تعلق نگرفتن اراده خدا به جانشینی امام علی(ع): تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۶: خط ۶:
{{پاسخ}}اراده خداوند نسبت به انتصاب [[خلیفه|جانشین پیامبر(ص)]] مانند دیگر دستورات دینی، از نوع [[اراده تشریعی]] است. خداوند متعال در اراده تشریعی خود، دستورات را از طریق [[پیامبر(ص)]] به مردم می‌رساند تا آنها بر اساس [[اختیار|اختیاری]] که دارند به آنها عمل کنند. پیامبر(ص) دستور انتصاب [[امام علی(ع)|علی بن ابی‌طالب(ع)]] به عنوان جانشین خود را بارها اعلام کرد؛ ولی پس از [[رحلت پیامبر(ص)|رحلت وی]] جز اندکی از [[اسلام|مسلمانان]]، به این دستور توجهی نکردند.
{{پاسخ}}اراده خداوند نسبت به انتصاب [[خلیفه|جانشین پیامبر(ص)]] مانند دیگر دستورات دینی، از نوع [[اراده تشریعی]] است. خداوند متعال در اراده تشریعی خود، دستورات را از طریق [[پیامبر(ص)]] به مردم می‌رساند تا آنها بر اساس [[اختیار|اختیاری]] که دارند به آنها عمل کنند. پیامبر(ص) دستور انتصاب [[امام علی(ع)|علی بن ابی‌طالب(ع)]] به عنوان جانشین خود را بارها اعلام کرد؛ ولی پس از [[رحلت پیامبر(ص)|رحلت وی]] جز اندکی از [[اسلام|مسلمانان]]، به این دستور توجهی نکردند.


مشيّت و خواستِ خداوند دو گونه است: خواست تشريعى و خواست تكوينى. خداوند از نظر تشريعى، هدايتِ همه مردم را خواسته است؛ لذا پيامبران و كتاب‌های آسمانى را فرستاده است. امّا از نظر تكوينى خواسته است كه مردم بر اساس اراده و اختيار خود، راه را انتخاب كنند، نه آن‌كه مجبور به پذيرش دين باشند.<ref>قرائتى، محسن، تفسير نور، ج ‏3، ص 326، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، تهران، چاپ يازدهم، 1383ش.</ref> امام کاظم(ع) می‌فرماید: «خداوند داراى دو مشيّت و دو اراده است؛ يكى اراده و مشيّت حتمى و ديگر اراده و مشيّت عزمى. نهى می‌كند و می‌خواهد، امر می‌كند و نمی‌خواهد! آيا نمی‌بينى كه آدم و حوا را از خوردن ميوه آن درخت نهى فرمود، ولى خوردن آنها را خواست و اگر مشيّت و اراده حتمى بود و نمی‌خواست كه از ميوه آن درخت بخورند در اين صورت مشيت و ميل آدم و حوا بر مشيت خداوند غالب نمی‌شد. همچنين به حضرت ابراهيم امر فرمود كه اسماعيل را ذبح نمايد، ولى اراده حتمى بر ذبح او نفرموده بود و اگر اراده و مشيّت حتمى بود، اراده حضرت ابراهيم بر مشيّت و خواست خداوند غالب نمی‌شد».<ref>الكافی، ج ‏1، ص 151..</ref>
مشيّت و خواستِ خداوند دو گونه است: خواست تشريعى و خواست تكوينى. خداوند از نظر تشريعى، هدايتِ همه مردم را خواسته است؛ لذا پيامبران و كتاب‌های آسمانى را فرستاده است. امّا از نظر تكوينى خواسته است كه مردم بر اساس اراده و اختيار خود، راه را انتخاب كنند، نه آن‌كه مجبور به پذيرش دين باشند.<ref>قرائتى، محسن، تفسير نور، ج ‏3، ص 326، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، تهران، چاپ يازدهم، 1383ش.</ref> امام کاظم(ع) می‌فرماید: «خداوند داراى دو مشيّت و دو اراده است؛ يكى اراده و مشيّت حتمى و ديگر اراده و مشيّت عزمى. نهى می‌كند و می‌خواهد، امر می‌كند و نمی‌خواهد! آيا نمی‌بينى كه آدم و حوا را از خوردن ميوه آن درخت نهى فرمود، ولى خوردن آنها را خواست و اگر مشيّت و اراده حتمى بود و نمی‌خواست كه از ميوه آن درخت بخورند در اين صورت مشيت و ميل آدم و حوا بر مشيت خداوند غالب نمی‌شد. همچنين به حضرت ابراهيم امر فرمود كه اسماعيل را ذبح نمايد، ولى اراده حتمى بر ذبح او نفرموده بود و اگر اراده و مشيّت حتمى بود، اراده حضرت ابراهيم بر مشيّت و خواست خداوند غالب نمی‌شد».<ref>كلينى، محمد بن يعقوب‏، الكافی، محقق / مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، تهران،  دار الكتب الإسلامية، چاپ چهارم، 1407ق، ج ‏1، ص 151.</ref>


