مشورت نادرست پیامبر در بارور کردن نخلها
در مسند احمد از طلحه نقل شده كه با پيغمبر(ص) در نخلستان مدينه مى رفتيم. مردمانى را ديدند كه بر سر درختان رفتهاند; حضرت پرسيد كه اينان چه مى كنند؟ جواب دادند از نر به مادّه تلقيح مىكنند. پيامبر(ص) گفت: فكر نكنم اين كار اثرى داشته باشد. چون سخن پيامبر را شنيدند، دست از كارشان كشيدند و اتفاقاً آن سال، نخل ها محصولى نداد. خبر به پيامبر(ص) رسيد. گفت: «اين گمانى بود كه من بردم، اگر تلقيح اثر دارد، حتماً انجام دهيد، چرا كه من بشرى مثل شما هستم و ظنّم ممكن است خطا يا صواب باشد، و ليكن اگر برايتان گفتم خداوند چنين و چنان مى گويد بدانيد كه بر خدا دروغ نمىبندم».
عصمت انبیاء از هر گونه خطا و اشتباه
تقريبا همه انديشمندان شيعه و اهل سنت، دريافت و ابلاغ وحى را معصومانه مىدانند و شيعيان با استناد به دلايلى، از جمله روايات فراوانى كه از اهل بيت(ع) رسيده است، معصومان را از هر گونه خطا و نسيانى بركنار مىشمارند. امام رضا(ع) در توصیف رهبران الهى فرمودند: «وَ هُوَ مَعْصُومٌ مُؤَيَّدٌ موفّقٌ مسدّدٌ قَد اَمِن الخَطايا و الزَللَ وَ العثارَ»[۱] (شخصى كه خداوند وى را براى اداره امور بندگانش بر مىگزيند) معصوم و برخوردار از تأييدات، توفيقات و راهنمايىهاى الهى بوده، از هر خطا و لغزشى در امان است.
آگاهی انبیاء و امامان از تمامی حقایق هستی
«عصمت از خطا» رابطه جدايى ناپذير با علم معصومان دارد.[۲] اگر پيامبر(ص) نداند كه درخت خرما بدون تلقيح ثمرى نمىدهد، از فرو افتادن در خطا ايمن نخواهد بود. درباره گستره علم معصومان(ع) نظريههاى گوناگونى قابل طرح است[۳] كه بر اساس يكى از آن ها پيامبران و امامان از تمامى حقايق هستى آگاهى دارند. هر چند وظيفه عملىشان اين است كه جز در موارد ضرورى، تنها علومى را كه از راه هاى عادى به دست آوردهاند، ملاک رفتار خود قرار دهند.
غیر واقعی بودن ماجرای تلقیح درخت خرما
داستان جلوگيرى رسول خدا(ص) از تلقيح درخت خرما، بسيار عجيب و باور نكردنى مىنمايد. پذيرفتنى نیست كه كسى پس از حدود شصت سال زندگى در سرزمين عربستان، كه همواره مركز پرورش نخل و توليد خرما بوده است، از ضرورت بارورى درخت خرما آگاهى نداشتهباشد. از سوى ديگر، چگونه مىتوان باور كرد مردمى كه سال ها در اين زمينه تجربه اندوختهاند و چه بسا در برخى از شرايط از تلقيح درختى باز مانده و پیامدهاى آن را ديدهاند، بدون هيچگونه چون و چرا دست از اين كار بکشند. (به ويژه آن كه در ميان اصحاب، سست ايمانانى بودند كه حتّى در مسائل دينى و اخروى لب به اعتراض مىگشودند و احكام پيامبر را زير سؤال مى بردند، چه رسد به امور دنيوى)![۴]
منابع
متن برگرفته شده از کتاب پـرسمان عصـمت، يوسفيان، حسن، مركز مطالعات و پژوهشهاى فرهنگى حوزه علميه، قم، ۱۳۸۰ش.
- ↑ کلینی، الكافى، ج۱، ص۲۰۲. براى آشنايى با برخى ديگر از روايات، ر.ك: مجلسی، بحار الانوار، ج۱۰، ص۴۳۹; ۱۷، ص۱۰۸; ج۳۶، ص۲۴۴; ج۶۵، ص۳۸۹; و ج۹۹، ص۱۵۰.
- ↑ پژوهشى در عصمت معصومان، ص۲۳۹ـ۲۳۴.
- ↑ ر.ك: شرح الشفاء، ج۲، ص۲۱۲ـ۲۱۱; الامامة و الولاية فى القرآن الكريم، ص۲۲۴ـ۲۲۳; الميزان، ج۱۸، ص۱۹۴ـ۱۹۲; عقائد الامامية، ص۶۹ـ۶۷; مصنفات الشيخ المفيد، ج۴، اوائل المقالات، ص۶۷; پيام قرآن، ج۷، ص۲۵۳ـ۲۴۹; و منشورجاويد، ج۸، ص۴۱۸ـ۳۰۹.
- ↑ بسيارى از نويسندگان، اين داستان را دست آويزى براى انكار عصمت پيامبر(دست كم در امور عادى) قرار داده اند. براى نمونه، ر.ك: اضواء على السنة المحمديّة، ص۴۴ـ۴۳; و پژوهش هايى درباره قرآن و وحى، ص۴۶ـ۴۵.