برزخ متصل و برزخ منفصل: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۹: | خط ۱۹: | ||
==رویکرد فلسفی== | ==رویکرد فلسفی== | ||
اما از نظر فلاسفه، حكماي اسلامي قائلند عالم برزخ همان عالم مثال است، و عالم مثال دو گونه است. مثال متصل (برزخ متصل) و مثال منفصل (برزخ منفصل). | |||
مثال منفصل: جهاني است كه قائم به خود بوده و از نفوس جزئيه متخيله بي نياز و مستقل مي باشد. | |||
مثال متصل: جهاني است قائم به نفوس جزئيه و پيوسته در متخيله افراد آدمي ظهور مي كند. | |||
ملاصدرا فيلسوف مسلمان شيعي مي فرمايد: جهان بصورت كلي سه قسم است: 1- جهان حسّي و دنيا 2- جهان غيب و آخرت 3- عالم عقل و مجرد. برزخ منفصل حد فاصل جهان حسّ و عالم آخرت است و جهان اَوسط شمرده مي شود. همانگونه كه در انسان هم اين سه جهان قابل تصور است: 1- عقل 2- خيال 3- اعضاي حسي. همانطور كه قوه خيال حد فاصل، قوه عقل و اعضاي حسي انسان قرار دارد، عالم عقل هم حدفاصل جهان غيب و جهان حسّي است. از اين جهت يكي را برزخ متصل مي ناميم زيرا از انسان جدا نيست و ديگري را منفصل، زيرا از انسان جداست. | |||
خلاصه از نظر فلاسفه، برزخ، بين عالم عقلي و عالم ماده قرار دارد و در عالم برزخ آثار ماده مثل كمّ - كيف و... وجود دارد ولي خود ماده وجود ندارد.[2] | |||
عالم اسمای الهی و عالم ماده، دو عالم (مجرّد و مثال) قرار دارند، از عالم مثال، گاهی به برزخ نزولی، برزخ منفصل یا مثال منفصل تعبیر میکنند.<ref>جلال الدین آشتیانی، شرح زاد المسافر، ص۴۲۷; و یحیی یثربی، عرفان نظری، ج۷، ص۳۴۳.</ref> | عالم اسمای الهی و عالم ماده، دو عالم (مجرّد و مثال) قرار دارند، از عالم مثال، گاهی به برزخ نزولی، برزخ منفصل یا مثال منفصل تعبیر میکنند.<ref>جلال الدین آشتیانی، شرح زاد المسافر، ص۴۲۷; و یحیی یثربی، عرفان نظری، ج۷، ص۳۴۳.</ref> | ||
نسخهٔ ۱۴ سپتامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۴:۳۳
این مقاله نیازمند گسترش است. لطفاً اگر تخصص و توانایی گسترش این مقاله را دارید، آن را بهبود بخشید. |
برزخ متصل و منفصل چیست؟
برزخی که در جهان هستی است و خارج از انسان قرار گرفته برزخ منفصل، و برزخی که در انسان است، برزخ متصل نام دارد. جهان هستی از سه بخش عالم دنیا، عالم آخرت و عالم عقل و مجرد تشکیل شده است و عالم برزخ، همان عقل و مجرد است که میان دنیا و آخرت قرار دارد. همانطور که جهان هستی سه بخش دارد، انسان نیز درون خودش این سه بخش را دارد.
علما و اندیشمندان زیادی از اقوام و نحلههای فکری متفاوت در مورد برزخ اظهار نظر کردهاند. قریب به اتفاق علمای اسلام غیر از معتزله، برزخ را پذیرفته و حتمی میدانند. لذا باتوجه به سه رویکرد و جنبه متفاوت، در رابطه با آن گفتگو کردند. یکی از لحاظ دینی است که براساس قرآن و روایات به گفتگو پرداخته است. دیگری از لحاظ فلسفی و سومی از لحاظ عرفانی.
رویکرد دینی
صاحبنظران دینی، قائل هستند که کلمه برزخ در قرآن کریم به یک معنا به کار نرفته است. یک مرتبه به معنای حدّفاصل دو چیز بکار رفته است. قرآن کریم در این رابطه فرموده است:
﴿ | مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیَانِ (۱۹) بَیْنَهُمَا بَرْزَخٌ لَا یَبْغِیَانِ (۲۰)
دو دریای [شیرین و شور] را روان ساخت در حالی که همواره باهم تلاقی و برخورد دارند؛ میان آن دو حایلی است که به هم تجاوز نمیکنند. الرحمن:۱۹–۲۰ |
﴾ |
در سوره مومنون در معنای عالم پس از مرگ تا قیامت بوده و فرموده است:
﴿ | وَمِنْ وَرَائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلَىٰ يَوْمِ يُبْعَثُونَ (۱۰۰)
و پیش رویشان برزخی است تا روزی که برانگیخته میشوند. مومنون:۱۰۰ |
﴾ |
با جستوجو کلمه برزخ در روایات متعدد میبینیم، که برزخ با حفظ معنی حدفاصل بین دوچیز، اسمی شده است برای عالمی که بین جهان مادی و قیامت قرار دارد و انسانها بعد از مرگ به آنجا منتقل میشوند. مؤمنین در آنجا خوش و خرم بوده و کافرین در عذاب هستند[۱] و بعد از قیامت کبری، حسابرسی مخلوقات شروع شده و براساس وعده حتمی خداوند برخی بهشتی و برخی اهل جهنم خواهند بود.
