گفتار امام علی(ع) درباره غصب خلافت: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی پاسخ
جزبدون خلاصۀ ویرایش
جز (ابرابزار)
خط ۱: خط ۱:
{{شروع متن}}
{{شروع متن}}
{{سوال}}
{{سوال}}
آيا امام على(ع) بعد از رسيدن به خلافت، غاصب بودن خلفاى قبلى را گوشزد نمود؟
آیا امام علی(ع) بعد از رسیدن به خلافت، غاصب بودن خلفای قبلی را گوشزد نمود؟
{{پایان سوال}}
{{پایان سوال}}
{{پاسخ}}
{{پاسخ}}
كتابهاى تاريخ و حديث موارد بيشمارى از سخنان امام على(ع) در مورد غصب خلافت توسط خلفاى قبل را ذکر کرده اند:
کتابهای تاریخ و حدیث موارد بیشماری از سخنان امام علی(ع) در مورد غصب خلافت توسط خلفای قبل را ذکر کرده‌اند:
* در شورای شش نفری تعیین خلیفه که توسط عمر بن خطاب مشخص شد، برای انتخاب خلیفه بعد از خود، عمر هر یک از آنان را متهم به صفتی کرد، در این میان صفتی به امام علی نسبت داد که بی‌اندازه بی‌پایه و در عین حال خرد کننده بود. عمر، امیرالمؤمنین(ع) را متهم کرد که «فیهِ دُعَابَةٌ»<ref>تاریخ مختصر الدول، ص۱۰۳؛ رسول جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام، تاریخ خلفا از رحلت پیامبر تا زوال امویان، دفتر نشر الهادی، ج۲، ص۲۰۴.</ref> یعنی علی(ع) فرد شوخی است. بعدها معاویه و عمرو بن عاص بر اساس همین سخن عمر، درباره امام گفتند: «فیهِ تلعابَةٌ» همان معنای شوخ‌طبعی را که عمر به حضرت نسبت داده بود.<ref>الامتاع و المؤانسه، ج۳، ص۱۸۳.</ref> حضرت علی(ع) اتهام عمرو بن عاص را به شدت رد کرد و این در اصل ردّ سخن عمر بود.<ref>نهج البلاغه صبحی صالح، خ ۸۴. انساب الاشراف بلاذری، ج۲، صفحات ۱۲۷، ۱۴۵، ۱۵۱. نهج السعاده، ج۲، ص۸۸.</ref>
* حضرت علی(ع) در نهج البلاغه در ضمن خطبه‌ای<ref>نهج البلاغه، عبده، خطبه ۱۶۸.</ref> خلافت را از آنِ کسی می‌داند که تواناترین افراد بر اداره امور مملکت و داناترین آنها به دستورات الهی باشد:


* در شوراى شش نفرى تعیین خلیفه كه توسط عمر بن خطاب مشخص شد، براى انتخاب خليفه بعد از خود، عمر هر يك از آنان را متهم به صفتى كرد، در اين ميان صفتى به امام علی نسبت داد كه بى‌اندازه بى پايه و در عين حال خرد كننده بود. عمر، اميرالمؤمنين(ع) را متهم كرد كه «فيهِ دُعَابَةٌ»<ref>تاريخ مختصر الدول، ص۱۰۳؛ رسول جعفريان، تاريخ سياسى اسلام، تاريخ خلفا از رحلت پيامبر تا زوال امويان، دفتر نشر الهادی، ج۲، ص۲۰۴.</ref> يعنى على(ع) فرد شوخى است. بعدها معاويه و عمرو بن عاص بر اساس همين سخن عمر، درباره امام گفتند: «فيهِ تلعابَةٌ» همان معناى شوخ طبعى را كه عمر به حضرت نسبت داده بود.<ref>الامتاع و المؤانسه، ج۳، ص۱۸۳.</ref> حضرت علی(ع) اتهام عمرو بن عاص را به شدت رد كرد و اين در اصل ردّ سخن عمر بود.<ref>نهج البلاغه صبحى صالح، خ ۸۴. انساب الاشراف بلاذرى، ج۲، صفحات ۱۲۷، ۱۴۵، ۱۵۱. نهج السعاده، ج۲، ص۸۸.</ref>
آنجا که می‌فرماید: ای مردم شایسته‌ترین افراد برای حکومت، تواناترین آنها بر اداره امور و داناترین آنها به دستورات الهی است.
* امام(ع) در یکی از نامه‌های خود که به مردم مصر نوشته است به جریان غصب خلافت اشاره می‌کند و می‌فرماید: چون او (رسول خدا) از جهان رخت بر بست، مسلمانان درباره امامت و خلافت بعد از او به منازعه برخاستند. به خدا سوگند هرگز فکر نمی‌کردم و به خاطرم خطور نمی‌کرد که عرب بعد از پیامبر امر امامت و رهبری را از اهلبیت او برگردانند (و در جای دیگر قرار دهند و باور نمی‌کردم) آنها آن را از من دور سازند. تنها چیزی که مرا ناراحت کرد اجتماع مردم اطراف فلانی بود که با او بیعت کنند. دست بر روی دست گذاردم تا اینکه با چشم خود دیدم گروهی از اسلام بازگشته و می‌خواهند دین محمد(ص) را نابود سازند. در اینجا بود که ترسیدم اگر اسلام و اهلش را یاری نکنم باید شاهد نابودی و شکاف در اسلام باشم که مصیبت آن برای من بالاتر و بزرگتر از حکومت چند روزی است که به زودی مانند سراب یا ابر از میان می‌رود.<ref>نهج البلاغه صبحی صالح، نامه ۶۲.</ref>
* عبدالله بن جناده می‌گوید: من در نخستین روزهای زمامداری علی(ع) از مکه وارد مدینه شدم و دیدم همه مردم در مسجد دور هم گرد آمده‌اند و انتظار ورود امام را می‌کشند. پس از مدتی حضرت علی(ع) در حالی که شمشیر خود را حمایل کرده بود، از خانه بیرون آمد. همه دیده‌ها به سوی او دوخته شده بود تا اینکه در مسند خطابه قرار گرفت و سخنان خود را پس از حمد و ثنای خداوند چنین آغاز کرد:


* حضرت على(ع) در نهج البلاغه در ضمن خطبه‌اى<ref>نهج البلاغه، عبده، خطبه ۱۶۸.</ref> خلافت را از آنِ كسى مى‌داند كه تواناترين افراد بر اداره امور مملكت و داناترين آنها به دستورات الهى باشد:
هان ای مردم، آگاه باشید هنگامی که پیامبر گرامی از میان ما رخت بربست، لازم بود کسی با ما درباره حکومتی که او پی‌ریزی کرد، نزاع نکند و به آن چشم طمع ندوزد؛ زیرا ما وارث و ولیّ و عترت او بودیم. اما بر خلاف انتظار گروهی از قریش به حق ما دست دراز کرده خلافت را از ما سلب کردند و از آنِ خود قرار دادند. به خدا سوگند، اگر ترس از وقوع شکاف و اختلاف در میان مسلمانان نبود و بیم آن نمی‌رفت که بار دیگر کفر و بت‌پرستی به ممالک اسلامی بازگردد و اسلام محو و نابود شود، وضع ما غیر این بود که مشاهده می‌کنید.<ref>شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱، ص۳۰۷ (مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان).</ref>
* ابن‌ابی‌الحدید از قول کلبی نقل می‌کند که: هنگامی که علی(ع) برای سرکوبی پیمان شکنان مانند طلحه و زبیر عازم بصره شد، خطبه‌ای به این شرح ایراد فرمود: هنگامی که خداوند پیامبر خود را قبض روح کرد و قریش با خودکامگی خود را بر ما مقدم شمرد و ما را از حقمان بازداشت. ولی من دیدم که صبر و بردباری بر این کار بهتر از ایجاد تفرقه میان مسلمانان و ریختن خون آنان است؛ زیرا مردم به تازگی اسلام را پذیرفته بودند و دین مانند مشک سرشار از شیر بود که کف کرده باشد و کمترین سستی آن را فاسد می‌کرد و کوچکترین فرد آن را واژگون می‌ساخت.<ref>شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، ج۸، ص۳۰.</ref>
* در جنگ صفین مردی از قبیله بنی اسد از امام(ع) سؤال کرد که: چگونه قریش شما را از مقام خلافت که به آن سزاوارتر بودید کنار زدند؟ حضرت در جواب فرمود: بی موقع پرسش می‌کنی (زیرا گروهی از سربازان امام به خلفا اعتقاد داشتند و طرح این مسائل در آن هنگام موجب دو دستگی در میان صفوف آنان می‌شد) لذا امام(ع) پس از ابراز ناراحتی فرمود: به احترام پیوندی که با پیامبر داری و به سبب اینکه هر مسلمانی حق پرسش دارد، پاسخ تو را به اجمال می‌گویم. رهبری امت از آنِ ما بود و پیوند ما با پیامبر از دیگران استوارتر بود. اما گروهی بر آن بُخل ورزیدند (و با نداشتن شایستگی آن را تصاحب نمودند) و گروهی از آن چشم پوشیدند. داور میان ما و آنها خداست و بازگشت همه به سوی اوست.<ref>نهج البلاغه صبحی صالح، خطبه ۱۶۲.</ref>
* حضرت در دوران حکومت خویش وقتی که طلحه و زبیر پرچم مخالفت با ایشان را برافراشته و بصره را پایگاه خود قرار داده بودند، اشاره به حق غصب شده خویش کرده می‌فرماید: به خدا سوگند، از روزی که خداوند جان پیامبرش را قبض کرد تا به امروز، من از حق خویش محروم بوده‌ام.<ref>نهج البلاغه صبحی صالح، خطبه ۶.</ref>
* لحن امام(ع) در خطبه‌ها و نامه‌های خویش چنین است که حضرت خود را صاحب مسلّم حقِ خلافت می‌داند و عدول از آن را یک نوع ظلم و ستم بر خویش اعلام می‌نماید و قریش را متجاوزان به حقوق خود معرفی می‌کند. چنان‌که می‌فرماید: بار الها، مرا در برابر قریش و کسانی که ایشان را یاری و کمک کردند، یاری فرما؛ زیرا آنان قطع رحم من کردند و مقام و منزلت عظیم مرا کوچک شمردند و در غصبِ حق و خلافت و مبارزه با من که حقِ مسلّم من است هماهنگ شدند…<ref>نهج البلاغه صبحی صالح، خطبه ۱۷۲.</ref>


