اختیار انسان‌ها در به‌دست آوردن کفر یا ایمان: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی پاسخ
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۴: خط ۴:
{{پایان سوال}}
{{پایان سوال}}
{{پاسخ}}
{{پاسخ}}
برای حل این شبهه باید توجه داشته باشید که خداوند انسان را می‌آفریند نه کفر کافر را، اگر بنا بر روابط و قواعد حاکم بر طبیعت به وسیله پدر و مادر نطفه ای منعقد شد، سرانجام انسانی متولد می‌شود و این انسان با توجه به افعالی که خود انجام می‌دهد یا کافر می‌شود یا مؤمن، که این دو صفت اموری عارضی هستند که بر شخص عارض می‌شوند و شخص قدرت بر این را دارد که هر یک را جایگزین دیگری کند و این مانند فرزندی است که در خانواده عرب زبان به دنیا بیاید حال آیا این شخص نمی‌تواند زبان‌های دیگر را فرا بگیرد و باید حکم کنیم که او حتماً باید عرب زبان بماند، درحالی که نحوه تکلم به زبانی خاص از صفات عارض بر تکلم فرد است که قابلیت عوض شدن دارد این امور دقیقاً مصداق خلقت ـ حکیمانه و قضا و قدر الهی که هر کس به آن ایمان نداشته باشد مؤمن نیست.<ref>مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، ج۵، باب قضاء و قدر، ح۲.</ref>و در تبیین قضا و قدر فرموده‌اند که قضا و قدر تکوینی اقسامی دارد که یکی از آنها قضا و قدر عینی می‌باشد.


تقدیر عینی یعنی خصوصیاتی که شیء در هنگام تحقق خارجی از علتش گرفته است و قضاء عینی: یعنی ضرورت وجود شیء در هنگام وجود علت تامه خود به نحو ضرورت عینی خارجی.<ref>محاضرات فی الالهیات، جعفر سبحانی، ص۲۲۵–۲۲۴.</ref>
== تولد انسان با اختیار ==
خداوند انسان را می‌آفریند نه کفر کافر را، اگر بنا بر روابط و قواعد حاکم بر طبیعت به وسیله پدر و مادر نطفه ای منعقد شد، سرانجام انسانی متولد می‌شود و این انسان با توجه به افعالی که خود انجام می‌دهد یا کافر می‌شود یا مؤمن، که این دو صفت اموری عارضی هستند که بر شخص عارض می‌شوند و شخص قدرت بر این را دارد که هر یک را جایگزین دیگری کند و این مانند فرزندی است که در خانواده عرب زبان به دنیا بیاید حال آیا این شخص نمی‌تواند زبان‌های دیگر را فرا بگیرد و باید حکم کنیم که او حتماً باید عرب زبان بماند، درحالی که نحوه تکلم به زبانی خاص از صفات عارض بر تکلم فرد است که قابلیت عوض شدن دارد این امور دقیقاً مصداق خلقت ـ حکیمانه و قضا و قدر الهی که هر کس به آن ایمان نداشته باشد مؤمن نیست.<ref>مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، ج۵، باب قضاء و قدر، ح۲.</ref>


