تعریف ایمان به رویارویی مجذوبانه با خدا: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی پاسخ
(صفحه‌ای تازه حاوی «{{ویرایش}} {{شروع متن}} {{سوال}} آيا ايمان «رويارويي مجذوبانه با خداوند» است؟ و آ...» ایجاد کرد)
 
(ابرابزار)
خط ۲: خط ۲:
{{شروع متن}}
{{شروع متن}}
{{سوال}}
{{سوال}}
آيا ايمان «رويارويي مجذوبانه با خداوند» است؟ و آيا ايمان «مجذوب شدن يا منعطف شدن يا تعلّق خاطر پيدا كردن به يك مركز خطاب كننده» است؟
آیا ایمان «رویارویی مجذوبانه با خداوند» است؟ و آیا ایمان «مجذوب شدن یا منعطف شدن یا تعلّق خاطر پیدا کردن به یک مرکز خطاب کننده» است؟
{{پایان سوال}}
{{پایان سوال}}
{{پاسخ}}
{{پاسخ}}
كتاب ايمان و آزادي بعد از آن‎كه ديدگاه‎هاي مختلف معتزله، اشاعره، فلاسفه، عرفا و برخي نگرش‎هاي ديگر را مطرح مي‎كند، در نهايت، ايمان را به «رويارويي مجذوبانه با خداوند» تعريف مي‎كند.<ref>مجتهد شبستري، محمد، ايمان و آزادي، ص۴۲ ـ ۳۲.</ref> مؤلف همين طرز تلقي را در مصاحبه‎اي با كيان (ش ۵۲) توسعه مي‎دهد. حاصل سخن اين‎كه انسان با دو شخص مواجهه پيدا مي‎كند: انسان و خداوند. انسان در رويارويي با خداوند و در نيايش، «او» را بلكه «تو» را «تجربه» مي‎كند. در حالي كه او را با هيچ‎يك از حواسش نمي‎بيند.  
کتاب ایمان و آزادی بعد از آن‌که دیدگاه‌های مختلف معتزله، اشاعره، فلاسفه، عرفا و برخی نگرش‌های دیگر را مطرح می‌کند، در نهایت، ایمان را به «رویارویی مجذوبانه با خداوند» تعریف می‌کند.<ref>مجتهد شبستری، محمد، ایمان و آزادی، ص۴۲–۳۲.</ref> مؤلف همین طرز تلقی را در مصاحبه‌ای با کیان (ش ۵۲) توسعه می‌دهد. حاصل سخن این‌که انسان با دو شخص مواجهه پیدا می‌کند: انسان و خداوند. انسان در رویارویی با خداوند و در نیایش، «او» را بلکه «تو» را «تجربه» می‌کند. در حالی که او را با هیچ‌یک از حواسش نمی‌بیند.


ايمان، عقيده نيست. ايمان يقين هم نيست. ايمان علم به يك سلسله گزاره‎ها هم نيست. ايمان يك عمل است. ايمان مجذوب شدنِ خودِ محدود، در مقابل نامحدود است. انسان مؤمن با تمام وجود «درگير» مي‎شود.
ایمان، عقیده نیست. ایمان یقین هم نیست. ایمان علم به یک سلسله گزاره‌ها هم نیست. ایمان یک عمل است. ایمان مجذوب شدنِ خودِ محدود، در مقابل نامحدود است. انسان مؤمن با تمام وجود «درگیر» می‌شود.


«انسان مؤمن با تمام وجودِ خود در مسئله ايمان «درگير» مي‎شود. شما گاهي اين تعبيرها را به كار مي‎بريد كه من با تمام وجود از فلان موسيقي لذت بردم، باتمام وجود به فلان مطلب گوش كردم. زماني انسان نگاه مي‎كند و مي‎بيند، و يك وقت با تمام وجود به آنچه كه نگاه مي‎كند معطوف مي‎شود و وجودش آن‎جاست.»<ref>همان، ص۳۹.</ref> وجود انسان، با ايمان «تمام مي‎شود» و ايمان همانند عشق، يك امر «ورزيدني» است. «ايمان با يك خطاب آغاز مي‎شود. به نظر بنده ايمان ديني در جايي پديد مي‎آيد كه «خطابي» ـ كه آن را خطاب خداوند ناميده‎اند ـ وجود داشته باشد. تا زماني كه انسان سخني نشنود يا چيزي خود را بر انسان آشكار نكند و از اين طريق توجه و التفات انسان را طلب نكند، ايمان ظهور نمي‎يابد.»<ref>كيان، ش ۵۲، ص۱۱.</ref>
«انسان مؤمن با تمام وجودِ خود در مسئله ایمان «درگیر» می‌شود. شما گاهی این تعبیرها را به کار می‌برید که من با تمام وجود از فلان موسیقی لذت بردم، باتمام وجود به فلان مطلب گوش کردم. زمانی انسان نگاه می‌کند و می‌بیند، و یک‌وقت با تمام وجود به آنچه که نگاه می‌کند معطوف می‌شود و وجودش آن‌جاست.»<ref>همان، ص۳۹.</ref> وجود انسان، با ایمان «تمام می‌شود» و ایمان همانند عشق، یک امر «ورزیدنی» است. «ایمان با یک خطاب آغاز می‌شود. به نظر بنده ایمان دینی در جایی پدید می‌آید که «خطابی» ـ که آن را خطاب خداوند نامیده‌اند ـ وجود داشته باشد. تا زمانی که انسان سخنی نشنود یا چیزی خود را بر انسان آشکار نکند و از این طریق توجه و التفات انسان را طلب نکند، ایمان ظهور نمی‌یابد.»<ref>کیان، ش ۵۲، ص۱۱.</ref>


