«ید الله مع الجماعة»
این مقاله هماکنون به دست A.ahmadi در حال ویرایش است. |
یدالله مع الجماعة عبارتی در نهجالبلاغه به معنای دست خدا با جماعت است.
خطبه ۱۲۷ نهج البلاغه
عبارت یدالله مع الجماعة در خطبه ۱۲۷ نهجالبلاغه، مجموعهای از سخنان و نامههای امام علی(ع)، ذکر شده است. این خطبه چنین است:
«ثُمَّ أَنْتُمْ شِرَارُ النَّاسِ وَ مَنْ رَمَى بِهِ الشَّيْطَانُ مَرَامِيَهُ وَ ضَرَبَ بِهِ تِيهَهُ. وَ سَيَهْلِكُ فِيَّ صِنْفَانِ: مُحِبٌّ مُفْرِطٌ يَذْهَبُ بِهِ الْحُبُّ إِلَى غَيْرِ الْحَقِّ، وَ مُبْغِضٌ مُفْرِطٌ يَذْهَبُ بِهِ الْبُغْضُ إِلَى غَيْرِ الْحَقِّ، وَ خَيْرُ النَّاسِ فِيَّ حَالًا النَّمَطُ الْأَوْسَطُ، فَالْزَمُوهُ، وَ الْزَمُوا السَّوَادَ الْأَعْظَمَ، فَإِنَّ يَدَ اللَّهِ [عَلَى] مَعَ الْجَمَاعَةِ، وَ إِيَّاكُمْ وَ الْفُرْقَةَ، فَإِنَّ الشَّاذَّ مِنَ النَّاسِ لِلشَّيْطَانِ كَمَا أَنَّ الشَّاذَّ مِنَ الْغَنَمِ لِلذِّئْبِ. أَلَا مَنْ دَعَا إِلَى هَذَا الشِّعَارِ فَاقْتُلُوهُ، وَ لَوْ كَانَ تَحْتَ عِمَامَتِي هَذِهِ.»
شما (خوارج) شرورترين مردم و کسانى هستيد که شيطان آنها را هدف تيرهاى خود قرار داده، و به سرگردانى کشانده است. و به زودى دو گروه درباره من هلاک (و گمراه) مى شوند: دوست افراطى که محبّتش او را به غير حق مى کشاند و دشمن افراطى که از سر دشمنى قدم در غير طريق حق مى نهد.
بهترين مردم درباره من، گروه ميانه رو هستند، از آنها جدا نشويد و هميشه همراه جمعيّتهاى بزرگ (اکثريت طرفدار حق) باشيد، که دست خدا با جمعيّت است. از جدايى بپرهيزيد (جدايى از توده هاى عظيم و مؤمن) زيرا افراد تنها و جدا، نصيب شيطانند، همان گونه که گوسفند تک رو، طعمه گرگ است.
آگاه باشيد! هر کس به اين شعار (شعار تفرقه انگيز خوارج لا حکم إلاّ للّه) مردم را دعوت کند او را به قتل برسانيد هر چند زير عمامه من باشد (و به من پناهنده شود).[۱]
خوارج مخاطب عبارت
مخاطب عبارت یدالله مع الجامعة در خطبه ۱۲۷ نهجالبلاغه را، خوارج دانستهاند.[۲]
خوارج گروهی از سپاه امام علی(ع) در جنگ صفین بودند، که پس از پذیرش حکمیت از طرف وی، او را متهم به کفر کرده و علیه او شورش کردند. به باور آنان، هر کس گناه کبیرهای انجام دهد، کافر میشود و قتل کافر واجب است.[۲]
معیار همراهی با جماعت مسلمانان
بر اساس خطبه ۱۲۷ نهج البلاغه، امام علی(ع) خوارج را بدترین مردم دانسته و آنها را سفارش به همراهی با جمعیتهای بزرگ کرده است، با این استدلال که دست خدا با جماعت است (یدالله مع الجماعة). او پیش از این، افراد را نسبت به خود به سه گروه دوستان تندرو، دشمنان تندرو و میانهرو ها تقسیم کرده و به خوارج توصیه کرده از میانهروها پیروی کنند.