پس هر زمان که طبق سنّت الهی حاکم بر جهان علت تامه تحقق یک چیز محقق شود (که یکی از اجزای علت تامه اراده خداوند می‌باشد و تا اراده خداوند نباشد علت اصلاً علت تامه نمی‌شود) آن شیء به مقتضای قضای عینی الهی باید محقق شود و این تخلف پذیر نیست. حال اگراین موجود انسان شد به مقتضای حکمت الهی این شخص مختار است یعنی بزرگترین تفاوت انسان‌ها با سایر مخلوقات در همین اختیار داشتن اوست و صرف اختیار داشتن مساوی با کفر نیست بلکه انسانیت مصادف است با اشرف مخلوقات بودن و مسجود ملائک شدن ـ حال آیا قابل قبول است که بگوییم خداوند کافر آفریده است. خیر زیرا کفر صفتی عارضی است که قابل تغییر است و ضمناً خداوند می‌فرماید: ما شما را از شکم‌های مادرانتان بیرون آوردیم در حالی که چیزی نمی‌دانستید.<ref>نحل / ۷۸.</ref> و این بیانگر آن است که وجودی پاک از هر نوع شائبه کفر و نفاق پا به عرصه عالم می‌گذارد.
== علت تامه کفر کافران ==
علت تامه کفر را خداوند به وجود نیاورده است تا بتوانیم کفر کافر را معلول اراده خداوند قرار دهیم بلکه کافر از آنجایی که انسان آفریده شده است و ذاتاً طبق حکمت الهی و عدل الهی (که باید هرصاحب استعدادی که می‌تواند به کمالاتی برسد را خلق کند).<ref>محاضرات فی الالهیات، ص۱۶۴.</ref> مختار در افعال می‌باشد و با اختیار خود در ظرف قضاء و قدر تشریعی یکسری امور را انتخاب کرده و باعث ایجاد علت تامه برای کفر شده است. پس کفر کافر معلول انتخاب خود او بوده است و با توجه به اینکه قضاء و قدر تکوینی عینی حکم می‌کند که با وجود علت تامه هر معلولی، وجود آن ضرورت دارد پس کفر کافر نیز حتماً باید با وجود علت تامه آن حاصل شود در غیر این صورت تمام قواعدی که طبق حکمت الهی مشخص شده است نقض می‌شود و خلقت حکیمانه را زیر سئوال می‌برد ـ از سوی دیگر، خداوند از باب قاعده لطف تمامی عواملی که باعث خذلان و کفر می‌شود را بیان کرده است و از طرفی با وعد و وعید خود، انسان‌ها را راغب کرده است که به سوی اطاعت الهی بروند.<ref>ترجمه و شرح تجرید الاعتقاد، ص۴۶۰.</ref> و انسان را نیز مجهز به تفکر کرده است تا به عقل خود حسن و قبح افعال را تشخیص دهد و خود را به مهلکه نکشاند و نیز دیگر رسولانی را برای تذکر دادن فرستاده تا مردم را هدایت کنند و برای اینکه انسان‌ها در وادی شک و حیرت نمانند معجزاتی را همراه آنها فرستاده است تا مردم یقین به حقانیت آنها کنند و بعد از این همه لطف، بیان داشته است که اگر کفار بعد از سال‌ها عناد و کفر توبه کنند و ایمان آورند نیازی به انجام تکالیف گذشته را ندارند و باب توبه را برای معصیت کاران، دائمی قرار داده است و اینها همه یعنی از بین بردن علل کفر در عالم تشریع که باعث قضا و قدر تکوینی می‌شود حال دیگر می‌ماند انسان و اختیار که یا به خیر کثیر برسد یا خود را خوار و ذلیل کند و در انتها باید بگوییم که خداوند علم به این دارد که انسان با اختیار خود به کدام سو حرکت می‌کند ولی اقتضای خلقت حکیمانه آن است که هر صاحب استعدادی که لیاقت وجود پیدا کردن را دارد خلق کند و او را به کمال لایق خودش برساند، یکی کمالات را دنیوی می‌بیند و به همان‌ها راضی می‌شود و دیگری به کمالات دنیوی و اخروی هر دو توجه می‌کند و خود را تحت ولایت عقل و رسولان قرار می‌دهد تا از نعمت‌های هر دو جهان استفاده بکند.


