پیش نویس:حضرت زینب سلاماللهعلیها در واقعه کربلا: تفاوت میان نسخهها
Whitenoah91 (بحث | مشارکتها) (صفحهای تازه حاوی «نقش حضرت زینب(س) پس از واقعه عاشورا چگونه بوده است؟ در تاريخ اسلام زنان مؤمن و فداكار بسياري بودند كه با حضور فعّال در صحنههاي حسّاس سياسي و اجتماعي، مسير تاريخ را تغيير دادند. از جمله اين زنان، حضرت زينب (س) بود كه با حضور در نهضت كربلا، مسؤول...» ایجاد کرد) |
جز (Malekpor صفحهٔ کاربر:Whitenoah91/صفحه تمرین4 را بدون برجایگذاشتن تغییرمسیر به پیش نویس:حضرت زینب سلاماللهعلیها در واقعه کربلا منتقل کرد) |
نسخهٔ کنونی تا ۶ اکتبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۰:۴۹
نقش حضرت زینب(س) پس از واقعه عاشورا چگونه بوده است؟ در تاريخ اسلام زنان مؤمن و فداكار بسياري بودند كه با حضور فعّال در صحنههاي حسّاس سياسي و اجتماعي، مسير تاريخ را تغيير دادند. از جمله اين زنان، حضرت زينب (س) بود كه با حضور در نهضت كربلا، مسؤوليت بزرگي را بر عهده گرفت. به اعتقاد نويسنده، حضرت زينب (س) براي ايفاي مسؤوليت بزرگ پيام رساني از دوران كودكي تحت تربيت پيشوايان معصوم قرار گرفت و امام حسين (ع) نيز در مسير حركت به كربلا، با سخنان و توصيههايي، خواهرش را آمادهتر كرد. مقاله در تبيين نقش حضرت زينب در روز عاشورا و نيز پس از آن در دفاع از جان امام سجاد (ع) و حمايت از زنان و كودكان به تفصيل سخن گفته است و در پايان به نقش آن حضرت در كوفه و شام و در برابر ابنزياد و يزيد به اجمال پرداخته است. حضور زنان در صحنه اجتماع مشاركت و حضور زنان در صحنههاي گوناگون جامعه از مسائلي است كه در زمان حاضر پيرامون آن فراوان سخن گفته ميشود. اصل حضور بانوان در صحنه اجتماع مسألهاي مورد توافق است اما در شرايط و محدوده آن اختلاف است. آنچه در اين باره به طور بسيار فشرده و مختصر ميتوان گفت؛ اين است كه، هر كار جمعي و گروهي نيازمند افرادي با تخصصها و مهارتهاي گوناگون است كه به هر يك از آنان مسئوليتي متناسب با تخصص و مهارتش واگذار شود. به كار گرفتن اعضاي يك مجموعه در كاري بر خلاف تخصص و مهارتش سبب ناكارآمدي آن گروه و به هدر رفتن تلاش آنان خواهد شد. شادابي و نشاط هر جامعه و تربيت نسل جديد در گرو اين است كه بشر از دو جنس مخالف زن و مرد، با ساختمان وجودي و روحيات متفاوت و گوناگون آفريده شوند، و هر يك از آنان متناسب با شرايط جسمي و روحي خود عهدهدار انجام مسئوليتي گردند. در اين صورت است كه پيوند خانواده مستحكم ميگردد، در پرتو آن به جامعه روح نشاط و شادابي دميده ميشود، و فرزنداني با شخصيت، با ايمان، لايق، نوعدوست، راستگو و درستكار به جامعه تحويل ميگردد؛ ولي اگر هر يك از زن و مرد وظيفهاي را كه جهان تكوين و نظام آفرينش بر اساس شرايط جسمي و روحي به عهده آنان گذاشته، به خوبي انجام ندهند و به كاري ديگر مشغول شوند، بنيان خانواده متزلزل ميگردد و در نتيجه جامعه گرفتار اختلال فرهنگي و تربيتي خواهد شد. وظيفه اصلي زنان و بانوان هر جامعه تربيت و پرورش نسل جديد آن جامعه و گرم نگهداشتن كانون خانواده است؛ از اين رو اشتغال به هر كاري كه زنان را از انجام اين وظيفه خطير بازدارد، آنان را از رسالت اصلي خود بازداشته است و علاوه بر آنكه زيانهاي غير قابل جبراني بر جامعه وارد ميسازد، زنان را نيز از شخصيت و هويت واقعي خود تهي نموده، به آنها شخصيت كاذب و دروغين ميبخشد؛ چرا كه كمال و شخصيت هر انسان در آن است كه تواناييها و استعدادهاي خود را به خوبي بشناسد و آنها را به فعليت برساند. بنابراين يك اصل مهم و اساسي كه در مشاركت زنان درصحنههاي گوناگون جامعه بايد به آن توجه شود اين است كه پذيرش هرگونه مسئوليتي از سوي آنان نبايد به وظيفه اصلي آنها كه تربيت نسل جديد جامعه و گرم نگهداشتن كانون خانواده است كمترين لطمه و آسيبي وارد سازد. نكته ديگري كه در مشاركت زنان در صحنههاي گوناگون اجتماعي و سياسي بايد مورد توجه قرار گيرد، حفظ حدود شرعي و حريم عفت، حيا و پاكدامني و دورنگهداشتن ميدان كار و مسئوليت از هرگونه تمتع و بهرهگيريهاي جنسي است. كشانده شدن مسائل جنسي به صحنه جامعه، علاوه بر آنكه بنيان و اساس خانواده را متزلزل ميكند بيشترين و بزرگترين ضربه را به شخصيت و هويت زنان وارد ميسازد، و شخصيت آنان را در حدّ ابزار و وسيلهاي براي كاميابي و كامجويي مردان هوسران و يا وسيلهاي در جهت منافع مادي دنياپرستان و مطامع سياسي سياستمداران تنزل ميدهد. بنابراين مشاركت زنان وبانوان در صحنههاي گوناگون اجتماعي و سياسي بايد با رعايت كامل و دقيق اين دو اصل مهم و اساسي صورت پذيرد. تاريخ اسلام زنان مؤمن و فداكار بسياري را سراغ دارد، كه علاوه بر انجام مسئوليت و رسالت خود در خانواده و رعايت كامل شئون عفت و پاكدامني با حضور فعال خود در صحنههاي حساس سياسي و اجتماعي مسير تاريخ را تغيير دادهاند و بدينوسيله نام خود را در زمره مردان و زنان تاريخ ساز به ثبت رساندهاند. بدون شك زينب كبرا (س) يكي از زناني است كه به عنوان الگو و اسوه براي همه زنان و مردان آزاده، آزاديخواه و ظلم ستيز در همه زمانها مطرح است. گرچه سخن گفتن از شخصيت حضرت زينب (س) كاري بس دشوار است و از حد توان امثال نگارنده خارج است؛ ولي براي انجام وظيفه و اداي دين خود برآن شديم تابه طور فشرده و در حدّ توان اندك و ناچيز خود به بررسي حضور سياسي حضرت زينب (س) در نهضت سيدالشهدا (ع) بپردازيم. شخصيت حضرت زينب (س) پيش از پرداختن به حضور سياسي حضرت زينب، شايسته است نگاهي گذرا به شخصيت اين بانوي عظيم الشأن بيفكنيم. زينب كبرا (س) تحت تربيت پدر و مادري همچون حضرت علي (ع) و حضرت فاطمه (س) و با شايستگي و استعداد ذاتي كه از آن بهرهمند بود به مراتب عالي از فضائل و كمالات انساني دست يافت. او همانند پدر و مادرش جامع همه كمالات و صفات پسنديده بود. سخنرانيهاي او در كوفه و شام خاطره خطبههاي پدرش - اميرمؤمنان (ع) - را در يادها زنده كرد. زينب كبرا (س) يكي از محدثان و راويان حديث به شمار ميآيد. و در سنينكودكي، در حالي كه بيش از پنج يا شش سال از عمرش نميگذشت، خطبه مادرش حضرت زهرا (س) را با آن مضامين بسيار بلند و عالي شنيد و پس از آن براي ديگران نقل ميكند. عبداللهبنعباس، شاگرد برجسته حضرت علي (ع) و مفسر قرآن كريم، خطبه فدك حضرت زهرا (س) را از زينب نقل ميكند و از آن بانوي بزرگ با عنوان «عقيلتنا؛ عاقل و داناي ما»ياد ميكند.[1] زينب (س) از جنبه عبادت در حدّي بود كه در دوران اسارت و سختترين شرايط جسمي و روحي كه ممكن است براي يك انسان پيش آيد، شب زندهداري و نماز شبشترك نگرديد،[2] در حالي كه در شرايطي به مراتب آسانتر و سهلتر از آن انسانهاي معمولي قادر به حفظ برنامههاي عادي و معمولي زندگي خود نيستند عبادت و اطاعت خدا، حضرت زينب (س) را از مصاديق روشن و بارز اين حديث قدسي قرار داده بود كه خداوند متعالميفرمايد: «يابن آدم، انا اقول للشيء كن فيكون، اطعني فيما امرتك اجعلك تقول للشيء كن فيكون؛[3]اي فرزند آدم! من به هر چه بگويم باش، موجود ميشود، در آنچه به تو دستور دادهام از من اطاعت كن تا ترا آنگونه قرار دهم كه هر چيز بگويي باش، موجود شود!» حضرت زينب (س) نيز بر اثر عبادت و اطاعت خدا به مقامي رسيده بود كه از ولايت تكويني برخوردار بود. روايت شده كه آن حضرت پيش از سخنراني خود در كوفه به مردم اشاره كرد، با آن اشاره نفسها در سينهها حبس شد و زنگها از صدا باز ايستاد.[4] و در يك كلام حضرت زينب (س) به حق، زينت پدر، آن شخصيت يگانه تاريخ، بود، همچنان كه خداوند اين نام را براي او برگزيد.