برخی محققان با توجه به عبارات پیش از یدالله مع الجماعة، معیار مورد نظر امام علی(ع) در همراهی با جماعت مسلمین را همراهی با حق دانستهاند. در واقع حضرت علی «ع»، خوارج را توصیه به همراهی با جماعتی میکنند که اهل افراط و تفریط نیستند و بر مدار حق حرکت میکنند؛ بنابراین جماعت مسلمین را به صرف اینکه جماعت هستند، نمیتوان حق دانست و نمیتوان شیعیان را به دلیل همراهی نکردن با اکثریت که بر مدار حق نیستند، متهم به تفرقه انگیزی نمود.
با توجه به این دو مقدمه، ابتدا لازم است محتوای کلی و فضای عمومی خطبه مورد نظر از نهج البلاغه را بررسی نماییم و در گام بعد، آن را در کنار آیات و روایات مرتبط قرار دهیم تا به هدف امام «ع» از بیان این خطبه پی ببریم. مخاطب خطبه ۱۲۷ نهج البلاغه،
امیرالمؤمنین «ع» در بخش نخست این خطبه با استدلالهای ساده و همه فهم، باورها و رفتارهای آنان را غیر منطقی و خشن معرفی نموده و سپس با استناد به سیره عملی رسول اکرم (صلی الله علیه و آله)، این باور را، که مرتکب گناه کبیره، کافر و خارج از اسلام است، مردود میداند. سپس حضرت آنان را مورد سرزنش و ملامت قرار میدهد و در ادامه به نکته بسیار مهمی اشاره میفرماید: «به زودی دو گروه درباره من هلاک (و گمراه) میشوند: دوست افراطی که محبّتش، او را به غیر حق میکشاند و دشمن افراطی که از سر دشمنی قدم در غیر طریق حق مینهد»؛ سپس امام «ع» برای تأکید در حفظ اعتدال، میفرماید: «بهترین مردم در مورد من گروه میانهرو هستند، از آنها جدا نشوید» به دنبال آن میفرماید: «والْزَمُوا السَّوَادَ الأَعْظَم فَإنَّ یَدَ اللهِ مَعَ الْجَمَاعَه»؛ «همیشه همراه جمعیّتهای بزرگ باشید که دست خدا با جمعیّت است» و برای تأکید بیشتر درباره این موضوع میفرماید: «از جدایی بپرهیزید؛ زیرا افراد تنها و جدا، نصیب شیطانند، همان گونه که گوسفند تک رو، طعمه گرگ است».[۳]
اگر به این عبارات دقت شود، به خوبی روشن میشود که معیار و ملاک صحیح در همراهی با جمعیتهای بزرگ و جماعت مسلمین، همان همراهی با حق است. در واقع حضرت خوارج را توصیه به همراهی با جماعتی میکنند که اهل افراط و تفریط نیستند و بر مدار حق حرکت میکنند، نه اینکه حضرت بخواهد دنباله روی از جمعیت را به صرف جمعیت و اکثریت بودن حق بداند و با این سخن معیار کلی بدهند.
توضیح اینکه هر زمان که مسلمانان متفق و متحد بودهاند، دارای قدرت، عظمت و شوکت بودهاند؛ جدا شدن از جمعیّتی که برمدار حق هستند و به تعبیر دیگر انزوای اجتماعی، یکی از انحرافات فکری، و اعتقادی است، افراد منزوی به زودی گرفتار تخیلات خود برتربینی میشوند و چنین میپندارند که موجودی برترند و مردم باید در برابر آنها تعظیم کنند و چون چنین رفتاری از مردم نمیبینند، آتش بدبینی، کینه و عداوت در دل آنها روشن میشود.[۴]
بنابراین، با ترسیم فضای خطبه روشن شد که از عبارت حضرت نمیتوان چنین نتیجه گرفت که حضرت هرگونه همراهی با جماعت را مدنظر داشتهاند و معیار و ملاکی را به دست ندادهاند؛ به عبارت دیگر امیر مؤمنان «ع» در صدد ترسیم یک معیار کلی برای دنبالهروی از جماعت به صرف جماعت بودن نیست، بلکه منظور حضرت جماعتی است که حق را دیده و پیرو آن شدهاند و در اعتقادات شان راسخ هستند.
