نامه سید جمالالدین اسدآبادی به میرزای شیرازی در تحریم تنباکو
این مقاله هماکنون به دست Shamloo در حال ویرایش است. |
در قضیه تحریم تنباکو از سوی میرزای شیرازی آیا سید جمالالدین در آن رابطه نامهای به میرزا نوشته بود آن را بنویسید؟
سید جمالالدین اسدآبادی یکی از برجستهترین متفکران مسلمان در قرن سیزدهم و اوایل قرن چهاردهم هجری است.
بستر تاریخی نگارش نامه
در سفر سوم ناصرالدین شاه قاجار به اروپا در سال ۱۳۰۶ق، دولت انگلیس، که همواره در صدد اخذ امتیازات جدید از ایران بود، فرصت مناسب را برای کسب امتیاز انحصار توتون و تنباکو بهدست آورد. ماژور جرالد تالبوت، از نزدیکان نخستوزیر و وزیر خارجه انگلیس، وظیفه گرفتن این امتیاز را بر عهده داشت. تالبوت با استفاده از واسطههای ایرانی موفق شد تا شاه را برای واگذاری انحصار تجارت دخانیات به دولت انگلستان متقاعد کند.[۱]
پس از بازگشت شاه به ایران، تالبوت با کمک دولت انگلیس و عدهای از سرمایهداران انگلیسی، شرکتی، که به کمپانی رژی معروف شد، تأسیس کرد و برای اخذ امتیاز، مخفیانه وارد تهران شد. تالبوت با سهولت تمام و بدون شرایطی خاص بهخواست خود رسید. تعهد پرداخت ۲۵۰۰۰۰ لیره در سال به ناصرالدین شاه و دادن مبالغی هنگفت به امینالسلطان و تعدادی از درباریان عامل مهمی در کسب این امتیاز بود.[۲]
مفاد امتیازنامه رژی حاکی از اختیارات تام صاحبان امتیاز در امور دخانیات ایران و بیاعتنایی محض حاکمان وقت ایران به منافع ملت بود. انتشار خبر اعطای امتیاز تجارت دخانیات بازتاب گستردهای داشت و با ناباوری و انتقاد شدید ایرانیان مواجه شد. گستردهشدن انتقادات در نواحی مختلف ایران به رهبری روحانیان برای اغو امتیاز اثربخش نبود و آنان چاره را در آن دیدند که به میرزا محمدحسن شیرازی، مرجع تقلید وقت که در سامرا ساکن بود، متوسل شوند. میرزای شیرازی از همان ابتدا به واسطه نامههایی که از علمای ایران دریافت میکرد و اخباری که سیدعلی اکبر فالاسیری و آقامنیرالدین بروجرودی به او میدادند، از اعطای امتیاز انحصار تجارت تنباکو و پیامدهای آن آگاه بود. او هم زمان با شروع اعتراضات در تبریز، با ارسال تلگرامی به شاه، مداخله بیگانگان در امور داخلی کشور و قرارداد مذکور را منافی صریح قرآن خواند و از شاه خواست از این اعمال دست بردارد.[۳]
درباره نامه
سید جمالالدین اسدآبادی یکی از کسانی بود که از طریق سید علیاکبر فالاسیری تشویق به نامهنگاری با میرزای شیرازی شد.[۴] اسدآبادی در هنگام نگارش این نامه در شهر بصره در تبعید بود.[۵] گفته شده که این نامه در اقدام میرزای شیرازی برای تلگرام به شاه و صدور حکم تحریم استعمال توتون و تنباکو مؤثر بوده است[۶]
برخی معتقدند که این نامه بعد از صدور حکم تحریم استعمال توتون و تنباکو نوشته شده و اسدآبادی در هنگام نوشتن آن از صدور حکم بیاطلاع بوده است.[۷] اصل این نامه به عربی نوشته شده و اسدآبادی بعداً متن این نامه را در لندن به چاپ رساند.[۸]
متن نامه
حق را بگویم، من دوست داشتم این نامه را -اگرچه به نام شخص خاصی عنوان شده است- به همه دانشمندان تقدیم کنم، چون دانشمندان در هر نقطهای طلوع نموده و به هر نحوی که رشد کرده و هر کجا یافت شوند، جانی هستند که در پیکر دين محمد(ص) دمیده شده است. این نامه درخواست عاجزانه ملت اسلام است که به پیشگاه زمامداران عظیمالشأن خود، نفوس پاکیزهای که زمام ملت را درکف گرفته اند تقدیم میدارد.
