حدیث زنده شدن تصویر شیر به امر امام رضا(ع)
این مقاله هماکنون به دست A.ahmadi در حال ویرایش است. |
آیا حدیثی که بر اساس آن امام رضا(ع) تصویر شیری را زنده کرد، معتبر و صحیح است؟
روایت زنده شدن تصویر شیر به امر امام رضا(ع)، ...
بر اساس این روایت، امام رضا(ع) تصویر شیری را در مجلس ... زنده کرد و شیر، ... بلعید. محتوای این روایت با قرآن که معجزه حضرت موسی(ع) را بیان میکند، سازگار است؛ زیرا یکی از راههای اثبات راستگویی پیامبران و جانشینان آنان معجزه و کرامت است.
حدیث و ترجمه
حدیث زنده شدن تصویر شیر به امر امام رضا(ع)، حدیثی طولانی است که در ابتدا به ماجرای خشکسالی در دوران مأمون خلیفه عباسی میپردازد که با خواندن نماز باران توسط امام رضا(ع) باران آمده و خشکسالی برطرف میشود. پس از آن به نگرانی اطرافیان خلیفه عباسی از جایگاه امام رضا(ع) پرداخته است. در ادامه به ماجرای زنده شدن تصویر شیر به امر امام رضا(ع) پرداخته که این بخش از حدیث چنین است:
«...وَ قَدْ كَانَ لِلْمَأْمُونِ مَنْ يُرِيدُ أَنْ يَكُونَ هُوَ وَلِيَّ عَهْدِهِ مِنْ دُونِ اَلرِّضَا عَلَيْهِ السَّلاَمُ... قَالَ اَلرَّجُلُ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ فَوَلِّنِي مُجَادَلَتَهُ فَإِنِّي أُفْحِمُهُ وَ أَصْحَابَهُ وَ أَضَعُ مِنْ قَدْرِهِ فَلَوْ لاَ هَيْبَتُكَ فِي نَفْسِي لَأَنْزَلْتُهُ مَنْزِلَتَهُ وَ بَيَّنْتُ لِلنَّاسِ قُصُورَهُ عَمَّا رَشَّحْتَهُ لَهُ قَالَ اَلْمَأْمُونُ مَا شَيْءٌ أَحَبَّ إِلَيَّ مِنْ هَذَا قَالَ فَاجْمَعْ جَمَاعَةَ وُجُوهِ أَهْلِ مَمْلَكَتِكَ مِنَ اَلْقُوَّادِ وَ اَلْقُضَاةِ وَ خِيَارِ اَلْفُقَهَاءِ لِأُبَيِّنَ نفضه [نَقْصَهُ] بِحَضْرَتِهِمْ فَيَكُونَ أَخْذاً لَهُ عَنْ مَحَلِّهِ اَلَّذِي أَحْلَلْتَهُ فِيهِ عَلَى عِلْمٍ مِنْهُمْ بِصَوَابِ فِعْلِكَ قَالَ فَجَمَعَ اَلْخَلْقَ اَلْفَاضِلِينَ مِنْ رَعِيَّتِهِ فِي مَجْلِسٍ وَاسِعٍ قَعَدَ فِيهِ لَهُمْ وَ أَقْعَدَ اَلرِّضَا عَلَيْهِ السَّلاَمُ بَيْنَ يَدَيْهِ فِي مَرْتَبَتِهِ اَلَّتِي جَعَلَهَا لَهُ فَابْتَدَأَ هَذَا اَلْحَاجِبُ اَلْمُتَضَمِّنُ لِلْوَضْعِ مِنَ اَلرِّضَا عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ قَالَ لَهُ إِنَّ اَلنَّاسَ قَدْ أَكْثَرُوا عَنْكَ اَلْحِكَايَاتِ وَ أَسْرَفُوا فِي وَصْفِكَ بِمَا أَرَى أَنَّكَ إِنْ وَقَفْتَ عَلَيْهِ بَرِئْتَ إِلَيْهِمْ مِنْهُ قَالَ وَ ذَلِكَ أَنَّكَ قَدْ دَعَوْتَ اَللَّهَ فِي اَلْمَطَرِ اَلْمُعْتَادِ مَجِيئُهُ فَجَاءَ فَجَعَلُوهُ آيَةً مُعْجِزَةً لَكَ أَوْجَبُوا لَكَ بِهَا أَنْ لاَ نَظِيرَ لَكَ فِي اَلدُّنْيَا وَ هَذَا أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ أَدَامَ اَللَّهُ مُلْكَهُ وَ بَقَاءَهُ لاَ يُوَازِي بِأَحَدٍ إِلاَّ رَجَحَ بِهِ وَ قَدْ أَحَلَّكَ اَلْمَحَلَّ اَلَّذِي قَدْ عَرَفْتَ فَلَيْسَ مِنْ حَقِّهِ عَلَيْكَ أَنْ تُسَوِّغَ اَلْكَاذِبِينَ لَكَ وَ عَلَيْهِ مَا يَتَكَذَّبُونَهُ فَقَالَ اَلرِّضَا عَلَيْهِ السَّلاَمُ مَا أَدْفَعُ عِبَادَ اَللَّهِ عَنِ اَلتَّحَدُّثِ بِنِعَمِ اَللَّهِ عَلَيَّ وَ إِنْ كُنْتُ لاَ أَبْغِي أَشَراً وَ لاَ بَطَراً وَ أَمَّا ذِكْرُكَ صَاحِبَكَ اَلَّذِي أَحَلَّنِي مَا أَحَلَّنِي فَمَا أَحَلَّنِي إِلاَّ اَلْمَحَلَّ اَلَّذِي أَحَلَّهُ مَلِكُ مِصْرَ يُوسُفَ اَلصِّدِّيقَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ كَانَتْ حَالُهُمَا مَا قَدْ عَلِمْتَ فَغَضِبَ اَلْحَاجِبُ عِنْدَ ذَلِكَ وَ قَالَ يَا اِبْنَ مُوسَى لَقَدْ عَدَوْتَ طَوْرَكَ وَ تجاوزك [تَجَاوَزْتَ] قَدْرَكَ إِنْ بَعَثَ اَللَّهُ بِمَطَرٍ مُقَدَّرٍ وَقْتُهُ لاَ يَتَقَدَّمُ وَ لاَ يَتَأَخَّرُ جَعَلْتَهُ آيَةً تَسْتَطِيلُ بِهَا وَ صَوْلَةً تَصُولُ بِهَا كَأَنَّكَ جِئْتَ بِمِثْلِ آيَةِ اَلْخَلِيلِ إِبْرَاهِيمَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ لَمَّا أَخَذَ رُءُوسَ اَلطَّيْرِ بِيَدِهِ وَ دَعَا أَعْضَاءَهَا اَلَّتِي كَانَ فَرَّقَهَا عَلَى اَلْجِبَالِ فَأَتَيْنَهُ سَعْياً وَ تَرْكَبْنَ عَلَى اَلرُّءُوسِ وَ خَفَقْنَ وَ طِرْنَ بِإِذْنِ اَللَّهِ تَعَالَى فَإِنْ كُنْتَ صَادِقاً فِيمَا تَوَهَّمُ فَأَحْيِ هَذَيْنِ وَ سَلِّطْهُمَا عَلَيَّ فَإِنَّ ذَلِكَ يَكُونُ حِينَئِذٍ آيَةً مُعْجِزَةً فَأَمَّا اَلْمَطَرُ اَلْمُعْتَادُ مَجِيئُهُ فَلَسْتَ أَنْتَ أَحَقَّ بِأَنْ يَكُونَ جَاءَ بِدُعَائِكَ مِنْ غَيْرِكَ اَلَّذِي دَعَا كَمَا دَعَوْتَ وَ كَانَ اَلْحَاجِبُ أَشَارَ إِلَى أَسَدَيْنِ مُصَوَّرَيْنِ عَلَى مَسْنَدِ اَلْمَأْمُونِ اَلَّذِي كَانَ مُسْتَنِداً إِلَيْهِ وَ كَانَا مُتَقَابِلَيْنِ عَلَى اَلْمَسْنَدِ فَغَضِبَ عَلِيُّ بْنُ مُوسَى عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ صَاحَ بِالصُّورَتَيْنِ دُونَكُمَا اَلْفَاجِرَ فَافْتَرِسَاهُ وَ لاَ تُبْقِيَا لَهُ عَيْناً وَ لاَ أَثَراً فَوَثَبَتِ اَلصُّورَتَانِ وَ قَدْ عَادَتَا أَسَدَيْنِ فَتَنَاوَلاَ اَلْحَاجِبَ وَ رَضَّاهُ [وَ رَضَّضَاهُ] وَ هَشَمَاهُ وَ أَكَلاَهُ وَ لَحَسَا دَمَهُ وَ اَلْقَوْمُ يَنْظُرُونَ مُتَحَيِّرِينَ مِمَّا يُبْصِرُونَ»
{{نقل قول|...يكى از وابستگان مأمون که اميد داشت او را به ولايتعهدى انتخاب کنند نه امام رضا(ع) را... به مأمون گفت: از بزرگان اين مرز و بوم جماعتى را حاضر کن؛ از سران سپاه و لشكريان و قاضيان و برگزيدگان از فقها، تا من نقص و کاستی علی بن موسی (امام رضا(ع)) را در حضور جمع روشن کنم... مأمون شخصيتهاى بزرگى را در مجلس وسیعی حاضر کرد و خود در آن مجلس حضور داشت و امام رضا(ع) را در مقابل خود در جايگاه ولايتعهدى كه براى او مقرّر داشته بود نشاند، آنگاه آن مرد حاجب که قول داده بود امام رضا(ع) را از مقامش پایین بیاورد، خطاب به امام(ع) شروع به سخن كرده گفت:مردم