به نظر مي‎رسد اين ديدگاه با اشكالات متعددي مواجه باشد:
به نظر می‌رسد این دیدگاه با اشکالات متعددی مواجه باشد:


يكم. اين نگاه به ايمان، نگاهي تجربي است و نه معرفتي، و ما در پيش‎گفتار، اين دو نگاه را برابر هم نهاديم و عناصر هم‎خانواده‌ي هر يك را بازگو كرديم. ديديم كه اگر ايمان را صرفاً يك تجربه‌ي دروني و ديني بدانيم، وثاقت كتاب آسماني تا بدان‎جا تنزل مي‎كند كه بايد قرآن را حكايت از فرهنگ شفاهي پيامبر اكرم(ص) بدانيم.<ref>همان، ، ص۱۰.</ref> اين نگاه، وحي را نيز امر تجربي مي‎داند، و آن را نوعي انكشاف خدا تلقي مي‎كند، كه در اين صورت انسان در مقام يك مفسر مي‎تواند از آن تفسيري خاص ارائه دهد، و به اين ترتيب راه «قرائت‎هاي مختلف از دين» و «پلوراليسم ديني و معرفتي» باز مي‎شود. نگاه تجربي به ايمان، براي گزاره‌ي «خدا هست» اعتبار نهايي باقي نمي‎گذارد.<ref>همان، ص۱۴.</ref> در اين تلقي، ايمان ناواقع‎گروانه است، و تنها به مثابه‌ي يك روش مطرح مي‎شود. به بيان ديگر ايمان، خود مطلوب است و نه متعلق آن؛ زيرا پيامد ايمان، آزادي و آرامش انسان است. «آرامش انسان با انسان است».<ref>ايمان و آزادي، ص۳۶.</ref> البته مراد اين نيست كه ايمان هيچ ارتباط و پيوندي با تجربه دروني ندارد؛ بلكه تمام سخن اين است كه مقوم اصلي ايمان، معرفت است، كه البته گاه مي‎تواند به تجربه انساني هم درآيد. از اين روي اشكال اصلي، «انحصار» ايمان در تجربه‌ي بشري است.
یکم. این نگاه به ایمان، نگاهی تجربی است و نه معرفتی، و ما در پیش‌گفتار، این دو نگاه را برابر هم نهادیم و عناصر هم‌خانوادهٔ هر یک را بازگو کردیم. دیدیم که اگر ایمان را صرفاً یک تجربهٔ درونی و دینی بدانیم، وثاقت کتاب آسمانی تا بدان‌جا تنزل می‌کند که باید قرآن را حکایت از فرهنگ شفاهی پیامبر اکرم(ص) بدانیم.<ref>همان، ص۱۰.</ref> این نگاه، وحی را نیز امر تجربی می‌داند، و آن را نوعی انکشاف خدا تلقی می‌کند، که در این صورت انسان در مقام یک مفسر می‌تواند از آن تفسیری خاص ارائه دهد، و به این ترتیب راه «قرائت‌های مختلف از دین» و «پلورالیسم دینی و معرفتی» باز می‌شود. نگاه تجربی به ایمان، برای گزارهٔ «خدا هست» اعتبار نهایی باقی نمی‌گذارد.<ref>همان، ص۱۴.</ref> در این تلقی، ایمان ناواقع‌گروانه است، و تنها به مثابهٔ یک روش مطرح می‌شود. به بیان دیگر ایمان، خود مطلوب است و نه متعلق آن؛ زیرا پیامد ایمان، آزادی و آرامش انسان است. «آرامش انسان با انسان است».<ref>ایمان و آزادی، ص۳۶.</ref> البته مراد این نیست که ایمان هیچ ارتباط و پیوندی با تجربه درونی ندارد؛ بلکه تمام سخن این است که مقوم اصلی ایمان، معرفت است، که البته گاه می‌تواند به تجربه انسانی هم درآید. از این روی اشکال اصلی، «انحصار» ایمان در تجربهٔ بشری است.


