مذهب شاه نعمت‌الله ولی

از ویکی پاسخ
نسخهٔ تاریخ ‏۳ سپتامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۲:۲۷ توسط A.rezapour (بحث | مشارکت‌ها)
سؤال

شاه نعمت‌الله ولی چه مذهبی داشت؟


زندگی‌نامه

...

مذهب

در مورد مذهب شاه نعمت‌الله باید یادآور شد که او به گواه اشعار فراوانی که خود سروده و نیز همراهی با استاد خویش شیخ عبدالله یافعی، از اهل سنت بوده است، که به پاره ای از این دلایل اشاره می‌شود:

۱- به تصریح خود شاه ولی، سلسله مشایخ وی و خرقه او به شیخ احمد غزالی و حسن بصری می‌رسد که تمامی مورخان و صاحبان تراجم آنان را سنّی می‌دانند.[۱]

۲- شیخ عبدالله یافعی که او را استاد اقباد حنفی و شافعی شمرده‌اند در میان اهل سنت از تکریم فراوانی برخوردار است و امکان ندارد که مریدی صادق و عاشق مثل شاه ولی با استاد خویش هم مرام نباشد با اینکه با القاب و عناوین بزرگی او را ستوده است.[۲]

۳- اشعاری که بر تسنن خود تصریح کرده است: مثلاً او در دوستاری خلفاء را شدین چنین گفته است:

چهار یار رسولند دوستان خدا

به دوستی یکی دوست دارشان هرچار[۳]

ره سنّی گزین که مذهب ماست

ورنه گم گشته‌ای و در خللی[۴]

هم چنین در رساله مراتب الالهیه می‌گوید: «از نبی بر چهار رکن نبوت که ابوبکر و عمر و عثمان و امیرالمؤمنین علی است، ابوبکر صورت قلب است و عمر صورت عقل و عثمان صورت روح و علی صورت نفس و از ایشان بر چهار امام که ایشان چهار رکنند از ارکان الهی و آن، مالک است و احمد و (ابو) حنیفه و شافعی.»[۵]

او در باب حقانیت مذهب تسنن و برتری آن بر سایر مذاهب می‌گوید: «نزد ارباب بصائر مقرر است که اقرب طرق و انور سبل، طریق اهل سنت و جماعت است … امام حق بعد از رسول(ص) … امیرالمؤمنین ابابکر است …»[۶]

البته گفتنی است شاه نعمت‌الله همچنان به حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) و اولاد آن حضرت هم ابراز ارادت نموده و از آنان به نیکی یاد نموده امّا چونان شیعیان به امامت آن بزگواران اعتقادی نداشته است ولی از خوارج که بر حضرت علی شوریدند نیز بیزاری جسته است. چنانچه می‌گوید:

و دمبدم دم از ولای مرتضی باید زدن

دلت دل در دامن آل عبا باید زدن[۷]

ظاهراً در زمان حیات شاه نعمت‌الله نیز مذهب او مورد تردید و پرسش معاصرانش قرار می‌گرفته است. چنانچه با لحن تندی در جواب این سؤالات چنین گفته است:

پرسند زمن چه کیش داری

ای بی خبران چه کیش دارم

از شافعی و ابوحنیفه

آئینه خویش بیش دارم

در علم نبوت و ولایت

از جمله کمال بیش دارم[۸]

از سوی دیگر شاه نعمت‌الله ولی در تعریف از خویش و ادعای کمالات بزرگی که دیگران فاقد آن هستند، خودداری نکرده و در موارد بسیاری به خودستایی پرداخته و گفته است:

نعمت‌الله رسید تا جایی

که به جز جان اولیا نرسد[۹]

ما خاک راه را به نظر کیمیا کنیم

صد درد دل به گوشه چشمی دوا کنیم[۱۰]

در مجمع انبیاء حریفیم

سر حلقه جمله اولیاییم[۱۱]

امّا او از خودستایی قدم فراتر نهاده و به انحصار طلبی و خودمنشی روی آورده و پیروی از هر مرشد دیگری را مایه گمراهی و ضلالت دانسته و بی پرده گفته:

جز طریق نعمت‌الله در جهان راهی نرو

ورروی راه دگر می دان که سرگردان شوی[۱۲]

نعمت‌الله را مشو منکر

ور شوی کافری و در خللی[۱۳]



منابع

  1. حمید فرزام، نشریه دانشکده ادبیات اصفهان، مقاله: اختلاف جامی با شاه ولی، ۱۳۴۲، ش ۲، ص۱۰.
  2. السُبُکی، طبقات الشافعیه، مصر، ۱۳۲۴ هـ. ق، ج۶، ص۱۰۳.
  3. دیوان، ص۳۲۱.
  4. دیوان، ص۵۵۰.
  5. رسایل شاه نعمت‌الله ولی، به مساعی عبدالحسین ذوالریاستین، مطبعه ارمغان، ۱۳۱۱، ص۹۰.
  6. فرزام، حمید، پیشین، ص۵۹۶.
  7. دیوان شاه نعمت‌الله ولی، ص۳۰.
  8. دیوان، ص۵۷۹.
  9. همان، ص۲۸۲.
  10. همان، ص۴۳۶.
  11. همان، ص۴۳۲.
  12. همان، ص۵۵۱.
  13. همان، ص۵۴۹.