معیارهای تفسیر علمی تفسیر قرآن
این مقاله هماکنون به دست Rahmani در حال ویرایش است. |
معیارهای روش تفسیر علمی قرآن چیست؟
برای تفسیر علمی چند معیار بیان شده است:[۱]
اول رعایت قوانین تفسیر؛ بعضی از این قوانین به مفسر و بعضی به متن برمیگردد. سیوطی[۲] برای مفسر قرآن پانزده شرط و علمای الازهر در اطلاعیهای و زرقانی در کتاب مناهل العرفان یازده شرط ذکر نمودهاند.
شاید نتوان این معیار را به عنوان معیار مستقیم تفسیر علمی قرار داد؛ اما زمانی که مثلاً یک دانشمند زیستشناس که اطلاعاتی از لغت عرب، ادبیات عرب یا فصاحت و بلاغت ندارد و قصد تفسیر علمی قرآن را دارد، این معیار مورد استفاده قرار میگیرد.
دوم به شأن و جایگاه قرآن توجه شود؛ یعنی مقام قرآن و جایگاه شارع در تبیین قرآن آشکار گردد؛ آیا جایگاه قرآن، هدایت و رهاندن بشر از ضلالت و گمراهی است، یا تبیین مباحث فلسفی و علمی؟ در این باره قرآن میفرماید: این کتاب، ﴿هُدیً للمتّقین﴾(بقره:۲) برای هدایت است؛ ﴿یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ﴾(اسراء:۹) به راهی که استوارترین راههاست هدایت میکند.
قرآن خطاب به پیامبر(ص) پنج هدف را بیان میکند: ﴿یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْناکَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً وَ داعِیاً إِلَی اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنِیراً﴾(احزاب:۴۶–۴۷) «ای پیامبر! ما تو را گواه و بشارت دهنده و انذار کننده و تو را دعوت کنندهٔ به سوی خدا، به فرمان او و چراغ روشنی بخش فرستادیم.»
بنابراین اشارهٔ علمی در آیات، هدف اصلی نبوده، بلکه بیان آن به دلیل شأن هدایتی بوده است. زمانی که قرآن ۱۴ قرن پیش به میفرماید: ﴿وَ الشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَها﴾(یس:۳۸) این آیه اشارهٔ علمی دارد، اما هدف از آن هدایت است؛ مراد این است که از «وَ الشَّمْسُ تَجْرِی» پی به خالق یا به توحید برده شود؛ اغلب آیات علمی قرآن به مسئلهٔ توحید، معاد و هدفدار بودن خلقت اشاره دارند؛ مثلاً در معرفی کافر میگوید: «کافر مثل کسی است که از جو بیرون رود و نتواند نفس بکشد.»[۳] این یک بیان علمی است که خارج از جَو، اکسیژن نیست، اما در واقع این آیه در مقابل آیهٔ ﴿أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾(رعد:۲۸) و دلالت بر نداشتن حیات معنوی کافر است.
معیار سوم، تکیه بر قوانین علمی قطعی است نه بر فرضیهها و نظریههای حدسی؛ حال اگر مفسری به صرف احتمال دادن حیات در کرات دیگر، از آیهٔ «یُرْسَلُ عَلَیْکُما شُواظٌ مِنْ نارٍ وَ نُحاسٌ[۴] (خدا بر سر شما شرارههای آتش و مس گداخته فرود میآورد تا هیچ نصرت و نجاتی نیابید) استفادهٔ حیات نماید و آن را کنایه از این بداند که در میان ساکنان کرات دیگر و کرهٔ زمین در آینده جنگی درمیگیرد و آنها آتش بر سر زمینیان میریزند و اینها دفاع میکنند، این یک فرضیه یا نظریه است؛ یا مثلاً به بمب اتم یا ماهوارهها تعبیر کند، همان بحث افراطی است که لطمه میزند؛ لذا معیار سوم، تکیه بر قوانین علمیِ قطعی و پرهیز از فرضیهها و نظریههاست.
معیار چهارم، ارتباط بین قانون علمی و آیهٔ مورد نظر است؛ مثلاً میگوید آب «H2o» است و این مسلم است؛ اما از هر آیهای میتوان به عنوان پشتوانه برای این قانون علمی استفاده نمود؟ پس باید بین قانون علمی و آیه ارتباط باشد.
معیار پنجم، تعارضی بین تفسیر علمی و حقایق و مضامین قطعی شرعی نباشد.
«پوپر» بیان میکند که چیزی به عنوان «قانون» در علم وجود ندارد و برخی نیز معتقدند که چیزی به عنوان «قطعیت» هم وجود ندارد؛[۵] این نظریهها، ابطالپذیرند نه اثباتپذیر؛ به عبارت دیگر، این مطالب ممکن است هیچ وقت اثبات نشوند، بلکه مورد نقض قرار گیرند، ولی در عین حال تا وقتی که مفید و کارسازند از آن استفاده میکنیم و با کشف نظریهٔ جدید، آن را جایگزین میکنیم.[۶]
شاید بسیاری از اختلافات مخالفین و موافقین به معیار تفسیر علمی برگردد.