شق الصدر: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۵۵: خط ۵۵:
* [[علامه طباطبایی]] در [[تفسیر المیزان]] در دو جا داستان شق الصدر را نقل کرده؛ یکی در ذیل [[داستان معراج]] در [[سوره اسری]] و دیگری در ذیل آیه اول سوره انشراح و در هر دو جا بدون این که اصل قضیه را انکار کند، آن را حمل بر «تمثُّل برزخی» نموده که در عالم دیگری شستشوی باطن آن حضرت به این کیفیت در پیش دیدگان رسول خدا(ص) مجسم گشته و مشاهده گردیده است و داستان‌های دیگری را نیز که در روایات معراج آمده به همین معنا حمل کرده است.<ref>طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان، ج۱۳، ص۳۳ و ج۲۰، ص۴۵۲.</ref>
* [[علامه طباطبایی]] در [[تفسیر المیزان]] در دو جا داستان شق الصدر را نقل کرده؛ یکی در ذیل [[داستان معراج]] در [[سوره اسری]] و دیگری در ذیل آیه اول سوره انشراح و در هر دو جا بدون این که اصل قضیه را انکار کند، آن را حمل بر «تمثُّل برزخی» نموده که در عالم دیگری شستشوی باطن آن حضرت به این کیفیت در پیش دیدگان رسول خدا(ص) مجسم گشته و مشاهده گردیده است و داستان‌های دیگری را نیز که در روایات معراج آمده به همین معنا حمل کرده است.<ref>طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان، ج۱۳، ص۳۳ و ج۲۰، ص۴۵۲.</ref>
{{پایان پاسخ}}
{{پایان پاسخ}}
{{مطالعه بیشتر}}


== منابع ==
== منابع ==

نسخهٔ ‏۱۳ ژوئیهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۱۰:۲۸

سؤال

جریان شق الصدر را توضیح دهید، آیا این داستان واقعیت دارد؟

جریان شکافته شدن سینه پیامبر(ص)، در برخی از روایات و کتب اهل سنت ذکر شده است. جریان این روایت اینطور نقل شده است که جبرئیل زمانی که پیامبر(ص) در سنین ۴ یا ۵ سالگی مشغول بازی با کودکان بود، حضرت محمد(ص) را گرفت و بر زمین کوبید و سینه او را شکافت. در مورد این جریان انتقاداتی از جمله، تعارض در نقل‌ها، منافات با عصمت پیامبر(ص) و معنوی بودن خوبی و بدی ذکر شده است. در مقابل عده‌ای امکان صحت این جریان را بعید ندانسته‌اند و شأن نزول آیه اول سوره انشراح را نیز همین جریان دانسته‌اند.

شکافتن سینه پیامبر در منابع

شق الصدر پیامبر (شکافتن سینه پیامبر)، از داستان‌هایی است که در برخی منابع حدیث اهل سنت از جمله: صحیح بخاری، صحیح مسلم، مسند حنبل و منابع تاریخی ایشان مثل سیره ابن هشام و تاریخ طبری نقل شده است. طبق این منابع، این جریان در ۴ یا ۵ سالگی برای پیامبر(ص) اتفاق افتاده است.[۱]

این داستان به تدریج در منابع اهل سنت توسعه یافت تا آن جا که نقل شده است، شکافته شدن سینه پیامبر، پنج بار اتفاق افتاده است؛ در سه سالگی، ده سالگی، بیست سالگی، هنگام بعثت و در معراج. اشعاری نیز در مورد این داستان سروده شده است.[۲]

در منابع شیعی این داستان را می‌توان در کتابهای تفسیر ذیل آیه اول سوره «اسراء» که جریان معراج پیامبر(ص) را بیان می‌کند و در سوره «انشراح‏» ذیل آیه «الم نشرح…» و در منابع روایی در کتاب شریف بحار (جلد ۱۵) جستجو کرد. همچنین شبیه به این داستان از ابن شهر آشوب از عالمان شیعه در کتاب مناقب ذکر شده که تفاوت زیادی با داستان سنی آن دارد.