پیروی از اکثریت
همراهی نکردن مطلق و بیقید و شرط با اکثریت را میتوان در کلام دیگری از خود حضرت، به خوبی مشاهده کرد که فرمود: «لاَ تَسْتَوْحِشُوا فِی طَرِیْقِ الْهُدی لِقِلّه أَهْلِه»[۵]؛ «هرگز در مسیر هدایت از کمی همراهان وحشت نکنید». بنابر این سخن، باید مسیر هدایت را پیمود، حتی اگر کم باشیم. همچنین در روایتی مشهور از امام کاظم «ع» خطاب به هشام آمده است حضرت میفرماید خدای متعال در قرآن اکثریت را مذمت و اقلیت را مدح کرده است و در ادامه، حضرت آیات متعددی از قرآن کریم را به عنوان شاهد ذکر میکند: «یَا هِشَامُ ثُمَّ ذَمَ اللَّهُ الْکَثْرَه… یَا هِشَامُ ثُمَّ مَدَحَ الْقِلَّه…». [۶]
همه اینها بیانگر این واقعیت هستند که جماعت و اکثریت، صرفاً به خاطر جماعت و اکثریت بودن هیچ ارزشی ندارد و نمیتواند معیاری برای حق و حقیقت باشد؛ همانگونه که در آیات قرآن کریم از اکثریتی که دنباله رو باطلند، مذمت شده است: «وَ إِنْ تُطِعْ أَکْثَرَ مَنْ فِی الْأَرْضِ یُضِلُّوکَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ إِن یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلاَّ یَخْرُصُونَ»[۷]؛ «اگر از بیشتر مردم روی زمین پیروی کنی، تو را از راه خدا گمراه میکنند، آنان فقط از گمان و پندار پیروی میکنند و تنها به حدس و تخمین تکیه میزنند».
نتیجه:
به اعتقاد ما شیعیان، متأسفانه بعد از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله) اکثریت دچار این آفت شدند و مسیری را طی کردند که مورد رضایت خدا و پیامبرش نبود و اهل بیت(ع) و یاران آنها که بر حق بودند، در اقلیت قرار گرفتند و طبق معیارهای دینی نه این اقلیت بودن دلیل بر باطل بودن است و نه آن جماعت نشانه حق بودن. با وجود این همه آیات و روایات، نمیتوان جماعت مسلمین را به صرف اینکه جماعت هستند، به طور مطلق بر حق دانست و نیز نمیتوان شیعیان را به دلیل همراهی نکردن با اکثریت متهم به تفرقه انگیزی نمود.
منابع
- ↑ ترجمه ناصر مکارم شیرازی، مؤسسه تحقیقات و نشر معارف اهلالبیت(ع)، تاریخ درج مطلب: ۲۶ آبان ۱۳۹۵ش، تاریخ بازدید: ۱۹ شهریور ۱۴۰۱ش.
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ مکارم شیرازی، ناصر، پیام امام امیرالمؤمنین، تهران، دار الکتب الاسلامیه، چاپ اول، ۱۳۸۶ه. ش، ج۵، ص۳۱۸.
- ↑ ر. ک. پیام امام امیرالمؤمنین، پیشین، ج۵، ص۳۳۱.
- ↑ ر. ک. پیام امام امیرالمؤمنین، پیشین، ج۵، ص۳۳۴.
- ↑ شریف رضی، محمد، نهج البلاغه (صبحی صالح)، قم، هجرت، چاپ اول، ۱۴۱۴ ه. ق، خطبه ۲۰۱، ص۳۱۹.
- ↑ کلینی، محمد، الکافی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ ق، ج۱، ص۱۵، حدیث۱۲.
- ↑ . انعام/ ۱۱۶؛ ور. ک: زخرف/ ۷۸؛ اسراء/ ۸۹؛ اعراف/ ۱۸۷؛ هود/ ۱۷؛ روم/ ۶؛ رعد/۱؛ سبا/ ۲۸؛ غافر/ ۵۷؛ روم/ ۳۰؛ نحل/ ۳۸و۱۰۱؛ انعام/ ۳۷؛ یوسف/ ۴۰؛ یونس/ ۵۵؛ جاثیه/ ۲۶؛ صافات/ ۷۱ و….