دوم. ايمان را وابسته به «خطاب» كردن صحيح نيست؛ زيرا اگر خطابي دركار نبود «وظيفه» چيست؟ مي‎دانيم كه خطاب، در زمان پيامبر اكرم(ص) صورت مي‎گرفت. حال در دوره‎هاي سابق كه پيامبرِ صاحب خطابي نبود «وظيفه» امت‎ها چه بود؟ آيا ايمان وظيفه آنها نبود؟ و اكنون كه زمان غيبت كبري است و خطابي در ميان نيست وظيفه انسان معاصر چيست؟ اگر گفتيد خطاب عموميت دارد، ايمان حادثه‎اي ناظر به زمان پيامبر اكرم(ص) و امري منحصر به آن فضا و فرهنگ نخواهد بود؛ در حالي‎كه شما آن را منحصر مي‎دانيد: «ايمان نيز حادثه‎اي است كه در آن زمان رخ داده است. همان طور كه يك مرتبه چشمه‎اي از جايي مي‎جوشد و آبي زلال سرازير مي‎شود، ايمان اسلامي نيز تجربه‎اي بود كه با ظهور نبوت پيامبر اكرم(ص) در تاريخ معين آغاز شد و جريان پيدا كرد».<ref>ايمان و آزادي، ص۳۶.</ref> چرا ما ايمان را به امور معرفتي وابسته نكنيم و چرا ايمان را بر معرفت عقلاني كه دايمي و در دسترس همه‌ي انسان‎ها است بنا نسازيم؟
دوم. ایمان را وابسته به «خطاب» کردن صحیح نیست؛ زیرا اگر خطابی درکار نبود «وظیفه» چیست؟ می‌دانیم که خطاب، در زمان پیامبر اکرم(ص) صورت می‌گرفت. حال در دوره‌های سابق که پیامبرِ صاحب خطابی نبود «وظیفه» امت‌ها چه بود؟ آیا ایمان وظیفه آنها نبود؟ و اکنون که زمان غیبت کبری است و خطابی در میان نیست وظیفه انسان معاصر چیست؟ اگر گفتید خطاب عمومیت دارد، ایمان حادثه‌ای ناظر به زمان پیامبر اکرم(ص) و امری منحصر به آن فضا و فرهنگ نخواهد بود؛ در حالی‌که شما آن را منحصر می‌دانید: «ایمان نیز حادثه‌ای است که در آن زمان رخ داده است. همان‌طور که یک مرتبه چشمه‌ای از جایی می‌جوشد و آبی زلال سرازیر می‌شود، ایمان اسلامی نیز تجربه‌ای بود که با ظهور نبوت پیامبر اکرم(ص) در تاریخ معین آغاز شد و جریان پیدا کرد».<ref>ایمان و آزادی، ص۳۶.</ref> چرا ما ایمان را به امور معرفتی وابسته نکنیم و چرا ایمان را بر معرفت عقلانی که دایمی و در دسترس همهٔ انسان‌ها است بنا نسازیم؟


سوم. آقاي شبستري براي ديدگاه خود در زمينه‌ي ايمان به خدا، در ميان تمام آيات قرآني به اين آيه استناد جسته است كه: رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِياً يُنادِي لِلْإِيمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآمَنَّا،<ref>آل‎عمران، ۱۹۳</ref> «پروردگارا؛ ما چون صداي منادي را كه خلق را به ايمان مي‎خواند، شنيديم، اجابت كرديم و ايمان آورديم» و آن را چنين توصيف مي‎كند: «من هميشه تحت تأثير اين آيه‌ي قرآن بوده‎ام كه… . به نظر من اين آيه از آيات بسيار دل‎انگيز قرآن است كه امروزه براي ما بسيار معنادار است: خداوندا ما شنيديم ندايي را كه ما را فرا مي‎خواند به ايمان و به اين فراخواني پاسخ داديم».<ref>همان، ش ۵۲، ص۱۳.</ref>  
سوم. آقای شبستری برای دیدگاه خود در زمینهٔ ایمان به خدا، در میان تمام آیات قرآنی به این آیه استناد جسته است که: رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیاً یُنادِی لِلْإِیمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنَّا،<ref>آل‌عمران، ۱۹۳</ref> «پروردگارا؛ ما چون صدای منادی را که خلق را به ایمان می‌خواند، شنیدیم، اجابت کردیم و ایمان آوردیم» و آن را چنین توصیف می‌کند: «من همیشه تحت تأثیر این آیهٔ قرآن بوده‌ام که…. به نظر من این آیه از آیات بسیار دل‌انگیز قرآن است که امروزه برای ما بسیار معنادار است: خداوندا ما شنیدیم ندایی را که ما را فرا می‌خواند به ایمان و به این فراخوانی پاسخ دادیم».<ref>همان، ش ۵۲، ص۱۳.</ref>