آنجا كه مى فرمايد: اى مردم شايسته ترين افراد براى حكومت، تواناترين آنها بر اداره امور و داناترين آنها به دستورات الهى است.
۹ـ در جائی می‌فرماید: پیامبر خدا قبض روح شد در حالی که سر او بر سینه من بود. من او را غسل دادم در حالی که فرشتگان مرا یاری می‌کردند… پس چه کسی از من در حال حیات و مرگ پیامبر (صلی الله علیه وآله) به جانشینی او شایسته‌تر است.<ref>نهج البلاغه صبحی صالح، خطبه ۱۹۷.</ref>


* امام(ع) در يكى از نامه هاى خود كه به مردم مصر نوشته است به جریان غصب خلافت اشاره مى‌كند و مى‌فرمايد: چون او (رسول خدا) از جهان رخت بر بست، مسلمانان درباره امامت و خلافت بعد از او به منازعه برخاستند. به خدا سوگند هرگز فكر نمى‌كردم و به خاطرم خطور نمى‌كرد كه عرب بعد از پيامبر امر امامت و رهبرى را از اهلبيت او برگردانند (و در جاى ديگر قرار دهند و باور نمى كردم) آنها آن را از من دور سازند. تنها چيزى كه مرا ناراحت كرد اجتماع مردم اطراف فلانی بود كه با او بيعت كنند. دست بر روى دست گذاردم تا اينكه با چشم خود ديدم گروهى از اسلام بازگشته و مى خواهند دين محمد(ص) را نابود سازند. در اينجا بود كه ترسيدم اگر اسلام و اهلش را يارى نكنم بايد شاهد نابودى و شكاف در اسلام باشم كه مصيبت آن براى من بالاتر و بزرگتر از حكومت چند روزى است كه به زودى مانند سراب يا ابر از ميان مى رود.<ref>نهج البلاغه صبحى صالح، نامه ۶۲.</ref>
۱۰ـ در خطبه شقشقیه که از خطبه‌های معروف امام(ع) است. حضرت لیاقت و شایستگی خویش را بر مردم بیان می‌فرماید: (اما و اللّهِ لَقَد تَقَمَّصها ابنُ ابی قُحافه) «... به خدا سوگند، فرزند ابی قحافه (ابوبکر) خلافت را به سان پیراهن بر تن خود پوشید، در حالی که خوب می‌دانست که آسیای خلافت بر محور وجود من می‌گردد (من در گردش حکومت اسلامی همچون محور سنگهای آسیا هستم که بدون آن آسیا نمی‌چرخد) (او می‌دانست) از کوهسار وجود من سیل علوم سرازیر می‌شود و اندیشه هیچ‌کس بر قله اندیشه من نمی‌رسد.<ref>نهج البلاغه صبحی صالح، خطبه ۳.</ref>


۴ـ عبدالله بن جناده مى گويد: من در نخستين روزهاى زمامدارى على(ع) از مكه وارد مدينه شدم و ديدم همه مردم در مسجد دور هم گرد آمده اند و انتظار ورود امام را مى كشند. پس از مدتى حضرت على(ع) در حالى كه شمشير خود را حمايل كرده بود، از خانه بيرون آمد. همه ديده ها به سوى او دوخته شده بود تا اينكه در مسند خطابه قرار گرفت و سخنان خود را پس از حمد و ثناى خداوند چنين آغاز كرد:
۱۱ـ در برخی از موارد زیر به قرابت و خویشاوندی تکیه کرده می‌فرماید:(و نحن الاَعْلَون نَسَباً و الاشدّون برسول اللّه (صلی الله علیه وآله) نَوْطاً…)<ref>نهج البلاغه صبحی صالح، خطبه ۱۶۲.</ref> «نسب ما بالاتر است و با رسول خدا پیوند نزدیکتر داریم.» که البته تکیه حضرت بر پیوند خود با پیامبر گرامی برای مقابله با منطق اهل سقیفه است که علت برگزیدن خود را خویشاوندی با پیامبر اعلام کردند. از این جهت وقتی امام(ع) از منطق آنان آگاه شد، در انتقاد از منطق آنان فرمود: (احتجّوا بالشجره و اَضاعُوا الثمره)<ref>نهج البلاغه صبحی صالح، خطبه ۶۷.</ref> «به درخت استدلال کردند، اما میوه اش را ضایع ساختند و فراموش کردند.»


