تأویل قرآن

Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
از ویکی پاسخ
نسخهٔ تاریخ ‏۹ فوریهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۱۳:۴۲ توسط A.ahmadi (بحث | مشارکت‌ها) (ابرابزار)
سؤال

تآویل قرآن چیست؟ چه کسانی می‌توانند قرآن را تأویل کنند؟


معنای تفسیر:

درباره تعریف اصطلاحی تفسیر، بین مفسران و دانشمندان علوم قرآنی اختلاف نظر وجود دارد که در جای خود به صورت مفصل به آنها پرداخته شده است.[۱] در این میان برخی از پژوهشگران با بررسی تعاریف موجود، تعریفی برگزیده از تفسیر را ارائه نموده‌اند؛ مثلاً در کتاب «مبانی تفسیر روایی» چنین آمده است: «تفسیر، علمی است که متکفل کشف و بیان مراد جدی خداوند از الفاظ قرآن است».[۲] به عنوان نمونه، «اولی الأمر» در آیه ۵۹ سوره نساء که می‌فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُم»، نیاز به تفسیر دارد و باید روشن و مشخص شود که مصداق «اولی الأمر» چه افرادی هستند. از این رو، جابر بن عبدالله انصاری از رسول الله (صلّی الله علیه و آله) چنین پرسش می‌نماید: «یَا رَسُولَ اللَّهِ عَرَفْنَا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَمَنْ أُولُو الْأَمْرِ الَّذِینَ قَرَنَ اللَّهُ طَاعَتَهُمْ بِطَاعَتِک» ‏؟ «ای رسول الله (صلّی الله علیه و آله)، الله و رسولش را می‌شناسیم، پس اولی الأمر چه کسانی هستند که خداوند اطاعتشان را به اطاعت خود همراه نموده است؟ پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) در پاسخ چنین فرمودند: «هُمْ خُلَفَائِی یَا جَابِرُ وَ أَئِمَّه الْمُسْلِمِینَ بَعْدِی» ؛‏ «ای جابر آنان جانشینان من و امامان مسلمانان پس از من هستند. سپس حضرت نام دوازده امام را برای جابر ذکر نمودند».[۳]

همچنین آیاتی مثل «وَ أَقیمُوا الصَّلاه وَ آتُوا الزَّکاه»،[۴] نیاز به تفسیر دارد؛ لذا پیامبر (صلّی الله علیه و آله)، شیوه نماز خواندن و چگونگی زکات دادن را برای مردم بیان نمودند.

شایان ذکر است که برای روشن ساختن مفهوم آیات قرآن و واضح کردن منظور پروردگار، نباید به مدارک ظنی و غیرقابل اطمینان، استناد نمود، بلکه باید به دلایلی تکیه کرد که عقلاً یا شرعاً حجیت و اعتبار آن ثابت و مسلّم است‏.[۵] از این رو، در تفسیر قرآن، بهره‌گیری از روایات اهل بیت(ع)، به عنوان مفسّران قرآن، انکار ناپذیر است و بدون در نظر گرفتن روایات، مراد خداوند کشف نمی‌شود و بیشتر مطالبی که در تفاسیر قرآن کریم آمده است، و مفسّران به ذکر آنها پرداخته‌اند، از مقوله تفسیر نیست، بلکه جزو مقدمات و مقارنات تفسیر است؛ از قبیل بحث‌ها و تحقیقات لغوی، رموز بلاغی، صنایع لفظی، استعارات و کنایات، امثال، حکایات، قصص پیشینیان، شأن نزول آیات، قرائت‌ها، و مانند آن. نام این گونه مطالب را باید «مبادی تفسیر» گذاشت.[۶] از این رو، در مواردی که روایتی از معصوم (علیه السلام) در تفسیر آیه وجود ندارد، فهم مفسِّر است و نمی‌توان به قطع بیان نمود که مراد خداوند همین است. البته این بدان معنی نیست که چنین فهمی فایده‌ای ندارد، بلکه چنین فهم‌هایی در راستای تدبّر در قرآن قرار دارد، ولی این فهم و تدبّر باید با در نظر گرفتن آیات دیگر، روایات، تاریخ و عقاید باشد؛ چه این که در مواردی، فهمی از آیات با عنوان تفسیر آیه در کتب تفسیری وجود دارد، حال آن که با موارد پیش گفته سازگاری ندارد. بنا بر این، چنین تفسیری ناصواب بوده و تفسیر به رأی است که بسیار مورد نکوهش قرار گرفته است. امام با قر (علیه السلام) فرمودند: «لَیْسَ شَیْءٌ أَبْعَدَ مِنْ عُقُولِ الرِّجَالِ مِنْ تَفْسِیرِ الْقُرْآنِ إِنَّ الْآیَه یَکُونُ أَوَّلُهَا فِی شَیْءٍ وَ آخِرُهَا فِی شَیْءٍ‏[۷][۸]؛ هیچ چیزی به مانند تفسسیر قرآن، دورتر از عقل انسان نیست، همانا اول آیه‌ای درباره چیزی است و آخر آن نیز درباره چیزی دیگر».