پس این انسان می‌تواند با اختیار خود وجودی مؤمن بسازد یا با اختیار خود وجودی کافر بسازد و سرّ این مطلب این است که خداوند انسان را برای مختار بودن آفریده است و ذات او اقتضای اختیار می‌کند.<ref>کشف المراد، شرح تجدید الاعتقاد، متن خواجه نصیر الدین طوسی شرح علامه حلی، کتاب فروشی، ص۴۶۰، ترجمه شعرانی، ابوالحسن.</ref>
== تفاوت قضا و قدر تکوینی با قضا و قدر تشریعی ==
در تبیین قضا و قدر فرموده‌اند که قضا و قدر تکوینی اقسامی دارد که یکی از آنها قضا و قدر عینی می‌باشد. تقدیر عینی یعنی خصوصیاتی که شیء در هنگام تحقق خارجی از علتش گرفته است و قضاء عینی: یعنی ضرورت وجود شیء در هنگام وجود علت تامه خود به نحو ضرورت عینی خارجی.<ref>محاضرات فی الالهیات، جعفر سبحانی، ص۲۲۵–۲۲۴.</ref>


امّا در خصوص این مطلب که فرمودید علّت تامه وجود کافر را خداوند آفریده است و می‌توانسته آن علت تامه را به نحو دیگری قرار دهد بیان چند مطلب ضروری است:
پس هر زمان که طبق سنّت الهی حاکم بر جهان علت تامه تحقق یک چیز محقق شود (که یکی از اجزای علت تامه اراده خداوند می‌باشد و تا اراده خداوند نباشد علت اصلاً علت تامه نمی‌شود) آن شیء به مقتضای قضای عینی الهی باید محقق شود و این تخلف پذیر نیست. حال اگر این موجود انسان شد به مقتضای حکمت الهی این شخص مختار است یعنی بزرگترین تفاوت انسان‌ها با سایر مخلوقات در همین اختیار داشتن اوست و صرف اختیار داشتن مساوی با کفر نیست بلکه انسانیت مصادف است با اشرف مخلوقات بودن و مسجود ملائک شدن ـ حال آیا قابل قبول است که بگوییم خداوند کافر آفریده است. خیر زیرا کفر صفتی عارضی است که قابل تغییر است و ضمناً خداوند می‌فرماید: ما شما را از شکم‌های مادرانتان بیرون آوردیم در حالی که چیزی نمی‌دانستید.<ref>نحل / ۷۸.</ref>


اوّل: در تقسیم‌بندی عللی که در مجموع علّت تامه نام می‌گیرد چهار علت دخیل هستند که عبارتند از:
این بیانگر آن است که وجودی پاک از هر نوع شائبه کفر و نفاق پا به عرصه عالم می‌گذارد.


اوّل، علت مادّی یا عنصری که زمینه پیدایش معلول است و در ضمن آن باقی می‌ماند مانند عناصر تشکیل دهنده گیاه. دوّم، علت صوری که عبارت است از صورت و فعلیّتی که در ماده پدید می‌آید و منشأ آثار جدیدی در آن می‌گردد. قسم سوم، علت فاعلی است که معلول از آن پدید می‌آید مانند کسی که صورت را در ماده ایجاد می‌کند و قسم چهارم: علت غایی است که انگیزه فاعل برای انجام دادن کار می‌باشد در این حالت دو قسم اول جزء علل داخلی هستند که مجموع وجود معلول را تشکیل می‌دهند؛ و دو قسم بعدی از علل خارجی هستند که از وجود معلول خارج هستند.<ref>مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش فلسفه، چاپ و نشر بین‌الملل، چاپ چهارم، ۱۳۸۳ش، ج۲، ص۲۰.</ref>
پس این انسان می‌تواند با اختیار خود وجودی مؤمن بسازد یا با اختیار خود وجودی کافر بسازد و سرّ این مطلب این است که خداوند انسان را برای مختار بودن آفریده است و ذات او اقتضای اختیار می‌کند.<ref>کشف المراد، شرح تجدید الاعتقاد، متن خواجه نصیر الدین طوسی شرح علامه حلی، کتاب فروشی، ص۴۶۰، ترجمه شعرانی، ابوالحسن.</ref>


دوم: قضا و قدر الهی دارای مراتبی است که به بعضی از آنها اشاره می‌کنم:
 
