همنشینی با ثروتمندان و مرگ قلب
این مقاله هماکنون به دست A.ahmadi در حال ویرایش است. |
مراد از روایتی که همنشینی با ثروتمندان را باعث مرگ قلب شمرده، کدام دسته از ثروتمندان هستند؟
متن روایت
بنا بر روایتی از امام صادق(ع) همنشینی با ثروتمندان باعث مرگ قلب میشود. متن و ترجمه این روایت چنین است:
« | ثَلاَثَةٌ مُجَالَسَتُهُمْ تُمِيتُ اَلْقَلْبَ اَلْجُلُوسُ مَعَ اَلْأَنْذَالِ وَ اَلْحَدِيثُ مَعَ اَلنِّسَاءِ وَ اَلْجُلُوسُ مَعَ اَلْأَغْنِيَاءِ.[۱] | همنشينى با سه طايفه دل را ميميراند: نشستن با خسيسان سخن گفتن با زنان و نشستن با ثروتمندان. | » |
مراد از مرگ قلب
منظور از واژه قلب در قرآن و روایات، روح و نفس انسانی[۲] و مراد از مرگ قلب، تاریک شدن روح و فاصله گرفتن انسان از یاد خدا است. همه اعمال بر روح و روان انسان اثر میگذارد؛ به تعبیر روایات، برخی اعمال باعث قساوت و مرگ قلب و برخی باعث نورانی شدن آن میشوند.[۳]
مراد از ثروتمندان
مراد از ثروتمندانی که همنشینی با آنها باعث مرگ قلب میشود، «ثروتمندان خوشگذران» هستند.
از روایت نقل شده از امام صادق، استفاده میشود که همنشینی با هر ثروتمندی باعث مرگ قلب میشود؛ ولی نمیتوان بلافاصله به عمومیت یک روایت یا آیه عمل کرد؛ زیرا ممکن است با آیه یا روایتی دیگر قید خورده باشد. در این زمینه روایتی از پیامبر(ص) نقل شده است که در آن دستهای خاص از ثروتمندان مشخص شدهاند. پیامبر(ص) در این روایت، همنشینی با «غنی مترف؛ ثروتمند خوشگذران» را همنشینی با مردگان دانسته است.[۴]
واژه مترف از ماده ترف (بر وزن طرف) به معنی تنعم است، و مترف به کسی میگویند که فزونی نعمت و زندگی مرفه او را مست و مغرور و غافل کرده و به طغیان گری واداشته است.[۵]
از این روایت به خوبی استفاده میشود که همنشینی با مطلق اغنیا دل را نمی میراند بلکه باید دید که آن فرد غنی چگونه دیدگاهی نسبت به دنیا و اموالش دارد. قبل از توضیح این مطلب لازم میدانم دو نکته را متذکر شوم:
۱. ما از ثروت باید برای پیشرفت عالم آخرتمان استفاده کنیم. دنیا را فدا کنیم تا آخرت خوبی داشته باشیم نه این که چنان دلبستگی به دنیا پیدا کنیم که خدا و آخرت و اصل هدف خلقت که همان عبودیت باشد و بهطور کلی تمام معنویات را فراموش کنیم و غرق در مادیات دنیا بشویم؛ دنیا و دنیاداری و ثروتمند بودن بد نیست بلکه دنیا دوستی و دلبستگی به دنیا است که مذمت شده است.[۶]
۲. از آیات و روایات استفاده میشود که ثروتمند بودن، خطرات زیادی برای انسان دارد زیرا ممکن است انسان مجذوب ثروتش شود و باعث طغیان انسان و فراموشی آخرت شود. خدا در قرآن میفرماید {{قرآن|إِنَّ الْإِنسَانَ لَیَطْغَی ـ أَن رَّآهُ اسْتَغْنَی[۷] انسان وقتی خود را بینیاز میبیند طغیان میکند تمام کمالات انسانی را فراموش میکند و مهمترین چیز برای او ثروت اوست سخنان خدا و انبیاء ذره ای در او اثر نمیکند.
قرآن کریم تکذیب کنندگان و دشمنان پیامبران را همین اغنیاء مترف معرفی میکند و میفرماید: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا فِی قَرْیَه مِّن نَّذِیرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ کافِرُونَ﴾[۸]؛ «ما در هیچ شهر و دیاری پیامبری انذار کننده نفرستادیم مگر این که مترفین آنها (همانها که مست ناز و نعمت بودند) گفتند ما به آنچه شما فرستاده شدهاید کافریم».
حال با توجه به نکات فوق اگر کسی ثروتمند باشد اما دلبستگی به آن نداشته باشد، و بود و نبود آن برایش یکسان باشد و ثروتش باعث طغیان او و انحراف از صراط مستقیم نشود، بلکه آن را در راه پیشرفت معنوی و عالم آخرت استفاده کند، همنشینی با چنین کسی دل را نمی میراند.
حضرت خدیجه کبری(س) یکی از اغنیا و ثروتمندان بود. اما پیامبر اکرم(ص) با او ازدواج کرد و همنشین او شد. حضرت خدیجه(س) نه تنها دلبستگی به اموالش نداشت بلکه همه را در راه پیشرفت اسلام خرج کرد.
پس آنچه مسلم است این است که منظور از اغنیایی که همنشینی با آنها دل را می میراند ثروتمندانی هستند که ثروتشان آنها را مغرور و غافل کرده است. حال ممکن است اهل ایمان نباشند و اصلاً خدا را قبول نداشته باشند و ممکن است ایمان به خدا داشته باشند و حتی اهل نماز و روزه هم باشند اما مست ثروت شان باشند. زیرا پول چیزی نیست که انسان به راحتی از آن دل بکند و لذا عده ای از اهل ایمان در آزمایشاتی که مربوط به اموال دنیا است دچار لغزش میشوند. مثلاً عده ای هستند که نماز میخوانند، روزه هم میگیرند، اما خمس و زکات اموالشان را نمیدهند.
منابع
- ↑ شیخ صدوق، الخصال، ۱۴۰۳ق، ج۱، ص۸۷.
- ↑ طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، قم، منشورات جماعه المدرسین فی الحوزه العلمیه، قم المقدسه، ج۲، ص۲۲۳، ذیل آیه ۲۲۵ سوره بقره.
- ↑ ر. ک. محمدی ری شهری، محمد، میزان الحکمه، قم، دارالحدیث، چاپ اول، ج۳.
- ↑ محمد بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، خصال، قم، انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ دوم، ۱۴۰۳ق، ج۱، ص۲۲۸.
- ↑ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۱۸، ص۱۰۶.
- ↑ آمدی، عبدالواحد، غرر الحکم، قم، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، چاپ اول، ۱۳۶۶ش، ص۱۴۲.
- ↑ علق / ۶–۷.
- ↑ سباأ / ۳۴.