[5] خاستگاه اجتماعي قيام امام حسين (ع) همانگونه كه انسان از نظر جسمي و روحي از حالت سلامتي و بيماري برخوردار است، جوامع بشري نيز از اين دو حالت بركنار نيستند. جامعه سالم جامعهاي است كه روح آزادي، آزاديخواهي، نوعدوستي، ظلم ستيزي، كمك به مظلومان و ستمديدگان و باورهاي ديني بر آن حاكم باشد. خرافات و اعتقادات باطل و تخديري جايگزين اعتقاداتي نشده باشد كه انسان را از يوغ بندگي و بردگي هواهاي نفساني و قدرتهاي خارجي ميرهاند!. جامعه سالم جامعهاي است كه اگر آثار ظلم و فساد در دستگاه رهبري و حكومت مشاهده گردد همه اعضاي آن جامعه براي اصلاح آن بسيج شوند. در مقابل جامعه بيمار، جامعهاي است كه روح تسليم، ظلم پذيري، بي تفاوتي نسبت به سرنوشت همنوعان بر آن حاكم گردد. در برابر اعمال خلاف و ظلم و فساد حاكمان و رهبران خودهيچ واكنشي نشان داده نشود. جامعه بيمار جامعهاي است كه مذهب و اعتقادات مذهبي در خدمت منافع حاكمان به كار گرفته شود. جامعه بيمار جامعهاي است كه بر اساس اعتقادات تحريف شده و ناصحيح مذهبي مردم را به ظلم پذيري، سكوت و تسليم دعوت كند. بيماريهاي جوامع از شدت و ضعف برخوردار است. گاهي بيماري جامعه در حدّي است كه با هشدار مصلحان، مردم از خواب غفلت بيدار ميشوند، و به حركت در ميآيند. زماني حال جامعه آن چنان رو به وخامت مينهد كه نيازمند تزريق خون براي به حركت درآمدن است. در اين شرايط بايد گروهي فداكار و از جان گذشته خون خود را به جامعه اهدا كنند، تاجامعه بهبودي خود را باز يابد. ولي گاهي حال جامعه به حدّي از وخامت ميرسد، كه دچار ايست قلبي ميشود و تزريق خون نيز سودي به حال آن نخواهد داشت. براي نجات جامعه در چنين شرايطي بايد شوك ناگهاني بر پيكر آن وارد گردد. وضع اجتماع مسلمانان در زمان يزيد به همين صورت بود. معاويه در طي دوران حكومت خود مسلمانان را آن چنان زبون و ذليل كرده بود كه در برابر اعمال خلاف او و عمالش صداي انتقاد و اعتراضي شنيده نميشد. مسلماناني كه پس از رحلت پيامبر اكرم (ص) بر اثر تعاليم و تربيت آن حضرت آن چنان در برابر اعمال خلاف خلفا حساسيت داشتند، كه در برابر كوچكترين عمل خلافي صدا را به اعتراض بلند ميكردند - در زمان معاويه به گونهاي تسليم، مطيع و سازشكار شدند، كه پس از مرگ معاويه، يزيد - آن عنصر فاسد و فاجر - به راحتي بر اوضاع كشور اسلامي مسلط شد و صداي اعتراضي از مسلمانان شنيده نشد. مسلمانان بگونهاي بودند كه وقتي: «عمر - در وقتي كه خليفه بود - گفت كه من اگر چنانچه خلافي كردم به من مثلاً بگوييد و چه بكنيد. يك عربي شمشيرش را كشيد گفت ما با اين مقابل تو ميايستيم. اگر تو بخواهي خلاف بكني، ما با اين شمشير مقابلت ميايستيم.»[6] جامعه در زمان يزيد آن چنان سازشكار، تسليم، ذليل و زبون شده بود، كه جز تعداد معدودي ياران امام حسين (ع) همه آن حضرت را به سكوت و سازش فرا ميخواندند. وضع جامعه در زمان امام حسين (ع) به گونهاي بود كه نه تنها هشدار و نصيحت در آن مؤثر نبود، بلكه شهادت شخصيتي مانند امام حسين (ع) به تنهايي نيز قادر نبود، مردم را از خواب غفلت بيدار كند، همچنان كه شهادت برادر بزرگوارش امام مجتبي (ع) آنگونه كه بايد نتوانست جامعه را به حركت درآورد. ادامه چنين وضعي قطعاً نابودي اسلام را به دنبال داشت. ابتكار امام حسين (ع) براي اصلاح جامعه در چنين اوضاع و شرايطي امام حسين (ع) با برخورداري از دانش خاص الهي براي اصلاح جامعه، برنامه بسيار دقيق و منظمي طرح ريزي كرد، كه نه تنها توانست جامعه آن روز را از خطر مرگ حتمي معنوي و فرهنگي نجات بخشد، بلكه براي هميشه به جوامع بشري قدرت و نيرويي بخشيد تا بتوانند در مقابل ظلم و ستم و اعمال خلاف از خود حساسيت نشان دهند. آن حضرت به گونهاي برنامه ريزي كرد كه ياد و خاطره او همواره در ميان انسانها زنده و جاويد باشد، و همين امر مانع بي تفاوتي، ظلمپذيري و تحريف دين در ميان مسلمانان ميشود، و به همين دليل است كه قيام امام حسين (ع) تضمين كننده بقاي اسلام و بيداري مسلمانان است. امام حسين (ع) براي تحقق بخشيدن به اين هدف، نهضت و قيام خود را در دو مرحله برنامهريزي كرد. مرحله نخست، مرحله خون، قيام و شهادت و مرحله دوم مرحله پيام رساني، بيدارگري، زنده نگهداشتن ياد و خاطره نهضت بود. مسئوليت مرحله نخست نهضت بر دوش مردان فداكار و از جان گذشتهاي بود كه با تمام هستي خود در برابر ظلم و بيداد و انحراف ايستادگي كردند و در اين راه به شهادت رسيدند. ولي مسئوليت بخش دوم نهضت و قيام از عهده مردان خارج بود. چرا كه يزيد و يزيديان را تصميم بر آن بود كه در روز عاشورا هيچ مردي را زنده نگذارند. پس از شهادت امام حسين (ع) هنگامي كه يورش وحشيانه سپاه عمر سعد براي غارت خيمهها آغاز شد، شمر به خيمه امام سجاد (ع) وارد شد و با كشيدن شمشير قصد جان امام را نمود. ولي عمر سعد دستانش را گرفت و گفت: «آيا از كشتن اين جوان بيمار شرم نداري؟» شمر گفت: «دستور از امير عبيدالله بن زياد رسيده كه همه فرزندان حسين را بكشم.»سرانجام عمر سعد با تلاش و كوشش بسيار توانست شمر را از انجام اين جنايت منصرف سازد.[7] امام حسين (ع) مسئوليت بخش دوم قيام را به زنان و كودكان خود واگذار كرد و رهبري آن را به خواهرش زينب سپرد. محمد حنفيه شب حركت امام حسين (ع) از مكه به سوي عراق خدمت آن حضرت رسيد، و از او درخواست نمود كه به كوفه حركت نكند. امام (ع) وعده داد كه در باره پيشنهاد او بينديشد. ولي ناگهان هنگام صبح به محمد حنفيه خبر رسيد كه امام (ع) به سوي عراق حركت كرده است. و با شنيدن اين خبر به سرعت خود را به امام (ع) رساند، افسار شترش را گرفت و گفت: «اي برادر! مگر به من قول ندادي كه در باره پيشنهادم بينديشي؟» امام (ع) فرمود: «ديشب پس از آنكه از تو جدا شدم، رسول الله را در خواب ديدم كه به من فرمود: «اي حسين! بيرون رو!، زيرا خداوند خواسته است ترا كشته ببيند!» محمد حنفيه گفت: «تو كه با اين حالت ميروي، چرا زنان را همراه خود ميبري؟» امام حسين (ع) فرمود: پيامبر اكرم (ص) به من فرمود: «خداوند خواسته است كه اينها را اسير بنگرد!»[8] آماده نمودن زينب براي انجام اين مسئوليت حضرت زينب (س) از نظر روحي و قدرت تحمل در حدّ عالي و درجات بالا قرار داشت. او از جمله شخصيتهاي نمونه و منحصر به فردي است كه مادرگيتي از آوردن امثال آن ناتوان است؛ ولي اين مسئوليت پيامرساني عاشورا به قدري خطير و بزرگ بود، كه حتي شخصيتي بسان حضرت زينب نيز براي انجام آن نيازمند آمادگي قبلي بود. بر همين اساس به نظر ميرسد، زينب (س) از همان دوران كودكي تحت تربيت پيشوايان معصوم (ع) به تدريج براي انجام چنين وظيفه خطيري آماده ميشد. وي نزديك رحلت پيامبر اكرم (ص)، خدمت جدّ بزرگوارش، عرض كرد: «اي رسول خدا (ص) ! ديشب خواب ديدم، باد شديدي وزيدن گرفت و همه دنيا را تاريك و سياه كرد. آن باد مرا از سويي به سوي ديگر ميانداخت، تا اينكه چشمم به درخت بزرگي افتاد از شدت وزش باد به آن درخت پناه بردم؛ ولي باد آن را ريشه كن كرد و بر زمين انداخت آنگاه به يكي از شاخههاي نيرومند آن درخت پناه بردم، ولي باد آن را نيز قطع كرد. پس از آن به شاخه ديگري پناهنده شدم و آن را نيز باد درهم شكست. سرانجام به دو شاخه متصل به هم از آن درخت چنگ زدم، باد آن دو را نيز در هم شكست. در اينجا از خواب بيدار شدم.» سخنان زينب اشك از ديدگان پيامبر اكرم (ص) جاري ساخت و در اين هنگام به زينبفرمود: «اي نور ديده! آن درخت جد توست كه به زودي تند باد اَجَل او را از پاي در ميآورد. آن شاخه نخست كه به آن چنگ زدي مادرت، زهراست! شاخه دوم پدرت علي است و آن دو شاخه به هم متصل برادرانت حسن و حسين هستند، كه در سوگشان دنيا تاريك ميشود و تو لباس سياه بر تن ميكني.»[9] حضرت زينب (س) از همان كودكي ميآموخت كه چگونه با سختيها و دشواريها مقابله كند، و در برابر جباران و ستمگران سر فرود نياورد. بيش از شش سال از عمر زينب نميگذشت كه با فاجعه بزرگ رحلت پيامبر بزرگوار اسلام (ص) روبهرو گرديد. پس از مدت كوتاهي اندوه از دست دادن مادر بر قلب به ظاهر كوچك او وارد گرديد. از آن پس با همان سن كم، بسان مادرش، در كنار پدر قرار گرفت و شريك غم و اندوه مظلومترين انسان جهان و مونس تنهايياش گرديد. پس از شهادت پدر در همه صحنههاي سخت و دشوار همراه و همگام و ياور دو برادرش، امام مجتبي (ع) و امام حسين (ع) بود. هنگامي كه برنامه مسافرت امام حسين (ع) از مدينه به مكه و از كه به عراق مطرح شد، بدون هيچ گونه چون و چرا و حتي بدون اينكه با ارائه پيشنهاد و نظر بخواهد آن حضرت را منصرف كند، همراه برادر راهي سفر گرديد. گويا همراهي و همگامي حضرت زينب با امام حسين (ع) و حضور او در نهضت امام (ع) از سالها قبل پيش بيني شده بود. به همين مناسبت شرطِ همراهي با برادر در قرارداد ازدواج حضرت زينب قيد شده بود. [10] نقش زينب (س) تا شهادت امام (ع) از نقش حضرت زينب پيش از شهادت امام حسين (ع) مطلب زيادي در تاريخ نقل نشده است. با اين حال ميتوان حدس زد، كه آن حضرت در اين دوران سرپرستي زنان و كودكان و پرستاري از امام سجاد (ع) را عهدهدار بوده است. در حديثي از امام سجاد (ع) آمده است كه در شب عاشورا من در خيمه خودم نشسته بودم و عمهام زينب از من پرستاري ميكرد. [11] علاوه بر آن حضرت زينب (س) در همه صحنههاي دشوار و سخت به ويژه در روز عاشورا - همراه و همگام برادر و مشاور و ياور آن حضرت به شمار ميآمد؛ ولي مهمتر از همه اينها امام حسين (ع) روزبهروز خواهرش، زينب (س) را براي انجام مسئوليت خطير و بسيار بزرگي كه بر عهده داشت آماده ميكرد و وظايف و كارهايي كه بايد در مراحل مختلف مأموريت انجام ميداد به او گوشزد ميكرد. در اينجا درباره آمادهسازي زينب (س) توسط امام حسين (ع) و همراهي وي با برادر در حوادث گوناگون توضيح بيشتري ميدهيم. آماده سازي زينب (س) توسط امام حسين (ع) 1. زينب در منزل خزيميه نقل حديث امايمن از سوي حضرت زينب (س) [12]بيانگر آن است كه آن حضرت سالها پيش از واقعه عاشورا خبر شهادت برادرش را از زبان جدّ و پدر بزرگوارش شنيده بود. ولي شايد در آغاز سفر به عراق آنگونه كه بايد براي وي اطمينان و يقين كامل حاصل نشده بود كه آن حادثه اسفبار به همين زودي اتفاق خواهد افتاد. علاوه بر آنكه احساسات انسان به گونهاي است كه تا حد ممكن تلاش ميكند پيش آمدهاي تلخ و ناگوار را نپذيرد و به نحوي توجيه كند. از اين رو امام حسين (ع) ميكوشيد تا به تدريج زينب كبرا را براي رويارويي با حوادث ناگوار آينده آماده سازد. بر اساس آنچه در تاريخ ذكر گرديده است، نخستين باري كه زينب (س) با خبر اندوهبار شهادت برادر روبهرو گرديد، در منزل خزيميه بود. امام حسين (ع) در مسير حركت خود از مكه به عراق يك شبانه روز در اين منزل رحل اقامت افكند. هنگام صبح عقيله بنيهاشم، خدمت برادر رسيد، عرض كرد: «اي برادر! آيا ترا از آنچه ديشب شنيدم با خبر نسازم؟»