عدل الهی (کتاب): تفاوت میان نسخهها
Nazarzadeh (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
Nazarzadeh (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۷: | خط ۷: | ||
}} | }} | ||
{{سوال}} | {{سوال}} | ||
علم فلسفه چه کاربردی در | علم فلسفه چه کاربردی در امروز دارد؟ | ||
{{پایان سوال}} | {{پایان سوال}} | ||
{{پاسخ}} | {{پاسخ}} | ||
==مسائلی که انسان همیشه با آن مواجه است== | ==مسائلی که انسان همیشه با آن مواجه است== | ||
هر انسانی در زندگی روزمره خود با مسائلی مواجه است که | هر انسانی در زندگی روزمره خود با مسائلی مواجه است که حل صحیح آنها بیشترین تأثیر را در جهت دادن به زندگی انسان دارد. پاسخ صحیح به این سوالات زندگی را معنادار میکند و به آن، ارزش انسانی میبخشد و پاسخ نادرست به آنها زندگی را بی معنا، پوچ و فاقد هدف میکند. و بی پاسخ گذشتن از کنار این مسائل، انسان را دچار رنج شک و حیرت و دلهره و اضطراب و ناخرسندی همیشگی وجدان می سازد. | ||
یکی از آن مسائل این است که آیا پدیدههای جهان، که انسان نیز یکی از آن هاست، تنها در اثر فعل و انفعالات مادی به وجود میآیند و نیروی دیگری که از سنخ ماده و مادیات نباشد در پیدایش آنها نقشی ندارد؟ آیا اساساً وجود مساوی با ماده است یا اینکه جهان مادی تنها بخشی از جهان هستی را تشکیل میدهد و جهانی فراتر از ماده نیز وجود دارد؟ اگر بخواهیم این مسئله را به تعبیر سادهتری بیان کنیم، باید بگوییم که آیا جهان به خداوند نیازمند است و اگر پاسخ مثبت است، آیا خداوند یکتا برآورنده نیاز همه ممکنات و از جمله انسان است؟ | یکی از آن مسائل این است که آیا پدیدههای جهان، که انسان نیز یکی از آن هاست، تنها در اثر فعل و انفعالات مادی به وجود میآیند و نیروی دیگری که از سنخ ماده و مادیات نباشد در پیدایش آنها نقشی ندارد؟ آیا اساساً وجود مساوی با ماده است یا اینکه جهان مادی تنها بخشی از جهان هستی را تشکیل میدهد و جهانی فراتر از ماده نیز وجود دارد؟ اگر بخواهیم این مسئله را به تعبیر سادهتری بیان کنیم، باید بگوییم که آیا جهان به خداوند نیازمند است و اگر پاسخ مثبت است، آیا خداوند یکتا برآورنده نیاز همه ممکنات و از جمله انسان است؟ | ||
مسئله دیگر اینکه آیا زندگی انسان محدود به همین زندگی دنیوی است یا پس از مرگ نیز حیات دیگری وجود دارد؟ و اگر وجود دارد آیا حیاتی است محدود یا جاودانی؟ و در هر صورت رابطه آن با این زندگی دنیوی چیست؟ این مسئله خود سؤال دیگری را در پی دارد که آیا انسان غیر از کالبد | مسئله دیگر اینکه آیا زندگی انسان محدود به همین زندگی دنیوی است یا پس از مرگ نیز حیات دیگری وجود دارد؟ و اگر وجود دارد آیا حیاتی است محدود یا جاودانی؟ و در هر صورت رابطه آن با این زندگی دنیوی چیست؟ این مسئله خود سؤال دیگری را در پی دارد که آیا انسان غیر از کالبد مادی چیز دیگری به نام روح هم دارد یا نه؟ | ||
و بالاخره مسئله مهم دیگر اینکه مطمئنترین راه برای شناختن برنامه صحیح زندگی فردی و اجتماعی کدام است؟ آیا غیر از راههای متعارفی که در دسترس عموم مردم است و عملاً نتایج متناقضی به بار میآورد راه دیگری وجود دارد که ضمانت صحت داشته باشد یا نه؟ | و بالاخره مسئله مهم دیگر اینکه مطمئنترین راه برای شناختن برنامه صحیح زندگی فردی و اجتماعی کدام است؟ آیا غیر از راههای متعارفی که در دسترس عموم مردم است و عملاً نتایج متناقضی به بار میآورد راه دیگری وجود دارد که ضمانت صحت داشته باشد یا نه؟ | ||