خيلى چيزها از شما حكايت ميكنند و به قدرى در وصف شما تندروى ميكنند كه اگر خود بر آن اطّلاع يابيد از آن بيزارى خواهيد جست، و اوّلين چيزى كه بايد بگويم نماز طلب باران شما است كه دعا كردى و باران آمد و حال اينكه بدون دعاى شما هر ساله بدون هيچ دعائى در این موقع باران ميبارد، مردم آن را براى شما معجزهاى دانستهاند، و با اين معجزه ثابت كردهاند كه تو نظير ندارى و مانند تو کسی در دنيا نيست، در صورتى كه اين امير المؤمنين -كه خداوند پايدارش بدارد- [یعنی مأمون] از هر کسی برتر است، و تو را منصب ولايتعهدى داده است و در مقامى قرار داده است كه ميشناسى و ميدانى، پس سزاوار نيست كه آنچه را به دروغ در باره تو گفتهاند تجويز كنى و وزر آن بر امير المؤمنين باشد،امام رضا(ع) گفت: من بندگان خدا را از سخن گفتن درباره نعمتهایی كه خدا به فضل خود به من داده مانع نمىشوم، نهايت آن است كه من شوق و نشاط و خوشحالى بر اوصاف خود نمىكنم، و امّا اينكه گفتى: صاحبت يعنى مأمون من را در اين منصب قرار داده است، پس بدان كه به من منصبی داده مانند منصبی که پادشاه مصر به یوسف صدیق داد و تفصيل حال آن دو را تو ميدانى (يعنى تو ميدانى كه پادشاه مصر كافر بود و يوسف صدّيق پیامبر خدا)، مرد با شنيدن اين مطلب خشمگین شد و گفت: پسر موسى! از حدّ خود قدم فراتر نهادهاى و از شأن خود تجاوز نمودى! خداوند براى باران زمانى را تقدير كرده و آن در وقت معيّن و مقدّر بدون تقديم و تأخير ميبارد،تو آن را براى خود علامت و معجزه قرار دادهاى و بدان مىبالى و براى خود برترى و قدرت نشان ميدهى، گويا كه كارى مانند حضرت ابراهیم(ع) هنگامى كه سر مرغان را بدست گرفت و اعضاء کوبیده آنها را كه بر قلّه كوهها بودند خواند، و آنها با شتاب خود را رسانده به سرهاى خود ملحق شدند و بال زده و باذن خدا پرواز نمودند كردهاى، اگر راست میگویی پس این دو را زنده كن و بر من مسلّط کن (اشاره کرد به دو شير كه بر مسند مأمون نقش شده بود)، كه اگر اين كار را انجام دادى آن وقت ميتوانى آن را معجزه بحساب آورى،زيرا بارانى كه عادت بباريدن دارد تو سزاوارتر از ديگران نيستى كه بسبب تنها دعاى تو باران ريخته باشد،ديگران نيز با تو دعا كردند همان طور كه تو دعا ميكردى،و اشاره كرد به نقش دو شيرى كه روبروى هم بر تخت مأمون كشيده بودند،حضرت در غضب شد و صيحهاى بر آن دو صورت زد و فرمود:اين فاجر را بدريد و اثرى از وى باقى مگذاريد،آن دو نقش بصورت دو شير زنده درآمدند و بر مرد حمله بردند و او را دريدند و استخوانش را شكسته جويدند و او را تماما خوردند و خونش را ليسيدند،و حاضران همه مينگريستند و متحيّر مانده بودند كه چه مىبينند،شيران كه از كار آن مرد خلاص شدند رو بحضرت رضا عليه السّلام كرده گفتند:اى ولىّ خدا!در روى زمين ما را چه ميفرمائى اجازه ميدهى كه اين را-اشارۀ به مأمون-بدريم و به رفيقش ملحق سازيم؟