اما اگر به تفاسير مراجعه مي‎شد، به دست مي‎آمد كه اين آيه به ايمان به خدا ربطي ندارد. اين آيه درباره‌ي ايمان به رسول(ص) است. آيه مي‎گويد بر مؤمنان است كه غير از ايمان به خدا به منادي، يعني رسول نيز ايمان داشته باشند، تا آنان را به اخباري كه از جانب پروردگار آمده است، يعني تفاصيل وحي ـ مانند ذنوب، سيئات، موت، مغفرت و رحمت ـ آگاه سازد.<ref>الميزان، ج۴، ص۸۸؛ مجمع البيان، ج۲، ص۳۵۶؛ تفسير صافي، ص۱۰۹.</ref> از اين رو در ادامه‌ي آيه مي‎خوانيم: ربنا فاغفر لنا ذنوبنا و كفّر عنا سيئاتنا و توفنا مع الابرار؛ «پروردگارا، از گناهان ما درگذر و زشتي كردار ما را بپوشان و محو ساز و هنگام جان سپردن، ما را با نيكان و صالحان محشور گردان» به‎خصوص، آن‎كه در آيات قبل با تأكيد سخن از تفكر و تعقل و لبّ است و اين نشان مي‎دهد كه ايمان بعد از تفكر و تدبر حاصل مي‎شود: إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ لَ‏آياتٍ لِأُولِي الْأَلْبابِ الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ؛<ref>آل‎عمران، ۱۹۱ ـ ۱۹۰.</ref> «محققاً در خلقت آسمان و زمين و رفت و آمد شب و روز (بر وجود حق و علم و قدرت و حكمتش) دلايل روشني است براي خردمندان عالم. آناني كه در هر حال، ايستاده و نشسته و خفته خدا را ياد كنند و دايم در خلقت آسمان و زمين تفكر كرده، (گويند:) پروردگارا، تو اين دستگاه با عظمت را بيهوده نيافريده‎اي، پاك و منزهي، ما را به لطف خود از عذاب دوزخ نگهدار».
اما اگر به تفاسیر مراجعه می‌شد، به دست می‌آمد که این آیه به ایمان به خدا ربطی ندارد. این آیه دربارهٔ ایمان به رسول(ص) است. آیه می‌گوید بر مؤمنان است که غیر از ایمان به خدا به منادی، یعنی رسول نیز ایمان داشته باشند، تا آنان را به اخباری که از جانب پروردگار آمده است، یعنی تفاصیل وحی ـ مانند ذنوب، سیئات، موت، مغفرت و رحمت ـ آگاه سازد.<ref>المیزان، ج۴، ص۸۸؛ مجمع البیان، ج۲، ص۳۵۶؛ تفسیر صافی، ص۱۰۹.</ref> از این رو در ادامهٔ آیه می‌خوانیم: ربنا فاغفر لنا ذنوبنا و کفّر عنا سیئاتنا و توفنا مع الابرار؛ «پروردگارا، از گناهان ما درگذر و زشتی کردار ما را بپوشان و محو ساز و هنگام جان سپردن، ما را با نیکان و صالحان محشور گردان» به‌خصوص، آن‌که در آیات قبل با تأکید سخن از تفکر و تعقل و لبّ است و این نشان می‌دهد که ایمان بعد از تفکر و تدبر حاصل می‌شود: إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ لَ‌آیاتٍ لِأُولِی الْأَلْبابِ الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلی جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَکَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ؛<ref>آل‌عمران، ۱۹۱–۱۹۰.</ref> «محققاً در خلقت آسمان و زمین و رفت و آمد شب و روز (بر وجود حق و علم و قدرت و حکمتش) دلایل روشنی است برای خردمندان عالم. آنانی که در هر حال، ایستاده و نشسته و خفته خدا را یاد کنند و دایم در خلقت آسمان و زمین تفکر کرده، (گویند:) پروردگارا، تو این دستگاه با عظمت را بیهوده نیافریده‌ای، پاک و منزهی، ما را به لطف خود از عذاب دوزخ نگهدار».


چهارم. اگر ايمان را به معناي خطاب مجذوبانه خداوند، تلقي كرديم، اين تنها شامل ايمان به خدا مي‎شود؛ در حالي كه در فرهنگ اسلامي و قرآني، ايمان انواع ديگري نيز دارد؛ مثل ايمان به ملائك يا كلمات، طاغوت، و ماهيت ايمان درتمام اين موارد يكي است؛ زيرا براي نمونه در آيه ذيل، ايمان با متعلق‎هاي مختلف در يك سياق آمده است: وَ الْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ؛<ref>بقره، ۲۵۸.</ref> «و مؤمنان نيز همه به خدا و فرشتگان خدا و كتب و پيغمبران خدا ايمان آوردند». آيا ايمان به ملائكه يعني رويارويي مجذوبانه با ملائكه، يا مواجهه با خطاب ملائكه؟ آيا ايمان به كتب يعني رويارويي مجذوبانه با كتب آسماني؟ پيداست كه چنين تعابيري معقول نيست؛ بنابراين بايد تفسيري از ايمان ارائه داد كه در تمام موارد قرآني صادق باشد، و اين چيزي جز ايمان عقلاني و معرفتي نيست. يعني انسان بپذيرد كه خدايي وجود دارد، پيامبري براي هدايت انسان فرستاده است، كتابي از سوي او نازل گشته است و ملائكه‎اي واسطه نزول وحي و ديگر افعال‎اند و … .
چهارم. اگر ایمان را به معنای خطاب مجذوبانه خداوند، تلقی کردیم، این تنها شامل ایمان به خدا می‌شود؛ در حالی که در فرهنگ اسلامی و قرآنی، ایمان انواع دیگری نیز دارد؛ مثل ایمان به ملائک یا کلمات، طاغوت، و ماهیت ایمان درتمام این موارد یکی است؛ زیرا برای نمونه در آیه ذیل، ایمان با متعلق‌های مختلف در یک سیاق آمده است: وَ الْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ؛<ref>بقره، ۲۵۸.</ref> «و مؤمنان نیز همه به خدا و فرشتگان خدا و کتب و پیغمبران خدا ایمان آوردند». آیا ایمان به ملائکه یعنی رویارویی مجذوبانه با ملائکه، یا مواجهه با خطاب ملائکه؟ آیا ایمان به کتب یعنی رویارویی مجذوبانه با کتب آسمانی؟ پیداست که چنین تعابیری معقول نیست؛ بنابراین باید تفسیری از ایمان ارائه داد که در تمام موارد قرآنی صادق باشد، و این چیزی جز ایمان عقلانی و معرفتی نیست. یعنی انسان بپذیرد که خدایی وجود دارد، پیامبری برای هدایت انسان فرستاده است، کتابی از سوی او نازل گشته است و ملائکه‌ای واسطه نزول وحی و دیگر افعال‌اند و ….