اهمیت سؤال اخیر هنگامی آشکارتر میگردد که پاسخ به سؤال | اهمیت سؤال اخیر هنگامی آشکارتر میگردد که پاسخ به سؤال دوم مثبت باشد؛ یعنی اگر به این نتیجه برسیم که انسان پس از مرگ دارای زندگی جاودانه است و باید مقدمات سعادت آن زندگی را درهمین زندگی محدود دنیوی با تلاشهای اختیاری خود فراهم آورد: زیرا در این صورت نیاز به وسیلهای مطمئن برای شناختن رابطه دو زندگی و برنامه دقیقی که بتواند سعادت ابدی را تضمین کند بیشتر آشکار میشود و به همان اندازه که زندگی پس از مرگ ارزشمندتر است، شناختن راه سعادت آن نیز مهمتر است. | ||
مسئله اول تحت عنوان توحید و مسئله دوم تحت عنوان معاد و مسئله سوم تحت عنوان | ==فلسفه پایه جهانبینی== | ||
مسئله اول تحت عنوان توحید و مسئله دوم تحت عنوان معاد و مسئله سوم تحت عنوان نبوت بررسی میشود؛ یعنی در حقیقت بررسی مسائل یاد شده شکل دهنده اعتقادات اصلی یک فرد مسلمان است. این سه مسئله، که حل صحیح هر یک خود مستلزم طرح و حل سلسله مسائل دیگری است مجموعا جهانبینی شخص را تشکیل میدهند. | |||
منظور از | منظور از جهانبینی همان نگرش انسان به جهان و انسان، و موقعیت انسان در جهان است. باید توجه داشت که مقصود از نگرش، تنها قبول داشتن یا رد کردن جملاتی مانند «خدا هست»، «قیامت هست»، «روح جاودانه است» و مانند اینها نیست؛ بلکه منظور باور قلبی و عمیق است، باوری که معمولاً باعث عمل می شود و در عرف دینی از آن با واژه ایمان یاد میشود. به همین دلیل سه مسئله مذکور را پایه و شالوده جهانبینی شمردیم نه خود جهانبینی. | ||
اگر در مسائل مربوط به | اگر در مسائل مربوط به جهانبینی دقت کنیم، متوجه میشویم که همه فلسفیاند. یعنی در حقیقت ابتدا سلسلهای از گزارههای فلسفی جهانبینی در ذهن نقش میبندند، سپس اعتقاد به آنها قوت میگیرد و در نهایت به صورت باور عمیق قلبی و به تعبیر دیگر به شکل بینش و نگرش ایمان در میآیند چرا که شخص، جهان را از دریچه همین باورها میبیند. اینکه اعتقاد به این گزارهها چگونه قوت میگیرند و به شکل بینش و ایمان در میآیند مسئله دیگری است که در جای خود بسیار مهم است ولی آنچه فعلاً مورد نظر ماست این است که فلسفه، ریشه جهانبینی است، پایه و شالوده جهانبینی در فلسفه ریخته میشود. پس فلسفه درست، شرط جهانبینی درست است. | ||
اکنون آیا ضروری است که انسان | ===ضرورت جهانبینی=== | ||
اکنون آیا ضروری است که انسان جهانبینی درستی داشته باشد؟ به یقین جواب مثبت است: چرا که هر انسانی فطرتاً کمالجوست و خواهان آن است که بیشترین بهره را از جهان کسب کند، علاوه بر اینکه فطرتاً از زیان خویش بیزار است و همواره بیم آن دارد که دچار خسران شود، بویژه اگر خسران بزرگ و جبران ناپذیر باشد؛ به عبارت دیگر سرشت انسان به گونهای است که همواره خواهان بیشترین بهره و کمترین زیان است و این جز در پرتو جهانبینی درست امکانپذیر نیست و چون جهانبینی درست ریشه در اندیشههای فلسفی درست دارد، پس این مطلوب جز در پرتو فلسفهای درست ممکن نیست | |||
* فلسفهای که با داشتن آن جهان را درست بشناسیم، | |||
* به بهرهها و زیانهای گوناگون آن پی ببریم، | |||
* مهمترین آنها را تشخیص دهیم | |||
*و در نهایت راه وصول به آن بهرهها یا احتراز از آن زیانها را بیاموزیم. | |||
و گرنه، چه بسا به جای کسب بهره بیشتر سرمایه انسان -که همان عمر و تواناییهای اوست- نیز از کف برود. پس کسب اندیشههای فلسفی درست نیز ضروری است. | |||
==آموزش عمومی فلسفه== | |||