با توجه به این‌که اراده و کارهای انسان در طول اراده خداوند است و با توجه به این‌که این امور، تکوینی هستند؛ این طور نیست که همیشه با علاقه و محبت خداوند همراه باشد؛ یعنی چه بسا چیزی مورد اراده تکوینی خداوند قرار می‌گیرد، اما خواست واقعی خداوند نیست، امام صادق(ع) فرمود: «خداوند امر کرد، ولی نخواست و خواست، امّا امر نکرد. امر نمود به ابلیس که به آدم سجده کند و خواست سجده نکند؛ زیرا اگر می‌خواست سجده می‌کرد. آدم را از خوردن از درخت نهی کرد و خواست که از آن بخورد؛ زیرا اگر نمی‌خواست نمی‌خورد».<ref>الكافی، ج ‏1، ص 151..</ref>  
با توجه به این‌که اراده و کارهای انسان در طول اراده خداوند است و با توجه به این‌که این امور، تکوینی هستند؛ این طور نیست که همیشه با علاقه و محبت خداوند همراه باشد؛ یعنی چه بسا چیزی مورد اراده تکوینی خداوند قرار می‌گیرد، اما خواست واقعی خداوند نیست، امام صادق(ع) فرمود: «خداوند امر کرد، ولی نخواست و خواست، امّا امر نکرد. امر نمود به ابلیس که به آدم سجده کند و خواست سجده نکند؛ زیرا اگر می‌خواست سجده می‌کرد. آدم را از خوردن از درخت نهی کرد و خواست که از آن بخورد؛ زیرا اگر نمی‌خواست نمی‌خورد».<ref>كلينى، محمد بن يعقوب‏، الكافی، محقق / مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، تهران،  دار الكتب الإسلامية، چاپ چهارم، 1407ق، ج ‏1، ص 151.</ref>  


به اعتقاد عالمان [[شیعه]]، اراده خدا در درجه اول به [[کمال انسان]] تعلق گرفته است و از طرفی، کمال انسان بدون اختیار وی ممکن نیست؛ بنابراین خداوند نسبت به انجام دستوراتش اراده تشریعی داشته و انجام آن را به عهده اختیار انسان‌ها گذاشته است. انسان‌ها وقتی اختیار دارند از دستورات الهی سرپیچی کنند، با انجام آن به کمال می‌رسند.<ref>مصباح یزدی، محمدتقی، آموزش عقاید، تهران، شرکت چاپ و نشر بین‌الملل، چاپ نهم، ۱۳۸۲ش، ص۱۷۷.</ref> بر این اساس، کمال مسلمانان در [[صدر اسلام]] را، عمل به دستور خدا درباره جانشینی امام علی(ع) شمرده‌اند؛ که بیشتر آنها با اختیاری که داشتند از آن سرپیچی کردند و به کمال خود نرسیدند.  
به اعتقاد عالمان [[شیعه]]، اراده خدا در درجه اول به [[کمال انسان]] تعلق گرفته است و از طرفی، کمال انسان بدون اختیار وی ممکن نیست؛ بنابراین خداوند نسبت به انجام دستوراتش اراده تشریعی داشته و انجام آن را به عهده اختیار انسان‌ها گذاشته است. انسان‌ها وقتی اختیار دارند از دستورات الهی سرپیچی کنند، با انجام آن به کمال می‌رسند.<ref>مصباح یزدی، محمدتقی، آموزش عقاید، تهران، شرکت چاپ و نشر بین‌الملل، چاپ نهم، ۱۳۸۲ش، ص۱۷۷.</ref> بر این اساس، کمال مسلمانان در [[صدر اسلام]] را، عمل به دستور خدا درباره جانشینی امام علی(ع) شمرده‌اند؛ که بیشتر آنها با اختیاری که داشتند از آن سرپیچی کردند و به کمال خود نرسیدند.  

نسخهٔ ‏۱۹ اکتبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۳:۳۳

شبهه
اگر انتخاب خلفا پس از پیامبر(ص) از سوی خداوند می‌بود، خدا نمی‌گذاشت کسی غیر از جانشین مورد اراده او، خلیفه پیامبر(ص)‌ شود.

اراده خداوند نسبت به انتصاب جانشین پیامبر(ص) مانند دیگر دستورات دینی، از نوع اراده تشریعی است. خداوند متعال در اراده تشریعی خود، دستورات را از طریق پیامبر(ص) به مردم می‌رساند تا آنها بر اساس اختیاری که دارند به آنها عمل کنند. پیامبر(ص) دستور انتصاب علی بن ابی‌طالب(ع) به عنوان جانشین خود را بارها اعلام کرد؛ ولی پس از رحلت وی جز اندکی از مسلمانان، به این دستور توجهی نکردند.

