منع تدوین و نقل حدیث: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی پاسخ
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۷: خط ۷:
{{پایان سوال}}
{{پایان سوال}}
{{پاسخ}}
{{پاسخ}}
حضرت محمد(ص) بر نوشتن و نقل حدیث تأکید کرده بودند. گفتار پیامبر در منابع اهل سنت و شیعه نقل شده است. اما برخی صحابه با این کار حتی در زمان حیات پیامبر، مخالفت کردند. عبدالله بن عمرو گوید: «من هر چه را از رسول خدا(ص) می‌شنیدم می‌نوشتم تا آنها را حفظ کنم، اما قریش مرا از این کار بازداشتند و گفتند: «هر چه را از پیامبر خدا می‌شنوی می‌نویسی در حالی که او بشری است که در حال خشنودی و غضب سخن می‌گوید» من (عبدالله بن عمرو) از این کار دست کشیدم و سخن قریش را به پیامبر(ص) گزارش دادم، حضرت فرمود: «قسم به کسی که جانم در دست اوست چیزی جز حق از آن (دهانم) بیرون نمی‌آید».<ref>محمد بن محمد حاکم نیشابوری، مستدرک الحاکم، بیروت، دار المعرفه، ۱۴۰۶ق، ج۱، ص۱۰۶.</ref>  
منع حدیث به جلوگیری از نوشتن و نقل [[حدیث|احادیث]] پیامبر گفته می‌شود.
 
جلوگیری از نقل و نوشتن احادیث [[پیامبر اکرم(ص)]] در [[قرن اول هجری قمری]] بود. ممانعت از نگارش و [[تدوین حدیث]] که از دوران [[خلیفه اول]] و [[خلیفه دوم]] آغاز و تا زمان خلافت [[عمر بن عبدالعزیز]] یعنی حدود ۱۰۰ سال ادامه یافت. البته بحث از ممانعت از تدوین حدیث تنها به حوزه حدیث [[اهل تسنن]] مربوط می‌شود و حدیث شیعه هیج گاه چنین ممانعتی را نپذیرفته است.
 
علمای اهل‌سنت علت این سیاست خلفای اول و دوم را جلوگیری از آمیختن حدیث با [[قرآن]]، پیشگیری از اختلاف [[مسلمانان]]، ترس از سرگرم‌شدن مردم به چیزی غیر از قرآن و عدم آشنایی راویان حدیث با کتابت می‌دانند.
 
عالمان شیعه، انگیزه منع کتابت حدیث را جلوگیری از نشر [[فضایل امام علی(ع)]] و تلاش در جهت تثبیت حاکمیت خلفا می‌دانند. به‌باور [[شیعیان]] منع کتابت حدیث موجب [[جعل حدیث]]، نابودی نخستین متون حدیثی، پیدایش مذاهب مختلف و تغییر [[سنت|سنت پیامبر اسلام]] شده است.
 
== تاریخچه ==
پیش از دوره خلیفه اول [[ابوبکر بن ابی‌قحافه]] و خلیفه دوم [[عمر بن خطاب]] کتابت احادیث در میان مسلمانان رایج بود<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=نقد و بررسی علل و انگیزه‌های منع نگارش حدیث|نام=دیاری|نام خانوادگی=بیدگلی|صفحه=۳۸}}</ref> و پیامبر اصحاب را به نوشتن و نقل احادیث تشویق می‌کرده است.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=سنن ابی‌داود|نام=سليمان بن اشعث بن اسحق سجستانى|نام خانوادگی=ابی‌داود|ناشر=المکتبه العصریه|جلد=3|صفحه=318}}</ref>
 
ابوبکر در خلافت خود، نگارش احادیث را ممنوع کرد و احادیث زیادی را از بین برد.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=کنز العمال|سال=1401|نام=متقی|نام خانوادگی=هندی|جلد=10|صفحه=285}}</ref> همچنین، [[خلیفه دوم]] فرمانداران خود را از نقل روایات پیامبر(ص) بر حذر می‌داشت و به توجه به قرآن دعوت می‌کرد.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=تاريخ‏ الامم و الملوک|سال=1387|نام=ابن جرير|نام خانوادگی=طبری|جلد=4|صفحه=204}}</ref> عمر بن خَطّاب ابتدا تصمیم داشت احادیث پیامبر را جمع‌آوری و نگارش کند؛ ولی پس از مدتی از این کار خودداری کرد و علت آن‌ را احتمال مخلوط‌شدن روایات با قرآن اعلام کرد.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=کنزالعمال|سال=1401|نام=متقی|نام خانوادگی=هندی|جلد=10|صفحه‌ها=۲۹۱-۲۹۲|فصل=ح۲۹۴۷۴}}</ref>
 