قضا و قدر الهی دارای مراتبی است که به بعضی از آنها اشاره می‌کنم:


قضا و قدر تشریعی: یعنی اوامر و نواهی خداوند که در کتاب و سنت وارد شده است و این همان است که حضرت علی(ع) در جواب سئوال شامی که پرسید قضاء و قدر چیست بیان فرمودند: قضاء و قدر امر به اطاعت است و نهی از معصیت و قدرت بر فعل حسنه و ترک گناه و تلاش برای قربت به خداوند و پستی و خواری برای کسی که معصیت او را بکند و وعد و وعید.
قضا و قدر تشریعی: یعنی اوامر و نواهی خداوند که در کتاب و سنت وارد شده است و این همان است که حضرت علی(ع) در جواب سئوال شامی که پرسید قضاء و قدر چیست بیان فرمودند: قضاء و قدر امر به اطاعت است و نهی از معصیت و قدرت بر فعل حسنه و ترک گناه و تلاش برای قربت به خداوند و پستی و خواری برای کسی که معصیت او را بکند و وعد و وعید.
خط ۳۱: خط ۳۴:


پس مشخص می‌شود که عالم تشریع و تکوین دو عالم مجزا از هم هستند هر چند اصل در عالم تشریع آن است که بنا به قواعد تکوینیات اتفاق می‌افتد ولی خداوند این گونه نظام را پدیدآورده است که انسان در عالم تشریع مختار است و می‌تواند هر عملی خواست انجام دهد و از اعمال خود نتایجی را توقع داشته باشد که طبق قواعد تکوینی اتفاق می‌افتد.
پس مشخص می‌شود که عالم تشریع و تکوین دو عالم مجزا از هم هستند هر چند اصل در عالم تشریع آن است که بنا به قواعد تکوینیات اتفاق می‌افتد ولی خداوند این گونه نظام را پدیدآورده است که انسان در عالم تشریع مختار است و می‌تواند هر عملی خواست انجام دهد و از اعمال خود نتایجی را توقع داشته باشد که طبق قواعد تکوینی اتفاق می‌افتد.
حال از عللی که منجر به کفر می‌شود ما با دو مقوله مواجه هستیم اول علت تامه و دوم با قضا و قدر الهی که مستقیماً تحت ولایت خداوند می‌باشد و مخلوق و مطیع خداوند می‌باشد. البته در بحث علت تامه نیز اراده خداوند در طول علل می‌باشد وگرنه هیچ چیزی قدرت انجام کاری را نداشت حال باید ببینیم که علّت تامه کفر را خدا می‌آفریند یا نه از جای دیگر سرچشمه می‌گیرد. با توجه به دو مطلب قبلی که ذکر کردم در خصوص علل باید نقش کافر را بیان کنیم پس در ظرف قضاء و قدر الهی آن را قرار دهیم تا به نتایجی برسیم: علت تامه کفر عبارت است از: علت صوری و مادی که هر دو مربوط به اعمال فاعل می‌باشد و بعد علت فاعلی که باز خود شخص کافر می‌باشد که اعمالی را انجام داده است و علت غایی که متضمن هدف شخص کافر از افعالش می‌باشد. اینجا باید این مطلب را تذکر دهیم که کفر و ایمان از امور انتزاعی و اعتباری هستند که از افعال اشخاص با توجه به آموزه‌های دینی انتزاع می‌شوند ضمناً بیان شد که قضا و قدر تشریعی الهی یعنی اوامر و نواهی خداوند که اشخاص و مکلفین با توجه به آنها به سمت یکی از دو مفهوم کفر یا ایمان سوق پیدا می‌کنند.
از این دو مقدمه مشخص می‌شود که علت تامه کفر را خداوند به وجود نیاورده است تا بتوانیم کفر کافر را معلول اراده خداوند قرار دهیم بلکه کافر از آنجایی که انسان آفریده شده است و ذاتاً طبق حکمت الهی و عدل الهی (که باید هرصاحب استعدادی که می‌تواند به کمالاتی برسد را خلق کند).<ref>محاضرات فی الالهیات، ص۱۶۴.</ref> مختار در افعال می‌باشد و با اختیار خود در ظرف قضاء و قدر تشریعی یکسری امور را انتخاب کرده و باعث ایجاد علت تامه برای کفر شده است. پس کفر کافر معلول انتخاب خود او بوده است و با توجه به اینکه قضاء و قدر تکوینی عینی حکم می‌کند که با وجود علت تامه هر معلولی، وجود آن ضرورت دارد پس کفر کافر نیز حتماً باید با وجود علت تامه آن حاصل شود در غیر این صورت تمام قواعدی که طبق حکمت الهی مشخص شده است نقض می‌شود و خلقت حکیمانه را زیر سئوال می‌برد ـ از سوی دیگر، خداوند از باب قاعده لطف تمامی عواملی که باعث خذلان و کفر می‌شود را بیان کرده است و از طرفی با وعد و وعید خود، انسان‌ها را راغب کرده است که به سوی اطاعت الهی بروند.<ref>ترجمه و شرح تجرید الاعتقاد، ص۴۶۰.</ref> و انسان را نیز مجهز به تفکر کرده است تا به عقل خود حسن و قبح افعال را تشخیص دهد و خود را به مهلکه نکشاند و نیز دیگر رسولانی را برای تذکر دادن فرستاده تا مردم را هدایت کنند و برای اینکه انسان‌ها در وادی شک و حیرت نمانند معجزاتی را همراه آنها فرستاده است تا مردم یقین به حقانیت آنها کنند و بعد از این همه لطف، بیان داشته است که اگر کفار بعد از سال‌ها عناد و کفر توبه کنند و ایمان آورند نیازی به انجام تکالیف گذشته را ندارند و باب توبه را برای معصیت کاران، دائمی قرار داده است و اینها همه یعنی از بین بردن علل کفر در عالم تشریع که باعث قضا و قدر تکوینی می‌شود حال دیگر می‌ماند انسان و اختیار که یا به خیر کثیر برسد یا خود را خوار و ذلیل کند و در انتها باید بگوییم که خداوند علم به این دارد که انسان با اختیار خود به کدام سو حرکت می‌کند ولی اقتضای خلقت حکیمانه آن است که هر صاحب استعدادی که لیاقت وجود پیدا کردن را دارد خلق کند و او را به کمال لایق خودش برساند، یکی کمالات را دنیوی می‌بیند و به همان‌ها راضی می‌شود و دیگری به کمالات دنیوی و اخروی هر دو توجه می‌کند و خود را تحت ولایت عقل و رسولان قرار می‌دهد تا از نعمت‌های هر دو جهان استفاده بکند.