مأمون چون اين بشنيد غش كرده بيهوش بيفتاد،امام به شيران فرمود:در جاى خود باشيد،شيران ايستادند،بعد فرمود:گلاب بر مأمون بپاشيد و او را معطّر كنيد،غلامان گلاب آورده و بر روى مأمون پاشيده بهوش آمد. و باز شيران گفتند:اجازه فرما ما كار او را نيز تمام كنيم و برفيقش ملحق سازيم،امام فرمود:نه،خداوند را در بارۀ او تدبيرى است كه خود انجام خواهد داد،گفتند:پس ما چه كنيم؟فرمود:بجاى خود باز گرديد،و همچنان كه بوديد بشويد،آن دو شير بسوى تخت بازگشته بهمان صورت اوّليه به صورت شير بر آن نقش شدند. مأمون گفت:سپاس خداى را كه مرا از شرّ حميد بن مهران كفايت فرمود (مرادش آن مرد نابود شده بود.)،آنگاه رو بحضرت رضا عليه السّلام كرده عرضكرد: يا ابن رسول اللّٰه!اين امر خلافت و امارت از آن جدّ شما-رسول خدا صلى اللّٰه عليه و آله-بوده و پس از وى براى شما فرزندان ميباشد،اگر ميخواهيد من بنفع شما از اين مقام كناره گيرم و آن را بشما بسپارم؟حضرت فرمود:اگر چنين چيزى ميخواستم تو را مهلت نمىدادم و از تو تمنّا و خواهش نمىكردم،بلكه از خداى خود ميخواستم،زيرا خداوند اطاعت ساير مخلوقات خود را بما عطا فرموده، چنان كه ديدى از آن دو نقش شير،و اين جماعتى از جهّال و عقب افتادگان بنى آدمند كه سركشى مىكنند،و اينان اگر چه در بهرۀ خود زيان كردهاند،ولى خداوند تعالى را در اين عمل مصلحتى است،و مرا امر فرموده كه اعتراضى بر تو نداشته باشم،و آنچه تو اظهار كنى من در اختيار تو باشم،چنان كه يوسف را تحت فرمان فرعون مصر قرار داد.راوى گويد:پس از اين ماجرا مأمون پيوسته اظهار كوچكى و حقارت در نزد حضرت رضا عليه السّلام مينمود،تا اينكه بالاخره انجام داد در بارۀ آن حضرت كارى را كه ميخواست انجام دهد. مترجم گويد:«بايد دانست كه معجزات و كرامات امرى است مسلّم،و صريح قرآن بدان ناطق است و منكرى در ميان خداپرستان ندارد مگر اندكى كه خود را روشن فكر ميدانند،ولى معجزه از انبياء الهى و اولياء بحق و بلكه از افراد برجسته و مقربان درگاه الهى(تنها)باذن پروردگار صادر مىشود،و اصل معجزه و كرامت آن عملى است كه ديگران از اتيان بمثل آن عاجزند،و لازم هم نيست كسى كه كرامت از او صادر مىشود معصوم باشد،آيۀ شريفه ميفرمايد:« قٰالَ عِفْرِيتٌ مِنَ اَلْجِنِّ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقٰامِكَ »يعنى:(خطاب به حضرت سليمان)من قبل از اينكه از مجلس برخيزى(تخت ملكۀ صبا را)نزد تو حاضر مىكنم.« قٰالَ اَلَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ اَلْكِتٰابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ »(يعنى) من بكمتر از يك چشم بهم زدنت آن(تخت)را در نزد تو مىآورم. اين خود كرامتى است كه در آن روزگار بلكه در اين روزگار هم براى كسى امكان ندارد،ولى بايد متوجّه اين امر بود كه معجزه شرائطى دارد: اوّل اينكه معجزۀ انبياء-عليهم السّلام-براى اثبات نبوّت ايشانست و آيۀ بيّنه است،و در مقام تحدّى است،نه هر وقت و هر جا و هر چند كه بدون آن حقّ بر طرف مقابل ثابت شده باشد.