دلایل خلافت بلافصل امام علی(ع)
این مقاله هماکنون به دست Golpoor در حال ویرایش است. |
دلایل خلافت بلافصل امام علی(ع) چیست؟
دلایل عقلی و نقلی
علمای شیعه بلافصل بودن خلافت امام علی(ع) را با دلایل عقلی و نقلی معتبر و متقن اثبات کردهاند. رسالت پیامبر خاتم(ص) بدون خلافت و جانشینی شایسته و صالح، کامل نخواهد بود و کسی این شایستگی را دارد که از هر جهت تشابه به پیامبر داشته و از لحاظ علمی و مقام معنوی و شایستگی اجتماعی نسبت به دیگران برتر باشد. با توجه به مستندات قرآنی، روایی و تاریخی، در میان صحابه پیامبر هیچکس به اندازه علی(ع) شایستگی این مقام را نداشته است. این ویژگی ممتاز و منحصر به فرد در امیرمؤمنان و فرزندان معصوم او در طول تاریخ برای تمامی مورخان و محدثان محرز شده است؛ اگر چه با سانسور تاریخنگاران مواجه بوده است.
دلایل قرآنی
در مورد خلافت بلافصل امام علی(ع) حدود ۸۴ آیه در قرآن کریم از جمله آیه تطهیر،[۱] آیه تبلیغ، [۲] آیه مودت،[۳] آیه مباهله،[۴] آیه هادی،[۵] آیه اولی الامر[۶] و آیه «انما ولیکم الله و رسوله والذین امنوا الذین یقیمون الصلاه و یؤتون الزکاه و هم راکعون»[۷] مستقیماً در مورد خلافت بلافصل امام علی(ع) دانسته شده و از نظر عقل نیز ثابت شده است؛ برخی از برداشتها از آیات عبارتاند از:
- امام باید معصوم باشد و جز علی(ع) کسی از خلفای سه گانه معصوم نبودند.
- از شرائط امام این است که گناه نکرده باشد، در حالیکه خلفای سه گانه قبل از اسلام بت پرست بودند.
- برای امامت امام وجود نص داشته لازم است و غیر از علی(ع) نصی درباره هیچکس وجود ندارد.
- امام، رهبری عامه مردم و امت است و باید زهد، علم، عبادت، شجاعت و ایمان داشته باشد و تنها حضرت علی(ع) جامع این صفات بود.[۸]
دلایل روایی
برخی از مستندات روایی معتبر در مورد خلافت بلافصل امام علی(ع) عبارتاند از:
حدیث انذار عشیره
پیامبر اسلام(ص) پس از نزول آیه «و انذر عشیرتک الاقربین»[۹] مأمور شد تا رسالت خود را آشکار ساخته و نزدیکانش را به آیین اسلام فراخواند. ایشان در جلسهای رسالت خویش را به خویشاوندانش ابلاغ کرد و فرمود: هر یک از شما مرا در این امر یاری دهد، برادر و وصی و جانشین من خواهد بود. کسی از خویشاوندان پیامبر پاسخ نداد و تنها علی(ع) که کم سن و سالترین فرد آن جمع بود فرمود: ای رسول خدا من در این امر تو را یاری خواهم کرد. رسول خدا(ص) دست علی(ع) را گرفت و فرمود به درستی که علی، برادر، وصی و جانشین من است. پس به سخن او گوش کنید و از وی اطاعت کنید.[۱۰]
حدیث منزلت
در جریان غزوه تبوک هنگامی که رسول خدا(ص) به قصد عزیمت به سوی تبوک از مدینه خارج شد، علی(ع) را در مدینه به جای خود باقی گذارد. امیرالمؤمنین که مرد میدانهای جهاد و برجستهترین شخصیت مجاهد اسلام بود، اندکی اظهار ناراحتی کرد. در همین حال، رسول خدا(ص) به علی(ع) فرمود: «اَما ترضی ان تکون منی بمنزله هارون من موسی الا انه لیس بعدی نبی انه لا ینبغی ان اذهب الا و انت خلیفتی»[۱۱] (آیا رضایت میدهی که تو برای من به منزله هارون برای موسی باشی (که هنگام خروج موسی، برادرش هارون جانشین وی بود) با این تفاوت که بعد از موسی پیامبران دیگر میآیند، ولی بعد از من پیامبری نخواهد آمد و تو وصی آخرین پیامبر هستی).
