سکر در عرفان

از ویکی پاسخ
نسخهٔ تاریخ ‏۱۴ فوریهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۱:۴۸ توسط Rezapour (بحث | مشارکت‌ها)
سؤال

سکر در عرفان به چه معناست؟

سُکر در عرفان، مشی و حالتی صوفیانه که نشان از مستی و غرق سالک در محبت الهی است. عارفان گفته‌اند سکر حیرت و بُهتی است که از مشاهده جمال محبوب به دست می‌آید. سکر در تصوف در مقابل صَحو قرار گرفته که به معنای هوشیاری است. نماینده مکتب سکر، بایزید بسطامی است.

تعریف و ویژگی‌ها

سُکر به معنای مستی است؛ اما در اصطلاح عرفا، به مستی خاصی می‌گویند. برخی سُکر را عبارت از ترک قیود ظاهری و باطنی و توجه به حق معنا کرده‌اند.[۱] هنگامی که عشق و محبت به آخرین درجه برسد، بر قوای حیوانی و انسانی چیره گردد، حالت سکر و حیرت پدید آید و سالک را مبهوت، سرگردان می‌کند. محمد بن یحیی لاهیجی عارف و صوفی قرن نهم معتقد است: سکرْ حیرت است که از مشاهده جمال محبوب دست می‌دهد. گفته شده که مرحله بیخودی را مرحله سکر گویند که در آن مرحله سالک را نه دین است و نه عقل و نه تقوی و نه ادراک و در مقام فنا و نیستی محو گشته و از شراب طهور مست و حیران و سر بخاک مذلت و نیستی نهاده.[۲]

تصوف در دوره‌ای از نظر مشرب، در دو مکتب عمده، یعنی مکتب خراسان (اهل سُکْر) و بغداد (اهل صَحْو)، خلاصه شده است.[۳]برخی بزرگانِ اهلِ معنا که در عرفان، کاملاً بر حفظ شریعت مقید هستند، می‌گویند شطحیاتی که از حالت سُکر، برای برخی سالکان طریقت پیش می‌آید، در واقع از نقص در سلوک آنها ناشی می‌شود؛ یعنی چون سلوک آنها کامل نیست، شطح می‌گویند و اگر سلوکشان کامل باشد، هرگز این‌گونه سخن نمی‌گویند و در مقام باطن، ظواهر را کاملاً حفظ می‌کنند.[۴]

عزیزالدین محمود کاشانی عارف قرن هشتم، اهل وَجد و حالات عرفانی را به دو دسته تقسیم می‌کند:

  • برخی محبان و عاشقان ذات هستند، که منشأ وجد و حال آنها، حضرت ذات است. عاشقان ذات، در آغاز وجد در پرتوی شعاع انوار ذات، کاملاً مضمحل می‌شود، و سر رشته تمییز و تشخیص از دست و اختیار آنها می‌رود. و در نتیجه به افشاء اسرار ربوبی می‌پردازند و کلمات شطح از آنها صادر می‌شود؛ مثلاً می‌گوید: «سبحانی» یا می‌گوید: «انا الحق» و امثال آن؛ صوفیان این وجد و حال را که در واقع غلبه عشق عارفانه بر سالک طریقیت است، سُکر می‌گویند؛ چون عارف در این حالت، گویا بر اثر غلبه عشق، دچار مستی عارفانه است که قدرت و توان تمییز ظاهر و باطن از او گرفته شده است و چیزهایی بر زبان می‌آورد که از نظر ظواهر شریعت کفر آمیز است.[۵]
  • عده‌ای عاشقان صفات‌اند که منشأ وجد و حال آنها، عالم صفات است.

ابوحامد غزالی (درگذشت ۵۰۵ق) در مشکاةالانوار، گفتار حلاج که أنا الحق گفت را کلامی عاشقانه و ناشی از سکر وصف کرده که قائلِ آن بعد از خروج از سکر می‌فهمد که در حال اتحاد با حق نبوده بلکه شبه اتحاد به وی دست داده است.[۳]

سکر و صحو

روش بایزید بسطامی «سُکر» (مستی) ناشی از دوستی و غلبه حق بر باطن سالک بود. وی با روش جنید بغدادی که معتقد به «صحو» (هوشیاری) بود مخالفت می‌ورزید. اساس این مکتب بر این استوار است که مستی والاتر از هوشیاری است؛ زیرا مستی خودخواهی آدمی را از میان می‌برد، و انسان را به فنا می‌کشاند. حال سکر و غلبه بایزید را در بسیاری از حکایت منسوب به وی به ویژه «شطحیات» او می‌توان به روشنی یافت.[۶] روش جنید در سلوک برخلاف روش بایزید تکیه بر صحو بود که توفیق تألیف میان شریعت و طریقت و جمع بین ظاهر و باطن است. عطار درباره روش وی گوید: بیشتر مشایخ بغداد در عصر او و بعد از وی مذهب او را داشتند و طریق او طریق صحو است.[۷]