== منابع ==
== منابع ==

نسخهٔ ‏۱۲ ژانویهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۱۱:۰۰

سؤال

خلقت کفار چگونه با عدل الهی سازگاری دارد؟ آیا خداوندی که علت تامه موجودات است نمی‌توانست انسان کافر را، کافر خلق نکند؟


تولد انسان با اختیار

خداوند انسان را می‌آفریند نه کفر کافر را، اگر بنا بر روابط و قواعد حاکم بر طبیعت به وسیله پدر و مادر نطفه ای منعقد شد، سرانجام انسانی متولد می‌شود و این انسان با توجه به افعالی که خود انجام می‌دهد یا کافر می‌شود یا مؤمن، که این دو صفت اموری عارضی هستند که بر شخص عارض می‌شوند و شخص قدرت بر این را دارد که هر یک را جایگزین دیگری کند و این مانند فرزندی است که در خانواده عرب زبان به دنیا بیاید حال آیا این شخص نمی‌تواند زبان‌های دیگر را فرا بگیرد و باید حکم کنیم که او حتماً باید عرب زبان بماند، درحالی که نحوه تکلم به زبانی خاص از صفات عارض بر تکلم فرد است که قابلیت عوض شدن دارد این امور دقیقاً مصداق خلقت ـ حکیمانه و قضا و قدر الهی که هر کس به آن ایمان نداشته باشد مؤمن نیست.[۱]

