تفاوت اعتقاد و ایمان و یقین

Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
از ویکی پاسخ
نسخهٔ تاریخ ‏۱۵ مارس ۲۰۲۳، ساعت ۱۰:۳۳ توسط Rezapour (بحث | مشارکت‌ها) (Rezapour صفحهٔ تفاوت اعتقاد، ایمان و یقین را به تفاوت اعتقاد و ایمان و یقین منتقل کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
سؤال

مفهوم اعتقاد، ایمان و یقین بطور مطلق چیست؟ آیا صرفاً جنبه هایی نظری هستند و اینکه از سنخ عمل است؟ آیا اینها در ادیان دیگر هم وجود دارد؟


اعتقاد، ایمان و یقین عمل و صفت قلبی است به این معنا که انسان بعد از اینکه از جنبه نظری نسبت به صحت و درستی آموزه ای علم پیداکند آنگهی نوبت به ایمان و اعتقاد می رسد و در نهایت به یقین تبدیل می‌شود. دو مقوله اول مقوله از لازمه همه ادیان آسمانی و غیر آسمانی است اما یقین آنگونه که در دین اسلام مطرح است در ادیان دیگر به چشم نمی‌خورد.

مفهوم ایمان

ایمان از باب «اِفعال» از مادة اَمن، (امن، یؤمن، ایماناً) می‌باشد و معنای آن گرویدن، ایمن گردانیدن و باور داشتن، روی كردن و اعتماد ورزیدن است. در قرآن كریم نیز به معنای فعل ایمان یا معنای محتوای آن و یا هر دو به كار رفته است.[۱]

ایمان مربوط به دل است، یعنى لازم است پیوندى بین انسان و معتقدات دینى برقرار شود كه از آن به «عقدالقلب» تعبیر مى‏كنند و تا این عقد قلب حاصل نشود، ایمان محقق نیست، گو اینكه به مجرد اقرار و اعتراف به آموزه‌ای، ایمان تحقق پیدا نمی‌کند تا این‏كه این اقرار بر قلب و جان هم جارى شود، از این رو، قرآن كریم میان اسلام و ایمان فرق مى‏گذارد و براى ایمان شرایطى را بیان مى‏كند، چنان‌كه مى‏فرماید: «برخى از بادیه نشینان گفتند: ایمان آوردیم، بگو: ایمان نیاورده‏اید، لیكن بگویید: اسلام آورده‏ایم. و هنوز در دلهاى شما ایمان داخل نشده است».[۲]

باید دقت نمود كه به صرف این‏كه نفس انسان به حقانیت خداوند و... اطمینان داشته باشد و آرامش خاطر پیدا كند، به طورى كه شكى در آن راه نداشته باشد، نباید گفت ایمان كامل حاصل شده، ایمان همان عقد قلب است، یعنى: بعد از این‏كه انسان به حقانیت امورى اطمینان و یقین پیدا كرد، پذیراى آن هم باشد.[۳]


مفهوم اعتقاد

اعتقاد از ماده عقد به معنای گِره گرفته شده است و اعتقاد به معنای تصدیق، دل و نهاد بستن به چیزی، و چیزی را دین گرفتن براى خود است.[۴] به عبارت دیگر اعتقاد به گره بستن صورتی از علم یا گمان نسبت به وجود موجودات غایب گفته می‌شود و علم به اعتقاد جازم و ثابت و مطابق با واقع اطلاق می‌گردد.[۵]

بنابراین اعتقاد و ایمان به یک معنا در امور دینی به کار می روند وممکن است ایمان و اعتقاد از عمل نشأت بگیرد و ممکن است از فطرت انسان و حتی ممکن است بر جهل مرکب نیز مترتب گردد.

این دو پدیده در تمام ادیان وجود دارد به دلیل اینکه ایمان و اعتقاد فعل قلب و دل است و پیروان هر دینی این دو اصطلاح را نسبت به معتقدات شان به کار می‌برند و نسبت به آموزه های دینی شان ایمان و اعتقاد دارند هرچند ممکن است این اعتقاد و ایمان مبنای برهانی و دلیل عقلی نداشته باشد. توضیح اینکه عقل را به اعتبار چیزی که ادراک انسان به آن تعلق می‌گیرد به عقل نظری و عقل عملی تقسیم کرده‌اند. مراد از عقل نظری ادراک چیزی است که سزاوار است دانسته شود؛ یعنی ادراک اموری که دارای واقعیت است. و مراد از عقل عملی ادراک چیزی است که انجام دادن یا انجام ندادن آن سزاوار است؛ یعنی عقلی که حکم به سزاوار بودن و ناسزاور بودن انجام کاری می‌کند عقل عملی نامیده می‌شود.[۶]

شأن عقل نظری از شأن عقل عملی کاملاً جدا است ممکن است چیزی را کسی با عقل نظری بپذیرد؛ امّا با عقل عملی آن را قبول نکند و به آن ایمان نیاورد.[۷]

علت آن این است که انسان در مواجهه با برهان مضطر به فهم است و مضطر به کسی می‌گویند که در برابر چیزی ضروری قرار گیرد و در برهان قطعی قضایای آن یا ضروری است یا به ضروری ختم می‌شود و هر متفکر سلیم القلب در قبال ضروری منقاد است نه مختار. بنابراین معرفت و علم بعد از حصول مقدمات ضرور آن، در اختیار کسی نیست. از این‌رو در جریان اصل علم و فهمیدن، با برهان و دلیل عقلی بین موضوع و محمول بدون دخالت اختیار انسان، گره و عقد منعقد شده و عقدی دیگری در صحنه معرفت وجود ندارد. پس زمانی که قضیه‌ای آشکار بود و یا با برهان مبیّن شد، قهراً معرفت، علم، ادراک عقد و پیوند موضوع و محمول حاصل می‌شود.

