یأجوج و مأجوج
یأجوج و مأجوج قوم یا افرادی بودند که در زمین فساد میکردند و به قبایل و مردم حملهور میشدند و غارت میکردند و جنگ و خونریزی راه میانداختند. در قرآن مردم از ذوالقرنین تقاضا کردند بین آنها و یأجوج و مأجوج سدی ایجاد کند تا از حملات آنها در امان باشند.
ماهیت یأجوج و مأجوج
در اینکه یأجوج و مأجوج دو شخص هستند یا دو قوم بین مفسران اختلاف است. عبارت قرآن به گونهای است که میتواند هم معنای فرد را بدهد هم قوم. آیه قرآن میفرماید: ﴿قالُوا یا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِنَّ یَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَکَ خَرْجاً عَلی أَنْ تَجْعَلَ بَیْنَنا وَ بَیْنَهُمْ سَدًّا؛ آن گروه به او گفتند: ای ذوالقرنین! یأجوج و مأجوج در این سرزمین فساد میکنند. آیا ممکن است ما هزینهای برای تو قرار دهیم که میان ما و آنها سدی ایجاد کنی﴾(کهف:۹۴) یأجوج و مأجوج کسانی بودند که به اقوام و قبایل دیگر حمله کرده و به قتل و غارت آنها میپرداختند.
علامهٔ طباطبایی معتقدند که آنها قوم مغول میباشند.[۱] آیت الله مکارم شیرازی میفرماید: «آيات قرآن به خوبى گواهى میدهد كه اين دو نام متعلق به دو قبيله وحشى خونخوار بوده است كه مزاحمت شديدى براى ساكنان اطراف مركز سكونت خود داشتهاند.»[۲]
در روایات، این مطلب صریحتر و واضحتر، بیان گردیده و آنان را دو شاخه و دو قبیله از فرزندان یافث بن نوح شمرده است؛ از جمله در حدیثی که در تفسیر صافی از امام هادی(ع) نقل شده است که آنان فرزندان «یافث» بودهاند.[۳]برخی هم گفتند قوم مغول و تاتار هستند.[۴]
محل سکونت یأجوج و مأجوج
از گفتوگوی ذوالقرنین و مردمی که او به سرزمین آنان سفر کرده بود - و در قرآن بدان اشاره شده است - فهمیده میشود که یأجوج و مأجوج، محل زندگی شان، در پشت دو کوه بوده است که میان آن دو کوه، تنگهای قرار داشت و ذوالقرنین برای جلوگیری از عبور آنان از آن تنگه، سدی را بنا کرد. حال در این که آن دو کوه و تنگه در کجای کرهٔ زمین قرار دارد، میان مورخان و مفسران اختلاف است. عدهای را عقیده بر این است که در شمال غربی آسیا قرار دارد[۵] و شواهد جغرافیایی و تاریخی نیز برای این مطلب ارایه دادهاند؛ از جمله، وجود سلسله کوههای بلند میان دریای خزر و دریای سیاه که شمال و جنوب را از هم جدا میکند و وجود تنگهٔ معروف «داریال» در بین آنها که در آنجا دیوار آهنی قدیمی نیز وجود دارد که به عقیدهٔ بعضی، همان سد ذوالقرنین است.
آنان در طول تاریخ خود، بارها به مناطق هم جوار حمله نموده و به قتل و غارت و ویرانگری پرداختهاند. یک بار به کشور چین، بار دیگر از طریق تنگهٔ داریال به قفقاز و ارمنستان و شمال ایران و دگر بار، بعد از بنای سد، به شمال اروپا و در قرن چهارم میلادی به زمامداری آتیلا، به روم حملهور شدند که باعث از بین رفتن تمدن و امپراطوری رم شد و آخرین حملهٔ آنان، به زمامداری چنگیز خان بود که در قرن ۱۲ میلادی به کشور ایران و ممالک اسلامی و عربی صورت گرفت و در این حمله بسیاری از شهرها، از جمله بغداد ویران شد. با توجه به این شواهد، محل زندگی یأجوج و ماجوج، باید در مناطق مغولستان بوده باشد و اگر ذوالقرنین، همان کورش کبیر باشد، مردم قفقاز، هنگام سفر کورش به منطقهٔ آنان، تقاضای جلوگیری از حملهٔ آنان را نمودند و او نیز اقدام به ساختن سدّ معروف ذوالقرنین کرد.
بازگشت یأجوج و مأجوج
در سوره انبیاء آمده است که از نشانههای پایان دنیا گشودگی یأجوج و مأجوج است:﴿حَتَّىٰ إِذَا فُتِحَتْ يَأْجُوجُ وَمَأْجُوجُ وَهُم مِّن كُلِّ حَدَبٍ يَنسِلُونَ؛ تا وقتى كه يأجوج و مأجوج [راهشان] گشوده شود و آنها از هر پشتهاى بتازند﴾(انبیاء:۹۶) مقصود این آیه چندان روشن و صریح نیست. برخی مترجمین این گشودگی را سد یأجوج و مأجوج دانستهاند. «آيا منظور از گشوده شدن اين دو طايفه، شكسته شدن سد آنها و نفوذشان از اين طريق در مناطق ديگر جهان است؟ و يا منظور نفوذ آنها به طور كلى در كره زمين از هر سو و هر ناحيه میباشد؟ آيه فوق صريحا در اين باره سخن نگفته، تنها از انتشار و پراكندگى آنها در كره زمين به عنوان يك نشانه پايان جهان و مقدمه رستاخيز و قيامت ياد كرده است.»[۶]
طبرسی میگوید: «تا آن هنگامى كه يكى از شرائط قيامت تحقق پذيرد و سد يأجوج و مأجوج شكسته و ويران گردد، و قوم يأجوج و مأجوج از نقاط مرتفع زمين بسوى مردم میشتابند و در زمين متفرق میشوند.»[۷]
و
مطالعه بیشتر
۱ - تفسیر المیزان، محمد حسین طباطبایی، ج۱۳، صص ۳۵۹ - تا ۳۹۸؛ و ج۱۴، ص۳۲۶.
۲ - تفسیر کشاف، محمود زمخشری، ج۲، ص۷۴۶؛ و ج۳، ص۱۳۵.
۳ - مجمع البیان، طبرسی، ج۳، ص۴۹۴؛ و ج۴، ص۶۴.
۴ - تفسیر الصافی، محسن فیض کاشانی، ج۳، صص ۲۶۲ و ۲۶۳؛ و ج۴، ص۳۵۵.
۵ - تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی، ج۱۲، صص ۵۵۰ تا ۵۵۳؛ و ج۱۳، صص ۵۰۱ تا ۵۰۳.
۶ - تفسیر شبّر، ذیل آیات سورهٔ کهف و انبیاء.
منابع
- ↑ طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان، ج۱۳ص ۳۹۵.
- ↑ تفسیر نمونه، ج۱۲، ص۵۵۱
- ↑ فیض کاشانی، محسن، تفسیر الصافی، ج۳، ص۳۶۳.
- ↑ تفسیر نور، ج۵، ص۲۲۴
- ↑ طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان، ج۱۳، ص۳۹۵؛ و مکارم شیرازی، ناصر و دیگران، تفسیر نمونه، ج۱۲، ص۵۵۰.
- ↑ تفسیر نمونه، آیت الله مکارم، ج۱۳، ص۵۰۳
- ↑ تفسیر مجمع البیان، طبرسی، ج۱۶، ص۱۶۵