آیا آموختن فلسفه برای عموم مردم ضروری است؟ مسائل لازم برای جهانبینی درست، هر چند فلسفیاند، لکن چندان مشکل نیستند تا اثبات آنها مستلزم استدلالهای فلسفی بسیار دقیق و ایراد اشکال و دفع آن باشد. بیشتر افراد در طول زندگی مقدمات فلسفی لازم برای اثبات جهانبینی درست را به تدریج کسب میکنند و با استدلالهای سادهای به صحت آن پی میبرند. برای کسانی که ذهن آنها به نقادی و اشکال پردازی خو نگرفته است و از فطرتی ساده برخوردارند همان استدلالهای ساده همه فهم کافی است. چه بسیار کسانی که با همین استدلالها ایمان آوردهاند و به مقتضای ایمان خود عمل کردهاند و به درجات بالای ایمان دست یافتهاند بی آنکه ساعتی به آموختن دانش فلسفه گذرانده باشند. | |||
==افرادی که لازم است فلسفه بیاموزند== | |||
پس حقیقت این است که آموختن این دانش برای همه مردم ضروری نیست و به عبارت دیگر، همه مردم برای کسب جهانبینی درست به کمک فیلسوفان دانش فلسفه محتاج نیستند با این همه کسانی که در ذیل به آنها اشاره میکنیم به این دانش نیازمندند و آموختنش برای آنها ضروری است. | |||
* افرادی که در جهانبینی خود دچار شک شدهاند، تردید دارند که جهانبینی آنها درست است یا نه و با استدلالهای سادهای که برای عموم مردم کافی است قانع نمیشوند، ذهن آنها خردهگیر و نقاد شده است، چنین افرادی بیشک به کمک دانش فلسفه نیازمندند. | |||
* کسانی که، اگر چه دارای جهانبینی درست که همان جهانبینی توحیدی است میباشند و فعلاً درآن شک و تردید ندارند، ولی در معرض شک و تردید قرار دارند. با توجه به وسعت ارتباطات فرهنگی و کثرت انتشارات و به ویژه سرعت انتقال اطلاعات در عصر حاضر، میتوان اغلب دانش آموختگان را در این گروه جای داد؛ زیرا هر شک و تردیدی یا هر اشکال و انتقادی که درباره جهانبینی توحیدی در گوشه و کنار جهان صورت پذیرد به سرعت در مجامع فرهنگی در سراسر جهان منتشر میشود و طبعاً ممکن است دامنگیر افراد یاد شده بشود. | |||
* کسانی که در صدد دفع حملات مخالفین دین هستند. کاری که از دانش فلسفه در مقابل مخالفین دین ساخته است این است که اولاً با بررسی عمیق افکار آنها میتواند ناسازگاری و تناقض درونی اندیشههای ضد دینی و ضعف استدلالهای آنها را نشان دهد و ثانیاً با اقامه براهین دقیق و عمیق فلسفی نشان دهد که قوت استدلالهای فلسفی ناظر به مبانی دینی، نه تنها از قوت استدلالهای مخالفین کمتر نیست بلکه بیشتر هم هست. با چنین کاری اگر مخالف اندیشههای دینی قانع نشود دست کم استبعاد و وحشت ذهنی او نسبت به عقاید دینی کم شده یا به کلی برطرف میشود. | |||
* کسانی که مایل به فهم استدلال عمیقتری از معارف الهی هستند. | |||
==کمک فلسفه به سایر علوم== | |||
علاوه برآن فلسفه به دو طریق به علوم کمک میکند: | علاوه برآن فلسفه به دو طریق به علوم کمک میکند: | ||
== | ===اثبات موضوعات غیربدیهی === | ||
میدانیم که هر علمی دارای موضوعی است که مسائل آن علم پیرامون آن موضوع بحث میکنند و هنگامی که وجود چنین موضوعی بدیهی نباشد، احتیاج به اثبات خواهد داشت؛ و اثبات آن در قلمرو مسائل همان علم نیست، زیرا مسائل هر علم، منحصر به قضایایی است که | میدانیم که هر علمی دارای موضوعی است که مسائل آن علم پیرامون آن موضوع بحث میکنند و هنگامی که وجود چنین موضوعی بدیهی نباشد، احتیاج به اثبات خواهد داشت؛ و اثبات آن در قلمرو مسائل همان علم نیست، زیرا مسائل هر علم، منحصر به قضایایی است که نمایانگر احوال و عوارض موضوع است نه وجود آن، و از سوی دیگر در پارهای از موارد، اثبات موضوع به وسیله روش تحقیق در آن علم میسر نیست، مانند علوم طبیعی که روش آنها تجربی است ولی وجود حقیقی موضوعات آنها باید با روش عقلی، اثبات شود. در چنین مواردی تنها فلسفه است که میتواند به این علوم، کمک کند و موضوعات آنها را با براهین عقلی، اثبات نماید. | ||
