پیش نویس:فلسفه
مقدمه
علم فلسفه از علومیست که مورد مناقشات زیادی قرار گرفته و در کنار موافقان و طرفدارانی که دارد، مخالفانی را هم به دنبال خود دوانده است که همین مورد، موجب اختلافاتی نه چندان کم در بین اهالی علم شده است. بدیهیست که اغلب مناقشاتی که رخ میدهد، به دلیل اختلاف تعاریفیست که وجود دارد؛ برای مثال در آن زمان با شعار آزادی انقلاب کردند و اینک عده ای را می بینیم که با همین شعار ، آزادی را طالب اند در حالی که تعاریف هر دو گروه از آزادی متفاوت است؛ عده ای مرادشان از آزدی، رهایی از ظلم و جور و ذلت است و عده ای دیگر مرادشان، رهایی از هر قید و بندیست و برهنگی را پیشه خواهند.
حال برای حل این مناقشات مهم و پر سر و صدا در علم فلسفه، ناچار به بررسی و ارائه ی تعریف صحیحی از فلسفه هستیم اما ابتداء در سدد بررسی تعریف این علم و به تبع آن برطرف کردن اختلاف نظر و مناقشاتی که از اختلاف تعاریف نشأت گرفته، می باشیم.
اولین موضوعی که درمورد فلسفه باید بررسی شود، چیستی آن است؛ اما لازم است که قبل از پاسخ به این سوال، به مقدماتی مهم و موثر پرداخته شود تا به واسطه ی آنها، به تعریفی صحیح و جامع از فلسفه رسید. ابتدئا باید تاریخچه ای کلی در مورد این علم و طریقه ی پیدایشش دانسته و بعد با دیدی صحیح تر به سراغ تعریف این علم رفته شود.
تاریخچه
هر علمی دارای تاریخچه ایست که پشتوانه و طریقه ی پیدایش آن علم را به تصویر میکشد و به مخاطب، تصویری کامل تر و جامع تر اهدا میکند و کمک میکند که با دیدی باز تر به مطالعه آن علم بنشیند؛ علم فلسفه نیز دارای تاریخچه ای بسیار جذاب است که هر خواننده ای را میخکوب می نشاند و او را مجاب به خواندن میکند. تاریخچه این علم نیز به چند بخش تقسیم میشود : آغاز تفکر فلسفی، دنیای اساطیر، پیدایش سوفیسم و شک گرایی، دوران شکوفایی فلسفه
آغاز تفکر فلسفی
در تاریخ، اطلاعات دقیقی از نحوه ی پیدایش تفکر فلسفی نداریم، اما با تأملی بیشتر میتوان پی برد که آغاز تفکر انسان ها همزمان بوده با آفرینش آنها. از آن زمان تا به حال هر انسانی که زندگی میکرد، جدای از فکر و اندیشه نبوده و تفکر همیشه با او همراه بوده است؛ اما در میان تمامی اندیشه های بشری، آنچه مربوط به شناخت این هستی بیکران و آغاز و پیدایش آن است توأم با اعتقادات مذهبی بوده.[۱] آنگونه که در تاریخ ذکر شده است، قدیمی ترین تفکرات فلسفی مربوط به حکمای یونان است که حدود شش قرن قبل از میلاد مسیح می زیستند؛ هرچند که اندیشه هایشان ترتیب خاصی را نداشته و صرفا به مرحله ی بیان رسیده اند.
دنیای اساطیر
فلسفه، شیوه ی اندیشیدن جدیدی ست که تقریبا 600 سال قبل از میلاد مسیح در یونان آغاز شد؛ اما قبل از آن مذاهب مختلفی در جهان سعی میکردند پرسش های بشر را پاسخ دهند؛ پرسش هایی از قبیل:
- مهمترین کار در زندگی چیست؟
- معنای زندگی چیست؟
- من کیستم؟
- جهان کی و چه زمان بوجود آمد؟
- دنیا چگونه خلق شده است؟
- آیا اراده و هدفی پشت این اتفاقات وجود دارد؟
- آیا حیاتی پس از مرگ خواهد بود؟
اما پاسخ های دینی، اکثرشان همراه با افسانه و اسطوره از نسلی به نسل دیگر منتقل شد؛ اسطوره، قصه ای درمورد خدایان است. مثلا یکی از مهم ترین خدایان شمال اروپا ثور نام داشت، در دوران قدیم مردم سرزمین اسکاندیناوی معتقد بودند که ثور در آسمان سوار بر ارابه ایست که دو بز نر آن را میکشند. وقتی ثور گرز خود را در آسمان تکان میدهد رعد و برق شکل میگیرد و اهمیت ثور به این دلیل بود که کشاورزان اروپایی و وایکینگی معتقد بودند که اگر خدای رعد و برق یا همان ثور نباشد، همه ما از بی غذایی خواهمی مرد و تمام زندگانی ما مدیون به اوست.