امام (ع) فرمود: «آن چيست؟» زينب گفت: «ديشب هنگامي كه براي انجام كاري از خيمه خود خارج شدم، شنيدم هاتفي ندا ميدهد: «اي چشم بسيار گريه كن و كيست كه در آينده بر شهيدان بگريد بر گروهي كه مرگ آنان را به سوي وعدهاي معين به پيش ميراند!» امام حسين (ع) فرمود: «اي خواهر! هر آنچه را كه خداوند تقدير كرده است، انجام خواهدشد.» [13] در اين سخن امام حسين (ع) به طور ضمني و تلويحي به خواهرش فهماند، كه حوادث ناگواري درا ين سفر در انتظار آناناست. 2. گفتگوي امام (ع) با زينب (س) در عصر تاسوعا روز تاسوعا عمر سعد نامهاي از سوي ابنزياد دريافت كرد، كه به او فرمان داده بود، يا حسين (ع) را به سازش و تسليم وادار نمايد، و يا او و يارانش را از دم تيغ بگذراند. در پي رسيدن اين فرمان عمر سعد به سپاه خود فرمان آماده باش داد، و به سوي اردوگاه امام (ع) حركت كردند. هنگام عصر بود كه امام حسين (ع) در مقابل خيمهاش با تكيه به شمشير، سر به زانو نهاده، چند لحظهاي به خواب رفته بود. زينب كبرا (س) كه كاملاً مراقب اوضاع بود، با شنيدن صداي هياهوي نزديك شدن سپاه دشمن نزد برادر شتافت و گفت: «اي برادر! آيا اين صداها را نميشنوي كه به ما نزديك ميشود؟»امام حسين (ع) سر از زانو برداشت و فرمود: «اي خواهر! در همين لحظه جدم پيامبر (ص)، پدرم علي، مادرم فاطمه، و برادرم حسن را در خواب ديدم كه به من فرمودند: «اي حسين! تو به همين زودي به ما ميپيوندي!» نقل شده است زينب (س) با شنيدن اين سخن سيلي به صورت زد و فرياد را به ناله بلند كرد. امام حسين (ع) به او فرمود: «آرام باش! ما را دشمنشاد نساز!» [14] امام (ع) در اين برخورد به طور صريح و آشكار خبر شهادت خود را با زينب (س) در ميان گذاشت و او را در برخورد با حوادث آينده به صبر و پايداري دعوت كرد. 3. توصيههاي امام حسين (ع) به خواهرش در شب عاشورا امام سجاد (ع) گويد: «در شب عاشورا من در خيمه خود نشسته بودم و عمهام زينب (س) از من پرستاري ميكرد. پدرم نيز در خيمه خود بود و چون غلام ابوذر شمشيرش را اصلاح ميكرد. در اين حال پدرم اين اشعار را چند بار خواند: «اي روزگار، اف بر تو از جانب دوستي و رفاقتت! تا كي آرزومندان و ياران را به خون خود آغشته مينمايي؟ روزگار جايگزين نميپذيرد و همانا كار به دست خداست و هر زندهاي راه مراميپيمايد!» با شنيدن اين اشعار مقصود پدرم را دريافتم و گريه گلويم را گرفت ؛ ولي سكوت كرده، خود را گرفتم و دانستم كه بلا نازل شده است. ولي عمهام وقتي سخنان پدرم را شنيد، به دليل آنكه زن بود و حالت رقت و جزع در زنان غالب است، نتوانست خود را كنترل كند و در حالي كه لباسش بر زمين ميكشيد، نزد پدرم رفتو گفت: «اي كاش مرگ زندگي مرا نابود كرده بود! امروز همانند روزي است كه مادرم فاطمه، پدرم علي و برادرم حسن از دنيا رفتند. اي جانشين گذشتگان و پناهگاه بازماندگان!» امام حسين (ع) به زينب نگريست و به او گفت: «اي خواهر! مبادا شيطان بردباري و حلم ترا بربايد.»آنگاه اشك از ديدگان پدرم سرازير شد... ». زينب گفت: «اين بيشتر دل ما را ميسوزاند كه راه چاره برايت نباشد و به ناچار شربت مرگ بنوشي.»آنگاه سيلي به صورت زد، گريبان پاره كرد و بيهوش گرديد. پدرم آب به صورت او پاشيد، او را به هوش آورد و گفت: «اي خواهر! از خدا بترس و شكيبايي پيشه كن و بدان كه اهل زمين ميميرند و اهل آسمان زنده نميمانند و هر چيز جز وجه خداوند هلاك و نابود ميشود، همان خدايي كه با قدرتش خلق را آفريد و آنان را بر ميانگيزد و او يگانه و يكتاست. پدرم از من بهتر بود. مادرم از من بهتر بود. برادرم از من بهتر بود (و همه مردند) براي من و براي هر مسلمان پيامبر خدا (ص) اسوه و الگو است... اي خواهر ترا سوگند ميدهم - و به سوگند من پايبند باش - در سوگ من گريبان پاره نكن، صورت نخراش و فرياد به افغان و ناله سر نده.» [15] وقايعي كه بيان شد به خوبي نشان ميدهد كه چگونه امام حسين (ع) خواهرش را براي رويارويي با حوادث آينده و ايفاي نقش تاريخي و بينظيرش آماده ميكند امام (ع) در اين گفتگو به خواهرش توصيه ميكند، كه پس از شهادت او مبادا احساساتش نيروي تفكر و انديشه او را تحت الشعاع قرار دهد و حركتي بر خلاف وظيفه و رسالت بزرگ تاريخياش انجام دهد. و چه زيبا عقيله بني هاشم به توصيههاي برادر عمل كرد. او در تمام مراحل اسارت و پيامرساني كمترين و كوچكترين عملي بر خلاف جهت پيشبرد نهضت و قيام برادر، انجام نداد. اگر زينب بر بالين بدن برادر گريه و زاري كرد، اگر در كوفه و شام سخنراني نمود، اگر براي برادر نوحهسرايي و مرثيهسرايي كرد و... همه و همه حساب شده و در جهت انجام رسالت و رساندن پيام نهضت عاشورا بود، نه فقط به دليل غلبه احساسات. زينب كبرا (س) در موقع مناسب احساسات خويش را كنترل ميكرد، و در شرايط مناسب ابراز احساسات مينمود. آنچه گذشت نمونهاي از صحنههايي بود، كه امام حسين (ع) در طول سفر، خواهرش را براي رويارويي با حوادث آينده و ايفاي نقش تاريخي و بينظير خود آماده ميكرد؛ ولي به طور قطع گفتگوهاي امام حسين (ع) با خواهرش به همين چند مورد منحصر نميشود. و امام (ع) اسرار زيادي را براي او بازگو نموده است، و او را از رمز و راز وظيفهاي كه بر عهدهاش بوده، بيش از اين آگاه كرده است كه آن سخنان براي ما بازگو نگرديده است. همراهي با برادر در روز عاشورا زينب كبرا (س) در همه حوادث دوران سفر و به ويژه حوادث جانكاه و جانگداز روز عاشورا، در كنار برادر و يار و مددكار او بود، كه تنها به چند مورد از آنها كه در تاريخ ذكر شده است اشاره ميكنيم. 1. بر بالين علي اكبر (ع) يكي از صحنههايي كه بر امام حسين (ع) بسيار سخت گذشت، شهادت فرزندش علي اكبر بود. هنگامي كه علي اكبر به ميدان ميرفت، امام حسين (ع)، انگشت سبابهاش را به سوي آسمان نشانه رفت و گفت: «خداوندا! عليه اين قوم گواه باش! همانا جواني به مبارزه آنان رفت كه در گفتار، اخلاق و خلقت (اندام) شبيهترين مردم به پيامبر تو است. هرگاه ما مشتاق ديدار پيامبرت ميگرديديم، به چهره او نگاه ميكرديم. خداوندا! بركات زمين را از آنان بازدار، آنها را به شدت پراكنده كن و...» تحمل اين صحنه به قدري بر امام (ع) سخت و دشوار آمد كه او را كه مظهر رأفت و رحمت خداوند است به نفرين عليه آنان واداشت. زينب كبرا (س) در اين موقعيت دشوار برادرش را تنها نگذاشت. هنگامي كه امام حسين (ع) بر بالين بدن غرق در خون فرزندش بود، حميدبنمسلم گويد: «بسان طلوع خورشيد، زني از خيمهها خارج شد و شتابان با آه و ناله و فغان به سوي امام حسين (ع) رفت. او ميگفت: «اي عزيزم! اي ميوه دلم!، اي نور ديدهام!»