بداء در تعداد روزهای میقات حضرت موسی(ع)
در داستان حضرت موسی که سی شب به وی وعده شد و سپس ده شب دیگر به آن اضافه شد، مصداق بداء است؟
بداء در لغت به معنای ظهور پس از خفا و پنهان بودن است و هرگاه در مورد انسان به کار رود به این معناست که چیزی بر انسان پوشیده و پنهان بوده و سپس معلوم و آشکار گشته است.
روشن است که چنین معنایی مستلزم جهل و تبدل رأی است، از این رو اطلاق این معنا در مورد خداوند محال است، زیرا خداوند با علم ازلی و تخلف ناپذیر خود همه چیز را میداند و در اراده الهی تبدّل و تغییر راه ندارد. در احادیث ائمه طاهرین(ع)، بر نادرستی بدا به این معنا در حق خداوند تصریح و تأکید شده است.
چنانکه امام صادق(ع) فرموده است: از کسی که عقیده دارد برای خداوند چیزی را که دیروز نمیدانسته آشکار شده تبرّی بجویید؛ بنابراین بداء در مورد خداوند در حقیقت ابداء و اظهار است! یعنی آنچه را خداوند از قبل میدانسته ولی برای انسان معلوم نبوده، آن را اظهار و آشکار میسازد و بداء نامیدن آن به اعتبار مقام فعل الهی است اگر چه در ذات الهی جهل و تغییر راه ندارد. برای روشن شدن بداء در مورد خداوند باید بدانیم که اولا علم گاهی به عنوان صفت ذات در مورد خداوند به کار میرود و گاهی به عنوان صفت فعل. اگر ذات خداوند را بدون ملاحظه موجود دیگر لحاظ کنیم، میتوانیم صفت علم را بر او حمل کنیم؛ بنابراین خدا عالم است چه وجود دیگری باشد یا نباشد.[۱] در مقابل علم فعلی آگاهی خداوند به پدیدهها و آفریدگان خویش است. علم فعلی یک مفهوم انتزاعی است و از مقایسه بین فعل خداوند با او انتزاع میشود. بر این اساس وقتی قرآن کریم میفرمایند: «هم اینک خداوند از ضعف و ناتوانی شما آگاه شد»[۲] از علم به عنوان صفت فعل یاد میکند و منظور این است که ضعف شما هماکنون ظاهر گشت و خداوند نیز به شما و ضعف شما عالم و آگاه است. تا هنگامی که ناتوانی آنان آشکار نگشته بود، آگاهی خداوند از آن ضعف ناتوانی به صورت یک واقعیت تحقق یافته در ظرف زمانی مشخص معنا و مفهوم نداشت.[۳]
ثانیاً: هر موجودی در جهان هستی با ویژگیها و مشخصات خاص خود که در هیچ موجود دیگر یافت نمیشود تحقق یافته است. مثلاً یک بوته گل ویژگیهای مخصوص به خود را دارد. هرگز با قرار دادن یک قطعه چوب خشک در زمین بوته گل نمیروید. نیاز به آب و خاک و شرایط جوی خاص دارد. از این تعیین ویژگیهای خاص یک پدیده و مشخص نمودن مجرای وجود و تحقق آن تعبیر به تقدیر میشود.[۴]
وقتی مقدمات و شرایط پیدایش یک پدیده در خارج تحقق یافت ولی خود آن پدیده نهایتاً محقق نشد و مقدمات خنثی گردید، از آنجا که علم فعلی خداوند، هم به مقدمات و هم به خنثی شدن آنها تعلق میگیرد و این امور در حضور حق تعالی صورت میپذیرد، بنابراین با دگرگونی مقدمات که همان تقدیرات هستند علم فعلی خداوند به آن تقدیرات نیز تغییر مییابد و در جمله ای کوتاه با دگرگونی تقدیرات یک پدیده در علم فعلی خداوند «بداء» حاصل میشود.
و این تغییر و تحول در علم فعلی هیچ گونه ارتباطی به تغییر و تحول در ذات پروردگار ندارد چنانکه توضیح دادیم که علم فعلی خداوند یک مفهوم انتزاعی است و از مقایسه بین فعل خداوند با او انتزاع میشود.[۵]
بنابر آنچه توضیح دادیم بداء گاهی در مورد انسان به کار میرود و آن جایی است که چیزی بر انسان پوشیده و پنهان بوده و سپس معلوم و آشکار شده و گاهی در مورد خداوند به کار میرود که معنی تغییر در علم فعلی خداوند است.