مشيّت و خواستِ خداوند دو گونه است: خواست تشريعى و خواست تكوينى. خداوند از نظر تشريعى، هدايتِ همه مردم را خواسته است؛ لذا پيامبران و كتاب‌های آسمانى را فرستاده است. امّا از نظر تكوينى خواسته است كه مردم بر اساس اراده و اختيار خود، راه را انتخاب كنند، نه آن‌كه مجبور به پذيرش دين باشند.[۱] امام کاظم(ع) می‌فرماید: «خداوند داراى دو مشيّت و دو اراده است؛ يكى اراده و مشيّت حتمى و ديگر اراده و مشيّت عزمى. نهى می‌كند و می‌خواهد، امر می‌كند و نمی‌خواهد! آيا نمی‌بينى كه آدم و حوا را از خوردن ميوه آن درخت نهى فرمود، ولى خوردن آنها را خواست و اگر مشيّت و اراده حتمى بود و نمی‌خواست كه از ميوه آن درخت بخورند در اين صورت مشيت و ميل آدم و حوا بر مشيت خداوند غالب نمی‌شد. همچنين به حضرت ابراهيم امر فرمود كه اسماعيل را ذبح نمايد، ولى اراده حتمى بر ذبح او نفرموده بود و اگر اراده و مشيّت حتمى بود، اراده حضرت ابراهيم بر مشيّت و خواست خداوند غالب نمی‌شد».[۲]

با توجه به این‌که اراده و کارهای انسان در طول اراده خداوند است و با توجه به این‌که این امور، تکوینی هستند؛ این طور نیست که همیشه با علاقه و محبت خداوند همراه باشد؛ یعنی چه بسا چیزی مورد اراده تکوینی خداوند قرار می‌گیرد، اما خواست واقعی خداوند نیست، امام صادق(ع) فرمود: «خداوند امر کرد، ولی نخواست و خواست، امّا امر نکرد. امر نمود به ابلیس که به آدم سجده کند و خواست سجده نکند؛ زیرا اگر می‌خواست سجده می‌کرد. آدم را از خوردن از درخت نهی کرد و خواست که از آن بخورد؛ زیرا اگر نمی‌خواست نمی‌خورد».[۳]

به اعتقاد عالمان شیعه، اراده خدا در درجه اول به کمال انسان تعلق گرفته است و از طرفی، کمال انسان بدون اختیار وی ممکن نیست؛ بنابراین خداوند نسبت به انجام دستوراتش اراده تشریعی داشته و انجام آن را به عهده اختیار انسان‌ها گذاشته است. انسان‌ها وقتی اختیار دارند از دستورات الهی سرپیچی کنند، با انجام آن به کمال می‌رسند.[۴] بر این اساس، کمال مسلمانان در صدر اسلام را، عمل به دستور خدا درباره جانشینی امام علی(ع) شمرده‌اند؛ که بیشتر آنها با اختیاری که داشتند از آن سرپیچی کردند و به کمال خود نرسیدند.


حال با توجه به اين چهار نكته مي توان گفت: درست است که همه چیز تحت اراده تکوینی الهی است و خداوند خواهان آن است بنابراین حکومت ظالمان نیز به این معنا خواست الهی است چون آنها به اختیار خویش این راه را برگزیده اند؛ اما همین امر به اراده تشریعی الهی مورد رضایت خداوند نیست بدین معنا که خداوند به این کار راضی نبوده و بدان امر نکرده است؛ بلکه این امر علل خود را دارد. به طور مثال می توان به منفعل بودن افراد جامعه نسبت به سرنوشت خویش اشاره کرد. اگر جامعه ای مردمانش اینگونه باشند شرائط را برای حکومت ظالمان مساعد می کنند. و یا گاهی برخی از عقائد نادرست باعث این امر می شود مانند این که هر آنچه که بر سر جامعه می آید قضا و قدر الهی است و باید تن به آن داده و دم نزد. این همان شگرد معاویه و امثال او بود که باعث شد افرادی مانند یزید حاکم جامعه اسلامی شوند و مردم به این کار رضایت دهند و این را قضا و قدر الهی بدانند.


منابع

  1. قرائتى، محسن، تفسير نور، ج ‏3، ص 326، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، تهران، چاپ يازدهم، 1383ش.
  2. كلينى، محمد بن يعقوب‏، الكافی، محقق / مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، تهران، دار الكتب الإسلامية، چاپ چهارم، 1407ق، ج ‏1، ص 151.
  3. كلينى، محمد بن يعقوب‏، الكافی، محقق / مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، تهران، دار الكتب الإسلامية، چاپ چهارم، 1407ق، ج ‏1، ص 151.
  4. مصباح یزدی، محمدتقی، آموزش عقاید، تهران، شرکت چاپ و نشر بین‌الملل، چاپ نهم، ۱۳۸۲ش، ص۱۷۷.