جبر تاریخی
جبر تاریخی در فرد مقصّر یا قاصر تأثیر دارد یا خیر؟ به عبارت دیگر آیا وی مختار است یا مجبور؟
برخی فیلسوفان غربی معتقدند تاریخ واقعیتی است که احکام خاص به خود را دارد. براساس نظریه جبر تاریخی، مردمی که در یک مقطع ویژه تاریخی قرار دارند، محکوم آن قوانین تاریخی هستند. قوانین تاریخی هرچه را برای آن دوره خاص تاریخی اقتضا کند، همان واقع خواهد شد.
در مقابل بسیاری از فیلسوفان تاریخ را دارای واقعیت خارجی نمی دانند.[۱] این فیلسوفان در کنار قبول تأثیرگذاری عناصر اجتماعی و تاریخی، معتقدند این تأثیرها به گونهای نیست که فرد را از حوزه اختیار به جبر و عدم اختیار بکشاند. پیامبران و مردان بزرگ تاریخ از جمله افرادی بودهاند که راه درست را در سختترین زمانها انتخاب کردند و اسیر جبر تاریخی نگردیدند. افرادی که از خود، وضعیت اجتماعی و مسیری که اجتماع به سوی آن در حال حرکت است، اطلاع و آگاهی دارند، به صورت طبیعی قدرت گزینش و انتخاب هم دارند.
اما افرادی که به این سطح از خود آگاهی نرسیدهاند. چنین افرادی را نمیتوان به صورت کامل مختار دانست، اما در عین حال، نمیتوان گفت تکلیف ندارند. چون چنین افرادی نوعاً از ضعف اراده و ضعف دانش و بینش در رنج اند. بنابر این در قیامت به خاطر تقصیر و قصوری که در کسب دانش و تقویت اراده نمودهاند، مورد مؤاخذه قرار میگیرند. شاید بتوان نظیر این بحث را در کلمات فقها یافت. ایشان بر این عقیده اند که اگر کسی به دنبال کسب معرفت و آگاهی از احکام الهی نرفت و در نتیجه این عدم آگاهی اش، مرتکب محرمات گردید، در قیامت مورد مؤاخذه قرار گرفته و بنا به تعبیری روایتی که از امام صادق(ع) نقل شده، از او سؤال میشود که چرا نرفتی احکام را بیاموزی؟ نتیجه آن که، این گونه افراد در اصل به دلیل ناخود آگاهی شان مختار نیستند، اما به دلیل تصور در تعلیم و اراده مقصر هستند و مختار و مکلف میباشند و قابل مؤاخذه.
منابع
- ↑ مصباح یزدی، محمدتقی، معارف قرآن، مؤسسه در راه حق، بیتا، ص۳۹۱.