پس از اعلام ممنوعیت کتابت حدیث، برخی از اصحاب پیامبر، احادیث نبوی را برای مردم نقل می‌کردند. ازاین‌رو خلیفه دوم، خروج بدون اجازه اصحاب از مدینه<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=الصحیح من سیرة النبی الاعظم|نام=مرتضی|نام خانوادگی=عاملی|جلد=1|صفحه=77}}</ref> و نقل حدیث را ممنوع اعلام کرد.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=تذکرة الحفاظ|سال=1419|نام=شمس‌الدین محمد بن احمد بن عثمان|نام خانوادگی=ذهبی|جلد=1|صفحه‌ها=۱۱-۱۲}}</ref> او افرادی از صحابه همچون [[ابودرداء|ابودَرداء]] و [[ابن مسعود|ابن‌مسعود]] را به جرم نقل احادیث پیامبر زندانی نمود.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=تذکرة الحفاظ|سال=1419|نام=شمس‌الدین محمد بن احمد بن عثمان|نام خانوادگی=ذهبی|جلد=1|صفحه=12}}</ref> برخی از محققان احتمال داده‌اند جلوگیری از کتابت حدیث، پس از منع از نقل احادیث صورت گرفته است.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=منع تدوین الحدیث|سال=1418|نام=سید علی|نام خانوادگی=شهرستانی|صفحه‌ها=۳۱-۳۲}}</ref>
 
=== لغو ممنوعیت ===
ممنوعیت کتابت حدیث تا دوره [[عمر بن عبدالعزیز|عُمَر بن عَبدالعَزیز]] (۶۳-۱۰۱ق) هشتمین خلیفه اموی ادامه داشت. او نامه‌ای به [[ابوبکر بن حزم|ابوبکر بن حَزم]] حاکم مدینه نوشت و از او خواست احادیث پیامبر را بنویسد؛ چراکه بیم آن می‌رود علم و اهل آن از میان برود.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان=صحیح بخاری|سال=1401|نام=محمد بن اسماعیل|نام خانوادگی=بخاری|جلد=1|صفحه=33}}</ref>
 
 
عبدالله بن عمرو گوید: «من هر چه را از رسول خدا(ص) می‌شنیدم می‌نوشتم تا آنها را حفظ کنم، اما قریش مرا از این کار بازداشتند و گفتند: «هر چه را از پیامبر خدا می‌شنوی می‌نویسی در حالی که او بشری است که در حال خشنودی و غضب سخن می‌گوید» من (عبدالله بن عمرو) از این کار دست کشیدم و سخن قریش را به پیامبر(ص) گزارش دادم، حضرت فرمود: «قسم به کسی که جانم در دست اوست چیزی جز حق از آن (دهانم) بیرون نمی‌آید».<ref>محمد بن محمد حاکم نیشابوری، مستدرک الحاکم، بیروت، دار المعرفه، ۱۴۰۶ق، ج۱، ص۱۰۶.</ref>  


منع تدوین حدیث پس از رحلت پیامبر(ص)، شدت یافت تا آنجا که ابوبکر<ref>مؤدب، سید رضا، تاریخ حدیث، قم، مرکز جهانی علوم اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۴، ص۱۷۹.</ref> و عمر<ref>تاریخ حدیث، ص۱۸۲–۱۸۳.</ref> با استناد به کافی بودن قرآن در میان مسلمانان، احادیث نبوی را سوزاندند. این ممانعت ادامه یافت تا اینکه عمر بن عبد العزیز اموی، ممنوعیت تدوین حدیث را لغو کرد و دستور داد تا احادیث پیامبر(ص) گردآوری و نوشته شود؛ با مرگ عمرو بن عبدالعزیز در سال ۱۰۱ ق  این دستور اجرایی نشد اما سال‌ها پس از مرگ او در سال ۱۴۳ ق تدوین حدیث توسط علمای اهل‌سنت رسماً شروع شد.<ref>عسگري، سيد مرتضي، معالم المدرستين، مجمع جهاني اهل بيت(ع)، چاپ اول، ۱۴۲۴ق، ج ۲، ص۶۴–۶۷.</ref> اما علمای شیعه به رهبری امامان معصوم(ع) هیچ‌گاه دست از تدوین حدیث برنداشتند.
منع تدوین حدیث پس از رحلت پیامبر(ص)، شدت یافت تا آنجا که ابوبکر<ref>مؤدب، سید رضا، تاریخ حدیث، قم، مرکز جهانی علوم اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۴، ص۱۷۹.</ref> و عمر<ref>تاریخ حدیث، ص۱۸۲–۱۸۳.</ref> با استناد به کافی بودن قرآن در میان مسلمانان، احادیث نبوی را سوزاندند. این ممانعت ادامه یافت تا اینکه عمر بن عبد العزیز اموی، ممنوعیت تدوین حدیث را لغو کرد و دستور داد تا احادیث پیامبر(ص) گردآوری و نوشته شود؛ با مرگ عمرو بن عبدالعزیز در سال ۱۰۱ ق  این دستور اجرایی نشد اما سال‌ها پس از مرگ او در سال ۱۴۳ ق تدوین حدیث توسط علمای اهل‌سنت رسماً شروع شد.<ref>عسگري، سيد مرتضي، معالم المدرستين، مجمع جهاني اهل بيت(ع)، چاپ اول، ۱۴۲۴ق، ج ۲، ص۶۴–۶۷.</ref> اما علمای شیعه به رهبری امامان معصوم(ع) هیچ‌گاه دست از تدوین حدیث برنداشتند.