پیشوای دین، پرتو درخشان انوار ائمه(ع)، پایه تخت دیانت، زبان گویای شریعت، جناب حاجی میرزا محمدحسن شیرازی، خدا قلمرو اسلام را به او محفوظ بدارد و نقشه شوم کفار پستفطرت را بهواسطه وجود او بههم زند.
خدا نیابت امام زمان را به تو اختصاص داده و از میان طائفه شیعه تو را برگزیده و زمام ملت را از طریق ریاست دینی به دستت داده و حفظ حقوق ملت را به تو واگذارده و برطرفساختن شک و شبهه را از دلهای مردم جزء وظایف تو قرارداده. چون تو وارث پیغمبرانی، سررشته کارهایی رابه دستت سپرده که سعادت این جهان و رستگاری آن جهان بدان وابسته است. خدا کرسی ریاست تو را در دلها و خردهای مردم نصب کرده تا بوسیله آن ستون عدل محکم شود و راه راست روشن گردد و در مقابل این بزرگی که به تو ارزانی داشته حفظ دین و مدافعه از جهان اسلامی را نیز در عهدهات نهاده است. تا آنجا که به روش پیشینیان به فیض شهادت نائل شوی.
ملت اسلام پست و بلند، شهری وبیابانی، دارا و ندار به این عظمت خدایی اقرار نموده و در مقابل این بزرگی زانو به زمین زده و سر تعظیم خم میکنند. ملت اسلام در هر پیشآمدی به تو متوجه شده و در هر مصیبتی چشمش را به تو دوخته، سعادت و خوشبختی، رستگاری و رهایی خود را در دست تو میداند. آرزوهایش به تو بسته است و آرامشش تویی.
با این حال، اگر برای مدتی، که از يک چشم به هم زدن بیشتر نبوده و از گَرْدش به يک پهلو تجاوز نکند، ملت را به حال خود گذاشته و به آنها توجه نداشت باشی، افکارشان پریشان میشود و دلهاشان از بیم بلرزه در میآید و پایه ایمانشان سست میگردد. چرا؟ چون توده نادان در معتقدات خود جز استقامت و ثباتقدمی کە طبقه دانا در عقایدش نشان میدهد، دلیلی ندارد. هر گاه طبقه علما در انجام وظیفهای که بر عهده دارند سستی کنند یا در نهی از منکر کوتاهی نمایند، توده عامی دچار تردید و بدگمانی شده و هر کسی از دین بیرون رفته و به عقاید اولیه خود برمیگردد و از راه راست منحرف میشود.
پس از این مقدمات متذکر میشوم که ملت ایران با همه مشکلات سختی که دامنگیرش گشته، مشکلاتی که سبب شده است کفار بر کشور اسلامی دست یافته و بیگانگان به حقوق مسلمانان دست بیندازند و با این حال تو را ساکت دیده و میبینند؛ با مسئولیت بزرگی که در عهده داری به یاری آنها برنمیخیزی. آنان از خود بیگانه شده و در سر دو راهی شک و یقین و انکار و قبول مانده و نمیداند چه بکند و راهش از کدام سمت است. مانند مسافر نابلدی که در شب تاریک خط سیر خود را گم کرده، گاهی از چپ و گاهی از راست میرود. در وادی پهناور خیالات گوناگون متحیر مانده، چنان دچار یأس و نومیدی شده و چنان راه چاره به رویش بسته است که نزدیک است گمراهی را بر رستگاری ترجیح دهد و از شاهراه سعادت منحرف شده، اسیر هوی و هوس گردد.*
