دوستی میان معاویه و امام حسین(ع)
این مقاله هماکنون به دست A.rezapour در حال ویرایش است. |
روايات تاريخي رابطه دوستي تنگاتنگ ميان معاويه و فرزندان علي را همه تاريخ نگاران متذكر شدهاند. از جمله در سال ۴۹ قمري حسين فرزند دوم علي بن ابي طالب به عنوان سرباز در لشكر خليفه به جنگ با روميان رفت و دوشادوش يزيد بن معاويه، قرار داشت؛ و نیز تمامي كتب تاريخي و روايي شيعه و سني از وصيت اكيد معاويه به يزيد در مورد مهربانى در مورد حسين بن على نوشتهاند وبنا به نوشته ابن عساكر حالا اين سوال پيش مياد كه مگر معاويه ظالم و غاصب خلافت نبود؟؟ حسين كه امام بود و علم غيب داشت مگر نمي دانست يزيد قاتل اوست، چرا دوش به دوش او به جنگ رفت؟
چکیده پاسخ :
کتب و آثار تاریخی و روایی اسلامی از رخنه روایات و داستان های جعلی و دروغین مصون نمانده است ولذا روایات دروغین در مورد زندگی و سیره امام حسین(ع) نیز ممکن است وجود داشته باشند که روایت فوق در زمره همین روایات است. ابن عساكر تنها كسي است كه روايت ياد شده را به طور مرسل نقل كرده است و حتي يك شاهد هر چند باخبري ضعيف هم نياورده است. ولذا این جریان فاقد هرگونه سند معتبر می باشد.
مقدمه :
بدون شک کسانی که اندک تحقیق و اطلاع از سیره و شخصیت حضرت سیدالشهداء و سائر ائمه اطهار دارند، به خوبی می دانند که مثل اهل بیت با بنی امیه مثل نور و ظلمت است؛ اگرچه حقیقت اینست، و نور باظلمت قابل اجتماع نمی باشد اما همیشه جبابره و ستمگران و پیروان آنان مذبوحانه تلاش نموده اند که خود را در کنار ائمه نور و طهارت جا بزنند تا قبسی از نور آنها بردارد و اندکی از تاریکی و ظلمات شان کاسته گشته و برای مردم قابل تحمل گردد و چه شبیه است کار این گروه در دنیا به رفتار شان در تاریکی جهنم که می خواهند با نزدیک شدن به مومنان روشنایی کسب کنند. ؛ َ«يَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ لِلَّذينَ آمَنُوا انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِكُم». اما حقائق و واقعیت های موجود تاریخی با زبان حال به آنان خطاب کرده و خواهند گفت : «قيلَ ارْجِعُوا وَراءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً فَضُرِبَ بَيْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بابٌ باطِنُهُ فيهِ الرَّحْمَه وَ ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذاب[۱]». بنا بر این هیچ سنخیت و الفتی بین ائمه هدی و حکام ظالم بنی امیه نبوده و لذا مطالب و گزارشات تاریخی مانند آنچه در شبهه مطرح شده باید مورد بحث و کنکاش قرار گیرد،که در این نوشتار به آن می پردازیم.
پاسخ :
جعل روايت درباره ي سيره ي امام حسين
تردیدی نیست که کتب و آثار تاریخی و روایی اسلامی از رخنه روایات و داستان های جعلی و دروغین مصون نمانده است ولذا روایات دروغین در مورد زندگی و سیره امام حسین(ع) نیز ممکن است وجود داشته باشند که روایت فوق در زمره همین روایات است. ابن عساكر تنها كسي است كه روايت ياد شده را به طور مرسل نقل كرده است و حتي يك شاهد هر چند باخبري ضعيف هم نياورده است. ایشان در مـقدمه زندگاني امام حسين عليه السلام مي نويسد: «و نزد معاويه رفت و در سپاهي كه فرماندهيش با يزيد بن معاويه بود، رهسپار جنگ قسطنطنيه گشت[۲]. ولذا این جریان فاقد هرگونه سند معتبر می باشد.