نسخهٔ ‏۱۵ نوامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۴:۵۱


سؤال

منع نوشتن و نقل حدیث در چه دورانی اتفاق افتاده است؟

منع حدیث به جلوگیری از نوشتن و نقل احادیث پیامبر گفته می‌شود.

جلوگیری از نقل و نوشتن احادیث پیامبر اکرم(ص) در قرن اول هجری قمری بود. ممانعت از نگارش و تدوین حدیث که از دوران خلیفه اول و خلیفه دوم آغاز و تا زمان خلافت عمر بن عبدالعزیز یعنی حدود ۱۰۰ سال ادامه یافت. البته بحث از ممانعت از تدوین حدیث تنها به حوزه حدیث اهل تسنن مربوط می‌شود و حدیث شیعه هیج گاه چنین ممانعتی را نپذیرفته است.

علمای اهل‌سنت علت این سیاست خلفای اول و دوم را جلوگیری از آمیختن حدیث با قرآن، پیشگیری از اختلاف مسلمانان، ترس از سرگرم‌شدن مردم به چیزی غیر از قرآن و عدم آشنایی راویان حدیث با کتابت می‌دانند.

عالمان شیعه، انگیزه منع کتابت حدیث را جلوگیری از نشر فضایل امام علی(ع) و تلاش در جهت تثبیت حاکمیت خلفا می‌دانند. به‌باور شیعیان منع کتابت حدیث موجب جعل حدیث، نابودی نخستین متون حدیثی، پیدایش مذاهب مختلف و تغییر سنت پیامبر اسلام شده است.

تاریخچه

پیش از دوره خلیفه اول ابوبکر بن ابی‌قحافه و خلیفه دوم عمر بن خطاب کتابت احادیث در میان مسلمانان رایج بود[۱] و پیامبر اصحاب را به نوشتن و نقل احادیث تشویق می‌کرده است.[۲]

ابوبکر در خلافت خود، نگارش احادیث را ممنوع کرد و احادیث زیادی را از بین برد.[۳] همچنین، خلیفه دوم فرمانداران خود را از نقل روایات پیامبر(ص) بر حذر می‌داشت و به توجه به قرآن دعوت می‌کرد.[۴] عمر بن خَطّاب ابتدا تصمیم داشت احادیث پیامبر را جمع‌آوری و نگارش کند؛ ولی پس از مدتی از این کار خودداری کرد و علت آن‌ را احتمال مخلوط‌شدن روایات با قرآن اعلام کرد.[۵]

پس از اعلام ممنوعیت کتابت حدیث، برخی از اصحاب پیامبر، احادیث نبوی را برای مردم نقل می‌کردند. ازاین‌رو خلیفه دوم، خروج بدون اجازه اصحاب از مدینه[۶] و نقل حدیث را ممنوع اعلام کرد.[۷] او افرادی از صحابه همچون ابودَرداء و ابن‌مسعود را به جرم نقل احادیث پیامبر زندانی نمود.[۸] برخی از محققان احتمال داده‌اند جلوگیری از کتابت حدیث، پس از منع از نقل احادیث صورت گرفته است.[۹]

لغو ممنوعیت

ممنوعیت کتابت حدیث تا دوره عُمَر بن عَبدالعَزیز (۶۳-۱۰۱ق) هشتمین خلیفه اموی ادامه داشت. او نامه‌ای به ابوبکر بن حَزم حاکم مدینه نوشت و از او خواست احادیث پیامبر را بنویسد؛ چراکه بیم آن می‌رود علم و اهل آن از میان برود.[۱۰]