هان اى مردم، آگاه باشيد هنگامى كه پيامبر گرامى از ميان ما رخت بربست، لازم بود كسى با ما درباره حكومتى كه او پى ريزى كرد، نزاع نكند و به آن چشم طمع ندوزد. زيرا ما وارث و ولىّ و عترت او بوديم. اما بر خلاف انتظار گروهى از قريش به حق ما دست دراز كرده خلافت را از ما سلب كردند و از آنِ خود قرار دادند. به خدا سوگند، اگر ترس از وقوع شكاف و اختلاف در ميان مسلمانان نبود و بيم آن نمى رفت كه بار ديگر كفر و بت پرستى به ممالك اسلامى باز گردد و اسلام محو و نابود شود، وضع ما غير اين بود كه مشاهده مى كنيد.<ref>شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج۱، ص۳۰۷ (مؤسسه مطبوعاتى اسماعيليان).</ref>
۱۲ـ حضرت در یک خطبه و سخنرانی که به خطبه الوسیله معروف است به این کینه دشمنان ولایت و غصب غاصبان خلافت اشاره فرموده، می‌فرماید:(... و لئن تقمها دونی الاشقیان و نازعانی فیما لیس لها بحق و رکباها ضلاله و اعتقداها جهاله…) در من منقبتهایی وجود دارد که اگر آنها را بر زبان آورم ارتفاع بنای آنها بزرگ و در نتیجه زمان گوش دادن بدانها نیز طولانی می‌گردد. و اگر در برابر آن آن دو بخت برگشته پیراهن خلافت را بر تن کردند و در آنچه حقی به آن نداشته با من ستیزه جستند و از روی گمراهی بر مسند آن سوار شدند و از روی نادانی آن را به خود بستند (از خود دانستند) پس به بد جایگاهی در آیند و چه بد است آنچه را برای خود آماده و تهیه کردند در خانه گور (و عالم برزخ و قیامت) به یکدیگر لعنت کنند و هر کدام آنها از دیگری بیزاری جوید.<ref>الروضه من الکافی، ص۳۸، با ترجمه و شرح آقای حاج سید هاشم رسولی محلاتی (انتشارات علمیه اسلامیه).</ref>
 
۵ـ ابن ابى الحديد از قول كلبى نقل مى كند كه: هنگامى كه على(ع) براى سركوبى پيمان شكنان مانند طلحه و زبير عازم بصره شد، خطبه اى به اين شرح ايراد فرمود: هنگامى كه خداوند پيامبر خود را قبض روح كرد و قريش با خودكامگى خود را بر ما مقدم شمرد و ما را از حقمان باز داشت. ولى من ديدم كه صبر و بردبارى بر اين كار بهتر از ايجاد تفرقه ميان مسلمانان و ريختن خون آنان است. زيرا مردم به تازگى اسلام را پذيرفته بودند و دين مانند مشك سرشار از شير بود كه كف كرده باشد و كمترين سستى آن را فاسد مى كرد و كوچكترين فرد آن را واژگون مى ساخت.<ref>شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج۸، ص۳۰ (مؤسسه مطبوعاتى اسماعيليان).</ref>
 
۶ـ در جنگ صفين مردى از قبيله بنى اسد از امام(ع) سؤال كرد كه: چگونه قريش شما را از مقام خلافت كه به آن سزاوارتر بوديد كنار زدند؟ حضرت در جواب فرمود: بى موقع پرسش مى كنى (زيرا گروهى از سربازان امام به خلفا اعتقاد داشتند و طرح اين مسائل در آن هنگام موجب دو دستگى در ميان صفوف آنان مى شد) لذا امام(ع)پس از ابراز ناراحتى فرمود: به احترام پيوندى كه با پيامبر دارى و به سبب اينكه هر مسلمانى حق پرسش دارد، پاسخ تو را به اجمال مى گويم. رهبرى امت از آنِ ما بود و پيوند ما با پيامبر از ديگران استوارتر بود. اما گروهى بر آن بُخل ورزيدند (و با نداشتن شايستگى آن را تصاحب نمودند) و گروهى از آن چشم پوشيدند. داور ميان ما و آنها خداست و بازگشت همه به سوى اوست.<ref>نهج البلاغه صبحى صالح، خطبه ۱۶۲.</ref>
 
۷ـ حضرت در دوران حكومت خويش وقتى كه طلحه و زبير پرچم مخالفت با ايشان را برافراشته و بصره را پايگاه خود قرار داده بودند، اشاره به حق غصب شده خويش كرده مى فرمايد: (فو اللّه مازلتُ مدفوعاً عن حقّى مُستأثِراً علىّ مُنذُ قَبضَ اللّه نبيَّهُ حتى يوم الناس هذا)<ref>نهج البلاغه صبحى صالح، خطبه ۶.</ref> «به خدا سوگند، از روزى كه خداوند جان پيامبرش را قبض كرد تا به امروز، من از حق خويش محروم بوده ام.»
 
