استدلال امام علی(ع) بر حجیت خلافتش برای معاویه: تفاوت میان نسخهها
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴: | خط ۴: | ||
{{پایان سوال}} | {{پایان سوال}} | ||
{{پاسخ}} | {{پاسخ}} | ||
==دلیل امام علی بر حجیت خلافتش== | |||
امام علی در نامه ای به معاویه دلیل خود بر حجیت خلافتش را چنین بیان می کند: {{عربی|إِنَّهُ بَايَعَنِي الْقَوْمُ الَّذِينَ بَايَعُوا أَبَا بَكْرٍ وَ عُمَرَ وَ عُثْمَانَ عَلَى مَا بَايَعُوهُمْ عَلَيْهِ فَلَمْ يَكُنْ لِلشَّاهِدِ أَنْ يَخْتَارَ وَ لَا لِلْغَائِبِ أَنْ يَرُدَّ وَ إِنَّمَا الشُّورَى لِلْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ فَإِنِ اجْتَمَعُوا عَلَى رَجُلٍ وَ سَمَّوْهُ إِمَاماً كَانَ ذَلِكَ لِلَّهِ رِضًا|ترجمه=همان مردمی که با ابوبکر، عمر و عثمان بیعت کردند بر همان مبنا با من هم بیعت نمودهاند، پس کسی که در این بیعت حاضر بودهاست، حقی ندارد که کس دیگری را انتخاب کند و کسی که غایب بودهاست، نمیتواند آن را رد کند. و جز این نیست که شورا در اختصاص مهاجرین و انصار است. پس اگر دور مردی جمع شدند و او را امام نامیدند، چنین کاری مورد رضای خداوند است}}.<ref>نهج البلاغه، نامه ۶، ترجمه محمد تقی جعفری</ref> | |||
دو جواب میتوان بدین سؤال داد: | دو جواب میتوان بدین سؤال داد: | ||
نسخهٔ ۹ مهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۰۹:۴۴
امام علی(ع) در نهجالبلاغه ذیل نامهای که به معاویه مینویسد دلیل امامت و حاکمیت خود را بر جامعه اسلامی، شورا و رای جمعی مسلمین میداند[۱] در حالی که اعتقاد شیعه بر آن است که جانشین پیامبر و امام مسلمین باید از طرف خداوند منصوب باشد؟
دلیل امام علی بر حجیت خلافتش
امام علی در نامه ای به معاویه دلیل خود بر حجیت خلافتش را چنین بیان می کند: «إِنَّهُ بَايَعَنِي الْقَوْمُ الَّذِينَ بَايَعُوا أَبَا بَكْرٍ وَ عُمَرَ وَ عُثْمَانَ عَلَى مَا بَايَعُوهُمْ عَلَيْهِ فَلَمْ يَكُنْ لِلشَّاهِدِ أَنْ يَخْتَارَ وَ لَا لِلْغَائِبِ أَنْ يَرُدَّ وَ إِنَّمَا الشُّورَى لِلْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ فَإِنِ اجْتَمَعُوا عَلَى رَجُلٍ وَ سَمَّوْهُ إِمَاماً كَانَ ذَلِكَ لِلَّهِ رِضًا؛ همان مردمی که با ابوبکر، عمر و عثمان بیعت کردند بر همان مبنا با من هم بیعت نمودهاند، پس کسی که در این بیعت حاضر بودهاست، حقی ندارد که کس دیگری را انتخاب کند و کسی که غایب بودهاست، نمیتواند آن را رد کند. و جز این نیست که شورا در اختصاص مهاجرین و انصار است. پس اگر دور مردی جمع شدند و او را امام نامیدند، چنین کاری مورد رضای خداوند است».[۲]
دو جواب میتوان بدین سؤال داد:
پاسخ اول: با توجه به اینکه معاویه به ولایت و امامت آن حضرت و نصب الهی و ابلاغ رسول خدا (ص) اعتقادی نداشت و قصد سرکشی و طغیان از حکومت علی(ع) را داشت و خود را خلیفه و زمامدار مسلمین میدانست لذا علی(ع) در نامهای که به معاویه مینویسد درصدد نفی ادعاهای او میباشد به گونهای که تمام راههای عذر و بهانه تراشی و سرکشی را بر او ببندد بدین سبب در برابر معاویه که خود را پایبند استدلال و برهان نمیداند و با عوامفریبی مردم طریق حکومتداری را میگذراند میبایست از باب جدال احسن وارد شده و او را مغلوب نمود بدین شکل که با همان معتقدات و مقبولاتی که مورد قبول اوست یا با توجه به عوامل و دلایل مختلف که توان انکار آن را ندارد بر علیه او استدلال نمود، علی(ع) نیز از همین طریق استفاده نمودهاند زیرا امام در استدلال با معاویه با معیارهای مورد قبول او، او را محکوم مینماید بدین صورت که اگر بیعت را قبول داری مردم با من بیعت کردند و اگر شورا را قبول داری شورای مهاجرین وانصار مرا برگزیدند دیگر چه بهانهای میتوانی داشته باشی مؤید این مطلب این که علی(ع) در موارد زیادی از حق خویش سخن گفته که جز با مسئله مشخص شدن خلافت او به وسیله پیامبر اکرم (ص) قابل توجیه نیست چنانچه آن حضرت میفرماید: «فو الله ما زلت مدفوعا عن حقّی مستأثرا علی منذ قبض الله نبیه حتی یوم الناس هذا» «به خدا سوگند، از روزی که خداوند جان پیامبر را قبض کرد، من از حق خویش محروم گشتم تا به امروز که مشاهده میکنید»[۳]
پاسخ دوم: اگر علی(ع) در این نامه به واقع شدن اتفاق مهاجرین و انصار بر خلافت و ولایت خود استدلال میکنند منافاتی با آنچه که امامیه بدان معتقد است ندارد بلکه با تأمل در حقیقت امر روشن میگردد که چه بسا مؤید این اعتقاد آنها میباشد توضیح مطلب آنکه، با توجه به اینکه معاویه در زمان خلافت علی(ع) بدین بهانه که خود را منصوب از طرف خلیفه دوم و سوم برای استانداری شام میدانست خلفایی که مشروعیت خلافت آن خلفا را بدین دلیل میدانست که اجماع بر خلاف آنها واقع شده بود لذا به واسطه این نصب حکومت او نیز مشروعیت دارد.[۴]
علاوه بر این او خونخواهی خلیفه سوم را نیز بهانه کرد و خود را اولی به خونخواهی و انتقام از قاتلین او میدانست به این دلیل که او منصوب خلیفه سوم بود چنانچه در نامهای که خطاب به امیرمؤمنان علی(ع) نوشته تصریح میکند که: إنما نقتدی بمن کان قبلنا من الأئمه و الخلفاء الذین اقتدیت بهم … قتل خلیفتنا أمیر المؤمنین عثمان بن عفان و قال الله «و من قتل مظلوما فقد جعلنا لولیه سلطانا» (اسری، آیه ۳۳) فنحن أولی بعثمان و ذریته «این ما هستیم که تبعیت از خلفایی که شما (مردمی که حالا از علی حمایت میکنید) از آنها تبعیت میکردید… امیرالمؤمنین عثمان کشته شد. و خداوند میفرماید: آنکس که مظلوم کشته شد برای ولیش سلطه (حق قصاص) قرار دادیم و ما اولی به این حق و ذریه او هستیم».[۵]