امّا عقل عملی در ساحه معرفت و علم نقشی ندارد؛ بلکه در پذیرش و عدم پذیرش انسان نسبت به قضایایی که با عقل نظری اثبات یا نفی می‌شود، نقش بازی می‌کند. بنابراین ایمان که پذیرش است از عقل عملی انسان نشأت می‌گیرد. ایمان و اعتقاد فعل انسانی و امر اختیاری است و میان نفس انسان و ایمان که فعل اختیاری اوست اراده متخلل است. پس ممکن است انسان مطلبی کاملاً واضح را پس از فهمیدن بپذیرد یا نپذیرد.[۸]

از تعبیر قرآن کریم که می‌فرماید: «وَ جَحَدُواْ بهِا وَ اسْتَیقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ؛ و آن را از روى ظلم و سركشى انكار كردند، در حالى كه در دل به آن یقین داشتند»[۹] به خوبى استفاده مى‏شود كه ایمان واقعیتى غیر از علم و یقین دارد، و ممكن است كفر از روى جحود و انكار در عین علم و آگاهى سر زند. به تعبیر دیگر حقیقت ایمان «تسلیم در ظاهر و باطن» در برابر حق است، بنابراین اگر انسان به چیزى یقین دارد اما در باطن یا ظاهر در مقابل آن تسلیم نیست، ایمان ندارد، بلكه داراى كفر جحودى است.[۱۰]

مفهوم یقین

یقین مرحله ای است كه پس از طی كردن مراحل ایمان بدست می آید و خود دارای مراحل سه گانه علم الیقین، حق الیقین، و عین الیقین است که مرحله ای است بسیار بالا و راه رسیدن به آن بسیار سخت و نیازمند شناخت كافی، اراده ای محكم، چشم پوشی از بسیاری لذات مادی و دنیوی و تحمل رنج ها و امتحانات مختلف است. لازم به ذكر است نیل به این مقام تدریجی است و یك شبه كسی به این درجات نخواهد رسید. ولی در یك جمله اگر كسی معارف دینی را با برهان و یقین بداند و به آن عمل كند این مقام دست یافتنی است. به عبارت دیگر می توان با سعی و تلاش علمی و عملی به این مرحله رسید و به قول استاد آیت الله جوادی آملی اگر ما واقعاً به آنچه كه از حلال و حرام می دانیم عمل كنیم، چشم و گوش و یا غیره را تطهیر كنیم و علم همراه با عمل صالح داشته باشیم به این جا می رسیم، خلاصه راه یقین و كشف و شهود، بندگی خداست.[۱۱]

یقین به این معنا در سایر ادیان مورد توجه قرار نگرفته است هرچند در ادیان مختلف اعم از الهی مانند یهودیت و مسیحیت و ادیان غیر الهی مانند بودیسم و شینتو و مکاتب دیگر علوم عرفان و با برنامه‌های سیر و سلوک برای اهداف شبیه آنچه که در اسلام مطرح است وجود دارد؛ ولی آنچه در اسلام به نام یقین مطرح است که در قرآن کریم آمده و فرموده: «وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى یأْتِیكَ الْیقینُ»[۱۲]، «إِنَّ هذا لَهُوَ حَقُّ الْیقینِ»[۱۳]، «كَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیقینِ»[۱۴]، « ثُمَّ لَتَرَوُنَّها عَینَ الْیقینِ»[۱۵]در هیچ دینی دیگری مطرح نشده است.

منابع

  1. دایرة‌ المعارف تشیع، ج 2، مدخل ایمان.
  2. سوره حجرات، آیه 14 و 15.
  3. سوره نمل، آیه 14؛ نهایة الدرایة، محقق اصفهانى، ج2، ص 371، چاپ انتشارات سیدالشهداء.
  4. فرهنگ ابجدی عربی فارسی، ص94.
  5. ابو حامد غزالی، مجموعة رسائل الإمام الغزالی‏، ص129، بیروت، دارالفکر، چ1، 1416ق.
  6. محمد رضا مظفر، اصول الفقه، ج2ص126، قم، انتشارات اسماعیلیان،[بی‌تا]
  7. عبدالله جوادی آملی، منزلت عقل در هندسه معرفت دینی، ص23، قم، اسراء، چ6، 1391ش.
  8. منزلت عقل در هندسه معرفت دینی، ص21.
  9. سوره نمل، آیه 14.
  10. ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج15ص412، تهران، دار الكتب الإسلامیة، چ1، 1374ش.
  11. جوادی آملی، عبدالله، توحیدها، پرسش ها و پاسخ ها،ص 46، انتشارات نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها.
  12. سوره حجر، آیه 99.
  13. سوره واقعه، آیه 95.
  14. سوره تکاثر، آیه5.
  15. سوره تکاثر، آیه 7.