل هم رو بشو.
از نظر مولوی محل نـماز قربانگاهی است که در آن نمازگزار نفس خود را به پای خدا قربانی میکند.پاداش این قربانی، وصال با خـدا یـا وحدت با اوست و معنای تکبیر هـم اعـلام آمـادگی نـمازگزار بـرای ورود به چنین مـعرکهای است.
معنی تـکیبر این است ای امام
کای خدا ما پیش تو ما قربان شدیم
وقت ذبح اللّه اکبر میکنی
همچنین در ذبح نفس کشتنی
نماز از نظر مولوی مهمترین راهی است برای دستیابی بـه وصـال وحدت پروردگار
اگر نـگرش عـرفانی بـه نماز مورد توجه و تأکید قرار گیرد نـماز خـوانان رغـبت بـیشتری بـه آن پیـدا کرده، انجام آن را از حد وظیفه فراتر خواهند برد و آن را در عمق جان خود قرار خواهند داد و بیاختیار به سوی آن کشیده خواهند شد زیرا در این نگرش نماز پیش از آن که به عنوان یـک وظیفه دینی در نظر گرفته شود امری جذاب و زیبا جلوه میکند و شخص آن را به سوی خود فرا میخواند. نگاه مولانا به نماز دقیقا عرفانی است و بـر ایـن نگرش تأکید کرده است.ضمن آنکه مولوی هرگز از جنبههای فقهی نماز غفلت نکرده، بلکه بر حفظ آن تأکید کرده است.[۵]
تیتر
مولانا در این بیت به قنوت اشاره میکند،و فلسفه آن را بیان می کند.در شریعت فرض است که در قنوت هم دعا خوانده شود،هم خواسته طرح گردد و هم نماز گزار با خدا مناجات کند که قنوت و دعا در نماز جایگاه ویژه ای دارد و مولانا از آن به عنوان پناهگاه سالک و عارف یاد می کند و می گوید:خداوندا از همگان نومید شده ام.اول و آخر و مرجع و پناهگاه همه تویی.
مولانا در این بیت به لزوم رعایت آداب ظاهری نماز اشاره می کند وتوصیه می کند مبادا مانند مرغ،بی نظم و ترتیب فقط سرت را بالا و پایین کنی.
مولانا نیز همچون دیگر عارفان ربّانی معتقد است که جمیع عبادات از جمله نماز،کالبدی دارد و جانی،صورتی دارد و معنایی.کالبد نماز همان آداب و حرکات و سکنات و اوراد و اذکار نماز است.اما جان نماز،حضور قلب و خلوص نیّت و صفای دل و آراستگی به اخلاق فاضله است.
از آداب باطنی این سلوک روحانی که یک نمازگزار واقعی باید بر آنها مواظبت کند عبارتند از: نماز باید از سر ذوق باشد.حضرت مولانا هر چند بر حفظ آداب و رسوم شرع تاکید دارد،ولی در عین حال می گوید:اگر فرایض شرع ،فاقد روح و عاری از ذوق و حال معنوی باشد،چیزی جز رنج و مشقّت به ارمغان نمی آورد.ذوق و حال لازم است تا طاعات و عبادات ،محصول دهدومغز لازم است تا از هسته درخت پدیدار شود. خشوع در نماز:خشوع در واقع حقیقت و جوهر نماز است،خشوع یعنی ایستادن به نماز با حضور قلب و با فروتنی و تسلیم بودن در پیشگاه خداوند و تامل در آیات و ادعیه و اذکاری که گفته می شود. حضور قلب:مهمترین ادب از آداب نماز حضور قلب نماز گزار است.مقصود از حضور قلب آنست که نماز گزار در تمام حالات نماز با دل و جان به خداوند توجه داشته باشد و به هیچ چیز غیراز خدا نیندیشد. مولانا با تکیه بر مفاهیم قرآنی،معتقد است که نماز موجب صیانت نفس از آلودگی به گناه و زشتی می شود.از دیدگاه او،اقامه نماز به منزله چوپانی است که انسان را از گزند گرگها در امان می دارد.[۶]
منابع
- ↑ شیمل، آنِماری، من بادم و تو آتش، ترجمه فریدون بدرهای، تهران، توس، ۱۴۰۰ش،
- ↑ شیمل، آنِماری، من بادم و تو آتش، ترجمه فریدون بدرهای، تهران، توس، ۱۴۰۰ش،
- ↑ «نماز از نگاه مولانا»، سایت ایرج شهبازی، بازدید: ۲۸ تیر ۱۴۰۳ش.
- ↑ سپهسالار، فریدون بن احمد، رساله سپهسالار، سخن - تهران، بیتا، ص۳۵.
- ↑ قنبری،بخشعلی، «درک حضور، نماز در نگاه مولوی»، مجله اسلام پژوهی، شماره ۲، بهار و تابستان ۱۳۸۵ش. به نقل از سایت مرکز تخصصی نماز.
- ↑ نظمده، شیدا، «نماز از منظر مولوی»، آکادمی مطالعات ایرانی لندن، بازدید: ۲۹ تیر ۱۴۰۳ش.