بدائی که ممکن است در آیات وعده و وعید ثابت شود بداء در مورد انسان است که چون بعضی از دلایل وعدههای الهی بر انسان پوشیده است، انسان طبق محاسبات خود گمان میکند که طبق مشخصات خاص باید آن وعده اتفاق بیفتد امّا واقع نمیشود این به دلیل محدود بودن علم بشر بر اسباب و علتها است و خداوند خلاف وعده عمل نکرده است.
میقات حضرت موسی(ع)
و امّا در داستان حضرت موسی(ع) که سی شب به وی وعده شد و سپس ۱۰ شب دیگر به آن اضافه شد و به این موضوع در آیه ۱۴۲ سوره اعراف اشاره شده آیه صریحاً بیان میکند که وعده الهی در مورد موسی(ع) چهل شب بوده و امّا با وجود این امر خداوند در خبر دادن از آن به موسی در دو مرحله اقدام میکند. اولا موسی(ع) را امر به روزه گرفتن در ۳۰ روز میکند و در مرحله بعد امر به ادامه آن در ۱۰ روز دیگر میکند؛ ولی این امر در علم الهی از ابتدا ۴۰ شب بوده و برای همین امر هم قرآن کریم به دو روش این جریان را بیان میکند. اول با توجه به نظر موسی(ع) و علم موسی(ع) و میفرماید ثلاثین لیله و اتممناها بعشر ۳۰ شب بود و با ۱۰ شب آن را کامل کردیم و اما با توجه و نظر به علم خداوند میفرماید (اربعین لیله) ۴۰ شب کما اینکه در سوره بقره آیه ۵۱ نیز به آن اشاره شده ﴿و واعدنا موسی اربعین لیله…﴾ و وعده کردیم به موسی(ع) ۴۰ شب و این آیه اشاره به مصلحتی دارد که خداوند در خبر دادن به موسی(ع) لحاظ میکند و آن را در دو مرحله به موسی(ع) خبر میدهد چنانچه در خبری از امام باقر(ع) آمده که هنگامی که حضرت موسی(ع) برای وفای به عهد خداوند از میان قومش خارج میشد به آنها فرمود که ظرف ۳۰ روز بر میگردم. اما هنگامی که خداوند بر آن ۳۰ روز ۱۰ روز اضافه فرمود قومش گفتند موسی(ع) خلاف وعده عمل کرد و آنچه نباید میکردند کردند و چنانچه در سوره طه آیات ۸۳ تا ۸۹ اشاره شده به بتپرستی روی آوردند.
علت تغییر در مدت میقات
بنابراین مصلحت این امر روشن میشود که چنانچه خداوند به موسی(ع) از ابتدا وعده چهل شب میداد و او به قومش خبر میداد فرصتی برای ابتلا و امتحان از قوم بنی اسرائیل و امتحان ایمانشان به وجود نمیآید.
علاوه بر آنچه گفته شد از این جریان میتوان به حقایق دیگر نیز رسید: از جمله اینکه خداوند سبحان در بعضی از موارد وحی، قضای حتمی و علم خود، به قضایا را برای ملائکه و نفوس قدسیه و پیامبران در اولین وهله ظاهر نمیسازد بلکه آنها را طی مراحلی آگاه میسازد و این مبتنی بر مصالح بندگان مثل امتحان و ابتلا یا کمک بر هدایتشان است. دیگر اینکه امت موسی(ع) از دین مرتد شدند در حالی که فقط ۱۰ روز از ایشان تأخیر داشت و این نشان میدهد که گمراهی امتها و طغیان ایشان در غیبت نبی یا بعد از مرگ نبی در مدت کم چیز عجیبی نیست.
دیگر اینکه از آیات سوره طه مشخص میشود که حضرت موسی(ع) بهطور قطعی و حتم به قومش خبر نداده بود که بعد از ۳۰ روز بر میگردد. چرا که بعد از برگشتن فرمود (یا قوم الم یعدکم ربّکم وعدا حسنا افطال علیکم العهد) ای قوم مگر خدای شما به شما وعده احسان نداد (که به شما تورات عطا کند) آیا وعده خدا بر شما طولانی شد؟ و اگر بهطور حتمی به ایشان وعده ۳۰ روز داده بود قوم در جواب ایشان میگفتند بلی.
عهد تو طولانی شد و تو عهد ما را شکستی و ما هم وعده خود را شکستیم و این نشان میدهد که انبیاء و ائمه معصومین(ع) زمانی که مردم را از مثل چنین اموری با خبر کردند که غیر حتمی و قطعی است بهطور قطعی خبر نمیدادند چرا که میدانستند امکان بداء در چنین اموری وجود دارد.[۶]