== | ==اثبات کلیترین اصول و مبانی == | ||
کلیترین اصول مورد نیاز همه علوم حقیقی، در فلسفه مورد بحث واقع میشود و مهمترین آنها اصل علیت و قوانین فرعی آن است. | کلیترین اصول مورد نیاز همه علوم حقیقی، در فلسفه مورد بحث واقع میشود و مهمترین آنها اصل علیت و قوانین فرعی آن است. | ||
{{پایان پاسخ}} | {{پایان پاسخ}} | ||
{{مطالعه بیشتر}} | {{مطالعه بیشتر}} | ||
== مطالعه بیشتر == | == مطالعه بیشتر == | ||
* محمد تقی مصباح یزدی، آموزش فلسفه، ج۱، چاپ چهارم، سازمان تبلیغات اسلامی، ۱۳۷۰، ص۸۴-۱۴۰. | |||
* مطهری، مرتضی، آشنایی با علوم اسلامی، (بخش فلسفه)، تهران، صدرا. | |||
{{پایان مطالعه بیشتر}} | {{پایان مطالعه بیشتر}} | ||
خط ۶۶: | خط ۷۳: | ||
{{تکمیل مقاله | {{تکمیل مقاله | ||
| شناسه = | | شناسه = | ||
| تیترها = | | تیترها = شد | ||
| ویرایش = | | ویرایش = شد | ||
| لینکدهی = | | لینکدهی = | ||
| ناوبری = | | ناوبری = |
نسخهٔ ۱۴ نوامبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۵:۵۸
علم فلسفه چه کاربردی در امروز دارد؟
مسائلی که انسان همیشه با آن مواجه است
هر انسانی در زندگی روزمره خود با مسائلی مواجه است که حل صحیح آنها بیشترین تأثیر را در جهت دادن به زندگی انسان دارد. پاسخ صحیح به این سوالات زندگی را معنادار میکند و به آن، ارزش انسانی میبخشد و پاسخ نادرست به آنها زندگی را بی معنا، پوچ و فاقد هدف میکند. و بی پاسخ گذشتن از کنار این مسائل، انسان را دچار رنج شک و حیرت و دلهره و اضطراب و ناخرسندی همیشگی وجدان می سازد.
یکی از آن مسائل این است که آیا پدیدههای جهان، که انسان نیز یکی از آن هاست، تنها در اثر فعل و انفعالات مادی به وجود میآیند و نیروی دیگری که از سنخ ماده و مادیات نباشد در پیدایش آنها نقشی ندارد؟ آیا اساساً وجود مساوی با ماده است یا اینکه جهان مادی تنها بخشی از جهان هستی را تشکیل میدهد و جهانی فراتر از ماده نیز وجود دارد؟ اگر بخواهیم این مسئله را به تعبیر سادهتری بیان کنیم، باید بگوییم که آیا جهان به خداوند نیازمند است و اگر پاسخ مثبت است، آیا خداوند یکتا برآورنده نیاز همه ممکنات و از جمله انسان است؟
مسئله دیگر اینکه آیا زندگی انسان محدود به همین زندگی دنیوی است یا پس از مرگ نیز حیات دیگری وجود دارد؟ و اگر وجود دارد آیا حیاتی است محدود یا جاودانی؟ و در هر صورت رابطه آن با این زندگی دنیوی چیست؟ این مسئله خود سؤال دیگری را در پی دارد که آیا انسان غیر از کالبد مادی چیز دیگری به نام روح هم دارد یا نه؟
و بالاخره مسئله مهم دیگر اینکه مطمئنترین راه برای شناختن برنامه صحیح زندگی فردی و اجتماعی کدام است؟ آیا غیر از راههای متعارفی که در دسترس عموم مردم است و عملاً نتایج متناقضی به بار میآورد راه دیگری وجود دارد که ضمانت صحت داشته باشد یا نه؟
اهمیت سؤال اخیر هنگامی آشکارتر میگردد که پاسخ به سؤال دوم مثبت باشد؛ یعنی اگر به این نتیجه برسیم که انسان پس از مرگ دارای زندگی جاودانه است و باید مقدمات سعادت آن زندگی را درهمین زندگی محدود دنیوی با تلاشهای اختیاری خود فراهم آورد: زیرا در این صورت نیاز به وسیلهای مطمئن برای شناختن رابطه دو زندگی و برنامه دقیقی که بتواند سعادت ابدی را تضمین کند بیشتر آشکار میشود و به همان اندازه که زندگی پس از مرگ ارزشمندتر است، شناختن راه سعادت آن نیز مهمتر است.
