آموختن دفن جنازه از زاغ

Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
از ویکی پاسخ
نسخهٔ تاریخ ‏۳۰ اکتبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۳:۰۹ توسط Rezapour (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «{{ویرایش}} {{شروع متن}} {{سوال}} آيا انسان دفن كردن جنازه را از كلاغ آموخته است؟ {{...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
سؤال

آيا انسان دفن كردن جنازه را از كلاغ آموخته است؟

l خداوند سبحان در پنج آيه[۱] از سوره ى مائده به اين داستان مى پردازد كه قابيل نخستين قتل را در زمين مرتكب مى شود. او پس از اين كار، نمى داند با جسد هابيل چه كند؟ بنابر روايات، درندگان به سوى جسد هابيل هجوم آوردند و او براى نجات جسد برادر، مدتى آن را بر دوش كشيد; ولى جانوران منتظر بودند كه قابيل جسد را رها كند. در اين موقع همان گونه كه قرآن مى فرمايد:

(فَبَعَثَ اللّهُ غُراباً يَبْحَثُ فِي الْأَرْضِ لِيُرِيَهُ كَيْفَ يُوارِي سَوْأَه أَخِيهِ قالَ يا وَيْلَتى أَ عَجَزْتُ أَنْ أَكُونَ مِثْلَ هذَا الْغُرابِ فَأُوارِيَ سَوْأَه أَخِي فَأَصْبَحَ مِنَ النّادِمِينَ); خداوند زاغى را فرستاد كه در زمين، جستجو (و كند و كاو) مى كرد تا به او نشان دهد چگونه برادر خود را دفن كند... .[۲]

زاغ، خاك هاى زمين را كنار مى زد كه با پنهان كردن جسد بى جان زاغ ديگر يا طعمه اى كه به دست آورده بود ـ آن چنان كه عادت زاغ پنهان كردن دانه ها و خوراكى ها است ـ به قابيل نشان دهد كه چگونه جسد برادر را خاك كند. هابيل با ديدن اين منظره با خود گفت:

واى بر من! آيا من نتوانستم مثل اين زاغ باشم و جسد برادرم را دفن كنم.....[۳]

در برخى روايات آمده است كه خداوند دو كلاغ (زاغ) را فرستاد و آن دو در برابر قابيل با هم جنگيدند تا يكى كشته شد و آن ديگرى، جسد او را دفن كرد. به اين ترتيب قابيل آموخت كه با جسد برادر چه كند.[۴]

به هرحال، چون قابيل نمى دانست كه با اين جسد چه كند. هابيل نخستين مرده ى بنى آدم بود، اينجا بود كه خداوند به زاغ وظيفه داد تا چنين نمايشى براى قابيل اجرا كند و اين نمايش اتفاقى و تصادفى نبود.[۵]

منابع

  1. مائده: ۲۷ـ۳۱.
  2. همان: ۳۱.
  3. همان.
  4. على بن ابراهيم قمى، تفسير القمى، ج۱، ص۱۶۶; عبدعلى حويزى، تفسير نور الثقلين، ج۱، ص۵۱۱; و محمد رشيد رضا، المنار، ج۶، ص۳۴۶.
  5. شيخ طبرسى، مجمع البيان، ج۳، ص۲۸۶.