تعریف دیندار
ديندار کيست؟ و آيا اين سخن صحيح است که «ديندار کسي است که خود را در برابر هيچ کس و هيچ سختي و هيچ عقيده¬اي قرباني نمي¬کند»؟
«... ديندار يعني جستجوگر; كسي که خود را به پاي هيچ كس و هيچ سختي و عقيده اي قرباني نمي كند;...»}}[۱]
{{قرآن|إنَّ الدِّينَ عِندَاللّهِ الاِسْلامُ[۲] همانا دين نزد خداوند اسلام است.
اين آيه صريحاً دين الهي و مورد نظر خداوند را «اسلام» معرفي مي كند. يعني حقيقت دينِ مورد نظر خداوند، همان چيزي است كه از آن در اين آيه و برخي آيات[۳] ديگر، به «اسلام» تعبير شده است. به طور طبيعي اولين سوالي كه پيش مي آيد اين است كه معناي «اسلام» در اين آيه چيست؟
به دلالت روايات[۴] فراوان و به شهادت مفسرين قرآن،[۵] منظور از «اسلام» در اين آيه «تسليم» است. يعني حقيقت دين الهي تسليم در برابر خدا است، يعني سپردن اختيار خود به خدا! جهت دهي به اميال و خواسته هاي خود در راستاي اراده و خواست خدا! قرباني كردن همه هستي خود در برابر خدا!
همچنين با استفاده از اين تفسير براي آيه، مي توان معنا و ويژگي «ديندار» را چنين بيان كرد: ديندار كسي است كه داراي خصوصيت «تسليم» و بندگي است. به عبارت ديگر ديندار كسي است كه تسليم محض و عبد كس ديگري (خدا) است!
از بديهي ترين بديهيات و قطعي ترين قطعيات قرآن كريم و سنت معصومين(ع) اين است كه همه انسانها در درجه اول بايد در برابر حق مطلق، خالق و رَبّ همه موجودات، مطيع محض; تسليم و عبد به تمام معني باشند و خودشان را در مقابل اراده او قرباني كنند; و در مرتبه بعد و به تبع تسليم در برابر خدا، بايد تابع رسول خدا(ص)[۶] و پيام آور دين الهي باشند، و از فرامين ايشان تخلف نكنند.
مجموعه آيات و رواياتي كه به شكل ها و عبارت هاي مختلف، انسان ها را به اطاعت، عبادت، تبعيت و تسيلم در برابر خدا و رسولش(صلي الله عليه وآله) امر مي كند، از مرز هزاران مي گذرد.[۷] بنا بر اين حق اين است كه انسان ديندار كسي است كه عبد و تسليم بي چون و چرا در مقابل خداوند است و حقيقت انسانيت او به اين است كه خود را در مقابل خداوند و اراده او قرباني كند. با توجه به مطالب ياد شده، اين سخن كه ديندار كسي است كه خود را به پاي هيچ كس و هيچ سختي و عقيده اي قرباني نمي كند!» سخني كاملا نادرست است، و در قضاء كامل با معارف قرآن و اهلبيت(ع) است.
نكته قابل بحث ديگر اين است كه منظور از جستجوگر بودن فرد ديندار، چيست؟ اگر منظور اين است كه فرد ديندار نبايد به هيچ عقيده اي دل ببندد و نبايد در برابر هيچ حقيقتي سر فرود آورد ـ چنان كه از ذيل سخن مورد نظر برمي آيد ـ اين برداشت در تضاد كامل با معناي «ديندار» و «دينداري» است، چه، همان طور كه بيان شد حقيقت دين همانا تسليم در برابر حضرت حق جل جلاله است و ديندار كسي است كه دل در گرو اراده و خواست خداوند متعال دارد و تسليم محض او است. حال اگر صاحب اين سخن از دين و ديندار تعريف ديگري داشته باشد، اگر ايشان دين را همان، تفسيرها و تعبيرهاي سيال بشري از تجارب ديني شخصي بداند و آن را در حد يك تجربه روان شناختي تنزل داده و فاقد هرگونه محتواي معرفتي بداند، در اين صورت تعريف ايشان از شخص ديندار نيز معقول و منطقي مي نمايد، زيرا بر اساس اين تعريف از دين، ديندار كسي است كه همواره تجربه ديني جديدي دارد; و هيچ ملاكي براي ترجيح تجربه كسي بر تجربه ديگري وجود ندارد، بنا بر اين ديندار كسي است كه همواره در حال جستجو است و خود را در برابر سخن و عقيده هيچ كس نبايد قرباني كند. لكن اين گونه تعريف از دين اساساً نادرست است و براهين عقلي و ادله نقلي متعددي بر بطلان چنين تعريف و تصويري از دين، وجود دارد.