دوم اينكه:معجزات بصورتى نيست كه آنچه هست نابود كند بلكه بعكس مثلا:درخت خشك شده را سبز مىكند،يا مرده را زنده مىكند،يا بز از شير رفته را شير از پستانش جارى مىنمايد،يا مريض را شفا ميدهد،يا آتش را گلستان ميكند،يا چشمۀ خشك شده و بىآب را جوشان و نابع مينمايد،نه اينكه نابود نابودكننده باشد،مانند آن شخص كه چاه پر آب را با انداختن آب دهان در آن خشك كند. و مطلب ديگر اينكه امامان اهل بيت عليهم السّلام مقامشان مقام شامخ رهبرى و امامت و ولايت است و كارشان هدايت و انسان سازى است،كه اگر ولايت و خلافت در دست آنان افتد جهان را از ظلم و تعدّى پاك و عدل را جارى و نفوس را برشد مقدّر خود ميرسانند،بدين معنى كه نوعى وضع جامعه را سر و سامان ميدهند و روشهائى را اتّخاذ ميكنند كه افراد جامعه در كمال امنيّت و رفاه زندگانى را ادامه دهند و با كوشش خود هر چه در قدرت و استعداد نفوسشان نهفته است همه بمرحله رشد و بمنصّه ظهور رسد،و هيچ گونه استعداد رشدى،ضايع نماند،اين شأن امام است،نه آنكه امام براى معجزه نمودن و كارهاى جزئى مثل شفاى بيمارى كه طبيب در معالجهاش وامانده،يا شفاى كور و كر آفريده شده باشد،و مأموريّت
محتوا
بر اساس روایت زنده شدن تصویر شیر به امر امام رضا(ع)، پس از خشکسالی و پس از بارانی که با خواندن نماز باران توسط امام رضا(ع) آمد، عدهای از اطرافیان مأمون خلیفه عباسی، او را از جایگاه امام رضا(ع) ترساندند. به باور آنها این نگرانی وجود داشت که پس از این رویداد خلافت از بنیعباس به فرزندان علی(ع) متنقل شود.
حمید بن مهران یکی از افرادی که مأمون را از خطر جایگاه امام رضا(ع) ترسانده بود، خطاب به امام رضا(ع)، او را دروغگو خواند و رویداد بارش باران را بارانی دانست که در وقت خودش آمده و مردم نیز برای آمدن آن دعا کردهاند. او از امام(ع) خواست اگر راستگو است تصویر دو شیری که بر تخت مأمون نقش شده را زنده کرده و به جان او بیاندازد. امام رضا(ع) خشمگین شد و خطاب به دو تصویر گفت: این نابکار را بدرید و هیچ اثری از او باقی نگذارید! آن دو تصویر تبدیل به دو شیر شدند و آن فرد را دریده و خوردند.
کرامت امام(ع)
امام رضا(ع) با نشان دادن کرامت زنده کردن تصویر شیر، عوامفریبی حمید بن مهران را از میان برد و حقیقت را روشن کرد. در جایی که ممکن است با عوامفریبی، باطل جای حقیقت را بگیرد و حتی برای مردم با ایمان، جایگاه امامت سست شود، امام(ع) میتواند با اجازه خداوند نشانهای بیاورد تا حقیقت روشن شود.
بر اساس روایتی از امام صادق(ع) معجزه نشانهای است که خداوند به پیامبران و حجتهای خود میدهد تا راستی گفتار آنها ثابت شود و آنان از دروغگویان و مدعیان نبوت و امامت بازشناخته شوند؛[۱] بنابراین معجزه و کرامت یکی از نشانههای راستگویی و الهی بودن پیامبران و امامان(ع) است.
جستارهای وابسته
منابع
- ↑ ابن بابویه، محمد، علل الشرائع، ترجمه: مسترحمی، تهران، کتاب فروشی مصطفوی، چاپ ششم، ۱۳۶۶، ص۲۶۴.