ماجرای شکافتن سینه پیامبر در منابع

روایت صحیح مسلم

مسلم بن حجاج نیشابوری از انس بن مالک نقل می‌کند که جبرئیل نزد رسول خدا(ص) آمد درحالی که با نوجوانی مشغول بازی بود. وی را گرفت، بر زمین انداخت، آنگاه سینه‌اش را شکافت، قلب او را بیرون آورد، و از درون آن لخته خونی بیرون کشید و گفت: این سهم شیطان از تو است، سپس قلب را با آب زمزم، در طشتی از طلا شستشو داد و بعد از ترمیم در جای خود نهاد، بچه‌ها نزد مادرش (دایه او) رفتند و گفتند: محمد کشته شد. آنان به طرف او شتافتند و او را رنگ پریده یافتند. «انس‏» می‌گوید: من اثر بخیه را در سینه‌اش دیدم.[۳]

روایت سیره نبوی

در سیره ابن هشام از حلیمه روایت کرده که گفت: آن حضرت به همراه برادر رضاعی خود در پشت خیمه‌های ما به چراندن گوسفندان مشغول بودند که ناگهان برادر رضاعی او به سرعت نزد ما آمد و به من و پدرش گفت: این برادر قرشی ما را دو مرد سفید پوش آمده و او را خوابانده و شکمش را شکافتند و می‌زدند. حلیمه گفت: من و پدرش به نزد وی رفتیم و محمد را که ایستاده و رنگش پریده بود مشاهده کردیم، ما که چنان دیدیم او را به سینه گرفته و از او پرسیدیم: ای فرزند تو را چه شد؟ فرمود: دو مرد سفیدپوش آمدند و مرا خوابانده و شکم مرا دریدند و به دنبال چیزی می‌گشتند که من ندانستم چیست؟ حلیمه می‌گوید: ما او را برداشته به خیمه‌های خود آوردیم.[۴]

در هر دوی این نقل‌ها اینطور آمده است که همین جریان سبب شد تا حلیمه آن حضرت را به نزد مادرش آمنه بازگرداند.

نقل ابن شهرآشوب

ابن شهر آشوب از عالمان حدیث شیعه، در کتاب مناقب به گونه دیگری این ماجرا را نقل کرده است: از حلیمه سعدیه نقل کرده که در خاطرات زندگی آن بزرگوار در سال‌های پنجم از عمر شریفش می‌گوید: من پنج سال و دو روز آن حضرت را تربیت کردم، در آن هنگام روزی به من گفت: برادران من هر روز کجا می‌روند؟ گفتم گوسفند می‌چرانند، محمد گفت: من امروز به همراه ایشان می‌روم، و چون با ایشان رفت فرشتگان او را گرفته و بر قله کوهی بردند و به شتسشو و تنظیف او پرداختند، در این وقت پسرم به نزد من آمد و گفت: محمد را دریاب که او را ربودند! من به نزد وی رفتم و نوری دیدم که از وی به آسمان ساطع بود، او را بوسیده و گفتم: چه بر سرت آمد؟ پاسخ داد: محزون مباش که خدا با ما است و سپس داستان خود را برای او بازگو کرد، و در این وقت از وی بوی مشک خالص به مشام می‌رسید و مردم می‌گفتند: شیاطین بر او چیره شده‌اند و او می‌فرمود: چیزی بر من نرسیده و باکی بر من نیست.[۵]

در این نقل از شکافتن سینه پیامبر سخنی به میان نیامده است.

نقد و بررسی ماجرا

در قبول یا رد این داستان دو نظریه از طرف دانشمندان مسلمان مطرح شده است:

  1. دانشمندان اهل سنت بعد از نقل این داستان، آن را پذیرفته و از کمالات حضرت رسول(ص) برشمرده‌اند یا لااقل آن را تلقی به قبول کرده و در مخالفت با مفاد داستان حرفی نزده‌اند. از دانشمندان اهل سنت تنها محمود ابوریة در کتاب «اضواء علی السنة المحمدیة‏» این داستان را جعلی و از اسراییلیات دانسته است.
  2. دانشمندان شیعی در رابطه با صحت این داستان به سه دسته تقسیم می‌شوند:
  • اکثر آنها این داستان را جعلی و از اسراییلیات می‌دانند؛ مانند: طبرسی در کتاب مجمع البیان‏.
  • عده‌ای وقوع این حادثه را از قبیل تمثیل و تمثل دانسته و در صدد توجیه عقلانی آن بوده‌اند؛ مانند: علامه طباطبایی در «المیزان‏».
  • بعضی از دانشمندان شیعی نیز به خاطر وقایع شگفت‌انگیزی که در این داستان است، آن را تلقی به قبول کرده‌اند؛ مانند: علامه مجلسی در کتاب «بحار الانوار».