امّا اگر مقصود از جستجوگر بودن ديندار، حقيقت جو بودن اوست به اين معني كه اولاً: او قائل به وجود حقيقي است و ثانياً رسيدن به آن حقيقت را ممكن مي داند، و ثالثاً تا وقتي كه آن حقيقت را در آغوش نكشد نبايد از جستجو و تكاپو دست بردارد، اگر مقصود از جستجوگر بودن اين باشد البته اين كلامي است بسيار متين و استوار. لكن پرواضح است كه معناي اين تفسير از جستجوگر، اين نيست كه فرد حقيقت جو پس از آن كه به آن رسيد همواره بايد روي آن پا بگذارد و با سرپيچي از آن دوباره به جستجوي خود ادامه دهد چرا كه بعد از حق چيزي نيست مگر گمراهي و ضلالت.[۸]
مطالعه بيشتر
۱ـ پترسون، مايکل و جمعي از نويسندگان، عقل و اعتقاد ديني، ترجمه سلطاني و نراقي، تهران، انتشارات طرح نو، چاپ سوم، ۱۳۷۹.
۲ـ صادقي، هادي، درآمدي بر کلام جديد، قم، دفتر نشر طه، ۱۳۸۱.
منابع
- ↑ روزنامه اخبار اقتصادي، ۱۲/۱۰/۷۹، ص۳.
- ↑ آل عمران/۱۹.
- ↑ آل عمران/۸۵؛ بقره/۱۳۱ـ۱۳۳؛ و ر.ك: طباطبائي، محمدحسين، الميزان، بيروت، موسسه الاعلمي للمطبوعات، چاپ اول، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۱۳۸ تا ۱۴۲.
- ↑ محمدي ري شهري، محمد، ميزان الحكمه، قم، دفتر تبليغات اسلامي، چاپ چهارم، ۱۳۷۲، ص۵۲۷ـ۵۲۸.
- ↑ الميزان، همان، ج۳، ص۱۳۸ـ۱۳۹.
- ↑ حشر/۷؛ آل عمران/۳۱ـ۳۲ و ۱۳۲؛ نساء/۵۹؛ مائده/۹۲؛ انفال/۱ و ۲۰ و ۴۶؛ نور/۵۴ و ۵۶؛ محمد/۳۳؛ مجادله/۱۳؛ تغابن/۱۲؛ آل عمران/۵۰؛ شعراء/۱۰۸ و ۱۱۰ و ۱۲۶ و ۱۳۱؛ زخرف/۶۳ و صدها آيه ديگر.
- ↑ بقره/۲۱؛ نساء/۳۶؛ مائده/۷۲ و ۱۱۷؛ اعراف/۵۹ و ۶۵ و ۷۳ و ۸۵؛ نحل/۳۶؛ حج/۷۷؛ مؤمنون/۲۳ـ۳۲؛ نمل/۴۵؛ عنكبوت/۱۶ و ۳۶؛ نجم/۶۲؛ نوح/۳؛ انبياء/۲۵ و ۹۲ و صدها آيه ديگر.
- ↑ يونس/۳۲.