ایرانیان همگی مات و مبهوت مانده از هم میپرسند چرا حضرت حجتالاسلام در مقابل این حوادث سکوت نموده. کدام پیشآمد ایشان را از یاری دین بازداشته! برخی مردم سستعقیده درباره شما نیز بدگمان شده، خیال میکنند، هر چه به آنها گفتهاند دروغ بوده و دین افسانههای بههمآمیخته و دامگستردهایست که مردم دانا به وسیله آن نادانها را صید میکنند. چرا؟ چون آنها میبینند همه مردم در برابر تو تسلیمند. امر تو در جامعه مسلمانان نافذ است. هیچکس در مقابل حکمت گردنفرازی نمیکند. اگر بخواهی، میتوانی با یک کلمه افراد پراکنده را جمع کنی و با متفقساختن آنها، دشمن خدا و مسلمانان را بترسانی و شر کفار را از سر مسلمین برطرف نمایی. حق را باید گفت؛ تو رئیس فرقه شیعه هستی. تو مثل جان در تن همه مسلمانان دمیدهای…
اگر برای گرفتن حق قیام کنی، همه به پشتیبانی تو برخاسته، آنگاه افتخار و سربلندی نصیبشان خواهد شد؛ ولی اگر به جای خود بنشینی، مسلمانان هم متوقف شده و زیردست میشوند. ممکن است وقتی کار به این صورت بماند و مسلمان رئیس خود را خاموش دیده، این خاموشی را برای خود عذر میپندارند. به خصوص وقتی مشاهده میکنند رئیس مذهب در یک اقدامی که همه مسلمانان آن را واجب دانسته و خطر حتمی در پرهیزش میدانند سستی نماید. آیا چه کسی برای این کار سزاوارتر از مردی است که خدا در قرن چهاردهم از میان همه، او را انتخاب کرده و برهان دین و حجت بر مردمان قرار داده؟! پیشوای بزرگ! پادشاه ایران سستعنصر و بدسیرت گشته، مشاعرش ضعیف شده، بدرفتاری را پیش گرفته، خودش از اداره کشور و حفظ منافع عمومی عاجز است، لذا زمام کار را به دست مرد پلید و بدکردار ـ امینالسطان ـ داده که در مجمع عمومی به پیامبران بد میگوید. نه فرمان دین را میپذیرد، نه به رؤسای دینی ارجی میگذارد. به علماء بد میگوید به مردم پرهیزگار تهمت میزند، به سادات توهین مینماید. از اروپا که برگشته؛ پرده شرم را پاره کرده، خودسری را پیش گرفته، بیپرده بادهگساری مینماید. این کارهای خصوصی اوست؛ اما آنچه به زیان مسلمانان انجام داده این است که قسمت عمده کشور و درآمد آن را به دشمنان دین فروخته که به تفصیل عبارت است از:
- کانها ـ معادن ـ و راههایی که به کانها منتهی میشود و همچنین خطوطی که از معادن به نقاط مهمه کشور متصل است.
- کاروانسراهایی که در اطراف شوسه بنا میشود به انضمام مزارع و باغستانهایی که در اطراف این راهها واقع است.
- رود کارون و مسافرخانههایی که در دو طرف این رود ساخته میشود.
- راه، از اهواز تا تهران و آنچه از بناها و مسافرخانهها و … در اطراف آن واقع است.
- تنباکو و آنچه لازمه این محصول است.
- جمعآوری انگور به منظور ساختن شراب و هر چه از دکان و کارخانه لازم دارد.
- صابون، شمع، شکر و کارخانههایی که لازمه آنها است.
- بانک.
آن وقت این خائن احمق برای این که ملت را راضی نماید، دلیل پوچی برای کردار زشت خود اقامه کرده و میگوید: اینها معاهده موقتی است که مدتش از صد سال تجاوز نخواهد کرد! نصف دیگر مملکت را هم به عنوان حقالسکوت به دولت روسیه داده آن هم عبارتست از مرداب رشت و راه انزلی تا خراسان و آنچه از خانهها و مسافرخانهها و باغستانها تابع این راه است… خلاصه این مرد تبهکار، کشور ایران را اینطور به مزایده گذاشته و خانههای محمد(ص) و ممالک اسلامی را به اجنبی میفروشد.