حدیث ثقلین
در روایتی از پیامبر اسلام(ص) آمده است: «انی تارک فیکم الثقلین ما ان تمسکتم به لن تضلّوا بعدی احدهما اعظم من الآخر و هو کتاب الله حبل ممدود من السماء الی الارض و عترتی اهل بیتی لن یفترقا حتی یردا علیّ الحوض فانظروا کیف تخلفونی فی عترتی.»[۱۲]
در این روایت پیامبر(ص) مردم را به دو چیز که سبب هدایت انسان خواهد شد سفارش میکند که یکی از آنها قرآن و دیگری عترت پیامبر است.
این حدیث جزء آن دسته از اسناد و مدارک مطمئنی است که مورد قبول همه امت اسلامی است. دانشمندان اهل سنت، حدیث فوق را از سی نفر صحابه رسول خدا نقل کردهاند و این حدیث از قویترین ادله بر جانشینی علی بن ابیطالب دانسته شده است. تعبیر «لن یفترقا...» بیانگر آن است که در جامعه اسلامی، کتاب خدا و اهل بیت رسول خدا همواره با هم هستند، این همراهی، از عصر رسالت آغاز شده و تا هنگام ورود بر پیامبر(ص) در حوض کوثر ادامه خواهد یافت. در این فاصله هرگز از یکدیگر جدا نخواهند شد. از جمله فوق استفاده میشود که از اهل بیت رسول خدا در هر عصر و زمانی کسی وجود دارد که همراه قرآن است، چرا که اگر کسی وجود نداشته باشد معنای آن، جدایی قرآن و اهل بیت خواهد بود، همان چیزی که رسول خدا اکیداً آن را نفی کردهاند.[۱۳] برای تبیین آیات قرآن پس از رسول خدا خلفای واقعی آن حضرت که با تعبیر (اهل بیت) در این حدیث آمده، عهدهدار هستند.
حدیث غدیر
با بررسی جریان حجة الوداع و مطالعه حوادثی که در آن به وقوع پیوسته است، چنین برداشت شده است که مهمترین هدف پیامبر از سفر حج، همانا برگزیدن علی بن ابیطالب(ع) به جانشینی خویش و رهبری امت اسلامی بوده است. چیزی که پس از پایان یافتن حجة الوداع در سرزمین غدیر خم به وقوع پیوست. پیامبر در خطبه مفصلی که در وادی غدیر خم برای زائران خانه خدا ایراد کرد، فرمود: «همانا خدا مولای من است من مولای مؤمنان هستم و اولی و سزاوارترم بر آنها از خودشان، پس هر کس که من مولای اویم علی مولای او خواهد بود، سپس دست به دعا گشود و گفت: بار خدایا دوست بدار آن که او را ولی خود بداند و دشمن دار آن که او را از حق خود محروم کند و دشمنش بدارد. یاری فرما یاران او را و خوار گردان خوار کنندگان او را و او را معیار و محور حق قرار بده.[۱۴] در این واقعه پیامبر(ص) به صراحت خلافت پس از خود را مشخص نمود.