هنگامي كه در باره آن زن پرسيدم، به من گفته شد او زينب دختر علي (ع) است. زينب آمد و خود را بر بدن فرزند برادر انداخت. امام حسين (ع) دست خواهر را گرفت و به خيمهها بازگرداند.» [16] شهادت فرزند آنچه مسلم است يكي از فرزندان زينب به نام عون در كربلا به شهادت رسيد. [17]ولي از واكنش زينب كبرا در برابر شهادت فرزند گزارشي نقل نگرديده است. اين مطلب، به احتمال زياد، گوياي آن است كه آن بانوي بزرگوار در برابر شهادت فرزند خويش صبر و بردباري پيشه كرده است، مبادا گريه و زاري او بر اندوه و ناراحتي برادر بيفزايد، و از عقيله بنيهاشم - كسي كه احساسات خود را تحت نيروي فكر و انديشه مهار كرده است و آن را تنها در راه رضاي خدا و رسالتي كه از جانب او برايش تعيين گرديده است، به كار ميگيرد - جز اين نيز انتظاري نيست. - زينب كبرا (س) بر بالين فرزند برادر آنگونه گريه و زاري ميكند، تا شايد قدري از اندوه برادر بكاهد، و در شهادت فرزند به اين صورت بردباري و صبر پيشه ميكند تا مبادا بر اندوه برادر بيفزايد. دفاع از يادگار مجتبي (ع) عبدالله فرزند امامحسن (ع) از كساني بود كه در كربلا حضور داشت؛ ولي به دليل آنكه به سن بلوغ نرسيده بود از حضور او در ميدان نبرد جلوگيري ميشد. پس از آنكه همه اصحاب و ياران امامحسين (ع) به شهادت رسيدند، و امام (ع) يكه و تنها در وسط ميدان واپسين لحظات عمر مباركش را سپري ميكرد، عبدالله از آشفتگي اوضاع استفاده كرد و به سرعت خود را به امامحسين (ع) رساند. زينب نيز - كه مسئوليت مراقبت از زنان و كودكان را برعهدهداشت - براي بازگرداندن عبدالله به سوي ميدان آمده امام (ع) به زينب دستور داد تا يادگار برادر را به خيمهها بازگرداند. ولي عبدالله كه شايد پس از ساعتها انتظار خود را به كنار عمو رسانده بود، از بازگشت به خيمهها خودداري كرد، و گفت: «نه به خدا سوگند! از عمويم جدا نميشوم!» در اين گيرودار بودند كه ابجر بن كعب براي كشتن امامحسين (ع) به ميدان آمد. عبدالله با مشاهده ابجر فرياد برآورد: «واي بر تو اي فرزند زن پليد! آيا ميخواهي عمويم را به شهادترساني؟» ابجر شمشيرش رابه سوي عبدالله نشانه رفت و دست كوچك عبدالله را كه به عنوان سپر بالاي سرش گرفته بود، به پوست آويزان كرد امامحسين (ع) فرزند برادر را در آغوش كشيد وبه او دلداري ميداد كه ناگهان حرمله به وسيله تيري، عبدالله را در دامن عمو به شهادترساند. [18] آخرين تلاش امامحسين (ع) در واپسين لحظات زندگي خود بر اثر كثرت جراحات و خونريزي قدرت حركت و جنگيدن را از دست داده بود، و بر زمين افتاده بود. سپاه سفاك و ددمنش عمر سعد از هر سو بر امام (ع) حمله ميكردند. هر كس با هر سلاح و وسيلهاي كه در اختيار داشت، بر بدن مقدس امام (ع) ضربهاي وارد ميكرد. زينب كبرا (س) كه شاهد سفاكيها و ددمنشيهاي يزيديان بود، وظيفه خود ميدانست كه به هر قيمت و از هر راه ممكن از جان مقدس برادر دفاع كند؛ ولي از يك زن تنها در ميان دهها هزار سپاه چه كاري ساخته بود. زينب كبرا (س) به عنوان آخرين تلاش براي دفاع از جان امامحسين (ع)، عمر سعد ملعون فرمانده سپاه را مخاطب قرار داد. گفت: «اي عمر سعد! ابا عبدالله را ميكشند و تو نظاره ميكني؟» سخن زينب اشك از چشمان پليد عمر سعد بر گونهها و محاسن او سرازير كرد، و چهره از زينب برتافت. [19] حضور سياسي حضرت زينب پس از شهادت امامحسين (ع) پس از شهادت امام حسين (ع) رسالت خطير و سنگين زينب كبرا (س) آغاز شد. او در سختترين شرايط جسمي و روحي، بزرگترين و خطيرترين مسئوليتها را به عهده گرفت و با موفقيت كامل آن را به انجام رساند. از نظر جسمي حضرت زينب (س) در حدود سن 55 سالگي قرار داشت. حدود 5 ماه بود كه زينب كبرا (س) از وطن خود دور بود. قطعاً در اين مدت زندگاني او به صورت عادي و معمولي نميگذشت، به ويژه در اين روزهاي اخير كه شرايط آنان از نظر آب و غذا و خواب به طور كلي دگرگون شده بود، و در وضع كاملاً اضطراري و نامناسب بسر ميبردند. از نظر روحي روزهاي متمادي بود كه در محاصره سپاه انبوه دشمن قرار داشتند، دشمني كه به هيچ يك از اصول انساني، اسلامي پايبند نبود و از هيچ جنايتي در حق آنان كوتاهي نميكرد. حضرت زينب در مدت كمتر از يك روز تعداد زيادي از برادران، برادرزادگان، عموزادگان خود را در مقابل چشمانش با بدترين و فجيعترين شيوه از دست داده بود، كه سوگ هر يك از آنان كافي بود، هر انسان قوي و نيرومندي را به زانو درآورد و براي مدتي طولاني زندگاني او را از مسير عادي و معمولي خارج سازد. علاوه بر همه اينها حداقل يكي از فرزندان حضرت زينب در برابر ديدگانش در كربلا به شهادت رسيد، و روشن است كه سوگ فرزند تا چه اندازه براي مادر سخت و شكننده است. بسياري از زنان در برابر سوگ فرزند، خود را ميبازند و يا لااقل براي مدت طولاني از حال طبيعي خارج ميشوند. مهمتر از همه اينها براي زينب كبرا (س) شهادت برادر بود، برادري كه آگاهي از شهادتش در شب عاشورا زينب را از حال عادي خارج ساخت. مصيبتي كه آسمانها و زمين قدرت تحمل آن را نداشتندو... عقيله بنيهاشم وظيفه داشت، در چنين شرايط جسمي و روحي در ميان دشمن و در حال اسارت و در حالي كه از هر نظر در وضعيت نامساعد و نامناسب جسمي و روحي به سر ميبرد - شرايطي كه قلم و بيان واقعاً از توصيف آن عاجز وناتوان است - بزرگترين و عظيمترين مسئوليتها را انجام دهد. تصور عظمت و بزرگي كاري كه زينب انجام داد، هر انسان منصف و حقجويي را در برابر عظمت شخصيت و بزرگي اين بانوي بزرگ به كرنش و تحسين و ستايش وا ميدارد. زينب كبرا (س) پس از شهادت امامحسين (ع) سه وظيفه و رسالت مهم بر عهده داشت، نخست پرستاري از امام سجاد (ع) و حمايت و دفاع از جان آن حضرت در برابر تعرضات و تهاجمات دشمن، دوم حمايت و دفاع از زنان و كودكان اهلبيت و سوم مسئوليت پيامرساني خون شهيدان و بيدارگري و آگاهيبخشي بهمسلمانان. پرستاري و حمايت از امام سجاد (ع) بر اساس اعتقاد شيعه پس از رحلت پيامبر اكرم (ص) رهبري مسلمانان و امامت امت اسلامي از سوي خداوند به حضرت علي (ع) واگذار گرديده است. پس از آن حضرت امام حسن مجتبي (ع) و امامحسين (ع) به ترتيب امام و رهبر مسلمانان هستند. و بعد از امام حسين (ع) امامت در ميان نسل او و فرزندانش به وديعه نهاده شده است.ولي چنانچه گذشت عبيدالله بن زياد دستور كشتن تمام مرداني را كه همراه امامحسين (ع) در كربلا حضور داشتند، صادر كرده بود. از اين رو براي استمرار و تداوم خط ولايت و رهبري مسلمانان، مشيت و خواست خداوند، بر اين تعلق گرفته بود، كه امام سجاد (ع) در واقعه كربلا زنده بماند و براي تحقق اين مقصود، آن حضرت در واقعه كربلا بيمار بود. بيماري امام سجاد (ع) از دو جنبه به زنده بودن او كمك ميكرد، نخست آنكه وظيفه دفاع از امامحسين (ع) را از عهده او بر ميداشت، و دوم آنكه زمينه دفاع از آن حضرت را در برابر تعرضات دشمن فراهم ميآورد؛ ولي با اين حال نبايد تصور كرد كه بيماري امام سجاد (ع) زندهماندن آن حضرت را به طور صددرصد تضمين ميكرد و در مورد حفظ جان و پاسداري و حراست از جان امام (ع) هيچ تكليف و وظيفهاي متوجه كسي نبود. چنين نيست كه خداوند تنها از طريق نيروهاي غيبي و معجزه از دين خود پاسداري و محافظت نمايد؛ بلكه خواست و اراده خداوند بر اين تعلق گرفته، كه در حدّ ممكن كارها بر اساس روال طبيعي و از طريق علل و اسباب مادي و ظاهري انجام پذيرد. تنها در مواردي كه اولاً حفظ و بقاء اسلام بر انجام كاري متوقف باشد و بدون آن اسلام به طور كلي و براي هميشه با خطر نابودي و زوال روبهرو گردد و ثانياً تحقق و انجام آن كار از راههاي عادي و معمولي ممكن نباشد و از حيطه قدرت و توان مسلمانان خارج باشد، در چنين شرايطي است كه خداوند در حدّ ضرورت و نياز، نه بيشتر، نيروهاي غيبي را به امداد و كمك مسلمانان و پيشوايان معصوم (ع) ميفرستد. هرگز نبايد اينگونه تصور كرد، كه خداوند بدون فداكاري و جانفشاني مسلمانان و تحمل سختيها، مشكلات، محروميتها و تقديم شهيد و جانبازو...، دشمنان اسلام و مسلمانان را نابود و اسلام را پيروز ميگرداند. هنگامي كه مشركان مكه نقشه قتل و كشتن رسول گرامي اسلام (ص) را كشيدند خداوند متعال به وسيله وحي آن حضرت را از توطئه قريش آگاه كرد. و در غار ثور نيز به عنكبوت دستور داد تا با تنيدن تار در مقابل درِ ورودي غار، احتمال وجود آن حضرت را در غار نزد مشركان مكه منتفي سازد؛ چرا كه اولاً حفظ و تداوم اسلام در آن شرايط وابسته به حفظ جان مقدس پيامبر (ص) بود، و با كشته شدن آن حضرت اسلام به كلي از ميان ميرفت و ثانياً آگاهي پيامبر (ص) از توطئه قريش و منحرف كردن اذهان مشركان از مخفيگاه آن حضرت جز از طريق معجزه و نيروي غيبي ممكن نبود؛ ولي پيامبر اكرم (ص) و حضرت علي (ع) بقيه كارها را با تحمل رنج و سختي فراوان به صورت عادي انجام دادند. حضرت علي (ع) در بستر پيامبر اكرم (ص) خوابيد، تا آن حضرت فرصت كافي براي مخفي شدن در غار ثور را داشته باشد. رسول خدا (ص) براي منحرف كردن ذهن مشركان به جاي حركت به سوي مدينه در خلاف جهت مدينه در غار ثور مخفي شد و... اگرسنت خدا بر اين تعلق گرفته بود كه همه كارها از طريق معجزه و نيروي غيبي انجام پذيرد، چه كسي از پيامبر (ص) در اين باره شايستهتر و سزاوارتر بود؛ ولي با اينكه خداوند ميتوانست در يك لحظه پيامبر (ص) را بدون هيچ زحمتي به مدينه منتقل كند، چنين نكرد، و رسول خدا با تحمل رنج و زحمت فراوان از مكه به مدينه هجرت فرمود. در اين باره نمونههاي فراواني در تاريخ اسلام وجود دارد كه به همين يك مورد بسنده ميكنيم. در بحث ما نيز حفظ و تداوم اسلام و به ثمر رسيدن قيام امام حسين (ع) متوقف بر زنده ماندن امام سجاد (ع) بود. و حفظ و حراست از جان مقدس امام (ع) در آن شرايط از قدرت و توان انسان و از طريق اسباب و علل عادي و معمولي ممكن نبود، و نيازمند امدادهاي غيبي بود؛ ولي چنانچه گفته شد، سنت خدا بر اين تعلق گرفته است، كه تنها در حدّ ضرورت و به مقدار حداقل از نيروي غيبي استفاده شود. خداوند متعال براي اين كار امام سجاد (ع) را بيمار كرد و شرايطي به وجود آورد كه با استفاده از آن بتوان از جان مقدس امام سجاد (ع) دفاع كرد. بيماري امام (ع) دو وظيفه بسيار مهم و سنگين ايجاد ميكرد، يكي پرستاري از آن حضرت در آن شرايط بسيار سخت پيش از شهادت امام حسين (ع) و پس از آن، و ديگري دفاع از آن حضرت در برابر تعرضات دشمني كه به هيچ يك از اصول انساني، اسلامي پايبند نبود و حتي به طفل شيرخوار هم رحم نميكرد. مسئوليت اين دو وظيفه خطير و بسيار دشوار بر عهده كسي جز زينب كبرا (س) نبود. حضرت زينب در تمام طول سفر پيوسته مراقب امام سجاد (ع) بود و فداكاريها و از جان گذشتگيهاي او بود كه توانست جان مقدس امام (ع) را از خطرات محافظت نمايد. در اينجا به پارهاي از حمايتهاي حضرت زينب از امام سجاد (ع) اشاره ميكنيم. دفاع از جان امام سجاد (ع) پس ازشهادت امام حسين (ع) سپاه عمرسعد براي غارت خيمههاي اهلبيت (ع) هجوم بردند. گروهي از آنان به امام سجاد (ع) رسيدند. امام (ع) در آن حال از شدت ضعف و بيماري نميتوانست از جاي خود برخيزد. وقتي سپاه عمر سعد به امام سجاد (ع) رسيدند، يكي فرياد برآورد: «به صغير و كبير آنان رحم نكنيد و احدي از آنان را باقي نگذاريد!»