به نظر می‌رسد این روایت به این معنا باشد که تفسیر قرآن به معنای دانستن تفسیر «تمام آیات» و حتی تفسیر «یک آیه به تمامه»، از عهده عقل بشر، جز اهل بیت(ع)، خارج است و مفسِّران تا اندازه‌ای می‌توانند به تفسیر قرآن دست یابند و کتاب تفسیر زمانی به معنای واقعی تفسیر است که از روایات بهره‌مند باشد، در غیر این صورت صرفاً فهم مفسِّر است که در مواقعی به تفسیر آیه دست یافته است.

معنای تأویل

مفهوم‌شناسی

تأویل در روایات به «مفهوم باطنی قرآن» معنا شده است. در روایتی امام باقر(ع)، ظاهر قرآن را تنزیل و باطن آن را تأویل دانسته است.[۹] بر اساس روایات، قرآن افزون بر معنای ظاهر، معنای باطنی نیز دارد.[۱۰] در اصطلاح علوم قرآنی، معنای باطنی به مواردی گفته می‌شود که ظاهر الفاظ آیات، دلالتی بر آن ندارد و از دسترس عموم مردم به دور است.[۱۱]

برای نمونه، ظاهر آیات ۵ و ۶ سوره قصص بیانگر اراده خدا در نابودی فوعون و پیروزی حضرت موسی(ع) و یاران او است. در برخی روایات، این آیات به پیامبر(ص)[۱۲] و اهل بیت(ع)[۱۳] تأویل شده است.

عالمان به تأویل

به عنوان نمونه آیه ۵ و ۶ سوره قصص که می‌فرماید: «وَ نُریدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّه وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثین * وَ نُمَکِّنَ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ نُرِیَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما کانُوا یَحْذَرُون»؛ بیانگر اراده خداوند در نابودی فرعونیان و پیروزی حضرت موسی (علیه السلام) و یارانش است، بر اساس روایات متعدد، به پیامبر (صلّی الله علیه و آله) و اهل بیت(ع) به ویژه امام عصر ارواحنا فداه، تأویل شده است. پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) در روایتی به سلمان فرمودند: «وَ نَحْنُ تَأْوِیلُ هَذِهِ الْآیَه». نیز امام صادق (علیه السلام) درباره این آیه به مُفَضَّل چنین فرمودند: «وَ اللَّهِ یَا مُفَضَّلُ إِنَ تَنْزِیلَ هَذِهِ الْآیَه فِی بَنِی إِسْرَائِیلَ وَ تَأْوِیلَهَا فِینَا؛ به خدا قسم ای مفضل، ظاهر قرآن درباره بنی اسرائیل است و تأویل آن درباره ما است».

