درخواست تعیین جانشین توسط پیامبر(ص): تفاوت میان نسخهها
Mnazarzadeh (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
Nazarzadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'برای مطالعهٔ بیشتر' به 'مطالعه بیشتر') |
||
خط ۲۶: | خط ۲۶: | ||
{{مطالعه بیشتر}} | {{مطالعه بیشتر}} | ||
== | == مطالعه بیشتر == | ||
۱ـ امامشناسی، علامّه طهرانی، ج۱۰. | ۱ـ امامشناسی، علامّه طهرانی، ج۱۰. | ||
نسخهٔ ۱۰ نوامبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۳:۰۷
آیا پیامبر اسلام حضرت محمد(ص) از خداوند درخواست تعیین جانشین کرده است یا خیر؟
عین جریان حضرت موسی و انابه او به سوی خدا که در سوره طه آیه ۲۴، در مورد دعای او را برای استخلاف حضرت هارون و برآورده شدن حاجت او به نصب هارون برادرش به مقام خلافت و وزارت نقل شده است، درباره حضرت رسول اکرم(ص) و انابه او به سوی خدا و دعای او برای استخلاف و جانشینی حضرت علی بن ابی طالب(ع)، و برآورده شدن حاجت او در برخی از روایات نقل شده است.
دعای رسول اکرم در جریان خاتم بخشی
سیّد بن طاوس دعای رسول اکرم(ص) را برای استخلاف امیر المؤمنین(ع)، در شأن نزول آیه شریفه: «انما ولیکم الله و رسوله …» از ثعلبی در تفسیرش با چندین طریق نقل میکند که از جمله آنها روایتی است که عبدالله بن عباس به از ابوذر غفاری نقل میکند که ابوذر اینطور فرمود: «هان ای مردم بدانید که روزی از روزیها با رسول خدا(ص) نماز ظهر میخواندم، سائلی در مسجد از مردم چیزی درخواست پول کرد و کسی به وی چیزی نداد، سائل دست خود را به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا تو شاهد باش که من در مسجد رسول تو سئوال کردم و کسی به من چیزی نداد، در همین حال که او شکوه میکرد علی(ع) در رکوع بود، با انگشت کوچک دست راست خود اشاره به سائل کرد، سائل نزدیک رفته و انگشتر را از انگشت آن جناب بیرون آورد. رسول خدا(ص) ناظر تمام این جریانات بود و لذا وقتی نمازش تمام شد سر به سوی آسمان بلند نمود و عرض کرد: بارالها موسی از تو خواست تا شرح صدرش دهی و کارهایش را آسان سازی، و گره از زبانش بگشائی تا مردم گفتارش را بفهمند، و نیز درخواست کرد هارون را که برادرش بود وزیر و یاورش قرار دهی و با وی پشتش را محکم نموده و او را در کارها و مأموریتهایش شریک سازی، و تو در قرآن ناطقت پاسخش را چنین دادی: «به زودی به وسیله برادرت تو را در کار نبوت کمک میدهیم و برای شما نسبت به آیات خود سلطنتی قرار میدهیم تا به شما دست نیابند».
بارالها من محمد، نبی و صفی توأم، بارالها مرا هم شرح صدر ارزانی بدار و کار مرا نیز آسان بساز و از اهل بیتم علی را وزیرم قرار بده و به این وسیله پشتم را محکم کن. آنگاه ابوذر گفت: رسول الله هنوز دعایش در زبان بود که جبرئیل از ناحیه خدای جلیل به حضورش آمد و عرض کرد: ای محمّد بخوان. پرسید: چه بخوانم؟ ابوذر میگوید: جبرئیل گفت این آیه را بخوان:}}[۱] ﴿إِنَّمَا وَلِیُّکمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَه وَیُؤْتُونَ الزَّکاه وَهُمْ رَاکعُونَ﴾[۲] جز این نیست که ولی (و سرپرست) شما خداست و رسول او و آنان که ایمان آورده از همان ایمان آورندگانی که اقامه نماز و ادای زکات میکنند در حالی که در رکوع نمازند.
این حدیث با الفاظ و مضامین گوناگونی نقل شده است که آنچه از ابوذر غفاری رضوان الله علیه نقل کردیم مفصّلترین و کاملترین آن میباشد.
دعای پیامبر در شفای امیرالمؤمنین
سلیم بن قیس از مقداد بن اسود در پاسخ سئوالی که سلیم درباره علی بن ابی طالب(ع) از او نموده بود، روایت میکند که او گفت: ما با رسول خدا(ص) به سفر میرفتیم، … و علی(ع) خدمت رسول خدا را میکرد و رسول خدا غیر از علی خادمی نداشت، تا این که میگوید: شبها رسول خدا برمیخواست و در دل شب نماز میگذارد. یک شب تب شدیدی برای علی پیدا شد به طوری که نگذاشت تا صبح بخوابد، و رسول خدا هم به جهت بیداری علی، در آن شب نخوابید، و تا به صبح بیدار بود، و رسول خدا در آن شب گاهی نماز میخواند و گاهی به نزد علی(ع) میآمد، و او را دلداری و آرامش میداد و به او نگاه میکرد. تا آن که سپیده صبح دمید، و چون با اصحاب خود نماز صبح را به جای آورد، عرضه داشت: «اللّهم اشف علیا و عافه فانّه قد اسهرنی ممّا به من الوجع» بار پروردگارا علی را شفا عنایت کن و به او عافیت مرحمت بفرما، چون از شدّت دردی که داشت، نگذاشت من بخوابم و تا صبح بیدار بودم. علی(ع) بعد از دعای رسول الله حالش چنان خوب شد که گوئی گرهی را از ریسمان باز کردند؛ و پس از این، رسول خدا(ص) به او فرمود: «بشارت باد بر تو ای برادر من» و تمام اصحاب گرداگرد پیامبر این سخن را میشنیدند. علی(ع) گفت: ای پیغمبر خدا، خداوند تو را بشارت به خیر دهد و مرا فدای تو گرداند. رسول خدا(ص) فرمود: من از خداوند چیزی را نخواستهام مگر آن که به من عطا کرده است، و من چیزی را برای خودم نخواستهام مگر آن که مثل آن را برای تو خواستهام. من از خداوند خواستهام که تو را وصی من، و وارث من، و مخزن علم من قرار دهد و این خواهش را پذیرفته است؛ و من از خداوند خواستهام که منزلت و نسبت تو را با من همانند منزلت و نسبت هارون به موسی گرداند، و پشت مرا به تو محکم کند و تو را در امر رسالت من شریک گرداند، خداوند خواهش مرا پذیرفته است، مگر نبوت تو را، زیرا که من خاتم النبیین هستم، و پس از من خداوند پیامبری نمیفرستد. من هم به عنایت خداوندی به تمام کمالات از وصایت و اخوت و وراثت و وزارت و خلافت و ولایتی که به تو عنایت فرمود، و از دادن خصوص مقام نبوت، خودداری کرد، راضی شدم.[۳]
مطالعه بیشتر
۱ـ امامشناسی، علامّه طهرانی، ج۱۰.
۲ـ ترجمه تفسیر المیزان، ج۶.
۳ـ کتاب سلیم بن قیس.