دلایل جعلی بودن این داستان

  • اختلاف در علت بازگرداندن پیامبر(ص) به آمنه: در مورد علت بازگرداندن رسول خدا(ص) به مکه و نزد مادرش آمنه، در دو نقل این داستان، سبب بازگرداندن آن حضرت همین جریان ذکر شده است در صورتی که در روایات دیگر و از جمله در سیره ابن هشام برای بازگرداندن آن حضرت علت دیگری نقل شده و آن گفتار مسیحیان حبشه بود که چون پیامبر(ص) را دیدند به یکدیگر گفتند ما این کودک را ربوده و به دیار خود خواهیم برد.

علاوه بر این سال بازگرداندن آن حضرت به مادرش آمنه سال پنجم عمر ایشان دانسته شده است[۶] در حالیکه بنابر این روایت، سال سوم عمر پیامبر زمان بازگشت ایشان بوده است.

  • خیر و شر از امور معنوی است: خیر و شرّ و هر خوبی و بدی قلب انسانی، از امور اعتقادی و معنوی است و چگونه با عمل جراحی و شکافتن قلب و شستشوی آن می‌توان ماده شر و بدی را به صورت یک لخته خون بیرون آورد و شتسشو داد. آیا این غده بدی و شر فقط در سینه رسول خدا(ص) بوده و دیگران ندارند؟

مرحوم طبرسی در مجمع البیان در داستان معراج فرموده است: «این که روایت شده است که سینه آن حضرت را شکافته و شتسشو دادند ظاهر آن صحیح نیست، و قابل توجیه هم نیست مگر به سختی، زیرا آن حضرت پاک و پاکیزه از هر بدی و عیبی بوده و چگونه می‌توان دل و اعتقادات درونی آن حضرت را با آب شستشو داد؟...».[۷]

  • عدم تسلط شیطان بر پیامبران:

نمی‌توان معنای این روایات را با آیاتی که در قرآن آمده و هر نوع تسلط و نفوذی را از طریق شیطان در دل پیغمبران و مردان الهی و حتی مؤمنان و متوکلان سلب و نفی کرده جمع کرد. از این بیشتر چگونه این عمل چند بار تکرار شده و حتی پس از نبوت و بعثت هم نیاز به این عمل جراحی پیدا شد؟ این جریان با عصمت پیامبر(ص) قابل جمع نیست.

دلایل درستی این داستان

در برابر اشکالاتی که به این ماجرا وارد شده، پاسخ‌هایی هم در حمایت از این جریان داده شده است:

  • عده‌ای شأن نزول آیه ﴿الم نشرح لک صدرک(انشراح:۱) را در مورد همین جریان شکافته شدن سینه پیامبر(ص) می‌دانند.
  • حکمت در این داستان آشکار کردن امر رسالت و آماده ساختن رسول خدا(ص) برای عصمت و وحی از زمان کودکی بوده است نه ریشه کن کردن غده شر و بدی از جسم رسول خدا(ص) تا این اشکال‌ها پیش آید.[۸]
  • برخی از نویسندگان شیعی، وقوع این داستان را به صورت معجزه ممکن می‌دانند و برخی ایرادات را برای رد این داستان کافی نمی‌دانند.[۹]
  • علامه طباطبایی در تفسیر المیزان در دو جا داستان شق الصدر را نقل کرده؛ یکی در ذیل داستان معراج در سوره اسری و دیگری در ذیل آیه اول سوره انشراح و در هر دو جا بدون این که اصل قضیه را انکار کند، آن را حمل بر «تمثُّل برزخی» نموده که در عالم دیگری شستشوی باطن آن حضرت به این کیفیت در پیش دیدگان رسول خدا(ص) مجسم گشته و مشاهده گردیده است و داستان‌های دیگری را نیز که در روایات معراج آمده به همین معنا حمل کرده است.[۱۰]


منابع

  1. رسولی محلاتی، درس‌هایی از تاریخ تحلیلی اسلام، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ج۱.
  2. رسولی محلاتی، درس‌هایی از تاریخ تحلیلی اسلام، ج۱، به نقل از الصحیح من السیره، ج۱، ص۸۳.
  3. صحیح مسلم، کتاب الایمان، ح‏۲۳۶.
  4. سیره ابن هشام، ج۱، ص۱۶۴–۱۶۵.
  5. درسهایی از تاریخ تحلیلی اسلام، همان، ج۱.
  6. بحارالانوار، ج۱۵، ص۳۳۷–۴۰۱.
  7. مجمع البیان، ج۳، ص۳۹۵.
  8. محمد سعید بوطی، فقه السیره، ص۶۳.
  9. سیره المصطفی، ص۴۶.
  10. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان، ج۱۳، ص۳۳ و ج۲۰، ص۴۵۲.