پنجم. ايمان را به خطاب الهي وابسته كردن درست نيست؛ زيرا اين به معناي تقدم ايمان بر فهم و معرفت است؛ يعني انسان بايد «بعد از» خطاب، آن را پاسخ دهد و به اصطلاح ايمان آورد تا بعد معرفتي پيدا كند ـ اگر پيدا كند ـ و خلاصه قبل از ايمان، معرفتي نيست و ايمان نقطه‌ي آغاز است. اين ديدگاه در پاسخ به سؤال ششم بررسي خواهد شد.
پنجم. ایمان را به خطاب الهی وابسته کردن درست نیست؛ زیرا این به معنای تقدم ایمان بر فهم و معرفت است؛ یعنی انسان باید «بعد از» خطاب، آن را پاسخ دهد و به اصطلاح ایمان آورد تا بعد معرفتی پیدا کند ـ اگر پیدا کند ـ و خلاصه قبل از ایمان، معرفتی نیست و ایمان نقطهٔ آغاز است. این دیدگاه در پاسخ به سؤال ششم بررسی خواهد شد.


ششم. ايده‌ي آقاي شبستري بيش‎تر متأثر از انديشه دو فيلسوف غربي است.<ref>ايمان و آزادي، ص۴۲ و ۵۷.</ref> يكي برونر، متأله پروتستان، در كتاب Wahrheit Als Begenung (حقيقت به معناي رويارويي با خداوند) و ديگري پل تيليش در كتاب‎هاي: تزلزل بنيادها، وجود خدا، اكنون جاودانه، عصر پروتستانتيزم، شجاعت بودن، پويايي ايمان و از همه مهم‎تر كتابي سه جلدي به نام الهيات نظام يافته.  
ششم. ایدهٔ آقای شبستری بیش‌تر متأثر از اندیشه دو فیلسوف غربی است.<ref>ایمان و آزادی، ص۴۲ و ۵۷.</ref> یکی برونر، متأله پروتستان، در کتاب Wahrheit Als Begenung (حقیقت به معنای رویارویی با خداوند) و دیگری پل تیلیش در کتاب‌های: تزلزل بنیادها، وجود خدا، اکنون جاودانه، عصر پروتستانتیزم، شجاعت بودن، پویایی ایمان و از همه مهم‌تر کتابی سه جلدی به نام الهیات نظام یافته.


تيليش ايمان‎ را «فرجامين دلبستگي» مي‎دانست. براي توضيح مي‎توانيم به داستاني در ادبيات غرب استناد جوييم. يك بار كشتي‎اي در دريا دچار تلاطم امواج شد. ناخدا دستور مي‎دهد مسافران براي سبك شدن كشتي، اموال خود را به دريا بريزند. مسافران چيزهايي را كه نمي‎خواستند به آب ريختند. اما وضعيت دشوارتر شد؛ تا آن كه مسافران چيزهاي ديگر را نيز به دريا ريختند. ناخدا اعلام كرد هر مسافر تنها مي‎تواند يك وسيله با خود داشته باشد. عالمي در آن كشتي بود و سرانجام يك كتاب براي خود نگه داشت. اين امر نشان مي‎دهد كه اين كتاب ارزشمندترين شيء و آخرين دغدغه‌ي خاطر آن دانشمند بوده است. پس در زندگي هر كسي چيزي وجود دارد كه او حاضر است جان خود را بر سر آن بگذارد. آن، فرجامين دل‎بستگي او است. به عقيده تيليش، ايمان به خدا آخرين دلبستگي انسان است.
تیلیش ایمان را «فرجامین دلبستگی» می‌دانست. برای توضیح می‌توانیم به داستانی در ادبیات غرب استناد جوییم. یک بار کشتی‌ای در دریا دچار تلاطم امواج شد. ناخدا دستور می‌دهد مسافران برای سبک شدن کشتی، اموال خود را به دریا بریزند. مسافران چیزهایی را که نمی‌خواستند به آب ریختند. اما وضعیت دشوارتر شد؛ تا آن که مسافران چیزهای دیگر را نیز به دریا ریختند. ناخدا اعلام کرد هر مسافر تنها می‌تواند یک وسیله با خود داشته باشد. عالمی در آن کشتی بود و سرانجام یک کتاب برای خود نگه داشت. این امر نشان می‌دهد که این کتاب ارزشمندترین شیء و آخرین دغدغهٔ خاطر آن دانشمند بوده است. پس در زندگی هر کسی چیزی وجود دارد که او حاضر است جان خود را بر سر آن بگذارد. آن، فرجامین دل‌بستگی او است. به عقیده تیلیش، ایمان به خدا آخرین دلبستگی انسان است.


