نقش زمینههای فکری در تفسیر قرآن
این مقاله هماکنون به دست Rezapour در حال ویرایش است. |
حد و مرز تأثیر پیشدانستهها در تفسیر قرآن چه مقدار است؟
نظریّه و رأی صواب و مستقیم آن است که وجود دو نوع اوّل در تفسیر قرآن لازم و ضروری هستند امّا وجود نوع سوم نه تنتها ضرورتی ندارد بلکه از آن در روایات به شدت نهی شدهاست. ما در این نوشتار کوتاه تلاش میکنیم از میان سخنان صاحب نظران در این فن مدّعای مذکور را تبیین کنیم.
فهم و تفسیر معارف قرآن به مانند علوم دیگر، نیازمند اصول، قواعد و روشهای ویژهای است.
لزوم فهم و تفسیر قرآن
الفاظ قرآن، کلام خداوند است. هدف خداوند از فرستادن کتابهای آسمانی، هدایت انسانها است. برای دستیابی به چنین هدفی فهم کتابهای آسمانی باید ممکن باشد.[۱]
در صورتی فهم کتابهای آسمانی برای انسان قابل حصول است که آنها به زبان قابل فهم همان انسانها و مطابق با اصول محاوره عقلایی نازل شوند؛ لذا قرآن مجید میفرماید: ﴿و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه لیبیّن لهم﴾[۲] «ما هیچ پیامبری را جز به زبان قومش نفرستادیم تا (حقایق را) برای آنها آشکار سازد، ...» به تعبیر دیگر زبان قرآن زبان واقع نماست نه از سنخ زبان اسطورهای و سمبلیک چنانکه برخی از غربیان درباره کتب مقدّس خویش در برابر شبهات و اشکالاتی که به آن متون شدهاست به چنین نظریّه زبانشناسانهای در باب کتب مقدس خود پناه بردهاند.
قواعد و اصول عقلایی برای فهم قرآن
روش فهم و تفسیر قرآن، روش عقلایی فهم است که عقلا در فهم گفتار و نوشتار دیگران آن را به کار میبرند. این روش مراحلی دارد که در فرایند یک تفسیر روشمند، باید مراعات شود:[۳]
- با توجه به عربی بودن قرآن، اولین قدم فهم صحیح آن، آشنایی با علم لغت، صرف، نحو، معانی، بیان، و … است. همچنین باید زبان عربی عصر نزول قرآن اطلاع داشت.
- برای رسیدن به فهمی صحیح از آیات قرآن باید به قرینههای متصل و منفصل در کلام و متن آیات توجه کرد. همچنین توجه به قرینههای تاریخی و قرینههای فضای مخاطب در زمان نزول آیات در فهم و تفسیر درست ضروری است.
- توجه به شأن نزول، شناخت متشابهات و محکمات قرآن و ارجاع متشابهات به محکمات، شناخت ناسخ و منسوخ، عام و خاص، مطلق و مقید و … .
- توجه به بدیهیات و برهانهای عقلی. اگر برداشتی از آیهای خلاف برهان قطعی عقلی یا یک اصل بدیهی عقلی باشد، آن برهان یا اصل بدیهی دلیلی خواهد بود بر نادرستی آن برداشت.
- رجوع به روایات تفسیری که از پیامبر اکرم(ص) و ائمه معصوم(ع).[۴]
ذهنیات و علوم بشری
که دخالت دادن آنها در فرایند تفسیر از نظر روایات و علمای اسلامی به شدت مورد نکوهش و نهی قرار گرفتهاست. هر چند که در طول تاریخ مکاتب مختلف فلسفی، کلامی، عرفانی و… این اشتباه بزرگ را مرتکب شدهاند لکن این عمل همان تفسیر به رأی مذمومی است که یک مفسّر واقعی باید از این امر اجتناب کند.
برای آگاهی از چگونگی تفسیر به رأی یک مثال ساده از این خطای روشن را که برخی از مفسرین مرتکب آن شدهاند ذکر میکنیم. در هیئت بطلمیوسی، زمین را مرکز عالمی میدانستند و برای آن نه فلک قایل بودند. برخی از مفسرین تحت تأثیر جوّ علمی آن زمان سماوات سبع قرآن را همان افلاک پنداشتند. سپس برای تطبیق عدد افلاک با مفاد آیات قرآن اضافه کردند که در قرآن علاوه بر این هفت آسمان از عرش و کرسی نیز یاد شدهاست؛ لذا کرسی را فلک هشتم یا فلک البروج و عرش را نیز فلک نهم یا فلک اطلس پنداشتند. حال آنکه در واقع چنین نظریّه نجومی از اساس باطل بودهاست.[۵] این مثال نمونه واضح و بارزی از تفسیر به رأی میباشد؛ یعنی به جای اینکه مفسّر از ابتدا بدون دخالت دادن چنین اطلاعاتی در فرایند تفسیر در صدد فهم قرآن بر اساس اصول محاورهای عقلایی باشد، سعی میکند یک نظریّه علمی را بر آیات قرآن تطبیق و تحمیل کند. عدّهای از بعضی از کلمات علامه طباطبایی (رحمه الله) در کتاب «شیعه در اسلام» چنین برداشت کردهاند که ایشان دخالت معارف فلسفی و عقلی را در تفسیر قرآن جایز میشمارند. لکن با دقت در کلمات ایشان در کتاب مذکور و تفسیر المیزان و… به روشنی ثابت میشود که مقصود ایشان نه تنها تحمیل آراء و نظرات فلسفی بر معانی و مرادات آیات قرآن نیست بلکه در مقدّمه جلد اوّل المیزان صریحاً چنین روشی را مردود و مذموم میشمارند خلاصه کلام ایشان در کتاب مذکور چنین است: با تأمل در روش کار گروههای مختلف محدثین، متکلمین، فلاسفه، متصوفه و … به روشنی میتوان یافت که همه این گروهها در یک نقص و اشتباه هولناک روششناختی گرفتار آمدهاند. و آن تحمیل نتایج بحثهای علمی مورد نظر آنها بر مدلولها و معانی آیات قرآن است و به این ترتیب تفسیر در واقع همان تطبیق، تأویل و تحمیل آراء و نظرات بشری بر آیات قرآن شدهاست.[۶]
البتّه ایشان استفاده از روش برهانی و عقلی را در فهم قرآن و معارف دین یکی از راههایی میداند که خود قرآن به انسان معرفی میکند و بر آن تأکید میورزد. همچنین قرینه بودن براهین قطعی را برای صحت یا سقم برداشتهای مفسّر به عنوان اصلی از اصول عقلایی محاوره میپذیرد.[۷] لکن بدیهی و روشن است که این دو امر به معنای تفسیر به رأی نمیباشند.
منابع
- ↑ مجله قبسات، ش ۱۸، ص۲۸.
- ↑ ابراهیم/۴.
- ↑ مجله معرفت، ش۲۴، ص۱۰.
- ↑ مجله قبسات، ش۱۸، ص۳۴–۳۰؛ و نیز مجله معرفت، ش۲۴، ص۸، ۱۰، ۱۳، ۱۷، ۱۹.
- ↑ مصباح یزدی، محمد تقی، معارف قرآن، جهانشناسی، قم، مؤسسه در راه حق، چاب مکرر، ص۲۳۱–۲۲۹.
- ↑ طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان، قم، مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، چاپ پنجم، ۱۳۷۰ش.
- ↑ طباطبایی، سید محمد حسین، شیعه در اسلام، بیجا، بنیاد علمی و فرهنگی علامه طباطبایی، ۱۳۶۲، ص۴۱–۵۳.