فلسفه پایه جهانبینی
مسئله اول تحت عنوان توحید و مسئله دوم تحت عنوان معاد و مسئله سوم تحت عنوان نبوت بررسی میشود؛ یعنی در حقیقت بررسی مسائل یاد شده شکل دهنده اعتقادات اصلی یک فرد مسلمان است. این سه مسئله، که حل صحیح هر یک خود مستلزم طرح و حل سلسله مسائل دیگری است مجموعا جهانبینی شخص را تشکیل میدهند.
منظور از جهانبینی همان نگرش انسان به جهان و انسان، و موقعیت انسان در جهان است. باید توجه داشت که مقصود از نگرش، تنها قبول داشتن یا رد کردن جملاتی مانند «خدا هست»، «قیامت هست»، «روح جاودانه است» و مانند اینها نیست؛ بلکه منظور باور قلبی و عمیق است، باوری که معمولاً باعث عمل می شود و در عرف دینی از آن با واژه ایمان یاد میشود. به همین دلیل سه مسئله مذکور را پایه و شالوده جهانبینی شمردیم نه خود جهانبینی.
اگر در مسائل مربوط به جهانبینی دقت کنیم، متوجه میشویم که همه فلسفیاند. یعنی در حقیقت ابتدا سلسلهای از گزارههای فلسفی جهانبینی در ذهن نقش میبندند، سپس اعتقاد به آنها قوت میگیرد و در نهایت به صورت باور عمیق قلبی و به تعبیر دیگر به شکل بینش و نگرش ایمان در میآیند چرا که شخص، جهان را از دریچه همین باورها میبیند. اینکه اعتقاد به این گزارهها چگونه قوت میگیرند و به شکل بینش و ایمان در میآیند مسئله دیگری است که در جای خود بسیار مهم است ولی آنچه فعلاً مورد نظر ماست این است که فلسفه، ریشه جهانبینی است، پایه و شالوده جهانبینی در فلسفه ریخته میشود. پس فلسفه درست، شرط جهانبینی درست است.
ضرورت جهانبینی
اکنون آیا ضروری است که انسان جهانبینی درستی داشته باشد؟ به یقین جواب مثبت است: چرا که هر انسانی فطرتاً کمالجوست و خواهان آن است که بیشترین بهره را از جهان کسب کند، علاوه بر اینکه فطرتاً از زیان خویش بیزار است و همواره بیم آن دارد که دچار خسران شود، بویژه اگر خسران بزرگ و جبران ناپذیر باشد؛ به عبارت دیگر سرشت انسان به گونهای است که همواره خواهان بیشترین بهره و کمترین زیان است و این جز در پرتو جهانبینی درست امکانپذیر نیست و چون جهانبینی درست ریشه در اندیشههای فلسفی درست دارد، پس این مطلوب جز در پرتو فلسفهای درست ممکن نیست
- فلسفهای که با داشتن آن جهان را درست بشناسیم،
- به بهرهها و زیانهای گوناگون آن پی ببریم،
- مهمترین آنها را تشخیص دهیم
- و در نهایت راه وصول به آن بهرهها یا احتراز از آن زیانها را بیاموزیم.
و گرنه، چه بسا به جای کسب بهره بیشتر سرمایه انسان -که همان عمر و تواناییهای اوست- نیز از کف برود. پس کسب اندیشههای فلسفی درست نیز ضروری است.