۸ـ لحن امام(ع) در خطبه ها و نامه هاى خويش چنين است كه حضرت خود را صاحب مسلم حقِ خلافت مى داند و عدول از آن را يك نوع ظلم و ستم بر خويش اعلام مى نمايد و قريش را متعديان و متجاوزان به حقوق خود معرفى مى كند. چنانكه مى فرمايد: (اللهم انى استعينك على قريش) بار الها، مرا در برابر قريش و كسانى كه ايشان را يارى و كمك كردند، يارى فرما. زيرا آنان قطع رحم من كردند و مقام و منزلت عظيم مرا كوچك شمردند و در غصبِ حق و خلافت و مبارزه با من كه حقِ مسلّم من است هماهنگ شدند...<ref>نهج البلاغه صبحى صالح، خطبه ۱۷۲.</ref>
 
۹ـ در جائى مى فرمايد: پيامبر خدا قبض روح شد در حالى كه سر او بر سينه من بود. من او را غسل دادم در حالى كه فرشتگان مرا يارى مى كردند... پس چه كسى از من در حال حيات و مرگ پيامبر(صلى الله عليه وآله) به جانشينى او شايسته تر است.<ref>نهج البلاغه صبحى صالح، خطبه ۱۹۷.</ref>
 
۱۰ـ در خطبه شقشقيه كه از خطبه هاى معروف امام(ع) است. حضرت لياقت و شايستگى خويش را بر مردم بيان مى فرمايد: (اما و اللّهِ لَقَد تَقَمَّصها ابنُ ابى قُحافه) «... به خدا سوگند، فرزند ابى قحافه (ابوبكر) خلافت را به سان پيراهن بر تن خود پوشيد، در حالى كه خوب مى دانست كه آسياى خلافت بر محور وجود من مى گردد (من در گردش حكومت اسلامى همچون محور سنگهاى آسيا هستم كه بدون آن آسيا نمى چرخد) (او مى دانست) از كوهسار وجود من سيل علوم سرازير مى شود و انديشه هيچ كس بر قله انديشه من نمى رسد.<ref>نهج البلاغه صبحى صالح، خطبه ۳.</ref>
 
۱۱ـ در برخى از موارد زير به قرابت و خويشاوندى تكيه كرده مى فرمايد:(و نحن الاَعْلَون نَسَباً و الاشدّون برسول اللّه(صلى الله عليه وآله) نَوْطاً...)<ref>نهج البلاغه صبحى صالح، خطبه ۱۶۲.</ref> «نسب ما بالاتر است و با رسول خدا پيوند نزديكتر داريم.» كه البته تكيه حضرت بر پيوند خود با پيامبر گرامى براى مقابله با منطق اهل سقيفه است كه علت برگزيدن خود را خويشاوندى با پيامبر اعلام كردند. از اين جهت وقتى امام(ع) از منطق آنان آگاه شد، در انتقاد از منطق آنان فرمود: (احتجّوا بالشجره و اَضاعُوا الثمره)<ref>نهج البلاغه صبحى صالح، خطبه ۶۷.</ref> «به درخت استدلال كردند، اما ميوه اش را ضايع ساختند و فراموش كردند.»
 
۱۲ـ حضرت در يك خطبه و سخنرانى كه به خطبه الوسيله معروف است به اين كينه دشمنان ولايت و غصب غاصبان خلافت اشاره فرموده، مى فرمايد:(... و لئن تقمها دونى الاشقيان و نازعانى فيما ليس لها بحق و ركباها ضلاله و اعتقداها جهاله...) در من منقبتهايى وجود دارد كه اگر آنها را بر زبان آورم ارتفاع بناى آنها بزرگ و در نتيجه زمان گوش دادن بدانها نيز طولانى مى گردد. و اگر در برابر آن آن دو بخت برگشته پيراهن خلافت را بر تن كردند و در آنچه حقى به آن نداشته با من ستيزه جستند و از روى گمراهى بر مسند آن سوار شدند و از روى نادانى آن را به خود بستند (از خود دانستند) پس به بد جايگاهى در آيند و چه بد است آنچه را براى خود آماده و تهيه كردند در خانه گور (و عالم برزخ و قيامت) به يكديگر لعنت كنند و هر كدام آنها از ديگرى بيزارى جويد.<ref>الروضه من الكافى، ص۳۸، با ترجمه و شرح آقاى حاج سيد هاشم رسولى محلاتى (انتشارات علميه اسلاميه).</ref>
{{پایان پاسخ}}
{{پایان پاسخ}}
==مطالعه بيشتر==
* استاد جعفر سبحانى، ''فروغ ولايت''، تاريخ تحليلى زندگانى امام على عليه السلام، انتشارات صحيفه، ص۱۷۹ـ۱۶۷.
* مهدى پيشوائى، ''سيره پيشوايان''، نگرشى بر زندگانى اجتماعى، سياسى و فرهنگى امامان معصوم(ع)، مؤسسه تعليماتى و تحقيقاتى امام صادق عليه السلام، قم.
* على اكبر حسينى، ''تاريخ تحليلى و سياسى اسلام'' (چاپ و نشر فرهنگ اسلامى).
* شيخ مفيد، ''الارشاد''، از مجموع مصنفات الشيخ المفيد، مجلد ۱۱، كنگره جهانى هزاره شيخ مفيد.