تو ای پیشوای دین! اگر به کمک ملت برنخیزی و آنها را جمع نکنی و کشور را با قدرت خود از چنگ این گناهکار بیرون نیاوری، طولی نخواهد کشید که مملکت اسلامی زیر اقتدار بیگانگان در میآید … تو میدانی علمای ایران همگی سینههایشان تنگ شده و منتظر شنیدن یک کلمه از تو هستند. چطور جایز است کسی که خدا این قدرت را به او داده، کشور و ملت را به این حال بگذارد؟
باز به نام یک نفر مطلع به حجه الاسلام میگویم: دولت عثمانی هم از قیام تو خوشحال شده و در مبارزه با این تبهکار به تو کمک خواهد کرد. از طرفی وزراء و فرماندهان ایرانی هم با این نهضت موافق بوده و خوشحالند. علماء اگر چه از رفتار این مرد احمق خائن، به شدت انتقاد کردهاند، ولی طوری نیست که بتوانند در یک آن، مقاصد خود را یکی کنند. چون اینها از حیث پایه علمی و وجهه بین مردم در یک درجه هستند، حاضر نمیشوند بعضی با بعض دیگر پیوسته و با هم، همآهنگ شوند تا یک اتحاد حقیقی، تولید گردد. ولی تو نظر به توانایی و نفوذ کلمهای که داری در همه آنها مؤثر خواهی بود، دلهای پراکنده آنها را متحد خواهی کرد… یک کلمه تو سبب ایجاد وحدتی میشود که این بلاهای محیط کشور را برطرف سازد و دین اسلام را حفظ نموده، جامعه دینی را نگاه بدارد: مسلماً پیشوای کشور از رفتار زشتی که جاسوسان کفر و یاوران مشرکین با واعظ حاجی ملافیضالله دربندی نمودهاند مطلع است و قریباً هم از بدرفتاری که نسبت به دانشمند مجتهد سید علی اکبر شیرازی مرتکب شدهاند، مطلع میشوی. همچنین از کتک و حبس و کشتار پیشوایان ملت آگاه خواهی شد که از جمله آنها، میرزا محمد رضا کرمانی است و این مرد خارج از دین ـ امینالسطلان ـ او را در زندان کشت. از جمله آنها فاضل ارجمند حاجی سیاح و میرزا فروغی … میباشند. اما فجایعی که این پستفطرت نسبت به خودم مرتکب شده، طوریست که جگرهای اهل ایمان را پاره ساخته و حتی موجب وحشت کفار خواهد شد. این مرد پستفطرت موقعی که من با حالت بیماری در حرم حضرت عبدالعظیم پناهنده شده بودم دستور زندانی نمودن مرا داد. از حضرت عبدالعظیم تا طهران مرا روی برف حرکت دادند. البته این عمل پس از غارت کردن اموالم بود... باز از جمله کارهایی که کرد و بر پستفطرتی و دنائت خود افزود؛ این که برای فرونشاندن هیجان احساسات عمومی، من و هواخواهانم را که فقط از روی غیرت دینی در مقام مدافعه از کشور و حقوق رعیب برآمده بودیم به طایفه بابیها نسبت داد. همچنانکه زبان بریده، ابتدا شهرت داد که من ختنه نشدهام! وا اسلاما! این ناتوانی چیست؟ چگونه ممکن است دزد بیسرو پا و فرومایهای، مسلمین و کشور اسلامی را به اندک بهایی بفروشد… چون از شما دور هستم مفصلاً شکایت نمیکنم. و چون مجتهد عالم حاجی سید علی اکبر عازم بصره بود به من گفت نامهای به رئیس مذهب بنویسم و این مفاسد را متذکر شوم. من هم گفته او را پذیرفتم، این نامه را مینویسم و میدانم، خدا به دست تو گشایشی خواهد کرد. والسلام…» جمالالدین الحسینی
منابع
- ↑ قدسیزاده، پروین، «تحرین تنباکو»، دانشنامه جهان اسلام، تهران، بنیاد دایرة المعارف اسلامی، ۱۳۹۳، ذیل واژه.
- ↑ قدسیزاده، پروین، «تحرین تنباکو»، ذیل واژه.
- ↑ قدسیزاده، پروین، «تحرین تنباکو»، ذیل واژه؛ نیز برای اطلاع از اصل تلگراف میرزای شیرازی ن.ک: زنجانی، محمدرضا، تحریم تنباکو، تهران، مؤسسه انتشارات فراهانی، بیتا، ص۷۶-۷۸.
- ↑ محیط طباطبایی، سید محمد، سید جمالالدین اسد آبادی و بیداری مشرقزمین، بهکوشش سید هادی خسروشاهی، تهران، کلبه شروق، ۱۳۸۰ش، ص۷۳
- ↑ تقیزاده، سید حسن، «سید جمالالدین اسد آبادی رهبر نهضت آزادیخواهی ایران»، سه رساله درباره زندگی و مبارزه سید جمال الدین اسدآبادی، بهکوشش سید هادی خسروشاهی، تهران، کلبه شروق، ۱۳۷۹ش، ص۱۹۱-۱۹۲.
- ↑ محیط طباطبایی، سید جمالالدین اسد آبادی و بیداری مشرقزمین، ص۷۳.
- ↑ زنجانی، تحریم تنباکو، بیتا، ص۱۰۴.
- ↑ تقیزاده، «سید جمالالدین اسد آبادی رهبر نهضت آزادیخواهی ایران»، ص۱۹۲.