علامه امینی در کتاب الغدیر حدیث یاد شده را از ۱۱۰ نفر از صحابه و ۸۴ نفر از تابعان نقل کرده است. سپس از آغاز قرن دوم تا پایان قرن چهاردهم هجری قمری نام ۳۶۰ نفر از دانشمندان برجسته اهل سنت را ذکر کرده است که همگی آنان حدیث فوق را در آثار خود نقل کرده و بر صحت آن تأکید کردهاند.[۱۵]
حدیث ائمه اثنی عشر
دلیل دیگری که بر خلافت و ولایت بلافصل امیرالمؤمنین(ع) و فرزندان ایشان وجود دارد و در حجة الوداع از سوی رسول خدا(ص) بیان شده است، حدیث اثنی عشر است. در این حدیث که به لحاظ سند مورد اتفاق امت اسلامی است، رسول خدا(ص) تعداد جانشینان خود و خلفای امت اسلامی را دوازده نفر معرفی کرد. علاوه بر آن برای آنان ویژگیهایی نیز بیان داشتهاند که در مجموع ویژگیهای طرح شده در این احادیث، جز ائمه دوازدهگانه تشیع بر هیچ کسِ دیگری قابل تطبیق نیست.[۱۶] مسلم در صحیح خود از رسول خدا(ص) نقل میکند که فرمود: «لا یزال الدین قائماً حتی تقوم الساعه، او یکون علیکم اثنا عشر خلیفه کلهم من قریش.»[۱۷]
حدیث فوق را مسلم از هشت طریق، بخاری[۱۸] از یک طریق، ترمذی[۱۹] از سه طریق، ابی داود[۲۰] از دو طریق و احمد حنبل از ۳۶ طریق نقل کردهاند. در یکی از نقلهای احمد حنبل چنین آمده است: «یکون بعدی اثنا عشر امیراً کلهم من قریش»[۲۱] حدیث یاد شده به همان شکل که در منابع اهل سنت ثبت شده در منابع تشیع نیز آمده است.[۲۲] مصادیق احادیث یاد شده هر که باشند، تردیدی وجود ندارد که آنان جانشینان رسول خدا(ص) و رهبران امت اسلامیاند و وعده آمدن آنان از سوی رسول خدا(ص) وعدهای الهی است؛ چرا که ایشان از سر هوی و هوس سخن نگفته و سخن حضرت جز وحی چیز دیگری نیست.[۲۳] شیعیان از آغاز تاکنون، مصادیق حدیث رسول خدا(ص) را ائمه دوازدهگانه دانسته که از اهل بیت خود پیامبر هستند.[۲۴]
وصیت پیامبر(ص)
امام نووی با چند واسطه از پیامبر اسلام(ص) حدیثی نقل میکند:
«ائتونی بکتف اکتب لکم فیه کتاباً لایختلف منکم رجلان.»[۲۵]
طبق شواهد و قراین موجود، موضوع نامه رسول خدا(ص) مسائلی از قبیل بیان خلاصه احکام، آزمایش و امتحان اصحاب نبوده است، بلکه تنها موضوعی که میتوانسته در آن شرایط خاص و در آن نامه کوچک نوشته شود و آن همه آثار و برکات را به دنبال داشته باشد، بدون شک تعیین فردی به عنوان جانشین پیامبر(ص) و رهبر امت اسلامی بوده است. دانشمندان اهل سنت، بر این عقیدهاند که رسول خدا تصمیم داشت، نامه را درباره علی(ع) بنویسد و به خلافت وی تصریح کند، به گونهای که پس از آن نه هرگز کسی به گمراهی افتد و نه در میان اصحاب خدا بر سر مسئله خلافت اختلافی پدید آید.[۲۶]
روایت معروف یوم الخمیس که همه مورخان و محدثان شیعه و سنی روایت کرده اند، از جمله بخاری در چند جای کتاب «صحیح» خود از جمله در کتاب «العلم» در باب قول المریض: قوموا عنّی... آورده است.[۲۷] روایت از این قرار است که رسول خدا(ص) فرمود: کتاب و دواتی برایم بیاورید تا چیزی بنویسم که پس از من گمراه نشوید. در این میان عمر گفت: آن مرد گرفتار تب شده و هذیان میگوید؛ کتاب خدا ما را کفایت میکند.[۲۸] بخاری و ابن سعد، نقل میکنند، ابن عباس در حالی که اشک چنان سیل بر گونههایش جاری بود، میگفت: تمامی مصیبت و بدبختی همان است که با اختلاف و شلوغ کاری خود، مانع از نوشتن نامه، توسط رسول خدا(ص) شدند و گفتند که رسول خدا(ص) هذیان میگوید.[۲۹]
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
۱. نهج الحق و کشف الصدق، علامه حلی، دارالحجره.
۲. نامه ای که نانوشته ماند، غلامحسین زینلی، بوستان کتاب قم.
۳. الغدیر، علامه امینی.
۴. مسائل اعتقادی از دیدگاه تشیع، شیخ محمد رضا مظفر.
منابع
- ↑ سوره احزاب، آیه ۳۳.
- ↑ سوره مائده آیه ۶۷
- ↑ سوره شوری آیه ۲۳
- ↑ سوره آل عمران آیه ۶۱
- ↑ سوره رعد آیه ۷
- ↑ سوره نساء، آیه ۵۹.
- ↑ سوره مائده، آیه ۵۵.
