نحسی فاخته

Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
از ویکی پاسخ
سؤال

برخی معتقدند که فاخته پرنده‌ای نحس است و بر بام هر خانه آواز بخواند در آواز خود صاحب خانه را نفرین می‌کند. آیا در اسلام و احادیث این باور پذیرفته است؟


از مضمون چندین روایت استفاده می‌شود که فاخته پرنده‌ای شوم بوده و هنگامی‌که در خانه‌ای حضور دارد، اهل آن خانه را نفرین می‌کند. از این رو در این روایات از نگهداری آن در منزل نهی شده است. در صورت پذیرش این موضوع باید توجه داشت که این به معنای نحوست ذاتی این پرنده نیست، بلکه ممکن است نوع ارتباط آن با زندگی انسان اثرات نامناسبی را به دنبال داشته باشد. توضیح اینکه همه مخلوقات جلوه ای از تجلیات خداوند بوده و پذیرش نحوست ذاتی و مطلق یک مخلوق الهی قابل پذیرش نیست.

مبارک یا نحس بودن برخی اماکن، زمان‌ها یا موجودات از اموری است که از دیرباز در میان باورهای عمومی مردم وجود داشته است. با توجه به اینکه در میان آیات قرآن کریم نیز سخن از مبارک یا نحس بودن برخی ایام و مکان‌ها[۱] به میان آمده است و نیز در برخی روایات به بعضی از اشیاء یا موجودات اطلاق شوم یا نحس شده است، از این رو فهم معنای صحیح این آیات و روایات بسیار ضروری است، تا در پرتو این فهم صحیح از کج‌اندیشی‌ها و ورود باورهای خرافی در این حوزه ممانعت به عمل آید.

نحس بودن فاخته در احادیث

در مورد شومی و نحوست پرنده‌ای به نام فاخته[۲] در برخی کتاب‌های حدیثی روایاتی نقل شده است:

  • مرحوم کلینی در کتاب کافی، در بابی به نام «باب الفاخته و الصلصل» سه روایت در این باب نقل کرده است.
  • کتاب بصائرالدرجات تحت عنوان «باب فی الأئمه أنهم یعرفون منطق الطیر» چندین روایت که دارای مضمونی مطابق یا مشابه آنچه در کافی است، آمده است.
  • علامه مجلسی نیز در جلد ۶۲ بحارالانوار ضمن بابی به عنوان «باب الحمام و أنواعه من الفواخت و القماری و الدباسی و الوراشی و غیرها» تمامی این روایات را جمع‌آوری کرده است که مجموع آنها به بیش از ده روایت می‌رسد.

روایات نحس بودن فاخته

متن سه روایت از روایاتی که به روشنی دلالت بر نحوست این پرنده دارند:

  • «أَبِی بَصِیرٍ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَی أَبِی عَبْدِ اللَّهِ فَقَالَ لِی یَا أَبَا مُحَمَّدٍ اذْهَبْ بِنَا إِلَی إِسْمَاعِیلَ نَعُودُهُ وَ کَانَ شَاکِیاً فَقُمْنَا وَ دَخَلْنَا عَلَی إِسْمَاعِیلَ فَإِذَا فِی مَنْزِلِهِ فَاخِتَه فِی قَفَصٍ تَصِیحُ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ یَا بُنَیَّ مَا یَدْعُوکَ إِلَی إِمْسَاکِ هَذِهِ الْفَاخِتَه أَ وَ مَا عَلِمْتَ أَنَّهَا مَشُومَه أَ وَ مَا تَدْرِی مَا تَقُولُ قَالَ إِسْمَاعِیلُ: لَا. قَالَ: إِنَّمَا تَدْعُو عَلَی أَرْبَابِهَا فَتَقُولُ فَقَدْتُکُمْ فَقَدْتُکُمْ فَأَخْرِجُوهُ؛ ابوبصیر می‌گوید نزد امام صادق رفتم و به من فرمود: ای ابا محمّد، به همراه ما بیا تا از اسماعیل عیادت کنیم، بیمار بود، برخاستیم نزد او رفتیم. در خانه‌اش فاخته‌ای در قفس بود و می‌خواند. فرمود: پسرم برای چه این فاخته را نگهداشتی؟ نمی‌دانی که شوم است؟ آیا می‌دانی چه می‌گوید؟ گفت: نه فرمود: نفرین می‌کند بر صاحبش می‌گوید: نیست شوید! او را بیرون کنید.»[۳]
  • «عُثْمَانَ الْأَصْبَهَانِیِّ قَالَ: أُهْدِیَتْ لِإِسْمَاعِیلَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ صُلْصُلًا[۴] فَدَخَلَ أَبُوعَبْدِاللَّهِ فَلَمَّا رَآهُ قَالَ هَذَا الطَّیْرُ الْمَشْئُومُ أَخْرِجُوهُ فَإِنَّهُ یَقُولُ فَقَدْتُکُمْ فَافْقِدُوهُ قَبْلَ أَنْ یَفْقِدَکُمْ؛ یک فاخته برای اسماعیل پسر امام صادق هدیه آوردند و چون حضرت آمد و آن را دید، فرمود: این پرنده شوم است، او را بیرون کنید. این پرنده می‌گوید: نیست شوید، او را نابود کنید، پیش از آنکه شما نیست شوید.»[۵]
  • «حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا قَالَ: أُهْدِیَ إِلَی أَبِی عَبْدِ اللَّهِ فَاخِتَه وَ وَرَشَانٌ وَ طَیْرٌ رَاعِبِیٌّ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ أَمَّا الْفَاخِتَه فَتَقُولُ فَقَدْتُکُمْ فَقَدْتُکُمْ فَافْقِدُوهَا قَبْلَ أَنْ تَفْقِدَکُمْ فَأَمَرَ بِهَا فَذُبِحَتْ وَ أَمَّا الْوَرَشَانُ فَیَقُولُ قُدِّسْتُمْ قُدِّسْتُمْ فَوَهَبَهُ لِبَعْضِ أَصْحَابِهِ وَ الطَّیْرُ الرَّاعِبِیُّ یَکُونُ عِنْدِی أُسَرُّ بِهِ؛ به امام صادق فاخته و ورشان و راعبی هدیه شد. حضرت فرمود: فاخته گوید: نیست شوید، نیست شوید، او را نابود کنید پیش از آنکه نابودتان کند و فرمود: سرش را بریدند. ورشان گوید: پاک باشید، پاک باشید، و آن را به یکی از اصحابش بخشید، و پرنده راعبی نزد من باشد که بدان شاد هستم.»[۶]