==منابع==
== مطالعه بیشتر ==
* استاد جعفر سبحانی، ''فروغ ولایت''، تاریخ تحلیلی زندگانی امام علی علیه السلام، انتشارات صحیفه، ص۱۷۹–۱۶۷.
* مهدی پیشوائی، ''سیره پیشوایان''، نگرشی بر زندگانی اجتماعی، سیاسی و فرهنگی امامان معصوم(ع)، مؤسسه تعلیماتی و تحقیقاتی امام صادق علیه السلام، قم.
* علی اکبر حسینی، ''تاریخ تحلیلی و سیاسی اسلام'' (چاپ و نشر فرهنگ اسلامی).
* شیخ مفید، ''الارشاد''، از مجموع مصنفات الشیخ المفید، مجلد ۱۱، کنگره جهانی هزاره شیخ مفید.


== منابع ==
{{شاخه
{{شاخه
  | شاخه اصلی =  
  | شاخه اصلی =
|شاخه فرعی۱ =  
|شاخه فرعی۱ =
|شاخه فرعی۲ =  
|شاخه فرعی۲ =
|شاخه فرعی۳ =  
|شاخه فرعی۳ =
}}
}}
{{تکمیل مقاله
{{تکمیل مقاله
  | شناسه =  
  | شناسه =
  | تیترها =  
  | تیترها =
  | ویرایش =  
  | ویرایش =
  | لینک‌دهی =  
  | لینک‌دهی =
  | ناوبری =  
  | ناوبری =
  | نمایه =  
  | نمایه =
  | تغییر مسیر =  
  | تغییر مسیر =
  | ارجاعات =  
  | ارجاعات =
  | بازبینی =  
  | بازبینی =
  | تکمیل =  
  | تکمیل =
  | اولویت =  
  | اولویت =
  | کیفیت =  
  | کیفیت =
}}
}}
{{پایان متن}}
{{پایان متن}}

نسخهٔ ‏۲۴ ژوئیهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۱۲:۳۱

سؤال

آیا امام علی(ع) بعد از رسیدن به خلافت، غاصب بودن خلفای قبلی را گوشزد نمود؟

کتابهای تاریخ و حدیث موارد بیشماری از سخنان امام علی(ع) در مورد غصب خلافت توسط خلفای قبل را ذکر کرده‌اند:

  • در شورای شش نفری تعیین خلیفه که توسط عمر بن خطاب مشخص شد، برای انتخاب خلیفه بعد از خود، عمر هر یک از آنان را متهم به صفتی کرد، در این میان صفتی به امام علی نسبت داد که بی‌اندازه بی‌پایه و در عین حال خرد کننده بود. عمر، امیرالمؤمنین(ع) را متهم کرد که «فیهِ دُعَابَةٌ»[۱] یعنی علی(ع) فرد شوخی است. بعدها معاویه و عمرو بن عاص بر اساس همین سخن عمر، درباره امام گفتند: «فیهِ تلعابَةٌ» همان معنای شوخ‌طبعی را که عمر به حضرت نسبت داده بود.[۲] حضرت علی(ع) اتهام عمرو بن عاص را به شدت رد کرد و این در اصل ردّ سخن عمر بود.[۳]
  • حضرت علی(ع) در نهج البلاغه در ضمن خطبه‌ای[۴] خلافت را از آنِ کسی می‌داند که تواناترین افراد بر اداره امور مملکت و داناترین آنها به دستورات الهی باشد:

آنجا که می‌فرماید: ای مردم شایسته‌ترین افراد برای حکومت، تواناترین آنها بر اداره امور و داناترین آنها به دستورات الهی است.

  • امام(ع) در یکی از نامه‌های خود که به مردم مصر نوشته است به جریان غصب خلافت اشاره می‌کند و می‌فرماید: چون او (رسول خدا) از جهان رخت بر بست، مسلمانان درباره امامت و خلافت بعد از او به منازعه برخاستند. به خدا سوگند هرگز فکر نمی‌کردم و به خاطرم خطور نمی‌کرد که عرب بعد از پیامبر امر امامت و رهبری را از اهلبیت او برگردانند (و در جای دیگر قرار دهند و باور نمی‌کردم) آنها آن را از من دور سازند. تنها چیزی که مرا ناراحت کرد اجتماع مردم اطراف فلانی بود که با او بیعت کنند. دست بر روی دست گذاردم تا اینکه با چشم خود دیدم گروهی از اسلام بازگشته و می‌خواهند دین محمد(ص) را نابود سازند. در اینجا بود که ترسیدم اگر اسلام و اهلش را یاری نکنم باید شاهد نابودی و شکاف در اسلام باشم که مصیبت آن برای من بالاتر و بزرگتر از حکومت چند روزی است که به زودی مانند سراب یا ابر از میان می‌رود.[۵]
  • عبدالله بن جناده می‌گوید: من در نخستین روزهای زمامداری علی(ع) از مکه وارد مدینه شدم و دیدم همه مردم در مسجد دور هم گرد آمده‌اند و انتظار ورود امام را می‌کشند. پس از مدتی حضرت علی(ع) در حالی که شمشیر خود را حمایل کرده بود، از خانه بیرون آمد. همه دیده‌ها به سوی او دوخته شده بود تا اینکه در مسند خطابه قرار گرفت و سخنان خود را پس از حمد و ثنای خداوند چنین آغاز کرد:

هان ای مردم، آگاه باشید هنگامی که پیامبر گرامی از میان ما رخت بربست، لازم بود کسی با ما درباره حکومتی که او پی‌ریزی کرد، نزاع نکند و به آن چشم طمع ندوزد؛ زیرا ما وارث و ولیّ و عترت او بودیم. اما بر خلاف انتظار گروهی از قریش به حق ما دست دراز کرده خلافت را از ما سلب کردند و از آنِ خود قرار دادند. به خدا سوگند، اگر ترس از وقوع شکاف و اختلاف در میان مسلمانان نبود و بیم آن نمی‌رفت که بار دیگر کفر و بت‌پرستی به ممالک اسلامی بازگردد و اسلام محو و نابود شود، وضع ما غیر این بود که مشاهده می‌کنید.[۶]

  • ابن‌ابی‌الحدید از قول کلبی نقل می‌کند که: هنگامی که علی(ع) برای سرکوبی پیمان شکنان مانند طلحه و زبیر عازم بصره شد، خطبه‌ای به این شرح ایراد فرمود: هنگامی که خداوند پیامبر خود را قبض روح کرد و قریش با خودکامگی خود را بر ما مقدم شمرد و ما را از حقمان بازداشت. ولی من دیدم که صبر و بردباری بر این کار بهتر از ایجاد تفرقه میان مسلمانان و ریختن خون آنان است؛ زیرا مردم به تازگی اسلام را پذیرفته بودند و دین مانند مشک سرشار از شیر بود که کف کرده باشد و کمترین سستی آن را فاسد می‌کرد و کوچکترین فرد آن را واژگون می‌ساخت.[۷]
  • در جنگ صفین مردی از قبیله بنی اسد از امام(ع) سؤال کرد که: چگونه قریش شما را از مقام خلافت که به آن سزاوارتر بودید کنار زدند؟ حضرت در جواب فرمود: بی موقع پرسش می‌کنی (زیرا گروهی از سربازان امام به خلفا اعتقاد داشتند و طرح این مسائل در آن هنگام موجب دو دستگی در میان صفوف آنان می‌شد) لذا امام(ع) پس از ابراز ناراحتی فرمود: به احترام پیوندی که با پیامبر داری و به سبب اینکه هر مسلمانی حق پرسش دارد، پاسخ تو را به اجمال می‌گویم. رهبری امت از آنِ ما بود و پیوند ما با پیامبر از دیگران استوارتر بود. اما گروهی بر آن بُخل ورزیدند (و با نداشتن شایستگی آن را تصاحب نمودند) و گروهی از آن چشم پوشیدند. داور میان ما و آنها خداست و بازگشت همه به سوی اوست.[۸]
  • حضرت در دوران حکومت خویش وقتی که طلحه و زبیر پرچم مخالفت با ایشان را برافراشته و بصره را پایگاه خود قرار داده بودند، اشاره به حق غصب شده خویش کرده می‌فرماید: به خدا سوگند، از روزی که خداوند جان پیامبرش را قبض کرد تا به امروز، من از حق خویش محروم بوده‌ام.[۹]
  • لحن امام(ع) در خطبه‌ها و نامه‌های خویش چنین است که حضرت خود را صاحب مسلّم حقِ خلافت می‌داند و عدول از آن را یک نوع ظلم و ستم بر خویش اعلام می‌نماید و قریش را متجاوزان به حقوق خود معرفی می‌کند. چنان‌که می‌فرماید: بار الها، مرا در برابر قریش و کسانی که ایشان را یاری و کمک کردند، یاری فرما؛ زیرا آنان قطع رحم من کردند و مقام و منزلت عظیم مرا کوچک شمردند و در غصبِ حق و خلافت و مبارزه با من که حقِ مسلّم من است هماهنگ شدند…[۱۰]

۹ـ در جائی می‌فرماید: پیامبر خدا قبض روح شد در حالی که سر او بر سینه من بود. من او را غسل دادم در حالی که فرشتگان مرا یاری می‌کردند… پس چه کسی از من در حال حیات و مرگ پیامبر (صلی الله علیه وآله) به جانشینی او شایسته‌تر است.[۱۱]