رویکرد فلسفی
اما از نظر فلاسفه، حكماي اسلامي قائلند عالم برزخ همان عالم مثال است، و عالم مثال دو گونه است. مثال متصل (برزخ متصل) و مثال منفصل (برزخ منفصل). مثال منفصل: جهاني است كه قائم به خود بوده و از نفوس جزئيه متخيله بي نياز و مستقل مي باشد. مثال متصل: جهاني است قائم به نفوس جزئيه و پيوسته در متخيله افراد آدمي ظهور مي كند. ملاصدرا فيلسوف مسلمان شيعي مي فرمايد: جهان بصورت كلي سه قسم است: 1- جهان حسّي و دنيا 2- جهان غيب و آخرت 3- عالم عقل و مجرد. برزخ منفصل حد فاصل جهان حسّ و عالم آخرت است و جهان اَوسط شمرده مي شود. همانگونه كه در انسان هم اين سه جهان قابل تصور است: 1- عقل 2- خيال 3- اعضاي حسي. همانطور كه قوه خيال حد فاصل، قوه عقل و اعضاي حسي انسان قرار دارد، عالم عقل هم حدفاصل جهان غيب و جهان حسّي است. از اين جهت يكي را برزخ متصل مي ناميم زيرا از انسان جدا نيست و ديگري را منفصل، زيرا از انسان جداست. خلاصه از نظر فلاسفه، برزخ، بين عالم عقلي و عالم ماده قرار دارد و در عالم برزخ آثار ماده مثل كمّ - كيف و... وجود دارد ولي خود ماده وجود ندارد.[2]
عالم اسمای الهی و عالم ماده، دو عالم (مجرّد و مثال) قرار دارند، از عالم مثال، گاهی به برزخ نزولی، برزخ منفصل یا مثال منفصل تعبیر میکنند.[۲]
در وجودِ انسان نیز، سه عالم مانند تجرد، مثال و ماده به نام عقل، خیال و بدن خاکی متصور است. خیال را برزخ متصل گویند، چون میان بدن خاکی و عقل مجرّد قرار گرفته است. خیال آدمی مانند عالم مثال، ماده نیست؛ ولی آثار ماده، مانند: رنگ، بو و اشکال آن را دارد؛ از این رو او را مثال خوانند.[۳]نفس آدمی که کاملاً مجرّد است، در برابر عالم تجرّد قرار دارد.
نتیجه اینکه، عالم میانی در جهان هستی به مثال، خیال و برزخ نام گذاری شده و خیال انسانی نیز به مثال، خیال و برزخ نامیده شده است. برای این که میان این دو حقیقت در نام گذاری نیز تفاوتی باشد، از عالم مثال به مثالِ منفصل، خیال منفصل یا برزخ منفصل تعبیر میکنند. به این دلیل منفصل نامیده شده است که این عالم، مستقل و جدای از موجود دیگر است و در تحقق خود نیازمند تخیّل کننده و تصویر کننده ای نیست؛ قائم به خود است و از «نفوس جزئیهٔ متخیله»، بینیاز است یا اینکه از جسم و قوهٔ مادی انسانی جداست.[۴]
از خیال انسانی، به خیال متصل، مثال متصل و برزخ متصل تعبیر کردهاند. علت نام گذاری به متصل این است که این خیال و برزخ، حقیقت مستقل ندارد؛ بلکه همواره با وجود خیال کننده موجود است. از این رو برزخ مقیّد و قوی خیال نیز نامیده شده است.[۵]
آنچه انسان در خواب دیده است را نیز مثال منفصل گویند؛ چون روح و قوهٔ خیال، در واقع جدای از بدن سیر میکند.[۶]
سخن آخر: برزخ متصل که همان صورتهای موجود در خیال آدمی است، به برزخی که در بحث معاد مطرح است ربطی ندارد. اگر از این مرحله به برزخ یاد کردهاند، فقط به دلیل اشتراک در لفظِ برزخ است؛ یعنی میان بدن خاکی و عقل انسانی واقع شده است.
برزخ منفصل ـ همان موجودات و صورتهای نورانی که آثار مادی دارند، مورد بحث معاد میشود که ارواح انسانها در قالبهای مثالی لطیف، در آنجا به سر میبرند.
در حقیقت، خیالِ متّصل پس از مرگ که همان قوای متخیّله است، به خیال منفصل میپیوندد. باید دانست که مراد از خیال، موجودات حقیقی هستند که از موجودات عالم ماده قوی ترند؛ زیرا محدودیتی ندارند. پس این گونه نیست که مراد از خیال، معنای فارسی آن یعنی اشیای موهوم و غیر واقعی باشد. این اشتباه ناشی از اشتراک لفظی است.[۷]