علت ذکر نشدن جزئیات در داستانهای قرآن
سؤال: چرا قرآن در نقل داستانهای پیامبران و امتهای پیشین، جزئیات را به صورت کامل بیان نمیکند؟
پاسخ اجمالی:
بیان گزارشهای تاریخی در قرآن به هدف عبرتگیری است از این رو به جزئیاتی که پیام هدایتی و راهبردی ندارد، نمیپردازد.
پاسخ تفصیلی:
قرآن کتاب تاریخ نیست و نقل داستانها در آن همانند کتب تاریخ به منظور قصهسرایی نیست، بلکه کلامی است الهی به منظور هدایت خلق به سوی خدا و به همین جهت است که هیچ قصهای را با تمام جزئیات آن نقل نمیکند و از هر داستان، آن نکاتی را که مایه عبرت و دقت است یا آموزنده حکمت و موعظهای است یا سودی دیگر از این قبیل دارد، بیان کرده است. مثلاً در قصه طالوت و جالوت، این معنا کاملاً به چشم میخورد، در آغاز میفرماید: (أَ لَمْ تَرَ إِلَی الْمَلَإِ مِنْ بَنِی إِسْرائِیلَ …)[۱] آن گاه بقیه جزئیات را رها کرده و میفرماید: (وَ قالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طالُوتَ مَلِکاً …)[۲] باز بقیه مطالب را مسکوت گذاشته میفرماید: (وَ قالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ آیَه مُلْکِهِ …)،[۳] آن گاه میفرماید: (فَلَمَّا فَصَلَ طالُوتُ …)،[۴] بعد جزئیات مربوط به حضرت داوود «ع» را رها نموده و میفرماید: (وَ لَمَّا بَرَزُوا لِجالُوتَ …)[۵] و کاملاً پیدا است که اگر میخواست این جملهها را به یکدیگر متصل کند، داستانی طولانی میشد و این نکته در تمامی داستانهایی که در قرآن آمده، مشهود است و اختصاصی به یک داستان و دو داستان ندارد، بلکه بهطور کلی از هر داستان آن قسمتهای برجستهاش را که آموزنده حکمتی یا موعظهای یا سنتی از سنتهای الهیه است و برای هدایت و به کمال رساندن بشریت کاربرد دارد را نقل میکند هم چنانکه این معنا را در داستان حضرت یوسف «ع» تذکر داده و میفرماید: (لَقَدْ کانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَه لِأُولِی الْأَلْبابِ؛ در سرگذشت آنان عبرتی برای خردمندان است)[۶] و نیز میفرماید: (یُرِیدُ اللَّهُ لِیُبَیِّنَ لَکُمْ وَ یَهْدِیَکُمْ سُنَنَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ؛ خدا میخواهد شما را به سنتهایی که در امتهای قبل از شما جریان داشته، هدایت کند)[۷] و نیز فرمود: (قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِکُمْ سُنَنٌ فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُروا کَیْفَ کانَ عاقِبَه الْمُکَذِّبِینَ، هذا بَیانٌ لِلنَّاسِ وَ هُدیً وَ مَوْعِظَه لِلْمُتَّقِینَ، قبل از شما سنتهایی جریان یافته، پس در زمین بگردید و ببینید عاقبت تکذیب کنندگان چگونه بوده، این قرآن بیانی است برای مردم و هدایت و موعظهای برای مردم با تقوا)[۸] و آیاتی دیگر از این قبیل.[۹]
همچنین آیه ۱۲۸ سوره طه به یکی از بهترین و مؤثرترین طرق بیداری که مطالعه تاریخ پیشینیان است، اشاره کرده و چنین میگوید: (أَ فَلَمْ یَهْدِ لَهُمْ کَمْ أَهْلَکْنا قَبْلَهُمْ مِنَ الْقُرُونِ یَمْشُونَ فی مَساکِنِهِمْ إِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ لِأُولِی النُّهی)؛ (آیا آنان -کفّار و مشرکین- را راهنمایی ننمود که قرنها پیش از ایشان، مردم بسیاری -مانند قوم عاد و ثمود- را که در منازلشان راه میرفتند، هلاک و تباه ساختیم، محقّقا در آن هلاک و تباه شدن اینان هر آینه آیات و نشانههایی است برای عقلاء و خردمندان).