ديگري گفت: «شتاب نكنيد تا با امير عمر سعد در اين باره مشورت كنيم!»شمر شمشير كشيد و قصد جان امام (ع) نمود. حميد بن مسلم گفت: «يا سبحان الله! آيا كودكان كشته ميشوند؟ همانا او كودكي مريض است!» [20]شمر گفت ابنزياد دستور كشتن فرزندان حسين را صادر كرده است.»حضرت زينب (س) با مشاهده اين منظره به امام سجاد (ع) نزديك شد و گفت: «او كشته نخواهد شد تا من در دفاع از او كشته شوم!» سخن زينب سبب شد تا عمر سعد شمر را از تصميم خود منصرف سازد. [21] دلداري دادن به امام سجاد (ع) هنگام حركت به كوفه به درخواست اهلبيت، آنان را از كنار بدن مطهر شهيدان عبور دادند. شايد اين نخستين بار بود كه امام سجاد (ع) با بدنهاي بيسر و آغشته به خون شهيدان روبهرو ميگرديد. مشاهده اينكه چگونه بدن جگرگوشه و نور چشم پيامبر اكرم (ص) و يارانش، برهنه و عريان بر روي زمين افتادهاند ولي عمر سعد بدن كشتههاي سپاه خود را به خاك سپرده است، بر امام سجاد (ع) بسيار دشوار و سخت بود؛ به طوري كه نزديك بود از شدت اندوه و ناراحتي مرغ روح از بدنش به پرواز در آيد. زينب كبرا (س) كه در همه حالات امام سجاد (ع) را زير نظر داشت. با مشاهده اين حال براي آرامش و دلداري او حديثي را از امايمن بازگو كرد. اين حديث نويدبخش آن بود كه قبور شهيدان، كعبه آمال عاشقان و دوستداران امامحسين (ع) خواهد شد. امام سجاد (ع) خود اين ماجرا را اينگونه بازگو ميكند: «هنگامي كه ما را از كربلا به سمت كوفه حركت ميدادند، من به بدنهاي مقدس شهيدان مينگريستم و در اين انديشه بودم، كه چگونه آنها به خاك سپرده نشدهاند؟ اين فكر در نظرم بسيار بزرگ و سنگين آمد و مرا به شدت به اضطراب و ناراحتي واداشت، به طوري كه نزديك بود، روح از بدنم خارج شود. عمهام، زينب، كه مرا در آن حال ديد، گفت: «اي يادگار جدّ، پدر و برادرانم! ترا چه شده است كه ميبينم با مرگ دست و پنجه نرم ميكني؟»در پاسخ گفتم: چگونه جزع و زاري نكنم، در حالي كه ميبينم سرورم، برادرانم، عموهايم، عموزادههايم و خويشانم آغشته در خون خود، برهنه و عريان، بر زمين افتادهاند، نه كسي آنان را كفن ميكند و نه به خاك سپرده شدهاند. كسي به آنان نزديك نميشود و در آنجا رحل اقامت نميافكند. گويا آنان خانداني از ديلم و خزر هستند». زينب گفت: «آنچه ميبيني، ترا به جزع و زاري وا ندارد! به خدا سوگند! اين عهدي است از رسول خدا (ص) به جدّ و پدر و عمويت. خداوند از گروهي از اين امت - كه فرعونهاي زمين آنان را نميشناسند ولي در ميان اهل آسمانها معروف و شناخته شده هستند - پيمان گرفته است كه اين عضوهاي از همجدا و اين بدنهاي آغشته به خون را جمع كنند و به خاك بسپارند. آنان در اين سرزمين نشانهاي براي قبر پدرت نصب ميكنند، كه گذشت روزگار اثرش را محو و نابود نخواهد كرد. سركردگان كفر و پيروان گمراهي در محو و نابودي آن ميكوشند؛ ولي تلاش آنان چيزي جز افزودن بر آثار آن و بلند كردن آوازه آن نتيجهاي نميبخشد.»[22] جانفشاني در راه امام (ع) هنگامي كه اهلبيت امامحسين (ع)، در كوفه، وارد مجلس ابنزياد شدند، ابنزياد از مشاهده امام سجاد (ع) در ميان اسيران تعجب كرد؛ چرا كه او فرمان قتل همه فرزندان امامحسين (ع) را صادر كرده بود. از اين رو از اطرافيان خود پرسيد: «اين كيست؟»و وقتي كه دانست او علي فرزند امامحسين (ع) است، گفت: «مگر خداوند علي بن الحسين را نكشت؟!» در طول تاريخ همواره جباران و ستمگران ميكوشيدهاند، تا با استخدام عالمان مزدور و تبليغات گسترده اعتقادات مذهبي مردم را تحريف كنند و بدينوسيله آنان را به سكوت، سازش و تسليم در برابر اعمال خلاف خود وادار كنند. در همين راستا بنياميه به شدت از مكتب جبر و انتساب همه كارها به خدا حمايت ميكردند. آنان از ترويج مكتب جبر دو هدف را دنبال ميكردند؛ نخست سلب مسئوليت از خود در مقابل اعمال خلاف و بيگناه جلوه دادن خود در برابر جنايات و ظلم و ستمهايي كه به مردم روا ميداشتند. دوم ايجاد اين باور و اعتقاد ناصحيح در مردم كه حكومت آنان بر اساس خواست و اراده خداوند است و انسان نميتواند چيزي را كه خداوند خواسته تغيير دهد؛ بنابراين هرگونه قيام، انقلاب و مخالفتي براي تغيير وضع موجود و پايان دادن به حكومت آنان، نه تنها محكوم به شكست است بلكه از نظر ديني حرام و نارواست. ابنزياد نيز به پيروي از اين منطق ميگويد: «مگر خدا علي بن الحسين را نكشت؟!» ولي امام سجاد (ع) كه پدرش براي احياي دين و مبارزه با روحيه سكوت و سازش و تسليم در مقابل ظلم قيام كرده بود و در اين راه خود و يارانش به شهادت رسيده بودند، و خود براي رساندن پيام نهضت كربلا اسارت را به جان خريده بود، نميتوانست در برابر ياوهگوييهاي ابنزياد سكوت اختيار كند، از اين رو فرمود: «من برادري داشتم كه علي بن الحسين ناميده ميشد و مردم او را كشتند!» ابنزياد گفت: «بلكه خدا او را كشت!» امام سجاد (ع) وقتي عناد و لجاجت ابنزياد را مشاهده كرد، اين آيه را تلاوت فرمود: «الله يتوفي الانفس حين موتها و التي لم تمت في منامها؛ [23] خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض ميكند و ارواحي را كه نمردهاند نيز به هنگام خوابميگيرد.» ابنزياد كه در برابر منطق محكم و استدلال امام (ع) درماند، همانند همه جباران و زورمداران تاريخ به تهديد متوسل شد، گفت: «تو چگونه جرأت ميكني سخن مرا پاسخگويي؟ ببريد او را، گردنش را بزنيد!» در اينجا نوبت زينب كبرا (س) بود، تا از جان امام سجاد (ع) در برابر ابنزياد - آن موجود درنده لجامگسيختهاي كه غرور، نخوت و خونريزي سراسر وجودش را فرا گرفته بود - حمايت كند. پس از صدور فرمان كشتن امام (ع) زينب كبرا (س) فرزند برادر را در آغوش گرفت، گفت: «اي زاده زياد! آيا آنچه از ما كشتي براي تو كافي نيست؟ به خدا سوگند! من از او جدا نميشوم! اگر او را ميكشي، من نيز با او كشته خواهم شد!» ابنزياد بر سر دو راهي قرار گرفت؛ از يك سو كشتن يك زن و جواني بيمار و در بند و اسير از غيرت عربي و مردانگي بسيار به دور بود، و از سوي ديگر برگشتن از سخن نيز در آن شرايط براي ابنزياد مشكل بود؛ از اين رو مدتي به امام سجاد و زينب كبرا نگريست، آنگاه زيركانه موضوع سخن را تغيير داد، گفت: «خويشاوندي عجيب است! به خدا سوگند! من گمان ميكنم كه زينب دوست دارد او را همراه برادرزادهاش بكشم. رهايش كنيد!؛ زيرا من بيماريش را براي كشتن او كافي ميدانم!» امام سجاد (ع) به عمهاش فرمود: «اي عمه! سكوت كن! تا من با ابنزياد سخن گويم.» آنگاه روبه ابنزياد كرد، فرمود: «اي زاده زياد! آيا مرا به مرگ تهديد ميكني؟ آيا نميداني كشته شدن عادت ماست و شهادت در راه خدا كرامت ماست».[24] حمايت از زنان و كودكان اهلبيت امامحسين (ع) پس از شهادت آن حضرت در شرايط بسيار طاقتفرسا ودشواري قرار گرفتند. آنان از يك سو سوگدار پدر، برادران، فرزندان و عزيزترين خويشانو بستگان خود به فجيعترين شكل ممكن بودند. از سوي ديگر در ميان دشمنيبيرحم، جنايتكار و درنده خو قرار داشتند و از سوي سوم از نظر آب و غذا مجبوربودند با حداقل امكانات و جيره غذايي روزگار سپري كنند. روشن است كه دراينشرايط بسيار دشوار و ناگوار لازم بود، شخصي بسيار قوي، نيرومند، شجاع ازجانگذشته، فداكار، رئوف، مهربان و دلسوز تكيهگاه و مددكار اهلبيت باشد و سرپرستيو حمايت از زنان و كودكان را به عهده گيرد، آنان را در آن مصائب سخت و جانكاهدلداري و تسليت دهد، در برابر دشمن جنايتكار خود را بلا گردانشان نمايد و از جيرهناچيز غذايي خود چشمپوشي نمايد تاكودكان از حداقل آب وغذا بهرهمند گردند.