امام حسین(ع) در جنگ قسطنطنیه حضور نداشت
گزارش جنگ قسطنطنيه را ابـن اثـيـر در ضمن حـوادث سـال ۴۹ ايـن گـونـه نـقـل كـرده اسـت: «در ايـن سـال، وگـفـتـه شـده اسـت كـه در سـال پـنـجـاه، مـعـاويـه سـپـاهـي انـبوه را به جنگ با سرزمين روم فرستاد و سفيان بن عوف را فـرمانده آنان ساخت و به پسرش يزيد دستور داد كه همراهشان به جنگ برود، اما او كاهلي كرد و عـذر آورد و پـدرش از او دسـت برداشت. مردم در اين جنگ گرفتار گرسنگي و بيماري شديد شدند و يزيد شعری سرود که ترجمه اش اینست:
از حصبه و تبي كه گروه هايشان در فرقدونه بدان مبتلا شدند مرا چه باك و حال كه در «دير مران» بر سريرها تكيه داده باشم و ام كلثوم نزدم باشد.
مـعـاويه از شعر او آگاه شد و سوگند خورد كه او بايد در سرزمين روم به سفيان بپيوندد تا هـر چـه به مردم رسيده است به او نيز برسد؛ يزيد با گروهي كه پدرش با وي همراه ساخت حركت كرد. پسر عباس، پسر عمر، پسر زبير و ابوايوب انصاري و ديگران و عبدالعزيز بن زراره كـلابـي نـيز در اين سپاه بودند... سپس يزيد همراه سپاه به شام بازگشت؛ و ابوايوب انصاري در قسطنطنيه درگذشت و نزديك حصارش به خاك سپرده شد[۳].
پس قدر متيقّن از نقل ابن اثير اين است كه يزيد فرمانده اين سپاه نبوده است و از امام حسين عليه السلام هم در اين جنگ گزارش نمی دهد.
طـبـري در تـاريـخش بر عدم حضور امام حسين عليه السلام در اين جنگ خبر می دهد، گرچه ادعا می کند که يـزيـد امیر سپاه بـوده و در ايـن سـال جنگ يزيد بن معاويه با روم بود، تا آن كه به قسطنطنيه رسيد و پسر عباس، پسر عمر و پسر زبير و ابوايوب انصاري به همراهش بودند[۴].
امـا يـعـقـوبـي مـي گـويد: معاويه پسرش، يزيد، را به جنگ تابستاني فرستاد در حالي كه سـفـيـان بـن سـيـف غـامـدي هـمـراهش بود و پيش از او به سرزمين روم وارد شد. مسلمانان در روم گـرفتار تب و آبله شدند. در آن هنگام ام كلثوم دختر عبدالله بن عامر زن يزيد بن معاويه بود و يزيد او را بسيار دوست مي داشت... [۵]. که پیش ازین از الکامل نقل کردیم.
سفارش و وصیت معاویه به مدارا با امام حسین(ع)
ابن اثير و طبري در تاريخ خود نقل كرده اند كه چون هنگام مرگ معاويه فرارسيد پسرش يزيد را طلبيد و به او چنين گفت: «اي پسرم من براستي سختي ها و پستي و بلندي ها را براي تو هموار كرده و كارها را براي تو آماده ساخته ام و دشمنان را برايت رام، و گروههاي عرب را براي تو خاضع و آنچه را هيچ كس براي ديگري جمع آوري نمي كند گرد آوردم، اينك تو نگران اهل حجاز باش كه آنها اصل و ريشه ي تو هستند،... به خصوص در مورد مردم عراق بنگر كه اگر هر روز از تو خواستند كه فرمانداري را عزل كني حتما اين كار را بكن، زيرا عزل يك فرماندار آسانتر است از اينكه صد هزار شمشير بر روي تو كشيده شود، و درباره ي مردم شام نيز بنگر كه اينها بايد پشتوانه و ذخيره ي تو باشند كه اگر از دشمن خود چيزي مشاهده كردي آنها را به كمك گيري، و چون بهره ي خود را از ايشان گرفتي مردم شام را به شهرهاي خود بازگردان كه اگر اينها در غير از شهرهاي خود اقامت گزينند اخلاقشان دگرگون شود... من از كسي بيمناك نيستم كه با تو در امر خلافت به نزاع برخيزد جز از چهار نفر: حسين بن علي، عبدالله بن عمر، عبدالله بن زبير، عبدالرحمن بن ابي بكر، اما عبدالله بن عمر كه او مردي است كه عبادت او را سرگرم و آرام ساخته و چون همه با تو بيعت كنند او نيز با تو بيعت خواهد كرد، و اما حسين بن علي مردي است سبكبار و مردم عراق هيچ گاه او را رها نخواهند كرد تا او را به قيام وادارند، و اگر قيام كرد و تو بر وي چيره شدي از او درگذر، كه او را رحمي نزديك و حقي بزرگ و خويشي نزديك با محمد(ص) است، و اما پسر ابوبكر كه او اگر ديد يارانش كاري كردند او هم آن كار را خواهد كرد و اندوهي ندارد جز در زنان و لهو و لعب، و اما آن كس كه همانند شير براي تو كمين كند و همانند روباه با تو فريبكاري كند كه اگر فرصتي به دست آورد حمله كند او پسر زبير است، و اگر چنين كاري كرد و تو بر وي چيره شدي او را تكه تكه كن و خون مردم او را هر چه مي تواني بريز[۶].».