از این رو موضوع عبرت گرفتن از تاریخ پیشینیان از مسائلی است که قرآن و احادیث اسلامی زیاد روی آن تکیه کرده است و حقّاً این تاریخ معلم بیدارکنندهای است، چه بسیارند افرادی که از هیچ موعظهای پند نمیگیرند، اما دیدن صحنههایی از آثار عبرتانگیز گذشتگان آنها را تکان میدهد و بسیار میشود که مسیر زندگی آنها را دگرگون میسازد.[۱۰]
اما با توجه به شوق انسان به دانستن زمان و مکان وقوع حوادثی که برای اقوام گذشته پیش آمده و نیز دانستن زمان و مکان قصصی که در قرآن آمده، در متون روایی، به این جنبهها اشاراتی شده است؛ مثلاً در خصوص آیه ۲۴۳ سوره بقره که میفرماید: (أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْیاهُمْ؛ آیا به کسانی که از ترس مرگ از خانههای خود در حالی که هزاران نفر بودند، بیرون آمدند ننگریستی؟ پس خدا به آنان فرمود: بمیرید، سپس آنان را زنده کرد)؛ در روایاتی برخی از اطلاعات تاریخی و جغرافیایی این واقعه بیان شده است؛ از جمله امام صادق «ع» در روایتی فرمودند: «إِنَّ هَؤُلَاءِ أَهْلُ مَدِینَه مِنْ مَدَائِنِ الشَّامِ وَ کَانُوا سَبْعِینَ أَلْفَ بَیْتٍ وَ کَانَ الطَّاعُونُ یَقَعُ فِیهِمْ فِی کُلِّ أَوَانٍ …؛ آنها اهل شهری از شهرهای شام[۱۱] بودند و هفتاد هزار خانواده بودند و هر از چند گاهی دچار طاعون میشدند و برای ترس از مرگ و این که از طاعون دوری گزینند، از کشور خود بیرون شدند و تا آنجا که خدا میخواست کوچ نمودند؛ در ادامه، حضرت با اشاره به مردن تمامی آنها، فرمودند: آنگاه پیامبری از پیامبران بنی اسرائیل به نام حِزقیل از کنار آنها عبور کرد و با دیدن استخوانهای پوسیده آنها، گریست و در مقام مناجات گفت: پروردگارا اگر تو بخواهی در همین لحظه میتوانی آنها را زنده سازی، در همان دم خداوند آنها را زنده کرد».[۱۲]
در کتب جغرافیایی و تاریخی که عالمان مسلمان گرد آوردهاند، محل این واقعه را گزارش نمودهاند؛ مثلاً قزوینی (متوفای ۶۸۲ ق) در کتاب «آثار البلاد و اخبار العباد» که به توصیف اقالیم سبعه زمین پرداخته و ضمن سخن از هر منطقه از همه مسائل مهم آن گفتگو میکند، محل این واقعه را «داوردان» معرفی میکند که شهری است در ناحیه غربی واسط در کشور عراق.[۱۳]
بنابراین، اگر گزارشی از اقوام گذشته در قرآن آمده و آثاری از آنان تا کنون کشف نشده یا اصلاً آثار آن اقوام بهطور کلی نابود شده است، دلیل بر نامعتبر بودن گزارش قرآن نیست بلکه این یک امر طبیعی است که بر اثر عوامل متعددی در طول زمان، برخی آثار کلاً محو میشوند و برخی آثار همچنان پا بر جا میمانند همانند بقایای آثار برخی از اقوام عذاب شده مانند قوم ثمود که اوصاف آنها در قرآن (آیات ۸۰ تا ۸۴ سوره حجر) آمده و بقایای این اقوام برای عبرت جهانیان هنوز هم باقی است و بر اساس بررسیهای انجام شده سازههای سنگی در مداین صالح یا حجر در شمال عربستان است، طبق گفته مورخان و شواهد و قرائنی که در آیات و روایات وجود دارد این مکان همان محل زندگی قوم ثمود بوده است.
در اینجا ممکن است این پرسش مطرح شود که چرا برخی آثار نابود شدهاند یا تا کنون کشف نشدهاند؟
در پاسخ میتوان گفت: عوامل متعددی وجود دارد از جمله: مدفون شدن زیر خاکها در اثر عوامل طبیعی؛ نابودی آثار به مرور زمان به خاطر بارش بارانها و رانشهای زمین و از این دست موارد…؛ اما آنچه که مایه عبرت است این که قرآن وحی الهی است و خبر آن صدق است و آن را گزارش نموده است، همین اِخبار قرآن برای عبرتگیری کافی میباشد، هر چند بقایای اقوام گذشته به به مرور زمان از بین رفته باشند.
منابع
- ↑ بقره/ ۲۴۶.
- ↑ همان/ ۲۴۷.
- ↑ همان/ ۲۴۸.
- ↑ همان/ ۲۴۹.
- ↑ همان/ ۲۵۰.
- ↑ یوسف/ ۱۱۱.
- ↑ نساء/ ۲۶.
- ↑ آل عمران/ ۱۳۸.
- ↑ طباطبائی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه: محمد باقر موسوی همدانی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ۱۳۷۴ش، چاپ پنجم، ج۲، ص۴۶۶.
- ↑ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دار الکتب الإسلامیه، ۱۳۷۴، ش چاپ اول، ج۱۳، ص۳۳۶.
- ↑ لازم به توضیح است که شام در گذشته در برگیرنده سرزمینهایی است که امروزه کشورهای سوریه، اردن، لبنان، فلسطین، قبرس، بخشهایی از جنوب ترکیه و شرق مصر در آن جای دارند. گاهی بخشهایی از غرب عراق را نیز جزو سرزمین شام به شمار میآوردند. (سایت ویکیپدیا)
- ↑ کلینی، محمد، الکافی، تهران، دار الکتب الإسلامیه، ۱۴۰۷ق، چاپ چهارم، ج۸، ص۱۹۹، حدیث ۲۳۷.
- ↑ قزوینی، زکریا، آثار البلاد و اخبار العباد، بیروت، ۱۹۹۸ م، چاپ اول، ص۳۶۶؛ ورک: حموی، یاقوت، معجم البلدان، بیروت، دار صادر، ۱۹۹۵ م، چاپ دوم، ج۲، ص۴۳۵.