درغير اين صورت معلوم نبود كه اسرا قدرت تحمل اين همه مشكلات را داشته باشند. شخصيتي كه بتواند در آن شرايط از عهده همه اين مسئوليتها برآيد، جز عقيله بنيهاشم، زينب كبرا كسي نبود. كسي كه رويارويي با مشكلات و سختيها را از دوران كودكي و خردسالي از مادري همچون فاطمه زهرا (س) و پدري چون علي مرتضي (ع) آموخته بود. در اينجا به چند نمونه از حمايتهاي آن بانوي نمونه، از اهلبيت امامحسين (ع) اشاره ميكنيم: جمع آوري زنان و كودكان يكي از وحشيانهترين و بيسابقهترين جنايات تاريخ يورش وحشيانه و ددمنشانه سپاه عمر سعد به اهلبيت امامحسين (ع) است. پس از شهادت امامحسين (ع) آن جرثومههاي جنايت، بيرحمي و قساوت، نخست زنان و كودكان بيدفاع خاندان رسالت را مورد هجوم وحشيانه خود قرار دادند و با بدترين شيوه هر چه زيور آلات و لباس و وسايل داشتند، غارت كردند. سپس خيمههاي آنان را به آتش كشيدند. زينب كبرا - كه مسئوليت حمايت و پاسداري از زنان و كودكان را به عهده داشت - از امام سجاد (ع) پرسيد: «اي يادگار گذشتگان و پناهگاه بازماندگان! خيمههاي ما را به آتش كشيدند در اين باره چه فرمان ميدهي؟» امام سجاد (ع) فرمود: «فرار كنيد!» در اين هنگام زنان و كودكان خاندان پيامبر اكرم (ص) با گريه و زاري سر به بيابان نهادند. ولي زينب كبرا نميتوانست صحنه را ترك گويد و فرار كند، بلكه او بايد ميماند و از امام سجاد (ع) نگهداري و پرستاري مينمود. شخصي كه شاهد آن صحنه جانگداز بود، گويد: «همانگونه كه آتش از خيمههاي خاندان رسالت شعله ميكشيد، بانوي بزرگواري را ديدم كه در كنار خيمهاي ايستاده است. آتش از اطرافش زبانه ميكشد و او پيوسته به سوي راست و چپ و آسمان نگاه ميكرد، دست بر دست ميكوبيد و به درون خيمهاي ميرفت و از آن خارج ميشد. با سرعت خود را به او رساندم و گفتم: اي بانوا! چرا در ميان آتش ايستادهاي؟ مگر نميبيني كه همه زنان فرار كردهاند و در بيابان پراكنده گرديدهاند؟ چرا تو به آنان نميپيوندي؟. زينب با شنيدن اين سخن گريست و گفت: من بيماري در خيمه دارم كه قدرت ايستادن و نشستن ندارد، در اين حال كه آتش او را احاطه كرده، چگونه ميتوانم او را تنها رها كنم.» پس از آنكه آتش خيمهها فرو نشست، زينب كبرا براي جمع آوري زنان و كودكان به گردش در بيابانهاي اطراف پرداخت. او در بيابانهاي اطراف ميگشت و يكايك زنان و كودكان را پيدا ميكرد و گِرد هم جمع ميكرد. ولي هر چه جستجو كرد، نتوانست دو تن از كودكان امامحسين (ع) را بيابد! سرانجام پس از تلاش و كوشش بسيار مشاهده كرد، آنان دست در گردن يكديگر نموده، در گوشهاي از بيابان به خواب رفتهاند! وقتي نزديكتر شد و آنان را حركت داد، دانست كه آنان بر اثر تشنگي فراوان و ترس و وحشت بسيار در آن بيابان، تنها جان به جان آفرين تسليم كردهاند. [25] دفاع از فاطمه دختر امام حسين (ع) يزيد كه سرمست از پيروزي بود، در شام مجلسي ترتيب داد، و همه سفرا و مقامات را در آن مجلس دعوت كرد، تاپيروزي خود را در برابر آنان به نمايش گذارد. در آن مجلس حوادثي روي داد كه به رسوايي يزيد انجاميد. يكي از آن حوادث دردناك جسارت مردي از شام به فاطمه دختر امامحسين (ع) بود. در مجلس يزيد مرد شامي به فاطمه اشاره كرد، و به يزيد گفت: «اين كنيز را به من ببخش!.» فاطمه با شنيدن اين سخن در حالي كه به شدت ميلرزيد، خود را به عمهاش زينب (س) چسباند و گفت: «يتيم شدم، كنيز هم بشوم؟» زينب (س) با شهامت كامل رو به مرد شامي كرد و گفت: «به خدا دروغ ميگويي و رسوا شدي! نه تو و نه يزيد هيچ كدام قدرت به كنيزي بردن اين دختر را نداريد!» يزيد با شنيدن اين سخن به خشم آمد و گفت: «به خدا دروغ ميگوييد! من چنين قدرتي را دارم و اگر بخواهم، انجام ميدهم.» زينب (س) گفت: «چنين نيست، به خدا سوگند! خداوند چنين حقي را به تو نداده است مگر اينكه از دين ما خارج شوي و آيين ديگري را بپذيري!» يزيد از سخن حضرت زينب (س) به شدت خشمگين شد، گفت: «با من اينگونه سخن ميگويي؟ پدر و برادرت از دين خارج شدهاند!» زينب تاكيد كرد: «تو اگر مسلماني، با دين خدا و دين پدر و برادر من، تو و پدر و جدّت هدايت شدهاي.» يزيد گفت: «دروغ ميگويي اي دشمن خدا!» زينب (س) فرمود: «تو اميري هستي كه ظالمانه ناسزا ميگويي و به خاطر قدرت خود زور ميگويي!» يزيد از اين سخن شرمنده و ساكت شد. در اينجا بار ديگر مرد شامي به يزيد گفت: «اين دختر را به من ببخش!» يزيد گفت: «بس كن! خداوند مرگ ناگهاني برايت بفرستد.» مرد شامي پرسيد: «مگر اين دختر كيست؟» يزيد گفت: «اين فاطمه دختر حسين و آن زن، زينب دختر علي بن ابيطالب است.» مرد شامي گفت: «حسين فرزند فاطمه و علي؟» وقتي پاسخ مثبت شنيد گفت: «خداوند ترا لعنت كند اي يزيد! عترت پيامبرت را ميكشي و فرزندان او را اسير ميكني؟ به خدا سوگند! من گمان ميكردم كه آنان اسراي روم هستند!» يزيد گفت: «به خدا سوگند! ترا نيز به آنان ملحق ميكنم!»آنگاه دستور داد گردن اورازدند. [26] دادن جيره غذايي خود به كودكان در طول سفر، كودكان و زنان اهلبيت از جيره غذايي ناچيزي برخوردار بودند، به طوري كه آن مقدار غذا براي كودكان كه از قدرت تحمل كمتري برخوردارند، كافي نبود. زينب كبرا كه مسئوليت پاسداري از كودكان را بر عهده داشت، نميتوانست ناظر گرسنگي كودكان داغدار و رنجيده برادر باشد؛ از اين رو جيره غذايي خود را در ميان كودكان تقسيم ميكرد و خود روزهاي پيدرپي گرسنه سپري ميكرد. اين امر سبب شد كه آن حضرت گرفتار ضعف جسماني شود و نتواند نماز شب خود را ايستاده به جا آورد. امام سجاد (ع) ميفرمايد: «در يكي از منزلهاي بين راه ديدم عمهام - زينب - نشسته نماز شب به جا ميآورد، وقتي دليل آن را پرسيدم، پاسخ داد به علت ضعف و گرسنگي سه شب است كه توان ايستادن ندارد. مأموران يزيد در طول راه در هر شبانه روز به هر نفر تنها يك قرص نان ميدادند. كه براي كودكان كافي نبود و زينب سهم غذاي خودرا به آنان ميداد و خود گرسنه ميماند.» [27] پيامرساني نهضت عاشورا چنانچه گفته شد قيام و نهضت امام حسين (ع)، دو مرحله داشت. مرحله نخست، مرحله مبارزه، جهاد و شهادت، و مرحله دوم مرحله پيامرساني و بيدارگري، اگر نهضت امامحسين (ع) در همان مرحله نخست خلاصه ميشد و كسي نبود كه پيام نهضت را به گوش مردم آن زمان برساند، ماهها زمان لازم بود تا به طور طبيعي خبر قيام امام (ع) به شهرهاي اطراف برسد. شاهد اين مدعي اين است كه پيش از ورود اهلبيت امام (ع) به مدينه مردم آن شهر هنوز از رويدادهاي كربلا بيخبر بودند. در اين مدت يزيديان با آن همه امكانات تبليغاتي، كه در اختيار داشتند، به راحتي ميتوانستند، وقايع كربلا را در راستاي منافع خود تحريف كنند و به گونهاي به گوش مردم برسانند كه براي حكومت يزيد كمترين ضرر و زيان را در برداشته باشد. در اين صورت تا حدّ بسيار زيادي از تأثير قيام امامحسين (ع) در جامعه آن زمان و جوامع آينده مسلمانان كاسته ميشد، و به طور قطع ما امروز شاهد اين همه آثار و بركات براي نهضت امام حسين (ع) نبوديم. بنياميه براي سرپوش نهادن بر جنايت خويش و انحراف افكار عمومي از شگردهاي گوناگون تبليغاتي استفاده ميكردند، كه برخي از آنها عبارتند از: 1. مخفي نگهداشتن جنايات خود از ديد مردم در حدّ ممكن، 2. ضدديني و ضدمردمي معرفيكردن فعاليتهاي مخالفانخود. بنياميه با ابزارهاي گوناگون تبليغاتي كه در اختيار داشتند، مخالفان خود را افرادي بيدين، دنيا پرست، قدرت طلب و آشوبگر به مردم معرفي ميكردند. چنانچه زياد با تنظيم شهادتنامه دروغين عليه حجر بن عدي و يارانش كوشيد، آنان را افرادي كافر و بيدين معرفي كند و همچنين ابنزياد و يزيد تبليغات وسيعي را آغاز كردند، تا امامحسين (ع) را شخصيتي آشوبگر كه از دين اسلام خارج شده و عليه حكومت اسلامي قيام كرده، و در صدد ناامن كردن جامعه است، معرفي نمايند. 