در این سه روایت و برخی روایات دیگر به صراحت از شوم بودن فاخته و نفرین او بر اهل خانه سخن به میان آمده و از این رو از نگهداشتن آن منع شده است. بعید نیست که بتوان از روایاتی که فقط بحث نفرین این پرنده را مطرح می‌کنند نیز، شومی و نحوست را برداشت نمود.

در صورت پذیرش سند این روایات[۷] و قبول صدور آن از سوی معصومان(ع)، ممکن است بتوان با توضیحاتی این موضوع را پذیرفت:

۱. اینکه خداوند متعال برای ابتلا و امتحان انسان‌ها از عواملی استفاده می‌کند که از جمله این عوامل می‌توان به برخی جانوران از جمله فاخته اشاره داشت. ائمه «ع» نیز به دلیل برخورداری از علوم الهی از چنین حقایقی پرده برداشته‌اند تا مؤمنان در مسیر زندگی خود، به خوبی متوجه امور ماورائی و غیرمحسوس نیز باشند.

۲. نحوست و بدیُمنی این پرنده در ارتباط با ما انسان‌هاست و به این معنا نیست که این پرنده ذاتاً موجودی نحس و بی‌فایده است؛ چرا که در نگاه توحیدی، تمام هستی جلوه‌ای از تجلیات خداوند بوده و امکان آنکه موجودی به‌طور مطلق شر باشد، وجود ندارد؛ بنابراین در صورت پذیرش محتوای این روایات یا روایاتی شبیه آن نباید آن مخلوق را به‌طور ذاتی شر دانست.

۳. نکته پایانی اینکه از برخی روایات[۸] چنین به دست می‌آید که حیوانات نیز دارای بهره‌ای از فهم و درک حقایق بوده و حتی برخی از آنها نسبت به اهل بیت پیامبر دارای محبت بوده و از این رو نسبت به نگهداری این دسته از حیوانات چنا‌نکه در روایت سوم ملاحظه شد، توصیه‌هایی در روایات وجود دارد؛ بنابراین بعید نیست که بپذیریم ارتباط ما انسان‌ها با حیوانات نیز باید بر اساس ملاک‌هایی باشد، تا از آسیب‌های احتمالی در امان بمانیم. البته علم محدود ما راهی به کشف اموری از این دست را نداشته و برای نیل به آنها باید دست به دامان پیامبر و اهل بیت او دراز کرده و از خرمنِ دانش بی‌کران آنها چنین خوشه‌هایی را برچید.


منابع

  1. به عنوان نمونه ر.ک. قصص/۳۰؛ دخان/ ۳؛ فصلت/۱۶.
  2. پرنده‌ای خاکستری رنگ که دارای خطی سیاه در گردن است که به جهت آوازش آن را کوکو نیز گویند.
  3. کلینی، محمد، الکافی، تهران، اسلامیه، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق. ج۶، ص۳۵۲
  4. در برخی کتب لغوی صلصل را همان فاخته دانسته‌اند. لسان العرب، ج۱۱، ص۳۸۴
  5. کلینی، محمد، الکافی، تهران، اسلامیه، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق. ج۶، ص۳۵۲
  6. صفار، محمد، بصائر الدرجات فی فضائل آل محمّد صلّی الله علیهم، قم، مکتبه آیت الله مرعشی نجفی، چاپ دوم، ۱۴۰۴ ق، ج‏۱، ص۳۴۳
  7. بررسی سند چند روایت از این روایات، ضعف آنها را به دنبال داشت ولی از آنجا که تعداد روایات قابل توجهی در این باب وجود دارد بعید نیست که بتوان اطمینانی نسبی نسبت به صدور این مضامین را پذیرفت.
  8. ر. ک. جلد ۶۱ و ۶۲ از کتاب بحارالانوار.