روشن است او بدین واسطه میخواهد برای حکومت نامشروع خود کسب مشروعیت شرعی و مردمی نماید چنانکه او در آن خطابه معروفش که در شام ایراد نمود تصریح میکند و میگوید: أیها الناس قد علمتم أنی خلیفه أمیرالمؤمنین عمر بن الخطاب و خلیفه أمیرالمؤمنین عثمان بن عفان علیکم و أنی لم أقم رجلا منکم علی خزایه قط و أنی ولی عثمان و قدقتل مظلوما و الله تعالی یقول: و من قتل…؛ ای مردم شما میدانید که من جانشین أمیرالمؤمنین عمر و جانشین أمیرالمؤمنین عثمان هستم و من تا به حال هیچکدام شما را به پستی و زشتی دعوت ننمودهام و میدانید که من ولی عثمان هستم و او هم مظلوم کشته شده»[۶]
لذا حضرت علی(ع) خطاب بدو مینویسد: إنه بایعنی القوم الذین بایعوا أبابکر و عمر و عثمان علی ما بایعوهم علیه فلم یکن للشاهد أن یختار و لاللغائب أن یرد و إنما الشوری للمهاجرین و الأنصار فإن اجتمعوا علی رجل و سموه إماما کان ذلک رضا «همان مردمی که با ابوبکر و عمر و عثمان بیعت کردند با من نیز بیعت کردند پس نه آنها که هنگام بیعت حاضر بودند و نه آنها که غایب بودند حق تمرد و سرکشی ندارند شورای مسلمین متعلق مهاجرین و انصار است اگر بر امامت کسی گرد آمدند و او را امام خود خواندند خشنودی خداوند نیز در همان است»[۷]
اجماعی که برای آن حضرت واقع شده بود به یقین به مراتب بالاتر بهتر از اجماعی بود که برای خلفای سابق اتفاق افتاده بود چنانچه علی(ع) در خطبه ۵۴ نهجالبلاغه میفرماید: فتداکوا علی تداک الإبل الهیم یوم وردها و قد أرسلها راعیها و خلعت مثانیها حتی ظننت انّهم قاتلی «مردم همانند شتران تشنهای که به آب نزدیک شدهاند یا این که ساربان رهایشان کرده و عقال از آنها گرفته بر من هجوم آوردند به یکدیگر پهلو میزدند فشار میآورند چنانکه گمان کردم که مرا خواهند کشت.[۸]
و نیز در خطبه ۲۲۷ نهجالبلاغه میفرماید: وَ بَسَطْتُم یدِی فَکَففْتُها و مددْتُموها فَقَبَضْتُها ثمَ تَداکَکْتُم علَیّ تداکَّ الإبلِ الهیمِ علَی حیاضَها یَومَ وردهَا حَتّی انْقَطَعَتِ النَّعلُ و سَقَطَ الرِّداءُ و وُطئَ الضَّعیفُ و بَلغَ مِن سروُرِ النّاسِ بیَعْتِهِمْ إیّایَ أنِ ابْتَهَجَ بِها الصغیر و هَدَجَ إلَیها الکَبیرُ و تَحامَلَ نَحوَها العَلیلُ…[۹]
«دستم را به بیعت میگشودید و من میبستم شما آنرا به سوی خود میکشیدید و من آن را میگرفتم همانند شتران تشنهای که به آب نزدیک شدهاند بر من هجوم آوردید تا اینکه بند کفشم پاره شد و عبا از دوشم افتاد و افراد ناتوان پایمال شدند آنچنان در بیعت با من خشنود بودید که خردسالان شادمان و پیران برای بیعت کردن لرزان به راه افتادند…».