3. ايجاد شايعات گوناگون در باره كيفيت وقوع حوادث و انگيزه مخالفان. در مواردي كه بنياميه قدرت كتمان حقايق را نداشتند، با شايعهپراكني و ايجاد نظريات متضاد و متناقض درباره يك حادثه ميكوشيدند، آن حادثه را در هالهاي از ابهام فرو برند، و به اين صورت در حدّ امكان از انتساب آن به دستگاه حكومت بكاهند، چنانچه در مورد شهادت عمرو بن حمق اقوال و نظريات گوناگوني در جامعه منتشر كردند. در باره نهضت امامحسين (ع)، يزيد و يزيديان ميخواستند، با تبليغات گسترده و دامنهدار خود، اقدام امام (ع) را حركتي ضد دين، بر خلاف مصالح مسلمانان و جامعه اسلامي و در راستاي منافع مادي و دنيوي به مردم معرفي كنند، و بدينوسيله حداكثر بهره برداري را در سركوب و به سازش كشاندن مخالفان خود بكنند. از اين رو آنان در آغاز نه تنها در جهت مخفي كردن جنايات خود و جلوگيري از انتساب آنها به حكومت تلاش نميكردند، بلكه بر عكس ميكوشيدند، با مشوش نشان دادن نهضت امامحسين (ع) و اهداف او، شهادت امامحسين (ع) و يارانش را از افتخارات بزرگ حكومت يزيد معرفي كنند؛ ولي اسارت اهلبيت تمام فعاليتهاي وسيع و گسترده تبليغاتي بنياميه را تحت الشعاع قرار داد و تمام بافتههاي آنان را نقش بر آب كرد. اهلبيت امامحسين (ع) به سرپرستي زينب كبرا (س) توانستند، به سرعت پرده از جنايات يزيد و عمالش بردارند و چهره خبيث آنان را براي مردم كوفه و شام و ديگر شهرهايي كه در مسير حركت كاروان از كوفه به شام قرار داشت، رسوا كنند. آنان در كوتاهترين زمان ممكن نداي حقطلبي، ظلم ستيزي، پاسداري از دين، مظلوميت و عدالتخواهي امامحسين (ع) را به شهرهاي بسياري رساندند. به طوري كه پس از مدتي كوتاه يزيد دريافت كه نه تنها از شهادت امامحسين (ع) و اسارت اهلبيت او نتوانسته است به اهداف از پيش تعيين شده نايل گردد بلكه بر عكس روزبه روز خود را رسواتر و منفورتر نموده است. او كه با علني كردن و به نمايش گذاشتن خود و عمالش در كربلا ميخواست، جرأت مخالفان با حكومت خود را از مسلمانان سلب كند، پس از مدت كوتاهي دريافت، كه نهضت امام حسين (ع) روزبهروز بر جرأت و جسارت مسلمانان در مقابله با ظلم و اعمال خلاف او ميافزايد. به همين دليل هنوز مدت زيادي از اقامت اسيران و اهلبيت امامحسين (ع) در شام نگذشته بود كه يزيد در برخورد خود با قيام و نهضت امام (ع) تجديد نظر كرد. يزيد اهلبيت امامحسين (ع) را از خرابه به كاخ خود منتقل كرد. اجازه برگزاري مراسم عزاداري و سوگواري براي امامحسين (ع) به آنان داد. از امام سجاد تجليل و احترام كرد و بدون او غذا نميخورد و آنان را با احترام روانه مدينه كرد. او با اين كارها تلاش كرد گناه كشتن امامحسين (ع) را به گردن ابنزياد بيندازد و خود را از كشتن امام (ع) تبرئه نمايد. [28]ولي فداكاريهاي اهلبيت (ع) مجال هرگونه اقدامي را در جهت تحريف تاريخ كربلا از يزيد و يزيديان سلب كرده بود. اسارت اهلبيت امامحسين (ع) و اقدامات آنان به سرپرستي زينب كبرا نه تنها مانع تحريف نهضت امامحسين (ع) در آن زمان گرديد، بلكه در طول تاريخ آن را از هرگونه تحريفي حفظ كرد؛ به طوري كه حتي برخي از متعصبان پس از گذشت سالها نتوانستند، بر جنايات يزيد و يزيديان سرپوش نهند و نهايت تلاش و كوشش آنها در تبرئه يزيد به اينجا انجاميد كه بگويند: «يزيد مجتهد بود و در كشتن امامحسين (ع) به خطا رفت؛ از اين رو گناهي بر او نيست!»در حالي كه كشتن فرزند پيامبر (ص) و كسي كه رسولخدا (ص) او را سرور جوانان بهشت معرفي كرده است، جاي اجتهاد و رأي و نظر نيست. آثار و نتايجي كه شهادت امامحسين (ع) و يارانش و اسارت اهلبيتش بر جاي گذاشت، آن چنان واضح و روشن است، كه گاهي بر اثر فرط ظهور براي گروهي موجب غفلت ميگردد. موفقيت و شكست هر حركت و قيامي در مقايسه با اهداف آن قيام بايد سنجيده شود، و شكي نيست كه امام حسين (ع) جز زنده نگهداشتن اسلام هدف ديگري نداشت و در اين راه به موفقيت كامل رسيد از امام صادق (ع) روايت شده كه فرمود: «امام سجاد (ع) پس از شهادت در حالي كه در محمل نشسته و سر خود را پوشانده بود، از سفر (شام به مدينه) باز ميگشت. در اين هنگام ابراهيم بن طلحهبنعبيدالله نزد امام (ع) آمد و با حالت تمسخر و استهزا در حالي كه سر خود را ميپوشاند پرسيد: «چه كسي پيروز شد؟» عليبنالحسين فرمود: «اگر ميخواهي بداني چه كسي پيروز شد، هنگامي كه وقت نماز فرا رسيد اذان و اقامه بگو (تا بداني چه كسي پيروز شد!) » [29] اين سخن امام (ع) به خوبي بيانگر آن است كه بنياميه در صدد محو و نابودي اسلام بودند و امامحسين (ع) براي حفظ و بقاي اسلام قيام كرد و شنيده شدن نداي اذان در اقصي نقاط جهان بهترين دليل بر پيروزي امامحسين (ع) است. هر چند مسلمانان از آن غافل باشند. به هر حال زينب كبرا در طول سفر از كربلا به كوفه و از كوفه به شام در زمانهاي مناسب به بيدارگري و پيامرساني ميپرداخت و با سخنان خود به جامعه و مردم خاموش آن زمان روح حيات و زندگي ميبخشيد، كه به نمونههايي از آنها اشاره ميكنيم: سخنراني در كوفه با بررسي شرايطي كه هر كس در آن شرايط قادر بر سخنراني نيست، ميتوان به قدرت بيان، نفوذ كلام، اعتماد به نفس و توان او در جذب شنوندگان پي برد. اشخاصي هستند كه با كمترين مشكل روحي و جسمي و يا كوچكترين تغييري در شرايط محيط سخنراني و وضعيت شنوندگان، قدرت بر سخن گفتن را از دست ميدهند. در مقابل افراد نادري هستند، كه در بدترين وضعيت جسمي و روحي و شرايط محيطي قادرند بيشترين تأثير را در شنوندگان خود بگذارند. زينب كبرا (س) از چنان اعتماد به نفس، قدرت روحي، قدرت بيان و نفوذ كلامي برخوردار بود كه در بدترين شرايطي كه ممكن است براي يك گوينده فراهم آيد، بهترين و نافذترين سخنرانيها را ايراد كرد. او در سفر تبليغي خود از كربلا به كوفه و از كوفه به شام از نظر جسمي و روحي در شرايطي قرار داشت، كه حقيقتاً قلم و بيان از توصيف آن عاجز است. زينب كبرا سوگدار عزيزترين خويشان و بستگان خويش بود. روزها پيدرپي ميگذشت كه از خواب، استراحت و غذاي كافي بيبهره بود. مسئوليتهاي متعدد و سنگيني بر عهده داشت كه فكر هر كدام از آنها به تنهايي انسان را از پرداختن به كارهاي ديگر باز ميداشت. از نظر مخاطبان تعداد زيادي از آنان بر اثر تبليغات حكومت اموي اهلبيت را گروهي ياغي و آشوبگر كه عليه امنيت مسلمانان قيام كردهاند، ميدانستند، و هرگز آمادگي گوش دادن به سخنان زني اسير را نداشتند. محيط نيز به هيچ وجه مناسب سخنراني نبود، صداي هلهله شادي با صداي شيون و زاري و صداي زنگ شتران و گفتگوي مأموران از هر طرف در هم آميخته بود، به طوري كه صدا به صدا نميرسيد. در چنين شرايطي حضرت زينب آغاز به سخن كرد. نخستين شرط سخنراني ساكت كردن مجلس و محيط سخنراني است. گويندهاي كه نتواند، مجلس را ساكت نمايد و كنترل مجلس را در اختيار گيرد، نخواهد توانست بر شنوندگان خود تأثير زيادي بگذارد. ساكت كردن مجلس در آن شرايط از قدرت و توان انسانهاي معمولي و عادي خارج بود؛ ولي زينب كبرا (س) از چنان قدرت روحي و عظمتي برخوردار بود كه با يك اشاره دست، همه را خاموش ساخت. صداها فرو نشست، زنگ شتران از كار افتاد و نفسها در سينهها حبس گرديد. راوي گويد: «من تا آن زمان هرگز زن باحيايي را نديده بودم كه همچون زينب سخن گفته باشد؛ گويا با زبان علي سخن ميگفت:» سرانجام زينب كبرا در ميان اشك و آه مردم كوفه از درون محمل اينگونه سخن آغاز كرد: «مردم كوفه! مردم مكارِ خيانت كار! هرگز ديده هاتان از اشك تهي مباد! هرگز ناله هاتان از سينه بريده نگردد! شما آن زن را ميمانيد كه چون آنچه داشت ميرشت، به يكبار رشتههاي خودرا پاره ميكرد، نه پيمان شما را ارجي است و نه سوگند شما را اعتباري! جز لاف جز خودستايي، جز در عيان، مانند كنيزكان تملق گفتن، و در نهان با دشمنان ساختن چه داريد؟ شما گياه سبز وتر و تازهاي را ميمانيد كه بر توده سرگيني رسته باشد و مانند گچي هستيد كه گوري را بدان اندوده باشند، چه بد توشهاي براي آن جهان آماده كرديد، خشم خدا و عذاب دوزخ، گريه ميكنيد؟ آري به خدا گريه كنيد كه سزاوار گريستنيد. بيش بگرييد و كم بخنديد! با چنين ننگي كه براي خود خريديد، چرا نگرييد؟ ننگي كه با هيچ آب شسته نخواهد شد، چه ننگي بدتر از كشتن پسر پيغمبر و سيد جوانان بهشت؟! مردي كه چراغ راه شما و ياور روز تيره شما بود. بميريد! سر خجالت را فرو بيفكنيد! به يك بار گذشته خود را بر باد داديد و براي آينده هيچ چيز به دست نياورديد! از اين پس بايد با خواري و سرشكستگي زندگي كنيد؛ چه، شما خشم خدا را براي خود خريديد! كاري كرديد كه نزديك است آسمان بر زمين افتد و زمين بشكافد و كوهها در هم بريزد. ميدانيد چه خوني را ريختيد؟ ميدانيد اين زنان و دختران كه بيپرده در كوچه و بازار آوردهايد، چه كساني هستند؟! ميدانيد جگر پيغمبر خدا را پاره كرديد؟! چه كار زشت و احمقانهاي! كاري كه زشتي آن سراسر جهان را پر كرده است. تعجب ميكنيد كه از آسمان قطرههاي خون بر زمين ميچكد؟ اما بدانيد كه خواري عذاب رستاخير سختتر خواهد بود. اگر خدا هم اكنون شما را به گناهي كه كرديد نميگيرد، آسوده نباشيد، خدا كيفر گناه را فوري نميدهد اما خون مظلومان را هم بي كيفر نميگذارد، خدا حساب همه چيز را دارد.» [30] راوي گويد: سخنان زينب مردم كوفه را گريان و سرگردان نمود. آنان از ندامت و پشيماني دست به دهان گرفته بودند. در كنار خود پيرمردي را ديدم به قدري گريسته كه محاسنشتر شده است. او زير لب با حال گريه ميگفت: «پدرم و مادرم فداي شما! سالخوردگان شما بهترين سالخوردگان، جوانانتان بهترين جوانان، زنانتان بهترين زنان و نسل شما بهترين نسلها است. شما هرگز خوار و مقهور نميگرديد.» [31] در مجلس ابنزياد اسيران را به مجلس ابنزياد آوردند. او با گروهي از اشراف و بزرگان كوفه در دارالامارة نشسته بود. زينب كبرا (س) لباسهاي كهنه و نامناسب بر تن داشت. از اين رو به طور ناشناس در ميان زنان وارد مجلس گرديد و در گوشهاي نشست. زنان نيز اطرافش را گرفتند تا كمتر جلب توجه نمايد. ابنزياد كه رفتار اهلبيت را زير نظر داشت متوجه موضوع گرديد و براي اينكه زينب را شرمنده نمايد گفت: «آن زن كيست كه در ميان زنان در گوشه مجلس نشست؟» زينب كبرا سخن او را پاسخ نداد. ابنزياد براي بار دوم و سوم اين سخن را تكرار كرد، تا سرانجام يكي از زنان گفت: «اين زينب دختر فاطمه دختر رسول خداست!» ابنزياد رو به زينب كرد، گفت: «سپاس خدايي را كه شما را كشت و رسوا كرد و نشان داد كه سخنانتان دروغي بيش نبود!» زينب فرمود: «سپاس خدايي را كه ما را به پيامبرش محمد (ص) كرامت داد و از پليديها پاك گردانيد. همانا فاسق رسوا گرديد و فاجر دروغ ميگويد و آن ما نيستيم!» ابنزياد براي اينكه احساسات حضرت زينب را تحريك كند، گفت: «كار خدا را با برادر و اهلبيت خود چگونه ديدي؟» زينب: «جز زيبايي نديدم! آنان گروهي بودند كه خداوند شهادت را برايشان مقدر فرموده بود پس به سوي آرامگاهشان شتافتند. به زودي خداوند ميان تو و آنان جمع خواهد كرد و آنان با تو مخاصمه و احتجاج خواهند نمود، آنگاه خواهي ديد كه پيروز و رستگار كيست. اي زاده مرجانه! مادرت به سوگت نشيند!» اين سخن بيانگر اوج شخصيت حضرت زينب از نظر معرفت، شناخت، ايمان، رضا و تسليم در برابر پرورگار است. عظمت و بزرگي اين بانوي بزرگ همه را به تعجب و شگفتي وا ميدارد. تمام اين حوادث ناگوار و سخت چون در راستاي خشنودي و رضاي خداوند است، در نظر حضرت زينب زيبا و گوارا است. ابنزياد كه قصد شرمسار نمودن حضرت زينب را داشت در اوج قدرت و اقتدار آن چنان در مقابل منطق حضرت زينب شكسته شد، كه از شدت خشم و عصبانيت قدرت تفكر و انديشه را از دست داد و تصميم به كشتن زينب گرفت. اين روش همه ستمكاران و زورمداران است كه شكست خود را در ميدان منطق و استدلال با زور و خشونت جبران ميكنند؛ ولي عمرو بن حريث با سخنان خود قدري او را بر سر عقل آورد و به او گفت: «او زن است و زنان به سخنانشان بازخواست نميشوند!» ابنزياد كه با سخن عمرو از كشتن زينب منصرف شد، اين بار براي جبران شكست خود به ناسزاگويي روي آورد، گفت: «خداوند دل مرا از جانب «حسين»طغيانگر و سركشان خاندان تو شفا و آسايش بخشيد!»اين سخن دل حضرت زينب را به شدت به دردآورد، گفت: «به جانم سوگند! بزرگ خاندانم را كشتي، شاخههايم را بريدي و ريشهام را بر كندي. اگر اين شفاي توست، به تحقيق شفا يافتي!» ابنزياد: «اين زن به سجع سخن ميگويد! پدرش نيز شاعر و سجع باف بود!» زينب: «اي زاده زياد! زنان را با سجع چه كار؟» [32] در مجلس يزيد در آغاز ورود اهلبيت به شام يزيد خود را پيروز و امامحسين (ع) را شكست خوردهميدانست، بنابراين براي اينكه پيروزي خود را در برابر ديدگان سفراي كشورهاومقامات و مسئولان حكومتي و بزرگان شام به نمايش گذارد، مجلس با شكوهي ترتيب داد، سرهاي مقدس شهيدان را در مقابل خود قرار داد و دستور داد اهلبيت امامحسين (ع) را وارد مجلس كنند. هر كدام از اهلبيت با ديدن سر مقدس امامحسين (ع) و سرهاي شهيدان عكسالعمل خاصي نشان دادند و جملهاي بر زبان آوردند. زينب (س) تا چشمش به سر برادر و محبوبش افتاد، با صدايي حزين و نوايي غمانگيز كه همه دلها را به درد ميآورد گفت: «اي حسين! اي محبوب رسول خدا، اي زاده مكه و مني، اي زاده فاطمه زهرا بهترين زنان، اي زاده دختر مصطفي!» نوحهسرايي زينب (س) همه اهل مجلس را گرياند. يزيد كه تا آن زمان ساكت نشسته بود، شروع كرد با چوب خيزران بر لب و دندان امامحسين (ع) بكوبد و اشعار كفرآميز ابن زبعري را كه در احد سروده بود بخواند. حاضران در مجلس بر اثر تبليغات گسترده بنياميه در طول سالهاي طولاني حكومت معاويه بر شام و تبليغات سنگين يزيد در غفلت و بيخبري كامل از حقايق به سر ميبردند و واقعاً تصور ميكردند، يزيد گروهي آشوبگر را كشته است. از اين رو لازم بودآنان از خواب خرگوشي چندين ساله خود بيدار شوند. مسئوليت اين بيدارگري بازينب (س) بود؛ زيرا اگر امام سجاد (ع) در شرايطي كه يزيد سر مست از غرور پيروزي بود،لب به سخن ميگشود، احتمال كشته شدنش بسيار بود. سخنان زينب سبب شد كهمجلس به گونه ديگري غير از آنچه يزيد ميخواست پايان يابد. او با سخنان خود يزيدويزيديان را رسوا كرد. [33]خطبه معروف و كوبنده آن بانوي سخن در چنين فضايي ايرادشد؛ خطبهاي پر نكته و سراسر معرفت و بينشسياسي كه بايد جداگانه مورد شرح و تفسير قرار گيرد. برگزاري مراسم سوگواري در شام سخنراني حضرت زينب (س) و امام سجاد (ع) در شام اوضاع را عليه يزيد متحول كرد. از آن پس يزيد روش خود را تغيير داد و تلاش كرد، خود را از كشتن امامحسين (ع) تبرئه كند و گناهان را به گردن ابنزياد بيندازد. يزيد به زودي دريافت كه ادامه اقامت اهلبيت در شام روزبهروز بر وخامت اوضاع به زيان او ميافزايد. از اين رو در صدد تدارك سفر اهلبيت به مدينه برآمد. پيش از سفر اهلبيت از يزيد درخواست كردند كه براي شهيدان سوگواري كنند. يزيد خانهاي در اختيار آنان قرار داد و به آنان اجازه سوگواري داد. اهلبيت به مدت سه روز به سوگواري پرداختند و بيش از پيش يزيد و يزيديان را رسوا كردند. سوگواري اهلبيت، آن چنان تأثيري در شام گذاشت كه وقتي اهلبيت وارد خانه ميشدند زني از خاندان ابوسفيان نبود مگر آنكه به استقبال آنان بشتابد و بر امام حسين (ع) گريه و زاري كند. [34] [1] . ابوالفرج اصفهاني، مقاتل الطالبيين، منشورات اعلمي، چاپ دوم، سال 1408ه.ق، ص95. [2] . ذبيح الله محلاتي، رياحين الشريعه، دارالكتب الاسلامية، ج3، ص62. [3] . علامه مجلسي، بحارالانوار، ج93، ص376. [4] . علامه مجلسي، بحارالانوار، ج45، ص108، 162، 165. [5] . ذبيح الله محلاتي، همان، ج3، ص38. [6] . امام خميني، صحيفه امام، ج10، ص110. [7] . محدث قمي، نفس المهموم، مكتبة بصيرتي، سال 1405ه.ق.ص379. [8] . سيد بن طاووس، اللهوف في قتلي الطفوف، منشورات المطبعة الحيدرية في النجف، 1369 ه ق، ص 27 و 28. [9] . ذبيح الله محلاتي، همان، ج3، ص50. [10] . اكبر اسدي، مهدي رضايي، زيباترين شكيب، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، چاپ اوّل، پاييز 1374، ص30، به نقل از زينب الكبري، ص89. [11] . علامه مجلسي، همان، 1/45. [12] . در اين حديث حضرت زينب(س) از طريق امايمن از پيامبر اكرم(ص) نقل ميكند كه اجساد شهيدان به خاك سپرده خواهد شد و قبور آنان مزار دوستانشان خواهد گرديد.زينب(س) پس از شنيدن اين حديث از زبان امايمن آن را بر پدر بزرگوارش حضرت علي(ع) عرضه كرد تا از درستي آن اطمينان كامل يابد. [13] . علامه مجلسي، همان، 372/44. [14] . همان، ج44، ص391. [15] . همان، ج45، ص1 - 3. [16] . همان، ج45، ص43 - 44. [17] . دو تن از فرزندان عبدالله بن جعفر، شوهر حضرت زينب به نامهاي محمد و عون در كربلا به شهادت رسيد (علامه مجلسي بحارالانوار، ج44، ص366) ولي در باره اينكه مادر هر دوي آنها زينب بود و يا اينكه تنها عون فرزند آن حضرت بود، در ميان تاريخ نگاران اختلاف است.علامه سيد محسن امين(ره) هر دوي آنها را فرزندان زينب ميداند (سيد محسن امين، اعيان الشيعه، ج7، ص137) ولي ابوالفرج تنها «عون»را فرزند زينب كبرا(س) به شمار آورده است.(ابوالفرج اصفهاني، مقاتل الطالبيين، ص95) در هر حال مسأله نيازمند تحقيق و بررسي بيشتري است. [18] . علامه مجلسي، همان، ج45، ص53 - 54. [19] . همان، ج45، ص55. [20] . حميد بن مسلم براي تحريك احساسات سپاه عمر سعد از امام سجاد(ع) به كودك تعبير كرده است والاّ در آن زمان حدود بيست و چند سال از سن امام سجاد(ع) ميگذشت. [21] . عبدالرزاق الموسوي المقرم، مقتل الحسين، دارالثقافه، چاپ دوم سال 1411، ص301. [22] . علامه مجلسي، همان، ج 45، ص 180-179. [23] . سوره زمر(75): 42. [24] . علامه مجلسي، همان، ج45، ص117 - 118. [25] . محمد مهدي حائري، معالي السبطين في احوال الحسن و الحسين، منشورات الشريف الرضي، چاپ دوم، بهمن 1363، ج2، ص88 - 89. [26] . علامه مجلسي، بحارالانوار، ج45، ص136 - 137. [27] . مهدي پيشوايي، شام سرزمين خاطرهها، دفتر آموزش و تبليغات حج و زيارت، چاپ اوّل، پاييز 1369، ص 175. [28] . محمد مهدي حائري، همان، ج2، ص186 - 187. [29] . علامه مجلسي، بحارالانوار، ج45، ص177، حديث 27. [30] . ترجمه خطبه حضرت زينب از سيد جعفر شهيدي، قيام حسين(ع)، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي.1359 ه.ش، ص182 و 183 نقل گرديد. [31] . علامه مجلسي، بحارالانوار، ج45، 108، 162، 163 و 165. [32] . همان، ج45، ص115، 116، 117 و 154. [33] . تفصيل اين ماجرا در بحارالانوار، ج45، ص132، به بعد و 157 به بعد آمده است. [34] . طبري، تاريخ طبري، دارالكتب العلمية، بيروت، چاپ دوم 1408، ج 3، ص 339.