نقش امام باقر(ع) در نقل سیره نبوی(ص)
این مقاله هماکنون به دست Shamloo در حال ویرایش است. |
آیا روایاتی درباره سیره رسول خدا(ص) در منابع از امام محمدباقر(ع) نقل شده است؟
جایگاه امام باقر(ع) در نقل اخبار سیره
برخی محققان، جایگاه امام باقر(ع) در نقل روایات سیره نبوی(ص) قابل توجه قلمداد کردهاند؛ آنان وجود اخبار فراوان از امام در منابع کهن سیره را نشانه ای برای این جایگاه قلمداد کرده اند.[۱] گفته شده که این نقلها فقط در منابع شیعه دیده نمیشود، بلکه اخبار فراوانی از سیره رسول خدا(ص) در منابع اهلسنت از امام باقر(ع) نقل شده است.[۲]
اخبار مربوط سیره رسول خدا(ص) نقلشده از امام باقر(ع) در موضوعاتی چون کیفیت رویدادهای تاریخی، تاریخ حوادث، اسامی اشیاء متعلق به رسول خدا(ص)، چگونگی دفن او و نام اشخاص درگیر در برخی از رویدادهای خاص زندگی پیامبر(ص) دانسته شده است.[۳] رسول جعفریان، مورخ، معتقد است که تعداد این روایات سیرهای و کیفیت آنها را نشان دهنده سهم قابل توجه امام(ع) در این رشته تاریخی دانسته است. از نظر جعفریان، این روایات گرایش خاص اهل بیت(ع) را در تببین برخی از موارد سیره نبوی، بهویژه در موارد اختلافی میان آنان و اهلسنت، را نشان میدهد.[۴]
نمونههایی از منابع شیعه
نمونههایی از اخبار سیره نبوی(ص) در منابع کهن شیعه نقل شده است؛ از جمله:
- «عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ(ع) قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص فِي مَرَضِهِ الَّذِي قُبِضَ فِيهِ ادْعُوا لِي خَلِيلِي فَأَرْسَلَتْ عَائِشَةُ وَ حَفْصَةُ إِلَى أَبَوَيْهِمَا فَلَمَّا جَاءَا غَطَّى رَسُولُ اللَّهِ ص وَجْهَهُ وَ رَأْسَهُ فَانْصَرَفَا فَكَشَفَ رَأْسَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص ثُمَّ قَالَ ادْعُوا لِي خَلِيلِي فَأَرْسَلَتْ حَفْصَةُ إِلَى أَبِيهَا وَ عَائِشَةُ إِلَى أَبِيهَا فَلَمَّا جَاءَا غَطَّى رَسُولُ اللَّهِ ص وَجْهَهُ فَانْطَلَقَا وَ قَالا مَا نَرَى رَسُولَ اللَّهِ ص أَرَادَنَا قَالَتَا أَجَلْ إِنَّمَا قَالَ ادْعُوا لِي خَلِيلِي أَوْ قَالَ حَبِيبِي فَرَجَوْنَا أَنْ تَكُونَا أَنْتُمَا هُمَا فَجَاءَهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع وَ أَلْزَقَ رَسُولُ اللَّهِ ص صَدْرَهُ بِصَدْرِهِ وَ أَوْمَأَ إِلَى أُذُنِهِ فَحَدَّثَهُ بِأَلْفِ حَدِيثٍ لِكُلِّ حَدِيثٍ أَلْفُ بَابٍ.؛ رسول خدا(ص) در آن مرضى كه وفات يافت فرمود دوست من را نزد من بخوانيد. عايشه و حفصه فرستادند پدرانشان آمد چون چشم رسول(ص) خدا به آنها افتاد سر و روى خود را پوشيد تا برگشتند و رسول خدا(ص) سر خود را بيرون آورد سپس فرمود دوست مرا نزد من بخوانيد. دوباره حفصه و عايشه فرستادند پدران خود را خواستند چون آمدند باز رسول خدا(ص) روى خود را پوشانيد، برگشتند و گفتند ما گمان نداريم ما را خواسته باشد. دخترانشان گفتند: آرى، همانا گفت دوست مرا بخوانيد؛ ما اميد داشتيم كه مقصودش شما باشد. در اين ميان امير مؤمنان(ع) نزد آن حضرت آمد چون او را ديد در آغوش كشيد و سر بهگوشش گذاشت و هزار حديث بهاو گفت كه هر حديثش هزار باب داشت.»