ديدگاه تيليش قرين صواب نيست؛ زيرا نمونه‎هاي فراواني هست كه براي انسان، آخرين دلبستگي وجود ندارد، بلكه دلبستگي‎ها در عرض يكديگرند و هيچ‎يك را بر ديگري ترجيحي نيست. افزون بر اين كه فرق است ميان بايد و هست. خدا براي گروهي از مؤمنان، دلبستگي فرجامين نيست؛ اما نمي‎توان آنان را كافر ناميد و دانست. آري، «بايد» خدا غايت قصوي باشد؛ اما ايمان در توده‌ي مردم به صورت آنچه «هست»، اعتقاد، تسليم و پذيرفتن خدا و آثار او است. نكته سوم اين‎كه در انديشه تيليش نيز جايي براي تعقل و معرفت ايماني نيست.
دیدگاه تیلیش قرین صواب نیست؛ زیرا نمونه‌های فراوانی هست که برای انسان، آخرین دلبستگی وجود ندارد، بلکه دلبستگی‌ها در عرض یکدیگرند و هیچ‌یک را بر دیگری ترجیحی نیست. افزون بر این که فرق است میان باید و هست. خدا برای گروهی از مؤمنان، دلبستگی فرجامین نیست؛ اما نمی‌توان آنان را کافر نامید و دانست. آری، «باید» خدا غایت قصوی باشد؛ اما ایمان در تودهٔ مردم به صورت آنچه «هست»، اعتقاد، تسلیم و پذیرفتن خدا و آثار او است. نکته سوم این‌که در اندیشه تیلیش نیز جایی برای تعقل و معرفت ایمانی نیست.
{{پایان پاسخ}}
{{پایان پاسخ}}
==منابع==
 
<references />
== منابع ==
{{پانویس|۲}}
{{شاخه
{{شاخه
  | شاخه اصلی =  
  | شاخه اصلی = کلام
|شاخه فرعی۱ =  
|شاخه فرعی۱ = کلام جدید
|شاخه فرعی۲ =  
|شاخه فرعی۲ =
|شاخه فرعی۳ =  
|شاخه فرعی۳ =
}}
}}
{{تکمیل مقاله
{{تکمیل مقاله
  | شناسه =  
  | شناسه =
  | تیترها =  
  | تیترها =
  | ویرایش =  
  | ویرایش =
  | لینک‌دهی =  
  | لینک‌دهی =
  | ناوبری =  
  | ناوبری =
  | نمایه =  
  | نمایه =
  | تغییر مسیر =  
  | تغییر مسیر =
  | ارجاعات =  
  | ارجاعات =
  | بازبینی =  
  | بازبینی =
  | تکمیل =  
  | تکمیل =
  | اولویت =  
  | اولویت =
  | کیفیت =  
  | کیفیت =
}}
}}
{{پایان متن}}
{{پایان متن}}

نسخهٔ ‏۱۰ دسامبر ۲۰۲۰، ساعت ۰۱:۴۹

سؤال

آیا ایمان «رویارویی مجذوبانه با خداوند» است؟ و آیا ایمان «مجذوب شدن یا منعطف شدن یا تعلّق خاطر پیدا کردن به یک مرکز خطاب کننده» است؟

کتاب ایمان و آزادی بعد از آن‌که دیدگاه‌های مختلف معتزله، اشاعره، فلاسفه، عرفا و برخی نگرش‌های دیگر را مطرح می‌کند، در نهایت، ایمان را به «رویارویی مجذوبانه با خداوند» تعریف می‌کند.[۱] مؤلف همین طرز تلقی را در مصاحبه‌ای با کیان (ش ۵۲) توسعه می‌دهد. حاصل سخن این‌که انسان با دو شخص مواجهه پیدا می‌کند: انسان و خداوند. انسان در رویارویی با خداوند و در نیایش، «او» را بلکه «تو» را «تجربه» می‌کند. در حالی که او را با هیچ‌یک از حواسش نمی‌بیند.

ایمان، عقیده نیست. ایمان یقین هم نیست. ایمان علم به یک سلسله گزاره‌ها هم نیست. ایمان یک عمل است. ایمان مجذوب شدنِ خودِ محدود، در مقابل نامحدود است. انسان مؤمن با تمام وجود «درگیر» می‌شود.

«انسان مؤمن با تمام وجودِ خود در مسئله ایمان «درگیر» می‌شود. شما گاهی این تعبیرها را به کار می‌برید که من با تمام وجود از فلان موسیقی لذت بردم، باتمام وجود به فلان مطلب گوش کردم. زمانی انسان نگاه می‌کند و می‌بیند، و یک‌وقت با تمام وجود به آنچه که نگاه می‌کند معطوف می‌شود و وجودش آن‌جاست.»[۲] وجود انسان، با ایمان «تمام می‌شود» و ایمان همانند عشق، یک امر «ورزیدنی» است. «ایمان با یک خطاب آغاز می‌شود. به نظر بنده ایمان دینی در جایی پدید می‌آید که «خطابی» ـ که آن را خطاب خداوند نامیده‌اند ـ وجود داشته باشد. تا زمانی که انسان سخنی نشنود یا چیزی خود را بر انسان آشکار نکند و از این طریق توجه و التفات انسان را طلب نکند، ایمان ظهور نمی‌یابد.»[۳]

به نظر می‌رسد این دیدگاه با اشکالات متعددی مواجه باشد:

یکم. این نگاه به ایمان، نگاهی تجربی است و نه معرفتی، و ما در پیش‌گفتار، این دو نگاه را برابر هم نهادیم و عناصر هم‌خانوادهٔ هر یک را بازگو کردیم. دیدیم که اگر ایمان را صرفاً یک تجربهٔ درونی و دینی بدانیم، وثاقت کتاب آسمانی تا بدان‌جا تنزل می‌کند که باید قرآن را حکایت از فرهنگ شفاهی پیامبر اکرم(ص) بدانیم.[۴] این نگاه، وحی را نیز امر تجربی می‌داند، و آن را نوعی انکشاف خدا تلقی می‌کند، که در این صورت انسان در مقام یک مفسر می‌تواند از آن تفسیری خاص ارائه دهد، و به این ترتیب راه «قرائت‌های مختلف از دین» و «پلورالیسم دینی و معرفتی» باز می‌شود. نگاه تجربی به ایمان، برای گزارهٔ «خدا هست» اعتبار نهایی باقی نمی‌گذارد.[۵] در این تلقی، ایمان ناواقع‌گروانه است، و تنها به مثابهٔ یک روش مطرح می‌شود. به بیان دیگر ایمان، خود مطلوب است و نه متعلق آن؛ زیرا پیامد ایمان، آزادی و آرامش انسان است. «آرامش انسان با انسان است».[۶] البته مراد این نیست که ایمان هیچ ارتباط و پیوندی با تجربه درونی ندارد؛ بلکه تمام سخن این است که مقوم اصلی ایمان، معرفت است، که البته گاه می‌تواند به تجربه انسانی هم درآید. از این روی اشکال اصلی، «انحصار» ایمان در تجربهٔ بشری است.

دوم. ایمان را وابسته به «خطاب» کردن صحیح نیست؛ زیرا اگر خطابی درکار نبود «وظیفه» چیست؟ می‌دانیم که خطاب، در زمان پیامبر اکرم(ص) صورت می‌گرفت. حال در دوره‌های سابق که پیامبرِ صاحب خطابی نبود «وظیفه» امت‌ها چه بود؟ آیا ایمان وظیفه آنها نبود؟ و اکنون که زمان غیبت کبری است و خطابی در میان نیست وظیفه انسان معاصر چیست؟ اگر گفتید خطاب عمومیت دارد، ایمان حادثه‌ای ناظر به زمان پیامبر اکرم(ص) و امری منحصر به آن فضا و فرهنگ نخواهد بود؛ در حالی‌که شما آن را منحصر می‌دانید: «ایمان نیز حادثه‌ای است که در آن زمان رخ داده است. همان‌طور که یک مرتبه چشمه‌ای از جایی می‌جوشد و آبی زلال سرازیر می‌شود، ایمان اسلامی نیز تجربه‌ای بود که با ظهور نبوت پیامبر اکرم(ص) در تاریخ معین آغاز شد و جریان پیدا کرد».[۷] چرا ما ایمان را به امور معرفتی وابسته نکنیم و چرا ایمان را بر معرفت عقلانی که دایمی و در دسترس همهٔ انسان‌ها است بنا نسازیم؟

سوم. آقای شبستری برای دیدگاه خود در زمینهٔ ایمان به خدا، در میان تمام آیات قرآنی به این آیه استناد جسته است که: رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیاً یُنادِی لِلْإِیمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنَّا،[۸] «پروردگارا؛ ما چون صدای منادی را که خلق را به ایمان می‌خواند، شنیدیم، اجابت کردیم و ایمان آوردیم» و آن را چنین توصیف می‌کند: «من همیشه تحت تأثیر این آیهٔ قرآن بوده‌ام که…. به نظر من این آیه از آیات بسیار دل‌انگیز قرآن است که امروزه برای ما بسیار معنادار است: خداوندا ما شنیدیم ندایی را که ما را فرا می‌خواند به ایمان و به این فراخوانی پاسخ دادیم».[۹]

اما اگر به تفاسیر مراجعه می‌شد، به دست می‌آمد که این آیه به ایمان به خدا ربطی ندارد. این آیه دربارهٔ ایمان به رسول(ص) است. آیه می‌گوید بر مؤمنان است که غیر از ایمان به خدا به منادی، یعنی رسول نیز ایمان داشته باشند، تا آنان را به اخباری که از جانب پروردگار آمده است، یعنی تفاصیل وحی ـ مانند ذنوب، سیئات، موت، مغفرت و رحمت ـ آگاه سازد.[۱۰] از این رو در ادامهٔ آیه می‌خوانیم: ربنا فاغفر لنا ذنوبنا و کفّر عنا سیئاتنا و توفنا مع الابرار؛ «پروردگارا، از گناهان ما درگذر و زشتی کردار ما را بپوشان و محو ساز و هنگام جان سپردن، ما را با نیکان و صالحان محشور گردان» به‌خصوص، آن‌که در آیات قبل با تأکید سخن از تفکر و تعقل و لبّ است و این نشان می‌دهد که ایمان بعد از تفکر و تدبر حاصل می‌شود: إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ لَ‌آیاتٍ لِأُولِی الْأَلْبابِ الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلی جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَکَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ؛[۱۱] «محققاً در خلقت آسمان و زمین و رفت و آمد شب و روز (بر وجود حق و علم و قدرت و حکمتش) دلایل روشنی است برای خردمندان عالم. آنانی که در هر حال، ایستاده و نشسته و خفته خدا را یاد کنند و دایم در خلقت آسمان و زمین تفکر کرده، (گویند:) پروردگارا، تو این دستگاه با عظمت را بیهوده نیافریده‌ای، پاک و منزهی، ما را به لطف خود از عذاب دوزخ نگهدار».