۱۰ـ در خطبه شقشقیه که از خطبه‌های معروف امام(ع) است. حضرت لیاقت و شایستگی خویش را بر مردم بیان می‌فرماید: (اما و اللّهِ لَقَد تَقَمَّصها ابنُ ابی قُحافه) «... به خدا سوگند، فرزند ابی قحافه (ابوبکر) خلافت را به سان پیراهن بر تن خود پوشید، در حالی که خوب می‌دانست که آسیای خلافت بر محور وجود من می‌گردد (من در گردش حکومت اسلامی همچون محور سنگهای آسیا هستم که بدون آن آسیا نمی‌چرخد) (او می‌دانست) از کوهسار وجود من سیل علوم سرازیر می‌شود و اندیشه هیچ‌کس بر قله اندیشه من نمی‌رسد.[۱۲]

۱۱ـ در برخی از موارد زیر به قرابت و خویشاوندی تکیه کرده می‌فرماید:(و نحن الاَعْلَون نَسَباً و الاشدّون برسول اللّه (صلی الله علیه وآله) نَوْطاً…)[۱۳] «نسب ما بالاتر است و با رسول خدا پیوند نزدیکتر داریم.» که البته تکیه حضرت بر پیوند خود با پیامبر گرامی برای مقابله با منطق اهل سقیفه است که علت برگزیدن خود را خویشاوندی با پیامبر اعلام کردند. از این جهت وقتی امام(ع) از منطق آنان آگاه شد، در انتقاد از منطق آنان فرمود: (احتجّوا بالشجره و اَضاعُوا الثمره)[۱۴] «به درخت استدلال کردند، اما میوه اش را ضایع ساختند و فراموش کردند.»

۱۲ـ حضرت در یک خطبه و سخنرانی که به خطبه الوسیله معروف است به این کینه دشمنان ولایت و غصب غاصبان خلافت اشاره فرموده، می‌فرماید:(... و لئن تقمها دونی الاشقیان و نازعانی فیما لیس لها بحق و رکباها ضلاله و اعتقداها جهاله…) در من منقبتهایی وجود دارد که اگر آنها را بر زبان آورم ارتفاع بنای آنها بزرگ و در نتیجه زمان گوش دادن بدانها نیز طولانی می‌گردد. و اگر در برابر آن آن دو بخت برگشته پیراهن خلافت را بر تن کردند و در آنچه حقی به آن نداشته با من ستیزه جستند و از روی گمراهی بر مسند آن سوار شدند و از روی نادانی آن را به خود بستند (از خود دانستند) پس به بد جایگاهی در آیند و چه بد است آنچه را برای خود آماده و تهیه کردند در خانه گور (و عالم برزخ و قیامت) به یکدیگر لعنت کنند و هر کدام آنها از دیگری بیزاری جوید.[۱۵]


مطالعه بیشتر

  • استاد جعفر سبحانی، فروغ ولایت، تاریخ تحلیلی زندگانی امام علی علیه السلام، انتشارات صحیفه، ص۱۷۹–۱۶۷.
  • مهدی پیشوائی، سیره پیشوایان، نگرشی بر زندگانی اجتماعی، سیاسی و فرهنگی امامان معصوم(ع)، مؤسسه تعلیماتی و تحقیقاتی امام صادق علیه السلام، قم.
  • علی اکبر حسینی، تاریخ تحلیلی و سیاسی اسلام (چاپ و نشر فرهنگ اسلامی).
  • شیخ مفید، الارشاد، از مجموع مصنفات الشیخ المفید، مجلد ۱۱، کنگره جهانی هزاره شیخ مفید.

منابع

  1. تاریخ مختصر الدول، ص۱۰۳؛ رسول جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام، تاریخ خلفا از رحلت پیامبر تا زوال امویان، دفتر نشر الهادی، ج۲، ص۲۰۴.
  2. الامتاع و المؤانسه، ج۳، ص۱۸۳.
  3. نهج البلاغه صبحی صالح، خ ۸۴. انساب الاشراف بلاذری، ج۲، صفحات ۱۲۷، ۱۴۵، ۱۵۱. نهج السعاده، ج۲، ص۸۸.
  4. نهج البلاغه، عبده، خطبه ۱۶۸.
  5. نهج البلاغه صبحی صالح، نامه ۶۲.
  6. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱، ص۳۰۷ (مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان).
  7. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، ج۸، ص۳۰.
  8. نهج البلاغه صبحی صالح، خطبه ۱۶۲.
  9. نهج البلاغه صبحی صالح، خطبه ۶.
  10. نهج البلاغه صبحی صالح، خطبه ۱۷۲.
  11. نهج البلاغه صبحی صالح، خطبه ۱۹۷.
  12. نهج البلاغه صبحی صالح، خطبه ۳.
  13. نهج البلاغه صبحی صالح، خطبه ۱۶۲.
  14. نهج البلاغه صبحی صالح، خطبه ۶۷.
  15. الروضه من الکافی، ص۳۸، با ترجمه و شرح آقای حاج سید هاشم رسولی محلاتی (انتشارات علمیه اسلامیه).