امام علی(ع) و تحویل ندادن قاتلان عثمان به معاویه

Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
از ویکی پاسخ
سؤال

قصاص نکردن قاتلان عثمان توسط امام علي(ع)

شبهه و سؤال ديگري در اين جا مطرح است که چون برخی یاران عليA در قتل عثمان شرکت داشته­اند سزاوار بود که عليA، قاتلان عثمان را به معاويه بسپارد تا او آنها را قصاص کند. و به اين وسيله از بروز جنگ جلوگيري کند؟!

در پاسخ بايد گفت؛ معاويه نه تنها ياران عليA، بلکه خود آن حضرت را نيز عامل قتل عثمان، معرفي مي‌کرد[۱] و او تلاش داشت به اين وسيله، اعمال خويش را توجيه کند و بهانه‌اي براي مخالفت با عليA داشته باشد. بهانه‌اي که راه دست‌يابي او را به خلافت، هموار مي‌کرد.

در اين رابطه به چند نکته بايد توجه شود:

۱. در زمان محاصره‌ي «دارالاماره»، عثمان توسط مخالفان، (که قريب ۲ ماه طول کشيد)،[۲] معاويه با وجود قدرت لازم، به تقاضاي کمک عثمان، هيچ توجهي نکرد؛[۳] او مي‌دانست که در اين شرايط اگر عثمان کشته شود، مي‌تواند از کشتن او سود ببرد و از اين شرایط به نفع خود استفاده کند. يعقوبي در اين رابطه مي‌نويسد: عثمان در خانه‌اش محاصره بود و بيش از همه طلحه و زبير و عايشه، مردم را عليه او تحريک مي‌کردند. پس به معاويه نوشت و از او خواست که با شتاب، نزد وي آيد. معاويه با دوازده هزار نفر رهسپار مدينه شد، سپس به سپاهيانش گفت: در مرزهاي شام بمانيد تا من نزد اميرالمؤمنين بروم و از کار او، نيک آگاه گردم. معاويه نزد عثمان آمد و چون از شماره‌ي لشکر پرسيد، گفت: آمده‌ام که رأي تو را بدانم و آن‌گاه نزد آنان بازگردم و ايشان را به مدينه آورم. عثمان گفت: نه به خدا قسم! ليکن تو خواستي که من کشته شوم سپس بگويي که منم صاحب خون، برگرد و مردم را نزد من برسان. معاويه بازگشت و به سوي او برنگشت تا کشته شد.[۴]

۲. ادّعاي مشارکت حضرت عليA در قتل عثمان، سخن ناحقّي بود که از طرف معاويه بيان مي‌شد. در حالي که حضرت عليA، سخت مخالف کشته شدن عثمان بود. آن حضرت کشته شدن عثمان را، مساوي با باز شدن در‌هاي فتنه، قلمداد کرده بود و در عمل براي کشته نشدن عثمان، تلاش‌هاي فراواني نمود.[۵]

۳. نکته‌ي بعد آن که اصل، تقاضاي تحويل قاتلان عثمان به معاويه نيز، فاقد مشروعيّت و اعتبار است. زيرا اوّلاً: اگر قرار بر خون‌خواهي و محاکمه‌ي قاتلان باشد، با وجود خليفه‌ي مشروع الهي و مردمي و همچنين اولياي دم، نوبت به معاويه نمي‌رسد. عثمان، فرزنداني داشت و آن‌ها وليّ‌دم پدرشان بودند. اين موضوع ارتباطي به معاويه نداشت، علاوه بر اين؛ اگر به فرض هم بپذيريم که عليA مي‌توانست قاتلان عثمان را به معاويه تحويل دهد، اين کار، نوعي مشروعيت بخشيدن و رسميت دادن حکومت وي در شام محسوب مي‌شد؛ در حالي که وي يک حاکم مخلوع و معزول از طرف عليA بود، که حکم ياغي پيدا کرده بود. حضرت عليA فرموده بود: ... راه قانوني حل اين مسأله اين است که: نخست معاويه اعلام تبعيت کند و بيعت کند، سپس اگر ادعايي دارد، در دادگاه مطرح کند.[۶]

امّا چرا آن حضرت، خود اقدام به محاکمه‌ي قاتلان عثمان نکرد؟ همان‌گونه که از تاريخ و از کلمات امام بر مي‌آيد،[۷] قاتل عثمان شخص واحدي نبود، بلکه وي در جريان يک انقلاب کشته شد که در آن، افراد زيادي از مردم مدينه و ساير شهرها حضور داشتند.[۸]

دينوري مي‌نويسد:

«محمّدبن‌ابي‌بکر، عثمان را گرفت و وي را به پشت بر زمين زد، و روي سينه‌اش نشست، ريش عثمان را گرفت و گفت: نعثل ! معاويه به کمک تو نيامد، همچنين، ابن‌عامر و ابن‌ابي‌سرح. عثمان به محمدبن‌ابي‌بکر گفت: اگر پدرت مرا در اين وضعيت مي‌ديد، بر من گريه مي‌کرد. محمد با شنيدن اين سخنان، عثمان را رها کرد و از خانه‌ي وي بيرون رفت... مردي از کوفه به عثمان نزديک شد و با نيزه بزرگي که در دست داشت کتف عثمان را زخمي کرد، به طوري که خون فوران کرد و مقداري از آن بر قرآن ريخت، فردي ديگر، با پا ضربه‌اي محکم به عثمان زد و ديگري با شمشيري که در دست داشت ضربه‌اي بر عثمان فرود آورد و عثمان در اثر اين ضربه از هوش رفت.

زنان ناله و شيون کردند، پس از مدتي مقداري آب بر صورت عثمان پاشيدند و وي به هوش آمد.

محمد وارد شد و به عثمان گفت: نعثل! دين خدا را تغيير داده‌اي! مردي از مصر وارد جايگاه عثمان شد و ريش وي را گرفت و يک مشت از ريش عثمان را کند! شمشيرش را از غلاف بيرون کشيد و گفت: کار او را به عهده‌ي من بگذاريد، مرد شمشيرش را بالا برد، عثمان دستش را جلوي شمشير مرد مصري قرار داد، مرد مصري با ضربه‌اي دست عثمان را قطع کرد. مردي کوتاه‌قد و سياه‌چهره با موهاي مجعد، وارد شد و در حالي که گرز آهنيني در دست داشت... ضربه‌اي بر سر عثمان زد و وي را زخمي کرد و در اثر آن عثمان بر زمين افتاد... مرد مصري، در حالي که شمشير خود را از غلاف بيرون آورده بود گفت: به خدا سوگند بيني او را قطع مي‌کنم... مرد ديگري وارد و گفت: عثمان را براي من بگذاريد. سپس نوک شمشير خود را بر روي شکم عثمان قرار داد و با فشاري محکم شمشير را در آن فرو برد. نائله همسر عثمان ـ با دست خود شمشير را گرفت ولي در اثر اين کار چند انگشت وي قطع شد. عثمان با اين ضربه شمشير کشته شد. همسر عثمان، در پي ديدن اين صحنه، شروع به فرياد زدن کرد. پس از مدتي نائله خود را به قسمت بالاي دار الاماره رساند و گفت: عثمان کشته شد.[۹]

منابع

  1. محمدبن‌جرير طبري، همان، ج۶، ص۲۵۱۹؛ نصربن‌مزاحم منقري، همان، ص۷۰ و، ص۷۳.
  2. ر.ک: محمدبن‌جريرطبري، ج۹، ص۳۷۸۹.
  3. ر.ک: احمدبن‌يحيي بلاذري، انساب‌الاشراف، همان، ج۲، ص۲۸۷؛ ابن‌واضح يعقوبي، همان، ج۲، ص۷۲؛ ابن‌اعثم کوفي، همان، ص۵۴۸.
  4. ابن‌واضح يعقوبي، همان، ج۲، ص۷۲.
  5. ر.ک: محمد‌بن‌جرير طبري، همان، ج۶، ‌ص۲۲۱۳؛ نهج‌البلاغه، همان، خطبه ۱۶۴.
  6. نهج‌البلاغه، همان، نامه ۶۴؛ احمدبن‌علي طبرسي، الاحتجاج، همان، ج۱، ص۱۸؛ محمدباقر مجلسي، همان، ج۳۲، ص۵۷۰؛ ميرحامدحسين لکهنوي، همان، ج۳، ص۲۴۰.
  7. نهج‌البلاغه، همان، خطبه ۱۶۴، نامه۹؛ علي‌بن‌حسين مسعودي، مروّج الذهب، همان ج۱، ص۷۰۳.
  8. محمدبن‌جرير طبري، همان، ج۶، ص۲۲۵۰؛ ابن‌مسکويه، تجارب‌الأمم، مترجم ابوالقاسم امامي، ج۱، ص۳۹۵ ـ ۳۹۶؛ عزالدّين ابن‌اثير، همان، ج۹، ص۲۵۹؛ علي‌بن‌حسين مسعودي، مروّج الذهب، همان ج۱، ص۷۰۰ ـ ۷۰۱ ؛ ابن‌قتيبه دينوري، همان، ص۶۷ ـ ۶۸.
  9. ابن‌قتيبه دينوري، همان، ص۶۷ ـ ۶۸.