چهارم. اگر ایمان را به معنای خطاب مجذوبانه خداوند، تلقی کردیم، این تنها شامل ایمان به خدا می‌شود؛ در حالی که در فرهنگ اسلامی و قرآنی، ایمان انواع دیگری نیز دارد؛ مثل ایمان به ملائک یا کلمات، طاغوت، و ماهیت ایمان درتمام این موارد یکی است؛ زیرا برای نمونه در آیه ذیل، ایمان با متعلق‌های مختلف در یک سیاق آمده است: وَ الْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ؛[۱۲] «و مؤمنان نیز همه به خدا و فرشتگان خدا و کتب و پیغمبران خدا ایمان آوردند». آیا ایمان به ملائکه یعنی رویارویی مجذوبانه با ملائکه، یا مواجهه با خطاب ملائکه؟ آیا ایمان به کتب یعنی رویارویی مجذوبانه با کتب آسمانی؟ پیداست که چنین تعابیری معقول نیست؛ بنابراین باید تفسیری از ایمان ارائه داد که در تمام موارد قرآنی صادق باشد، و این چیزی جز ایمان عقلانی و معرفتی نیست. یعنی انسان بپذیرد که خدایی وجود دارد، پیامبری برای هدایت انسان فرستاده است، کتابی از سوی او نازل گشته است و ملائکه‌ای واسطه نزول وحی و دیگر افعال‌اند و ….

پنجم. ایمان را به خطاب الهی وابسته کردن درست نیست؛ زیرا این به معنای تقدم ایمان بر فهم و معرفت است؛ یعنی انسان باید «بعد از» خطاب، آن را پاسخ دهد و به اصطلاح ایمان آورد تا بعد معرفتی پیدا کند ـ اگر پیدا کند ـ و خلاصه قبل از ایمان، معرفتی نیست و ایمان نقطهٔ آغاز است. این دیدگاه در پاسخ به سؤال ششم بررسی خواهد شد.

ششم. ایدهٔ آقای شبستری بیش‌تر متأثر از اندیشه دو فیلسوف غربی است.[۱۳] یکی برونر، متأله پروتستان، در کتاب Wahrheit Als Begenung (حقیقت به معنای رویارویی با خداوند) و دیگری پل تیلیش در کتاب‌های: تزلزل بنیادها، وجود خدا، اکنون جاودانه، عصر پروتستانتیزم، شجاعت بودن، پویایی ایمان و از همه مهم‌تر کتابی سه جلدی به نام الهیات نظام یافته.

تیلیش ایمان را «فرجامین دلبستگی» می‌دانست. برای توضیح می‌توانیم به داستانی در ادبیات غرب استناد جوییم. یک بار کشتی‌ای در دریا دچار تلاطم امواج شد. ناخدا دستور می‌دهد مسافران برای سبک شدن کشتی، اموال خود را به دریا بریزند. مسافران چیزهایی را که نمی‌خواستند به آب ریختند. اما وضعیت دشوارتر شد؛ تا آن که مسافران چیزهای دیگر را نیز به دریا ریختند. ناخدا اعلام کرد هر مسافر تنها می‌تواند یک وسیله با خود داشته باشد. عالمی در آن کشتی بود و سرانجام یک کتاب برای خود نگه داشت. این امر نشان می‌دهد که این کتاب ارزشمندترین شیء و آخرین دغدغهٔ خاطر آن دانشمند بوده است. پس در زندگی هر کسی چیزی وجود دارد که او حاضر است جان خود را بر سر آن بگذارد. آن، فرجامین دل‌بستگی او است. به عقیده تیلیش، ایمان به خدا آخرین دلبستگی انسان است.

دیدگاه تیلیش قرین صواب نیست؛ زیرا نمونه‌های فراوانی هست که برای انسان، آخرین دلبستگی وجود ندارد، بلکه دلبستگی‌ها در عرض یکدیگرند و هیچ‌یک را بر دیگری ترجیحی نیست. افزون بر این که فرق است میان باید و هست. خدا برای گروهی از مؤمنان، دلبستگی فرجامین نیست؛ اما نمی‌توان آنان را کافر نامید و دانست. آری، «باید» خدا غایت قصوی باشد؛ اما ایمان در تودهٔ مردم به صورت آنچه «هست»، اعتقاد، تسلیم و پذیرفتن خدا و آثار او است. نکته سوم این‌که در اندیشه تیلیش نیز جایی برای تعقل و معرفت ایمانی نیست.


منابع

  1. مجتهد شبستری، محمد، ایمان و آزادی، ص۴۲–۳۲.
  2. همان، ص۳۹.
  3. کیان، ش ۵۲، ص۱۱.
  4. همان، ص۱۰.
  5. همان، ص۱۴.
  6. ایمان و آزادی، ص۳۶.
  7. ایمان و آزادی، ص۳۶.
  8. آل‌عمران، ۱۹۳
  9. همان، ش ۵۲، ص۱۳.
  10. المیزان، ج۴، ص۸۸؛ مجمع البیان، ج۲، ص۳۵۶؛ تفسیر صافی، ص۱۰۹.
  11. آل‌عمران، ۱۹۱–۱۹۰.
  12. بقره، ۲۵۸.
  13. ایمان و آزادی، ص۴۲ و ۵۷.