و یا خدای دیگری به نام هرمس که در میان دیگر خدایان طبیعت، زیرک و چابک و جسور بود و بدین سبب در نقش پیام رسان خدایان را داشت و قادر به رفت آمد در بین جهان انسان ها و جهان خدایان بود.و یا خدای نور و روشنایی که آپولو نام داشت؛ خدایی که هیچ سیاهی و تاریکی در او نیست که به خدای زرین مو نیز او را لقب داده اند و یا الهه ی عشق و زیبایی که الهام بخش شعر و سخنان شور انگیز بود، کسی بود که همه را فریب میداد و هیچ کس در برابرش تاب ایستادگی نداشت و او آفرودیت نام داشت که میتوانست مخالفان خود را به اجسام جان بخشد و یا اجسام را به انسان تبدیل کند. و کلی افسانه دیگر از اساطیر و خدایان که در آن دوران بی شمار بود.[۲]
در آن زمان، انسان ها سعی میکردند در هنگام مشکلات و بلایای طبیعی از قبیل خشکسالی و بیماری ها، به مبازه با نیروهای شیطانی و پلید بپردازند و این کار را هم از طریق نذر و نیاز انجام میدادند؛ نذر نیاز یکی از مهمترین کارهایی بود که مردم آن زمان به آن پایبند بودند. آنها میگفتند که نذر و نیاز بر قدرت خدایان می افزارید، انسان ها باید چیز هایی را پیش کش خدایان کنند تا آنها قدرت یابند و بر قوای پلیدی ها، چیره شوند و از این قبیل کارها.[۳]
سوفیسم و شک گرایی
در قرن پنجم پیش از میلاد مسیح، اندیشمندانی بودند که به زبان یونانی «سوفیست» نامیده میشدند که به معنای حکیم و دانشور بود. آنها بسیار عالم بودند و در اصل جزء عالمان زمان خودشان به حساب می آمدند و محل رجوع بوند؛ اما در کنار این حد از معلومات، به حقائق ثابت این عالم باور نداشتند و حتی هیچ چیز را قابل شناخت یقینی و صد در صد نمیدانستند.[۴] همانطور که در بالا گفته شد، آنها معلمانی و وکلای حرفه ای بودند که با واسطه ی فن خطابه قوی شان و مناظرات سفسفته انگیزشان، بازار گرمی برای خودشان برپا کرده بودند. وکیل بودنشان اقتضا میکرد که بتوانند هر چیزی را اعم از صحیح و یا نا صحیح به مرحله ی اثبات برسانند و همین امر موجب شد که کم کم انی فکر در وجودشان بارور شود که اساسا حقیقتی ورای اندیشه انسان وجود ندارد!
داستان آن شخص را شنیده اید که به شوخی میگفت: «در فلان خانه حلوای مجانی میدهند. عده ای از روی ساده لوحی به سوی خانه ی مزبور شتافتند و جلو آن ازدحام کردند، کم کم خود گوینده هم به شک افتاد و برای اینکه از حلوای مجانی، محروم نشود به صف ایشان پیوست.»[۵]
و حکایت سوفیستان هم اینگونه شد و رفته رفته به انحراف رفتند.
واژه سوفیست که به معنای حکیم و اهل علم بود، به سبب اینکه لقب شده بود برای همچین افرادی، کم کم از معنای اصلی خود فاصله گرفت و علامتی شد برای شیوه استدلال مغالطه آمیز. این واژه در زبان عرب به سوفسطی در آمد و واژه ی سفسطه هم از همان ریشه گرفته شد.