علت تامه کفر کافران

علت تامه کفر را خداوند به وجود نیاورده است تا بتوانیم کفر کافر را معلول اراده خداوند قرار دهیم بلکه کافر از آنجایی که انسان آفریده شده است و ذاتاً طبق حکمت الهی و عدل الهی (که باید هرصاحب استعدادی که می‌تواند به کمالاتی برسد را خلق کند).[۲] مختار در افعال می‌باشد و با اختیار خود در ظرف قضاء و قدر تشریعی یکسری امور را انتخاب کرده و باعث ایجاد علت تامه برای کفر شده است. پس کفر کافر معلول انتخاب خود او بوده است و با توجه به اینکه قضاء و قدر تکوینی عینی حکم می‌کند که با وجود علت تامه هر معلولی، وجود آن ضرورت دارد پس کفر کافر نیز حتماً باید با وجود علت تامه آن حاصل شود در غیر این صورت تمام قواعدی که طبق حکمت الهی مشخص شده است نقض می‌شود و خلقت حکیمانه را زیر سئوال می‌برد ـ از سوی دیگر، خداوند از باب قاعده لطف تمامی عواملی که باعث خذلان و کفر می‌شود را بیان کرده است و از طرفی با وعد و وعید خود، انسان‌ها را راغب کرده است که به سوی اطاعت الهی بروند.[۳] و انسان را نیز مجهز به تفکر کرده است تا به عقل خود حسن و قبح افعال را تشخیص دهد و خود را به مهلکه نکشاند و نیز دیگر رسولانی را برای تذکر دادن فرستاده تا مردم را هدایت کنند و برای اینکه انسان‌ها در وادی شک و حیرت نمانند معجزاتی را همراه آنها فرستاده است تا مردم یقین به حقانیت آنها کنند و بعد از این همه لطف، بیان داشته است که اگر کفار بعد از سال‌ها عناد و کفر توبه کنند و ایمان آورند نیازی به انجام تکالیف گذشته را ندارند و باب توبه را برای معصیت کاران، دائمی قرار داده است و اینها همه یعنی از بین بردن علل کفر در عالم تشریع که باعث قضا و قدر تکوینی می‌شود حال دیگر می‌ماند انسان و اختیار که یا به خیر کثیر برسد یا خود را خوار و ذلیل کند و در انتها باید بگوییم که خداوند علم به این دارد که انسان با اختیار خود به کدام سو حرکت می‌کند ولی اقتضای خلقت حکیمانه آن است که هر صاحب استعدادی که لیاقت وجود پیدا کردن را دارد خلق کند و او را به کمال لایق خودش برساند، یکی کمالات را دنیوی می‌بیند و به همان‌ها راضی می‌شود و دیگری به کمالات دنیوی و اخروی هر دو توجه می‌کند و خود را تحت ولایت عقل و رسولان قرار می‌دهد تا از نعمت‌های هر دو جهان استفاده بکند.

تفاوت قضا و قدر تکوینی با قضا و قدر تشریعی

در تبیین قضا و قدر فرموده‌اند که قضا و قدر تکوینی اقسامی دارد که یکی از آنها قضا و قدر عینی می‌باشد. تقدیر عینی یعنی خصوصیاتی که شیء در هنگام تحقق خارجی از علتش گرفته است و قضاء عینی: یعنی ضرورت وجود شیء در هنگام وجود علت تامه خود به نحو ضرورت عینی خارجی.[۴]

