ارتباط اهل برزخ با اهل دنیا

از ویکی پاسخ
نسخهٔ تاریخ ‏۱۴ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۳:۱۸ توسط Rezapour (بحث | مشارکت‌ها)
سؤال

آيا اهل برزخ با اهل دنيا ارتباط دارند؟


روایات مختلفی در ملاقات ارواح مومنان و کافران در برزخ با اهل دنیا نقل شده است که در كتاب كافى باب جداگانه‌اى برای آن با نام «بَابُ أَنَّ الْمَيِّتَ يَزُورُ أَهْلَه‏» آمده است.[۱]

امام صادق(عليه السلام) فرمود:

وقتى مؤمن به ديدار اهلش مى آيد، كارهايى را مى بيند كه سبب رضايت و خشنودى اوست; اما كارهايى كه سبب ناراحتى او مى شود، از او پوشيده مى شود اما كافر وقتى به ديدار اهلش مى آيد، آنچه را مى بيند باعث ناراحتى اش مى شود; ولى كارهايى كه باعث خوشحالى او مى شود، از او پوشيده مى شود.[۲]

از اين حديث و احاديث ديگر اين باب، دو نكته به دست مى آيد:

۱. ديدار اهل برزخ با اهل دنيا، ماهيت عذاب يا نعمت براى ميّت است و بدون هدف نيست.

۲. توفيق ديدار، با توجه به جايگاه مؤمن و كافر متفاوت است. اگر اين ديدار، مايه ى خشنودى و كمال مؤمن باشد و مؤمن نيز درجه ى ايمانش بالا باشد، هر روز مى آيد و گرنه هفته اى يكبار و يا... . در مقابل، اگر كافر در كفرش عميق باشد و اين ديدار مايه ى شرمسارى او باشد، هر روز و گرنه هفته اى يكبار و... مى آيد.[۳] پس ارتباط، براى اهل برزخ، محدود و بر اساس ضوابط است.

اهل برزخ بسيار آرزو دارند كه اهل دنيا آنچه ديده اند و همين گونه از احوالشان آگاه شوند. قرآن مجيد، از زبان مؤمن آل ياسين، از دنياى برزخ حكايت مى كند كه مى گفت:

اى كاش! بستگانم و قومم مى دانستند كه چگونه خداوند مرا آمرزيد و مورد كرم و رحمت خويش قرار داد.[۴]

رسول خدا(ص) فرمود:

براى مردگان خود هديه (صدقه و دعا) بفرستيد. ارواح مؤمنان هر جمعه به آسمان دنيا مى‌آيند، در برابر منازل خود، با چشم گريان مى گويند: «اى اهل و فرزندان و پدر و مادر و خويشان من، از آن اموالى كه در دست ما بود و حالا در دست شما است و عذاب و حساب آن بر ماست، مهربانى كنيد به درهمى، قرص نانى ]يا [لباسى. خداوند شما را از لباس هاى بهشت بپوشاند. سپس پيامبر اكرم(ص) و همراهان گريه كردند و... .[۵]

جستارهای وابسته

منابع

  1. الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏3، ص: 230
  2. الفروع من الكافى، ج۳، ص۲۳۰، كتاب الجنائز، باب انّ الميت يزور اهله، ح ۱.
  3. ر.ك: همان، و عبد الله شبّر، حق اليقين، ج۲، ص۳۷۴.
  4. يس: ۲۷.
  5. شيخ عباس قمى، منازل الآخره، ص۳۹ و ۴۰.