سکر به معنای مستی، و صحو به معنای هشیاری در سلوک صوفیان و رابطه عاشقان با پروردگار، به دو نظرگاه متفاوت و دو شیوه ارشاد و تربیت اطلاق شده است. سکر با بایزید بسطامی (درگذشت ۲۶۱) و صحو با جنید بغدادی (درگذشت ۲۹۷) شهرت یافته است.[۸] سکر، حالت وجد صوفیانه و غرق شدن سالک را در محبت الهی است و صحو هوشیاری صوفی در مرتبتی قبل یا پس از سکر که سالک در آن صورت بَشَری دارد.[۹]

صوفیان در تقدم سکر و صحو اختلاف دارند. شیخ صفی‌الدین اردبیلی از پیروان جنید بغدادی و قائل به تقدم صحو بر سکر بود. شیخ صفی‌الدین اهل صحو بود، در عین حال با سکر در قالب وجد و سماع نیز بیگانه نبود.[۱۰] قشیری (درگذشت ۴۶۵ق) معتقد است اگر جان و دل سالک پیوندی با حق یافته باشد، سکر و صحو او هردو در راه حق است و در رساله خود بیتی می‌آورد در تأیید این حرف: چون بامداد ستاره ساغر برآید، مست و هشیار برابرند.[۱۱] خواجه عبدالله انصاری مانند هجویری، صحو را برای رهروان حق بالاتر از سکر می‌بیند زیرا که صحو مقامی فراتر از انتظار سالک است. در مثنوی مولانا نیز ترجیح سکر بر صحو شواهد زیادی دارد.[۱۲]


منابع

  1. سجادی، سید جعفر، فرهنگ لغات و اصطلاحات عرفانی، تهران، نشر کتابخانه طهوری، ۱۳۷۰ ش، ص۴۶۸.
  2. سجادی، جعفر، فرهنگ معارف اسلامی، کومش، بی‌تا، بی‌جا، ج۲، ص۱۰۰۷.
  3. ۳٫۰ ۳٫۱ ملازاده، محمدهانی، «حَلّاج، حسین بن منصور»، دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، ۱۳۸۸، ج۱۳، ذیل مدخل.
  4. موسوی خمینی، سید روح‌الله، مصباح الهدایه الی الخلافه و الولایه، تهران، نشر پیام آزادی، ۱۳۶۰ ش، ص۲۰۷.
  5. عزیز الدین کاشانی، مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه، تهران، نشر مؤسسه هما، ۱۳۷۲ ش، ص۱۳۶.
  6. حسینی، قوام‌الدین، عرفان اسلامی، زمزم هدایت وابسته به پژوهشکده علوم اسلامی امام صادق(ع)، ۱۳۸۹، ص۹۹.
  7. حسینی، قوام‌الدین، عرفان اسلامی، زمزم هدایت وابسته به پژوهشکده علوم اسلامی امام صادق(ع)، ۱۳۸۹، ص۹۹.
  8. استعلامی، محمد، «سکر و صحو» فرهنگنامه تصوف و عرفان، تهران، فرهنگ معاصر، ۱۳۹۹، ج۲، ص۱۰۵۸، ۱۰۵۹، ۱۰۶۰.
  9. حاجی صادقیان نجف آبادی، علیرضا، ابویی مهریزی، محمدرضا، «جایگاه صحو و سکر در طریقت صفوی»، سبک‌شناسی نظم و نثر فارسی (بهار ادب)، فروردین ۱۴۰۱، شماره ۷۱، از ۸۷تا ۱۰۱.
  10. حاجی صادقیان نجف آبادی، علیرضا، ابویی مهریزی، محمدرضا، «جایگاه صحو و سکر در طریقت صفوی»، سبک‌شناسی نظم و نثر فارسی (بهار ادب)، فروردین ۱۴۰۱، شماره ۷۱، از ۸۷تا ۱۰۱.
  11. استعلامی، محمد، «سکر و صحو» فرهنگنامه تصوف و عرفان، تهران، فرهنگ معاصر، ۱۳۹۹، ج۲، ص۱۰۵۸، ۱۰۵۹، ۱۰۶۰.
  12. استعلامی، محمد، «سکر و صحو» فرهنگنامه تصوف و عرفان، تهران، فرهنگ معاصر، ۱۳۹۹، ج۲، ص۱۰۵۸، ۱۰۵۹، ۱۰۶۰.