آموزش عمومی فلسفه
آیا آموختن فلسفه برای عموم مردم ضروری است؟ مسائل لازم برای جهانبینی درست، هر چند فلسفیاند، لکن چندان مشکل نیستند تا اثبات آنها مستلزم استدلالهای فلسفی بسیار دقیق و ایراد اشکال و دفع آن باشد. بیشتر افراد در طول زندگی مقدمات فلسفی لازم برای اثبات جهانبینی درست را به تدریج کسب میکنند و با استدلالهای سادهای به صحت آن پی میبرند. برای کسانی که ذهن آنها به نقادی و اشکال پردازی خو نگرفته است و از فطرتی ساده برخوردارند همان استدلالهای ساده همه فهم کافی است. چه بسیار کسانی که با همین استدلالها ایمان آوردهاند و به مقتضای ایمان خود عمل کردهاند و به درجات بالای ایمان دست یافتهاند بی آنکه ساعتی به آموختن دانش فلسفه گذرانده باشند.
افرادی که لازم است فلسفه بیاموزند
پس حقیقت این است که آموختن این دانش برای همه مردم ضروری نیست و به عبارت دیگر، همه مردم برای کسب جهانبینی درست به کمک فیلسوفان دانش فلسفه محتاج نیستند با این همه کسانی که در ذیل به آنها اشاره میکنیم به این دانش نیازمندند و آموختنش برای آنها ضروری است.
- افرادی که در جهانبینی خود دچار شک شدهاند، تردید دارند که جهانبینی آنها درست است یا نه و با استدلالهای سادهای که برای عموم مردم کافی است قانع نمیشوند، ذهن آنها خردهگیر و نقاد شده است، چنین افرادی بیشک به کمک دانش فلسفه نیازمندند.
- کسانی که، اگر چه دارای جهانبینی درست که همان جهانبینی توحیدی است میباشند و فعلاً درآن شک و تردید ندارند، ولی در معرض شک و تردید قرار دارند. با توجه به وسعت ارتباطات فرهنگی و کثرت انتشارات و به ویژه سرعت انتقال اطلاعات در عصر حاضر، میتوان اغلب دانش آموختگان را در این گروه جای داد؛ زیرا هر شک و تردیدی یا هر اشکال و انتقادی که درباره جهانبینی توحیدی در گوشه و کنار جهان صورت پذیرد به سرعت در مجامع فرهنگی در سراسر جهان منتشر میشود و طبعاً ممکن است دامنگیر افراد یاد شده بشود.
- کسانی که در صدد دفع حملات مخالفین دین هستند. کاری که از دانش فلسفه در مقابل مخالفین دین ساخته است این است که اولاً با بررسی عمیق افکار آنها میتواند ناسازگاری و تناقض درونی اندیشههای ضد دینی و ضعف استدلالهای آنها را نشان دهد و ثانیاً با اقامه براهین دقیق و عمیق فلسفی نشان دهد که قوت استدلالهای فلسفی ناظر به مبانی دینی، نه تنها از قوت استدلالهای مخالفین کمتر نیست بلکه بیشتر هم هست. با چنین کاری اگر مخالف اندیشههای دینی قانع نشود دست کم استبعاد و وحشت ذهنی او نسبت به عقاید دینی کم شده یا به کلی برطرف میشود.
- کسانی که مایل به فهم استدلال عمیقتری از معارف الهی هستند.
کمک فلسفه به سایر علوم
علاوه برآن فلسفه به دو طریق به علوم کمک میکند:
اثبات موضوعات غیربدیهی
میدانیم که هر علمی دارای موضوعی است که مسائل آن علم پیرامون آن موضوع بحث میکنند و هنگامی که وجود چنین موضوعی بدیهی نباشد، احتیاج به اثبات خواهد داشت؛ و اثبات آن در قلمرو مسائل همان علم نیست، زیرا مسائل هر علم، منحصر به قضایایی است که نمایانگر احوال و عوارض موضوع است نه وجود آن، و از سوی دیگر در پارهای از موارد، اثبات موضوع به وسیله روش تحقیق در آن علم میسر نیست، مانند علوم طبیعی که روش آنها تجربی است ولی وجود حقیقی موضوعات آنها باید با روش عقلی، اثبات شود. در چنین مواردی تنها فلسفه است که میتواند به این علوم، کمک کند و موضوعات آنها را با براهین عقلی، اثبات نماید.
اثبات کلیترین اصول و مبانی
کلیترین اصول مورد نیاز همه علوم حقیقی، در فلسفه مورد بحث واقع میشود و مهمترین آنها اصل علیت و قوانین فرعی آن است.
مطالعه بیشتر
- محمد تقی مصباح یزدی، آموزش فلسفه، ج۱، چاپ چهارم، سازمان تبلیغات اسلامی، ۱۳۷۰، ص۸۴-۱۴۰.
- مطهری، مرتضی، آشنایی با علوم اسلامی، (بخش فلسفه)، تهران، صدرا.