پس هر زمان که طبق سنّت الهی حاکم بر جهان علت تامه تحقق یک چیز محقق شود (که یکی از اجزای علت تامه اراده خداوند می‌باشد و تا اراده خداوند نباشد علت اصلاً علت تامه نمی‌شود) آن شیء به مقتضای قضای عینی الهی باید محقق شود و این تخلف پذیر نیست. حال اگر این موجود انسان شد به مقتضای حکمت الهی این شخص مختار است یعنی بزرگترین تفاوت انسان‌ها با سایر مخلوقات در همین اختیار داشتن اوست و صرف اختیار داشتن مساوی با کفر نیست بلکه انسانیت مصادف است با اشرف مخلوقات بودن و مسجود ملائک شدن ـ حال آیا قابل قبول است که بگوییم خداوند کافر آفریده است. خیر زیرا کفر صفتی عارضی است که قابل تغییر است و ضمناً خداوند می‌فرماید: ما شما را از شکم‌های مادرانتان بیرون آوردیم در حالی که چیزی نمی‌دانستید.[۵]

این بیانگر آن است که وجودی پاک از هر نوع شائبه کفر و نفاق پا به عرصه عالم می‌گذارد.

پس این انسان می‌تواند با اختیار خود وجودی مؤمن بسازد یا با اختیار خود وجودی کافر بسازد و سرّ این مطلب این است که خداوند انسان را برای مختار بودن آفریده است و ذات او اقتضای اختیار می‌کند.[۶]


قضا و قدر الهی دارای مراتبی است که به بعضی از آنها اشاره می‌کنم:

قضا و قدر تشریعی: یعنی اوامر و نواهی خداوند که در کتاب و سنت وارد شده است و این همان است که حضرت علی(ع) در جواب سئوال شامی که پرسید قضاء و قدر چیست بیان فرمودند: قضاء و قدر امر به اطاعت است و نهی از معصیت و قدرت بر فعل حسنه و ترک گناه و تلاش برای قربت به خداوند و پستی و خواری برای کسی که معصیت او را بکند و وعد و وعید.

قضا و قدر تکوینی: و این همان حقایقی است که در نظام وجود، تعبیه شده است و به دو قسم علمی و عینی تقسیم می‌شود:

الف: قضا و قدر تکوینی علمی عبارت است: علم خداوند به حدود اشیاء و خصوصیات آنها قبل از ایجاد کردن آنها و قضاء علمی یعنی علم خداوند به این که وجود اشیاء و از بین رفتن آنها زمانی که تمامی علت‌های این دو امر وجود داشته باشد ضروری می‌باشد.

ب) قضا و قدر عینی تکوینی: این دو نوع از قضاء و قدر در متن واقع و تحقق بیرونی اشیاء می‌باشد.

تقدیر عینی عبارت است از خصوصیاتی که شیء در زمان محقق شدنش از علت‌های خود در وجود خارجی می‌گیرد و قضاء عینی عبارت است از ضرورت وجود شیء در زمانی که عله تامه آن موجود باشد.[۷]

پس مشخص می‌شود که عالم تشریع و تکوین دو عالم مجزا از هم هستند هر چند اصل در عالم تشریع آن است که بنا به قواعد تکوینیات اتفاق می‌افتد ولی خداوند این گونه نظام را پدیدآورده است که انسان در عالم تشریع مختار است و می‌تواند هر عملی خواست انجام دهد و از اعمال خود نتایجی را توقع داشته باشد که طبق قواعد تکوینی اتفاق می‌افتد.

منابع

  1. مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، ج۵، باب قضاء و قدر، ح۲.
  2. محاضرات فی الالهیات، ص۱۶۴.
  3. ترجمه و شرح تجرید الاعتقاد، ص۴۶۰.
  4. محاضرات فی الالهیات، جعفر سبحانی، ص۲۲۵–۲۲۴.
  5. نحل / ۷۸.
  6. کشف المراد، شرح تجدید الاعتقاد، متن خواجه نصیر الدین طوسی شرح علامه حلی، کتاب فروشی، ص۴۶۰، ترجمه شعرانی، ابوالحسن.
  7. محاضرات فی الالهیات، ص۲۲۵ ـ ۲۳۴ ـ ۲۲۳.