عبدالله بن عمرو گوید: «من هر چه را از رسول خدا(ص) می‌شنیدم می‌نوشتم تا آنها را حفظ کنم، اما قریش مرا از این کار بازداشتند و گفتند: «هر چه را از پیامبر خدا می‌شنوی می‌نویسی در حالی که او بشری است که در حال خشنودی و غضب سخن می‌گوید» من (عبدالله بن عمرو) از این کار دست کشیدم و سخن قریش را به پیامبر(ص) گزارش دادم، حضرت فرمود: «قسم به کسی که جانم در دست اوست چیزی جز حق از آن (دهانم) بیرون نمی‌آید».[۱۱]

منع تدوین حدیث پس از رحلت پیامبر(ص)، شدت یافت تا آنجا که ابوبکر[۱۲] و عمر[۱۳] با استناد به کافی بودن قرآن در میان مسلمانان، احادیث نبوی را سوزاندند. این ممانعت ادامه یافت تا اینکه عمر بن عبد العزیز اموی، ممنوعیت تدوین حدیث را لغو کرد و دستور داد تا احادیث پیامبر(ص) گردآوری و نوشته شود؛ با مرگ عمرو بن عبدالعزیز در سال ۱۰۱ ق این دستور اجرایی نشد اما سال‌ها پس از مرگ او در سال ۱۴۳ ق تدوین حدیث توسط علمای اهل‌سنت رسماً شروع شد.[۱۴] اما علمای شیعه به رهبری امامان معصوم(ع) هیچ‌گاه دست از تدوین حدیث برنداشتند.

برخی نیز داستان «قلم و کاغذ» که در لحظات آخر عمر پیامبر، عمر بن خطاب ایشان را از نگارش روایت منع کرد را آغاز منع حدیث دانسته‌اند. در این داستان عمر بن خطاب گفت: «درد بر پیامبر غلبه کرده است. قرآن نزد شماست پس کتاب خدا ما را بس است.» و بر طبق روایت دیگری گفت: «پیامبر هذیان می‌گوید».[۱۵]

منابع

  1. بیدگلی، دیاری. نقد و بررسی علل و انگیزه‌های منع نگارش حدیث. ص. ۳۸.
  2. ابی‌داود، سليمان بن اشعث بن اسحق سجستانى. سنن ابی‌داود. ج. ۳. المکتبه العصریه. ص. ۳۱۸.
  3. هندی، متقی (۱۴۰۱). کنز العمال. ج. ۱۰. ص. ۲۸۵.
  4. طبری، ابن جرير (۱۳۸۷). تاريخ‏ الامم و الملوک. ج. ۴. ص. ۲۰۴.
  5. هندی، متقی (۱۴۰۱). «ح۲۹۴۷۴». کنزالعمال. ج. ۱۰. صص. ۲۹۱-۲۹۲.
  6. عاملی، مرتضی. الصحیح من سیرة النبی الاعظم. ج. ۱. ص. ۷۷.
  7. ذهبی، شمس‌الدین محمد بن احمد بن عثمان (۱۴۱۹). تذکرة الحفاظ. ج. ۱. صص. ۱۱-۱۲.
  8. ذهبی، شمس‌الدین محمد بن احمد بن عثمان (۱۴۱۹). تذکرة الحفاظ. ج. ۱. ص. ۱۲.
  9. شهرستانی، سید علی (۱۴۱۸). منع تدوین الحدیث. صص. ۳۱-۳۲.
  10. بخاری، محمد بن اسماعیل (۱۴۰۱). صحیح بخاری. ج. ۱. ص. ۳۳.
  11. محمد بن محمد حاکم نیشابوری، مستدرک الحاکم، بیروت، دار المعرفه، ۱۴۰۶ق، ج۱، ص۱۰۶.
  12. مؤدب، سید رضا، تاریخ حدیث، قم، مرکز جهانی علوم اسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۴، ص۱۷۹.
  13. تاریخ حدیث، ص۱۸۲–۱۸۳.
  14. عسگري، سيد مرتضي، معالم المدرستين، مجمع جهاني اهل بيت(ع)، چاپ اول، ۱۴۲۴ق، ج ۲، ص۶۴–۶۷.
  15. محمود ابوریه، اضواء علی السنه المحمدیه، بی جا، دار الکتاب الاسلامی، بی تا، ص۵۵؛ معالم المدرستین، ج ۲، ص۴۷–۴۸.