دعوت از مردم با حکمت و موعظه حسنه

سؤال

دعوت مردم با حکمت و موعظه حسنه در کدام آیه از قرآن آمده و شرح و تفسیر آن چیست؟

دعوت مردم با حکمت و موعظه حسنه مضمون آیه ۱۲۵ سوره نحل است. در این آیه آمده که «ادْعُ إِلَیٰ سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ؛ با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارت دعوت کن». مفسران حکمت را علم و حجتی دانسته‌اند که حق را نتیجه دهد. در ذیل این آیه گفته شده دعوت به دین نباید همراه با خشونت و اکراه باشد، عقیده با زور و تحمیل در ذهن و قلب کسی رسوخ نمی‌کند.

آیه ۱۲۵ سوره نحل دعوت از مردم به سوی خدا را لازم می‌داند که همراه با موعظه حسنه باشد. گفته شده موعظه و اندرز در صورتی مؤثر می‌افتد که خالی از هرگونه خشونت، برتری‌جویی، تحقیر طرف مقابل، تحریک حس لجاجت او و مانند آن بوده باشد. از نظر علامه طباطبایی موعظه حسنه به این معنا تفسیر شده که کارهای نیک طوری یادآوری شود که قلب شنونده از شنیدن آن بیان، رقت پیدا کند و در نتیجه تسلیم گردد.

دعوت از مردم با حکمت

در آیه ۱۲۵ سوره نحل آمده است که دعوت از مردم به سوی دین باید با حکمت باشد. حکمت را به معنای علم، دانش، منطق و استدلال دانسته‌اند، گفته شده نخستین گام در دعوت به سوی حق باید استفاده از منطق صحیح و استدلالات حساب شده باشد.[۱] علامه طباطبایی گفته است حکمت به معنای رسیدن به حق به وسیله علم و عقل است. از نظر او مراد از حکمت حجتی است که حق را نتیجه دهد آن هم طوری نتیجه دهد که هیچ شک و وهن و ابهامی در آن نماند.[۲]

مفسران ذیل این آیه نتیجه گرفته‌اند که دعوت نباید توأم با خشونت باشد، و به عبارت دیگر دعوت و تبلیغ نمی‌تواند توأم با اکراه و اجبار باشد.[۳] گفته شده عقیده با زور و تحمیل در قلب کسی ایجاد نمی‌شود یا از قلب کسی بیرون آورد. تبلیغ پیامبر در مکه موعظه و بیان کلمات حکمت آمیز و اظهار عطوفت و مهربانی نسبت به مردم بود. اسلام در دعوت خود، اهل منطق و استدلال و موعظه و مجادله است.[۴] در روایات تأکید شده است: «رغبوا الناس فی دینکم؛ مردم را به دین خود ترغیب کنید.» اگر به سبب تبلیغ سوء دین و شریعت، مانع از هدایت کسی شده یا هدایت شده‌ای را از دین متنفر گردانیم، یکی از بزرگترین گناهان را مرتکب شده‌ایم.[۵]

منظور از حکمت، بیان مصالح و استدلال و برهان است نسبت به کسانی که اهل استدلال و منطق هستند.[۶] مردم را بوسیله قرآن، بدین خداوند دعوت کن، زیرا دین، یگانه راه رسیدن بخشنودی خداوند است. در اینجا قرآن را حکمت نامیده است‏.[۷]

دعوت از مردم با موعظه حسنه

آیه ۱۲۵ سوره نحل گفته است به وسیله اندرزهای نیکو دعوت به خدا انجام گیرد؛ یعنی استفاده کردن از عواطف انسان‌ها؛ چرا که موعظه، و اندرز بیشتر جنبه عاطفی دارد که با تحریک آن می‌توان توده‌های عظیم مردم را به طرف حق متوجه ساخت. در حقیقت حکمت از بُعد عقلی وجود انسان استفاده می‌کند و موعظه حسنه از بعد عاطفی.[۸]

مقید ساختن موعظه به حسنه شاید اشاره به آن است که اندرز در صورتی مؤثر می‌افتد که خالی از هرگونه خشونت، برتری‌جویی، تحقیر طرف مقابل، تحریک حس لجاجت او و مانند آن بوده باشد. گفته شده بسیاری از اندرزها اثر معکوسی می‌گذارند چون همراه با تحقیر انجام گرفته، یا از آن استشمام برتری‌جویی گوینده شده است. بنابر این موعظه هنگامی اثر عمیق خود را می‌بخشد که حسنه باشد و به صورت زیبایی بیان شود.[۹]

علامه طباطبایی گفته است موعظه به این معنا تفسیر شده که کارهای نیک طوری یادآوری شود که قلب شنونده از شنیدن آن بیان، رقت پیدا کند و در نتیجه تسلیم گردد. در نظر علامه طباطبایی موعظه عبارت از بیانی است که نفس شنونده را نرم، و قلبش را به رقت درآورد.[۱۰] برخی گفته‌اند غرض از موعظه، تذکیر و بیداری و تحریک عقیده و حسن دینی است، نسبت به کسانی که ایمان دارند ولی غافل می‌باشند.[۱۱]

منابع

  1. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، دار الکتب الإسلامیة، تهران، ۱۳۷۱ش، ج۱۱، ص۴۵۵.
  2. طباطبایی، محمدحسین‏، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم‏، قم، ۱۳۷۴، ج۱۲، ص۵۳۴.
  3. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، تهران، صدرا، ۱۳۸۹ش، ج۱۶، ص۱۸۰.
  4. منتظری، حسینعلی، درس‌هایی از نهج البلاغه، تهران، انتشارات سرایی، ۱۳۸۲ش. ج۲، ص۴۳۰.
  5. منتظری، حسینعلی، اسلام دین فطرت، تهران، نشر سایه، ۱۳۸۵ش، ص۶۴۹.
  6. قرشی بنابی، علی‌اکبر، تفسیر احسن الحدیث، بنیاد بعثت، تهران، ۱۳۷۵ش، ج۵، ص۵۲۲.
  7. طبرسی، فضل بن حسن‏، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران، ناصرخسرو، ۱۳۷۲ش، ج۶، ص۶۰۵.
  8. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، دار الکتب الإسلامیة، تهران، ۱۳۷۱ش، ج۱۱، ص۴۵۶.
  9. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، دار الکتب الإسلامیة، تهران، ۱۳۷۱ش، ج۱۱، ص۴۵۶.
  10. طباطبایی، محمدحسین‏، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم‏، قم، ۱۳۷۴، ج۱۲، ص۵۳۴.
  11. قرشی بنابی، علی‌اکبر، تفسیر احسن الحدیث، بنیاد بعثت، تهران، ۱۳۷۵ش، ج۵، ص۵۲۲.