آخرین وصیت، یا تلاش مذبوحانه
شکی نیست معاویه با شناختی که از امام حسین(ع) و دیگر افراد صاحب نفوذ در میان مسلمانان داشت، و فرزندش یزید را هم بیش از هر کس دیگر می شناخت، شدیدا نگران سرنوشت کرسی خلافت و حکومتی بود که تا کنون با زور و تزویر بر آن تکیه زده بود و خیلی دوست داشت بعد از خودش به خلف فاسدش یعنی یزید به ارث برسد ولذا تمام تلاشش بر این بود که راه را برای یزید هموار و مرکب سرکش خلافت را برای او رام نماید؛ در همین راستا نسبت به شخصیت هایی که ممکن بود مانع رسیدن یزید به خلافت بشود به او هشدار داده و راه برخورد با آنان را به سفارش و یاد آوری کرده است و این هرگز به معنای محبت، الفت و دلسوزی به امام حسین(ع) و اهل بیت نبوده بلکه ناشی از محبت پدرانه به یزید و مشاوره پیشگیرانه از سیاست های خشن و بر باد دهنده او می باشد. و این چیزی است که از ملاحظه متن سخنان معاویه بویژه در مورد امام حسین(ع) بخوبی اشکار است؛ آن جا که می گوید : «و اما حسين بن علي مردي است سبكبار و مردم عراق هيچ گاه او را رها نخواهند كرد تا او را به قيام وادارند، و اگر قيام كرد و تو بر وي چيره شدي از او درگذر، كه او را رحمي نزديك و حقي بزرگ و خويشي نزديك با محمد(ص) است،»
حلم و بردباري معاويه و دستور احسان و نيكي درباره ي دودمان پاک و طاهر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از برخورد های او با امیرالمومنین و امام حسن علیهماالسلام و صحابه صالح مانند حجر بن عدی و یارانش، هویدا است و تصور نمی شود نیاز به این وصیت نامه آن هم به شخصی مانند یزید باشد؛ اما قطعا یک کاربرد مهم دارد و آن فریفتن عوام و اقشار انبوه و عادی امت اسلامی که ارادت و محبت رسول خدا و اهل بیت اطهارش را در دل دارند و با شنیدن این وصیت نامه ممکن است یکبار دیگر حیله و مکر معاویه، چند صباح دیگر به حاکمیت عوام فریبانه اموی استمرار بخشیده و معاویه و آل سفیان را دوستدار خاندان رسالت و نبوت قلمداد نماید.
والحمد لله رب العالمین.
منابع
- ↑ الحديد/ ۱۳ .
- ↑ و وفد على معاويه و توجه غازيا إلى القسطنطينيه في الجيش الذي كان أميره يزيد بن معاويه. (ابن عساكر، على بن حسن، تاريخ مدينه دمشق، ج۱۴،ص ۱۱۱. دارالفکر، بيروت، ۱۴۱۵ق.)
- ↑ ابن اثير، على بن ابى الكرم، الکامل في التاريخ، ج۳، ص۴۵۸ـ۴۵۹، بيروت، دار صادر - دار بيروت، ۱۳۸۵/۱۹۶۵.
- ↑ طبری، محمد بن جرير، تاريخ الامم والملوک،، ج۵، ص۲۳۲، تحقيق محمد أبو الفضل ابراهيم ، بيروت، دار التراث ، ط الثانيه، ۱۳۸۷/۱۹۶۷.
- ↑ يعقوبی، احمد بن ابى يعقوب ، تاريخ يعقوبی،ترجمه محمد ابراهيم آيتى، ج۲، ص۱۶۱، تهران ، انتشارات علمى و فرهنگى ، چ ششم ، ۱۳۷۱ش.
- ↑ الکامل فی التاريخ، ج۴، ص۶؛ تاريخ الامم والملوک، ج۶ ص۱۷۹.