این تأویل از ظاهر الفاظ دانسته نمی‌شود؛ لذا تنها اهل بیت(ع) این را می‌دانند؛ از این رو قرآن کریم می‌فرماید: «ما یَعْلَمُ تَأْویلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ»؛ تأویل قرآن را جز خدا و راسخان در علم کسی نمی‌داند». امام صادق «ع» در این باره فرمودند: « «فَرَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله أَفْضَلُ الرَّاسِخِینَ فِی الْعِلْمِ قَدْ عَلَّمَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ جَمِیعَ مَا أَنْزَلَ عَلَیْهِ مِنَ التَّنْزِیلِ وَ التَّأْوِیلِ وَ مَا کَانَ اللَّهُ لِیُنْزِلَ عَلَیْهِ شَیْئاً لَمْ یُعَلِّمْهُ تَأْوِیلَهُ وَ أَوْصِیَاؤُهُ مِنْ بَعْدِهِ یَعْلَمُونَهُ کُلَّه‏؛ پیامبر خدا (صلّی الله علیه و آله) افضل و برترین راسخان در علم بود و تمام آنچه را خداوند از تنزیل و تأویل قرآن بر او نازل کرده بود، به او آموخت، خداوند هرگز چیزی بر او نازل نکرد که تأویل آن را به او تعلیم نکند و اوصیای پس از وی هم، تمام آن را می‌دانند».[۱۴]

در تأویل، معنای غایت و حقیقت امر نهفته است؛ مانند داستان حضرت خضر و موسی (علیهما السلام) که حضرت خضر (علیه السلام) از حقیقت اموری آگاه بود که حضرت موسی (علیه السلام) از آن اطلاع نداشت. در واقع تأویل، مآل و نتیجه کار است و کشف از حقیقت می‌کند.

فرق تفسیر با تأویل

از تحقیقات و پژوهش‌های صورت گرفته به دست می‌آید که تفسیر غیر از تأویل است؛ از این رو می‌بینیم که برخی از راویان، هم کتاب التفسیر داشته‌اند و هم کتاب التأویل. نیز امیر المؤمنین (علیه السلام) چنین فرمودند که پیامبر (صلّی الله علیه وآله) هم تأویل قرآن و هم تفسیر آن را به من آموختند؛ بیان حضرت چنین است: «فَمَا نَزَلَتْ عَلی رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ آیَه مِنَ الْقُرْآنِ إِلَّا أَقْرَأَنِیهَا، وَ أَمْلَاهَا عَلَیَّ، فَکَتَبْتُهَا بِخَطِّی، وَ عَلَّمَنِی تَأْوِیلَهَا وَ تَفْسِیرَهَا، وَ نَاسِخَهَا وَ مَنْسُوخَهَا، وَ مُحْکَمَهَا وَ مُتَشَابِهَهَا، وَ خَاصَّهَا وَ عَامَّهَا، وَ دَعَا اللَّهَ أَنْ یُعْطِیَنِی فَهْمَهَا وَ حِفْظَهَا؛ هیچ آیه‌ای از قرآن بر رسول الله (صلّی الله علیه و آله) نازل نشد مگر این که بر من قرائت و املاء نمود و من آن را به خط خود نوشتم و تأویل، تفسیر، ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه و خاص و عام آیات را به من آموخت و دعا نمود که فهم و حفظ آیات قرآن به من داده شود».[۱۵]

این روایت بیانگر این نکته است که تأویل با تفسیر فرق دارد، هر چند وجوه مشترکی بین آن دو وجود دارد. توضیح این که تفسیر مثل تأویل، شامل بطن قرآن می‌شود، ‏[۱۶] اما با این تفاوت که تأویل عالی‌ترین نماد مراد خداست[۱۷] و ناظر به حقایق خارجی است و بیانگر حقیقتی ورای مفاد ظاهری آیات قرآن است[۱۸] که به تعبیر روایتی، برخی از حقایق در گذشته اتفاق افتاده و برخی هنوز اتفاق نیافتاده است. امام باقر (علیه السلام) فرموده است: «بَطْنُهُ تَأْوِیلُهُ مِنْهُ مَا قَدْ مَضَی وَ مِنْهُ مَا لَمْ یَکُنْ یَجْرِی کَمَا یَجْرِی الشَّمْسُ وَ الْقَمَر[۱۹]؛ بطن قرآن، تأویل آن است، بخشی از آن (تأویل) واقع شده، و تأویل بخشی دیگر هنوز تحقق پیدا نکرده است.[۲۰]