این در حالی است که به گواه مورخین شیعه و سنی این شکل اجماع و بیعت برای هیچکدام از خلفا واقع نشد اتفاق و وفاق برای خلیفه اول اجماع بین مهاجرین و انصار نبود چرا که مانند سعد ابن عباده که رئیس قبیله خزرج و از بزرگان انصار بود همچنین علی(ع) و اهل بیت آن حضرت و بسیاری از صحابه یا اینکه بهطور کلی بیعت نکردند یا اینکه با اکراه فراوان و با تأخیری نسبتاً طولانی بیعت کردند.[۱۰]
و اما خلیفه دوم که اصلاَ اجماعی حاصل نشد بلکه توسط ابوبکر عمر به خلافت منصوب گردید وخلیفه سوم نیز توسط گروه اندکی که عمر معین کرده بود آن هم نه با اجماع همه آنها بلکه با رأی تنها سه نفر که اینطور نبود که آنها از اکابر مهاجرین و انصار باشند بلکه از جمله مهاجرین آن هم از مهاجرین درجه اول انتخاب گردید[۱۱] لذا علی(ع) نصوصی که از طرف پیامبر اکرم (ص) بر خلافت بلافصل آن حضرت بود برای اعضا شورا قرائت نمودند و آنها را برایشان یادآوری کردند[۱۲] بدین جهت بود که علی(ع) از شیوه انتخاب خلفای سابق انتقاد میکنند.[۱۳]
بر طبق کلام علی(ع) امام و خلیفه مسلمین اگر با اجماع جمیع مهاجرین انتخاب گردد این انتخاب، انتخابی مورد رضای خداوند میباشد، و معتقد امامیه غیر از این نیست، چرا که امامیه معتقد است که اگر چنین اجماعی بین مسلمین حاصل گردد یقیناً بین مجمعین رأی امام منصوب از طرف خداوند نیز وجود دارد، و چنین اجماعی حجت داشته و قابل قبول میباشد.
خلاصه مطلب اینکه این سخن علی(ع) روش استدلال و مناظره براساس باورهای دشمن است که به فریب خود را خلیفه مشروع مسلمین میدانستند نه اینکه قبول رأی شوری و اجماعی آنچنانی که برای خلفای سابق افتاد باشد.
منابع
- ↑ . شرح نهجالبلاغه، ۱۴ ص، ۳۵ ابن ابیالحدید معتزلی، انتشارات کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، قم، ۱۴۰۴، هجری قمری.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۶، ترجمه محمد تقی جعفری
- ↑ . نهجالبلاغه، تحقیق عبده خطبه۶ و مراجعه شود به شرح نهجالبلاغه ابن أبی الحدید المعتزلی، ج۹، ص۲۴۸.
- ↑ . همان.
- ↑ . الغارات، ج۱، ابراهیم بن محمد الثقفی، ص۲۰۲: لأبی اسحق ابراهیم بن محمد الثقفی الکوفی المتوفی سنه ۲۸۳، تحقیق سید جلال الدین محدث، شماره ثبت کتابخانه ملی ۷۱۷، مورخ ۱۳/۵/ ۲۵۳۵ چاپ بهمن.
- ↑ . البدایه و النهایه، تألیف ابن کثیر دمشقی، چاپ دارالاحیاء التراث العربی، البیروت، ج۸، ص۷۸، شرح نهجالبلاغه، تألیف ابن أبی الحدید المعتزلی، ج۳، ص۷۸.
- ↑ . شرح نهجالبلاغه، ج؛ ۱۴، ص۳۵، ابن ابی الحدید معتزلی، انتشارات کتابخانه آیت الله مرعشی قم، ۱۴۰۴، هـ.ق.
- ↑ . شرح نهجالبلاغه، ابن ابی الحدید، معتزلی، ج۴، ص۵۳۶.
- ↑ شرح نهجالبلاغه ابن ابی الحدید، معتزلی، ج۱۳، ص۳.
- ↑ . الامامه و السیاسه، ابن قتیبه، نشر امیر قم، چاپ اول، ج۱، ص۲–۲۶ (تاریخ یعقوبی. ج۲، ص۱۲۴، نشر فرهنگ اهل بیت(ع) قم.
- ↑ . تاریخ طبری، ج۳، ص۲۶۴، نشر مؤسسه الاعلمی، بیروت.
- ↑ . مراجعه شود به کتاب الفصول المختاره، تألیف شیخ مفید، ج۲، ص۲۵۱، شیخ مفید، الفصول المختاره، یک جلد، انتشارات کنگره جهانی شیخ مفید، قم، ۱۴۱۳ هـ.ق.
- ↑ . شرح نهجالبلاغه ابن ابی الحدید معتزلی، ص۱۸۴.