- ↑ علامه حلّی، الامام الحسن بن یوسف المطهر، نهج الحق و کشف الصدق، ص۱۷۱ الی ۲۳۰، دارالهجره، قم، ۱۴۲۱ هجری.ق، (قدّم له الحجه السید رضا صدر، عَلّقَ علیه الحجه شیخ عین الله الحسنی الارموی (ارومیه ای).
- ↑ سوره شعراء (۲۶)، آیه ۲۱۴.
- ↑ تاریخ طبری، مطبعه الاستقامه با القاهره، ۱۳۵۷ هجری.ق، ج۲، ص۶۲؛ دلائل النبوه، ج۲، صفحه ۱۷۸ و ۱۸۰؛ مسند احمد ج۱، ص۱۵۱، نامه ای که نانوشته ماند، زینلی، غلامحسین، ص۱۲۶.
- ↑ صحیح بخاری، کتاب فضائل صحابه، باب مناقب علی(ع) ؛ سنن ترمذی، ج۵، ص۳۰۲؛ ابن عساکر، مختصر تاریخ دمشق، ج۱۷، ص۳۴۷، به نقل از نامه ای که نانوشته ماند، غلامحسین زینلی، ص۱۲۷ و صحیح مسلم، کتاب فضائل الصحابه باب فضائل علی(ع) ، ابونعیم، حلیه الاولباء، ج۷، ص۱۹۵ و ۱۹۶، خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، مطبعه سعادت، ۱۳۴۹ هجری.ق، مصر، ج۱۱، ص۴۳۲.
- ↑ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۲۳، ص۱۸، باب ۷، فضائل اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ والنص علیهم، مؤسسه الوفاء، بیروت لبنان، ۱۴۰۴ هجری.ق.
- ↑ مناوی، فیض القدیر فیما یتعلق بحدیث الغدیر، ج۳، ص۱۵.
- ↑ ابن ابی الحدید، ج۲، ص۲۸۸، الاخبار الوارده عن معرفه امام علی(ع) ، ج۱۳، ص۱۴۳، استدلال قاضی القضاه علی امامه علی ابن ابیطالب، چاپ کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی (ره)، قم، ۱۴۰۴ هجری.ق.
- ↑ علامه امینی، الغدیر، ج۱، ص۱۰۲ و ۱۹۰.
- ↑ زینلی، غلامحسین، نامه ای که نانوشته ماند، ص۱۳۰، بوستان کتاب حوزه علمیه قم، سال ۸۱.
- ↑ صحیح مسلم، کتاب الاماره باب ۱.
- ↑ صحیح بخاری، کتاب الاحکام باب ۵۱.
- ↑ سنن ترمذی، کتاب الفتن، باب ۴۶.
- ↑ سنن ابی داود، کتاب المهدی، حدیث ۱و۲.
- ↑ احمد حنبل، مسند، ج۵، ص۹۲
- ↑ الخزاز قمی، محمد بن علی، کفایه الاثر، ص۴۹.
- ↑ .سوره نجم (۵۳)، آیه ۳و۴.
- ↑ زینلی، غلامحسین، نامه ای که نانوشته ماند، پیشین ص۱۳۳.
- ↑ مسند احمد، ج۱، ص۲۹۳، به نقل از کتاب نامه ای که نانوشته ماند (تحلیلی درباره دوات و قلم) غلامحسین زینلی، بوستان کتاب قم، سال ۸۱، ص۸۴.
- ↑ زینلی، غلامحسین، نامه ای که نانوشته ماند، بوستان کتاب، حوزه علمیه قم، ص۱۲۵ و ۱۲۴، سال ۱۳۸۱.
- ↑ بخاری، ابوعبدالله محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، بیروت، دارالمعرفه، کتاب العلم، ج۱، ص۲۳-۲۲.
- ↑ ابن سعد، طبقات الکبری، بیروت، دارالاحیاء لتراث العربی، ۱۴۰۵ ق، ج۲، ص۲۴۲ – ۲۴۵؛ احمد بن حنبل، المسند، بیروت، دار صادر، ج۱، ص۳۲۵؛ مکاتیب الرسول (شیخ علی احمدی میانجی) ج۲، ص۶۲۶ – ۶۱۸.
- ↑ طبری، تاریخ طبری، چاپ دوم، بیروت، دارالکتب ۱۴۰۸ ق، ج۳، ص۱۹۳.