مطالعه بیشتر

منابع

  1. معرفت، محمد هادی، التفسیر و المفسرون فی ثوبه الغشیب؛ خویی، سید ابوالقاسم، البیان فی تفسیر القرآن؛ طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱، مقدمه؛ مصباح یزدی، محمد تقی، قرآن‌شناسی، قم، مؤسسه امام خمینی (ره)، ج۲؛ رجبی، محمود، روش‌شناسی تفسیر قرآن، قم، پژوهشکده حوزه و دانشگاه،
  2. فاکر میبدی، محمد، مبانی تفسیر روایی، قم، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، ۱۳۹۳، چاپ اول، ص۳۷.
  3. مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ ق، چاپ دوم، ج‏۳۶، ص۲۵۰.
  4. سوره بقره، آیه ۴۳.
  5. خویی، سید ابوالقاسم، بیان درمسائل قرآن، ترجمه: محمد صادق نجمی، ص۵۲۶.
  6. نشریه آفاق نور، سال چهارم، قم، ۱۳۸۷، شماره اول، ج۱، ص۳۳.
  7. برقی، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، قم، دار الکتب الإسلامیه، ۱۳۷۱ ق، چاپ دوم، ج‏۲، ص۳۰۰، ح ۵.
  8. برقی، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، قم، دار الکتب الإسلامیه، ۱۳۷۱ ق، چاپ دوم، ج‏۲، ص۳۰۰، ح ۵. همان. برقی، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، ج‏۲، ص۳۰۰، ح ۵.
  9. مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ ق، چاپ دوم، ج‌همان، مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، ج۸۹، ص۹۷، ح ۶۴.
  10. مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ ق، چاپ دوم، مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، پیشین، ج۳۳، ص۱۵۵.
  11. مصباح یزدی، محمد تقی، قرآن‌شناسی، قم، مؤسسه امام خمینی (ره)، ۱۳۸۶، چاپ اول، ج۲، ص۲۶۱.
  12. مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ ق، چاپ دوم، ج‌مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، پیشین، ج۵۳، ص۱۴۳، ح ۱۶۲.
  13. مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ ق، چاپ دوم، ج‏۵۳همان، مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، ج۵۳، ص۲۶.
  14. کلینی، محمد، ‏الکافی، تهران، دار الکتب الإسلامیه، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ ق‏، چاپ چهارم، ج۱، ص۲۱۳، ح ۲.
  15. کلینی، محمد، ‏الکافی، تهران، دار الکتب الإسلامیه، ۱۴۰۷ ق‏، چاپ چهارم، ج۱، همان، کلینی، محمد، الکافی، ج‏۱، ص۶۴.
  16. جابر بن یزید جُعفی می‌گوید از تفسیر چیزی از قرآن از امام باقر (علیه السلام) پرسش نمودم و امام (علیه السلام) جواب دادند. سپس دوباره از آن چیز پرسش نمودم و حضرت جواب دیگری به من دادند. به آن حضرت عرض کردم: فدایت شوم در این مسئله جوابی غیر از جواب نخست دادید؛ امام (علیه السلام) فرمودند: «یَا جَابِرُ إِنَّ لِلْقُرْآنِ بَطْناً وَ لِلْبَطْنِ بَطْناً وَ لَهُ ظَهْرٌ وَ لِلظَّهْرِ ظَهْرٌ». المحاسن، ج‏۲، ص۳۰۰، ح ۵.
  17. فاکر میبدی، محمد، مبانی تفسیر روایی، ص۳۵.
  18. مصباح یزدی، محمد تقی، قرآن‌شناسی، قم، مؤسسه امام خمینی (ره)، ۱۳۸۶، چاپ اول، مصباح یزدی، محمد تقی، قرآن‌شناسی، پیشین، ج۲، ص۲۴۴.
  19. مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ ق، چاپ دوم، ج‌مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، پیشین، ج‏۸۹، ص۹۷، ح ۶۴.
  20. همچون اخبار مربوط به حضرت حجت (علیه السلام) و ظهورشان که روایاتی در تأویل آیات مربوطه مثل آیه ۱۰۵ سوره انبیاء و آیه ۵۵ سوره نور وارده شده است.